یکی از قشنگترین اشعار ژاپنی
خورشید با سرخی تمام می درخشید
در تابش غروب ،کودکی با دایهاش
با کنجکاوی به قبری می نگریستند
آن قبر هنوز تازه
آمیخته با عطر شیرین گلهای کدوی مزرعه
بوی خاک نم گرفته می داد
دایه گفت : این قبر من است
بعد از مردنم،زیر این خاک
در تاریکی خواهم خوابید
سه سال بعد دایه ام رفت
در اینجا دفن گشت و من اینک تنها ...
آه که چه زود رنگ کهنه گرفته قبرش
وقتی در سبزهزار خورشید با سرخی تمام می درخشد
و گلهای کدوی مزرعه باطراوت میشکفد
اشک میریزم ... هنوز هم
:13:
خورشید با سرخی تمام می درخشید
در تابش غروب ،کودکی با دایهاش
با کنجکاوی به قبری می نگریستند
آن قبر هنوز تازه
آمیخته با عطر شیرین گلهای کدوی مزرعه
بوی خاک نم گرفته می داد
دایه گفت : این قبر من است
بعد از مردنم،زیر این خاک
در تاریکی خواهم خوابید
سه سال بعد دایه ام رفت
در اینجا دفن گشت و من اینک تنها ...
آه که چه زود رنگ کهنه گرفته قبرش
وقتی در سبزهزار خورشید با سرخی تمام می درخشد
و گلهای کدوی مزرعه باطراوت میشکفد
اشک میریزم ... هنوز هم
:13: