• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

اشعار خرکی (تقدیم به این حیوان جالب)

وضعیت
موضوع بسته شده است.

سیاوش عشق

کاربر ويژه
1317211475_baby-donkey-mom.jpg


خری آمد بسوی مادر خویش بگفت
مادر چرا رنجم دهی بیش

برو امشب برایم خواستگاری
اگر تو بچه ات را دوست داری

خر مادر بگفتا ای پسر جان
تو را من دوست دارم بهتر از جان

ز بین این همه خرهای خوشگل
یکی را کن نشان چون نیست مشکل

خر از شادمانی جفتکی زد
کمی عرعر نمود و پشتکی زد

بگفت مادر به قربان نگاهت
به قربان دو چشمان سیاهت

خر همسایه را عاشق شدم من
به زیبائی نباشد مثل او زن

بگفت مادر برو پالان به تن کن
برو اکنون بزرگان را خبر کن

به آداب و رسومات زمانه
شدند داخل به رسم عاقلانه

دو تا پالان خریدند پای عقدش
یه افسار طلا با پول نقدش

خریداری نمودند یک طویله
همانطوری که رسم است در قبیله

خر عاقد کناب خود گشائید
وصال عقد ایشان را نمائید

دوشیزه خر خانم آیا رضائی
به عقد این خر خوش تیپ در آیی

یکی از حاضرین گفتا به خنده
عروس خانم به گل چیدن برفته

برای بار سوم خر بپرسید
که خر خانم سرش یکباره جنبید

خران عرعر کنان شادی نمودند
با یونجه کام خود شیرین نمودند

به امید خوشی و شادمانی
برای این دو خر در زندگانی
 

سیاوش عشق

کاربر ويژه
ماجرای زن گرفتن کره خر

کـــره ای گــفــت بـــه بابای خرش
پــــدر از هـــمـــه جــا بـی خبرش

وقـــت آن اســــت بــــرای پســرت
ایـــــن الاغ نـــــــرّه ی کــــره خــرت

مــاده ای خـــوشگـل و زیـبا گیری
تـــو کــه هر روز به صحرا میری

وقـــت آن اســت کـه زن دار شـوم
ورنـــه از بـــی زنـــی بــیمار شوم

پـــدرش گــفــت کــه ای کـره خَرَم
ای عــزیـــز دل بـــابــــا ، پــســرم

تـــو کـــه در چــنــتــه نداری آهی
نـــه طــویـــلــه ، نه جُلی نه کاهی

تـــو کـــه جــز خـوردن مال پدرت
پـــــــدر نـــــــرهّ خـــــر دربــــدرت

هـــیـــچ کـــار دگــری نیست تورا
یک جو از عقل به سر نیست تورا

به چه جرأت تو زمـن زن طـلــبی
بـــاورم نـیــست کـــه ایـنقدر جَلبَی

بـــایـــد اول تـــو بــگـیـری کاری
بــهـــر مــــردم بــبـــری تــو باری

بعـد از آن یک دو تا پالان بخـری
بـهــر آن کُــرّه خـــوشگـــل بـبـری

یک طــویــلـه بکنی رهن و اجار
تــا کــه راضــی شــود از تو آن یار

بـعــد بـایــد بـخری رخت عروس
بـهـر آن مـاده خــر خـوب و ملوس

جُـــلـی از جــنـــس کــتـــان اعلا
روی جُـــل نـقــش و نـگـاری زیـبـا

بــعـــد بـــایـــد بـــکـــنی گلکاری
بــهــر مــاشـیـن عروس یـک گاری

وقــتی ایـــنـهــا بـــشـــود آمــاده
بــعـــد از ایـــن زنـــدگــیـــّت آغـازه

می بــری مـــاده خــرت را حجله
بــا تـــأنــی نَـکــه بـــا ایـــن عـجـله

بــشـنــو ایــن پــنــد زبابای خرت
پــــــدر بـــــا ادب و بــــا هــــنـــرت

تــا کـــه اســبــاب مــهــیــا نشود
موسم عــقــد تــو بــر پا نشود

پــس از امــروز بــرو بر سرِ کار
تــا نـــهـــنـــد آدمـــیـــان پــشتت بار
 

سیاوش عشق

کاربر ويژه
الاغ بی نوایی کرد عرعر
چه می خواهند آدمها زیک خر
خدایا پس چرا بختم کج افتاد؟
ازاوّل آدمی بامن لج افتاد
مگر غیراز من بیچارۀ خر
نباشد احمق و نادان دیگر؟
که آدم بار برپشتش گذارد
واورا احمق ونادان شمارد
به هرجایی مددکارش شدم من
همیشه یارو غمخوارش شدم من
کمرخم شد به زیر بار آدم
تنم آماج چوب نارآدم
سزای خدمتم را خوب داده
به جای مزد کارم چوب داده
هزاران نام بد برمن نهاده
مرا حیوان کودن نام داده
برای آدمی باید شوی مار
که از نامت به خود لرزد زند زار
بدرّانی چوگرگی برّه اش را
درآری اززبونی نعره اش را
نه چون من یک خر بیچارۀ زار
برَم دائم برایش این همه بار
«خودم کردم که لعنت برخودم باد»
چرا مادرازاوّل احمقم زاد؟
تو ای « جاوید» در شعرت بگنجان
که ای آدم خر خود را مرنجان

"محمد جاوید"
 

سیاوش عشق

کاربر ويژه
روزی به رهی مرا گذر بود
خوابیده به ره جناب خر بود
از خر تو نگو که چون گهر بود
چون صاحب دانش و هنر بود
گفتم که جناب در چه حالی؟
فرمود که وضع باشد عالی
گفتم که بیا خری رها کن
آدم شو و بعد از این صفاکن
گفتا که برو مرا رها کن
زخم تن خویش را دوا کن
خر صاحب عقل و هوش باشد
دور از عمل وحوش باشد
نه ظلم به دیگری نمودیم
نه اهل ریا و مکر بودیم
راضی چو به رزق خویش بودیم
از سفرۀ کس نان نه ربودیم
دیدی تو خری کشد خری را؟
یا آنکه برد ز تن سری را؟
دیدی تو خری که کم فروشد ؟
یا بهر فریب خلق کوشد ؟
دیدی تو خری که رشوه خوار است؟
یا بر خر دیگری سوار است؟
دیدی تو خری شکسته پیمان؟
یا آنکه ز دیگری برد نان؟
دیدی تو خری حریف جوید؟
یا مرده و زنده باد گوید؟
دیدی تو خری که در زمانه
خرهای دیگر پیش روانه؟
یا آنکه خری ز روی تزویر
خرهای دیگر کشد به زنجیر؟
هرگز تو شنیده ای که یک خر
با زور و فریب گشته سرور؟
خر دور ز قیل و قال باشد
نارو زدنش محال باشد
خر معدن معرفت کمال است
غیر از خریت ز خر محال است
تزویر و ریا و مکر و حیله
منسوخ شدست در طویله
دیدم سخنش همه متین است
فرمایش او همه یقین است
گفتم که ز آدمی سری تو
هرچند به دید ما خری تو
بنشستم و آرزو نمودم
بر خالق خویش رو نمودم
...
شعر از: فیروز بشیری
 

سیاوش عشق

کاربر ويژه
من الاغی شاعرم ...یا شاعری هستم الاغ
عرعری دارم گهی در مزرعه ، گه توی باغ

وقت مهمانی ، بجای یونجه ، گندم می خورم
گندمی از اصفهان و مزه ای از چارباغ

بعد از آن ، خرغلت ، اندر سبزه های پر ملاط
بنده می خوابم میان سبزه زاران ، چار طاق

گندم و خرغلت و شعر و شاعری در اصفهان
شعر من باشد برای هر الاغی چون چراغ


شعر های بنده دارد یک پیام مفتکی
قافیه چون تنگ آید ، می زنم من جفتکی !!
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
1317211475_baby-donkey-mom.jpg


خری آمد بسوی مادر خویش بگفت
مادر چرا رنجم دهی بیش

برو امشب برایم خواستگاری
اگر تو بچه ات را دوست داری

خر مادر بگفتا ای پسر جان
تو را من دوست دارم بهتر از جان

ز بین این همه خرهای خوشگل
یکی را کن نشان چون نیست مشکل

خر از شادمانی جفتکی زد
کمی عرعر نمود و پشتکی زد

بگفت مادر به قربان نگاهت
به قربان دو چشمان سیاهت

خر همسایه را عاشق شدم من
به زیبائی نباشد مثل او زن

بگفت مادر برو پالان به تن کن
برو اکنون بزرگان را خبر کن

به آداب و رسومات زمانه
شدند داخل به رسم عاقلانه

دو تا پالان خریدند پای عقدش
یه افسار طلا با پول نقدش

خریداری نمودند یک طویله
همانطوری که رسم است در قبیله

خر عاقد کناب خود گشائید
وصال عقد ایشان را نمائید

دوشیزه خر خانم آیا رضائی
به عقد این خر خوش تیپ در آیی

یکی از حاضرین گفتا به خنده
عروس خانم به گل چیدن برفته

برای بار سوم خر بپرسید
که خر خانم سرش یکباره جنبید

خران عرعر کنان شادی نمودند
با یونجه کام خود شیرین نمودند

به امید خوشی و شادمانی
برای این دو خر در زندگانی



به نظرتون این عنوان شایسته یک انجمن عمومی به وسعت ایران انجمن هست؟
احترام به دیگران احترام به خودمون هست.
تاپیک بسته شد.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا