یكی از مهم ترین بنیان گذاران نقدادبی در روم باستان سیسرو بود. از سیسرو 57 خطابه و حدود 800 نامه به یادگار باقی مانده است كه در طی آن ها, ضمن مكالماتی دل انگیز, تاریخ زبان رومی را به اختصار بازگفته, قواعد انشاء نثر و آیین نگارش این زبان را تنظیم و تدوین كرده است. سیسرو در دوره ی اوج نثر لاتینی می زیست و خود, به كمك جاذبه ی شورانگیز و پر لطف كلام خویش, بر این اوج ارتقایی قابل توجه بخشید. سزار, قیصر مشهور,كه خود از مردان ادب و از نخستین كوشندگان در راه تنظیم و تدوین دستور زبان لاتین و آیین نگارش این زبان بود, در اهدانامه ی كتاب « در باب قیاس» خود, به سیسرو, چنین نوشت: « تو همه ی گنجینه های سخنوری را از نهانگاه بر كشیدی و خود نخستین كسی بودی كه از آن ها بهره گرفتی. از این رو بر رومیان منتی بزرگ نهادی و زادگاه خویش را حرمت افزودی. تو بر چنان نصرتی دست یافتی كه فقط بهره ی بزرگترین سرداران تواند شد, زیرا گستردن مرزهای اندیشه ی آدمی كاری ارجمندتر از افزودن بر پهنه ی امپراطوری روم است.» سیسرو ادبیات را « خوراك روزگار نوجوانی و آذین نیك بختی و فروغ روزگار پیری » می دانست. در نقد ادبی سیسرو بیشتر از همه, از اندیشه های هنری و نظریه پردازی های ادبی افلاطون الهام گرفته,تحت تاًثیر عقاید او بود. سیسرو زبان لاتینی را بازآفرینی كرد, بر واژه های آن افزود, از آن افزاری نرمش پذیر برای فلسفه, دانش و ادبیات ساخت كه حدود هفده قرن پس از او قابل استفاده بود و كاربرد داشت. از مهم ترین رساله های ادبی سیسرو, « رساله ی بروتوس» است كه در آن مروری بر تاریخ فن بلاغت رومی و تحلیل مختصری از سبك های بیان سخنوران رومی شده است. « رساله ی خطیب» سیسرو نیز یكی از شاهكارهای فن بلاغت رومی است. در این رساله, سیسرو,بلاغت را موهبتی سرشتی و غیر اكتسابی می داند كه باید در ذات شخص باشد و نمی توان آن را با خواندن رساله های آموزشی در باره ی فن خطابه آموخت. البته سیسرو معتقد بود كه اگر كسی از این موهبت فطری برخوردار باشد, می تواند با تمرین و ممارست در فن خطابه, هنر خویش را كمال بخشد و به حد عالی شكوفا كند. سیسرو, تحت تاًثیر ارسطو, میان غایت سخنور و ادیب ,با غایت فیلسوف و حكیم تفاوت قائل بود و عقیده داشت كه هدف سخنوران و ادیبان بیشتر تحریك و تهییج است, اما حكیمان و فیلسوفان دارای هدف قانع كردن و مجاب ساختن هستند, به همین دلیل سیسرو بین سبك بیان این دو گروه تفاوت بنیادی می دید. او صفات و خصوصیات هر كدام از این دو دسته از اصحاب اندیشه را به دقت و تفصیل شرح داده است. سیسرو شعر را باعث آرامش فكری و آسودگی خیال و رهاندن جان از غوغا و مشاجرات خسته كننده و فرساینده ی روزمره می دانست و آن را تسكین دهنده ی گوش به ستوه آمده ی آدمی از غریو و غوغا های ناخوشایند و سرسام آور زندگی می پنداشت. سیسرو, همانند سقراط و افلاطون, به نیروی الهام اعتقاد داشت و قوه ی شاعری را حاصل نیروی الهام می دانست: « آنطور كه از بزرگان اندیشه شنیده ام سایر هنرها را می توان از راه آموزش و مطالعه و تمرین و تقلید آموخت, اما شاعر همه چیز خود را مرهون و مدیون فطرت خویش و طبیعت و ذوق و سرشت خود و نیرویی روحانی و آسمانی است كه به او الهام می بخشد و مایه ی برتری و امتیاز اوست. شاعران از چنان موهبتی الهی برخوردارند كه ایشان را در خور تحسین و اعجاب ما قرار می دهد. » « صخره ها و بیابان ها به آواز شاعران جواب می دهند, حتی خیلی از اوقات, ددان بیابانی نیز به شنیدن نغمه ها و ترانه های شاعران, آرام می گیرند و رام این نغمه ها می شوند, آیا ما كه از تهذیب و تربیت آزادمنشانه بهره یافته ایم, قادریم صدای شاعران را نا شنیده بگیریم و نسبت به آن بی تفاوت بمانیم؟» سه دهه پیش از میلاد و دو دهه پس از آن, عصر طلایی فرهنگ, هنر, و ادبیات رومی, و دوران شكوفایی و باروری این فرهنگ تازه به ثمر رسیده بود. هزاران واژه ی یونانی به گنجینه ی لغات لاتینی راه یافتند. ثروت معنوی یونان, از هنر و ادبیات و دانش و حكمت به سوی روم جاری شدند. صدها مجسمه و نگاره و تابلوی نقاشی یونانی در میدان ها, معابد, خیابان ها و خانه های رومیان جا گرفت و به نمایش درآمد. در این هنگام تعداد كتاب های انتشار یافته در روم, به طرز بی سابقه ای رو به افزایش نهاد. همه ی مردم شاعر شده بودند و از ابلهان تا فیلسوفان شعر می سرودند. مجامعی تشكیل شده بود كه در آن ها سرایندگان اشعار خود را برای شنوندگان, و برای هم می خواندند. مسابقه های شعر سرایی پیرامون موضوع های خاص رواج یافته بود و شاعران گمنام و نامدار برای به دست آوردن جایزه های نفیس مسابقات یا كسب شهرت و محبوبیت, با هم رقابت می كردند. در كتاب فروشی ها, كه محله ای به نام « آرگیلتوم» را پر كرده بودند, نویسندگان گرد هم می آمدند تا نبوغ ادبی خویش را ارزیابی كنند و در معرض قضاوت و داوری نقادان قرار دهند. در همان حال, كتاب دوستان تنگدست بخش هایی از كتاب های مورد علاقه ی خود را در آن مجامع به طور رایگان می خواندند. روی تابلوهایی كه به دیوار ها نصب بود, نام آخرین كتاب های انتشار یافته همراه با قیمت آن ها اعلان می شد. كتاب ها به تمام گوشه و كنار امپراطوری ارسال می شد, یا به طور همزمان در چند مركز فرهنگی مهم, مثل رم, لیون, آتن و اسكندریه منتشر می گردید. در این هنگام رم به عنوان یكی از مهم تریم مراكز فرهنگی ـ ادبی دنیای غرب, رقیب اسكندریه شده بود. این شكفتگی كه هم ادبیات و هم جامعه را تغییر شكل داده بود, باعث شد كه هنر و ادبیات و نقد ادبی ارزش و اعتباری تازه به دست آورند. مهم ترین چهره ی ادبی این دوره ویرژیل بود كه در سال 70 پیش از میلاد در نزدیك « مانتوا» متولد شد و تقدیر این بود كه محبوب ترین فرد رومی شود. مجموعه ی « سروده های شبانی» او, از دل انگیزترین اشعار دنیای باستان در ستایش طبیعت روستایی و زندگی روستا نشینان و شبانان به شمار می آید. « محنت زمین» كامل ترین مجموعه شعر ویرژیل در ستایش كشت و زرع و زندگی كشاورزان است و در آن, در باره ی تمام مسائل مربوط به زندگی كشاورزی از انواع خاك و طرز به عمل آمدن آن ها تا دقایق بذر افشانی و كشت زیتون و تاك , و پرورش اسب و گاو و گوسفند, و قواعد كندو داری و پرورش زنبور عسل و صید ماهی, با زبانی لطیف و شاعرانه و سرشار از تصاویر بدیع هنرمندانه بحث شده است. شاهكار ویرژیل منظومه ی حماسی « انئید» است كه شاعر ده سال آخر عمر خویش را صرف ساختن آن كرد, با این وجود نتوانست آن را به طور كامل به پایان ببرد و در حالی كه حداقل به سه سال كار روی شعرها و پیراسته و آراسته كردن آن ها نیاز داشت, مرگ مهلتش نداد و شاهكارش را ناتمام گذاشت و رفت. « انئید» سرگذشت تاریخ روم و شرح بنیان گزاری آن بود و به این تاریخ از ابتدا تا دوران گسترش روم به امپراطوری و صلح آوگوستوس می پرداخت. در این منظومه , نقش خصلت های نیك و ارجمند رومی در حركت های مهم و سرنوشت ساز تاریخی نشان داده شده و ویرژیل كوشیده تا خصلت های پسندیده ی قدیم رومی را كه فراموش شده یا از رونق افتاده, دوباره زنده كند و رواج و رونقی تازه بخشد. اگر چه ویرژیل به خاطر ناتمام ماندن « انئید» وصیت كرده بود كه نسخه های خطی آن را بسوزانند, اما دوستانش به وصیت او عمل نكردند و دو سال پس از مرگ شاعر, منظومه ی « انئید» را منتشر كردند. این منظومه خیلی زود شهرت جهانی پیدا كرد و از آن زمان تا امروز هم چنان شهرت خود را حفظ كرده و از محبوب ترین منظومه های دنیای باستان به شمار می رود , و دانش آموزان در مدارس همه ساله شعرهایی از آن را حفظ می كنند. عادت تفاًل زدن با مجموعه اشعار ویرژیل از همان نخستین سال های پس از مرگ او پیدا شد و تا دوره ی رنسانس به عنوان عادتی شایع ادامه یافت. شهرت ویرژیل روزافزون بود. هوراس او را همپایه ی هومر می خواند. در سده های میانه او را پیشگو, جادوگر, و قدیس می دانستند. دانته بلاغت اشعار او را می ستود و نه فقط در راه دوزخ و برزخ تریلوژی « كمدی خدایان» خود, بلكه در دنیای شعر و ادب روایت شیوا و رسا و بیان زیبا او را استاد رهنمای خود ساخت. جان میلتون در « بهشت گمشده» و « شیاطین و آدمیان» تحت تاًثیر ویرژیل بود. ولتر « انئید» را لطیف ترین اثر ادبی دوران باستان می دانست. بزرگترین منتقد ادبی روم باستان هوراس بود كه در سال 65 پیش از میلاد در دهكده ی « ونوسیا» در « آپولیا» تولد یافت. در جوانی سفری به یونان كرد و با عقاید و اندیشه های فیلسوفان یونان آشنا شد و به خصوص تحت تاًثیر افكار فلسفی ارسطو و سایر مشائیان, و هم چنین اپیكور قرار گرفت. در بازگشت به روم با ویرژیل دوست شد و این دوستی صمیمانه تا پایان عمر ویرژیل ادامه یافت. مهم ترین آثار ادبی و منظوم هوراس عبارتند از: ساتیرها- ترجیع بندهاـ قصاید ـ مراسلات. نظریات ادبی و نقادانه ی هوراس در آخرین اثر او, « مراسلات» , كه مجموعه ای از نامه های منظوم اوست, به زبان شعر و به تفصیل شرح داده شده است. از جمله در نامه ی منظومی كه خطاب به « اوگوست» سروده, در باره ی شعر و شاعری بحث كرده, بر كسانی كه فقط شعر شاعران قدیم را می ستایند و دنباله رو كهنه سرایان هستند و به شعر شاعران معاصر التفاتی ندارند, تاخته , و به نقد شعر پیشینیان پرداخته است. در نامه ی منظوم دیگری با لحنی تمسخرآمیز و نیشدار به شاعران كم مایه و پر مدعا خرده می گیرد و آن ها را ریشخند می كند و از این كه توجه عمومی به امور ذوقی به تدریج رو به سوی ابتذال می رود, اظهار تاًسف می كند: « كسانی كه شعرهای بد می سرایند, دلشان به این خوش است كه چیزی می نویسند و خود را نویسنده و گوینده می شناسند و گرامی و ارجمند می شمرند, حتی به این اكتفا می كنند كه خودشان آثار و نتایج فكر خود را بستایند, زهی مردم خوشبخت!» مهم ترین نامه ی منظوم هوراس ,از دید نقد ادبی, نامه ای است با عنوان« برای پیسون ها» كه نقادان بعدی آن را « هنر شعر» یا « فن شعر» نامیده اند. این نامه برای پسران خانواده ی پیسون نگاشته شده, كه می خواستند درس شاعری بگیرند و بیاموزند كه چگونه باید شاعر شوند. به همین دلیل نامه ی هوراس یك رساله ی رسمی نیست, بلكه مجموعه ای از نصایح دوستانه در باره ی فوت و فن شعر سرودن و قواعد این صنعت است. هوراس در این نامه با لحنی شیوا و دلكش برای این نوجوانان شعر دوست از فن شعر می گوید و به شرح آراء و عقاید خود در باره ی شعر و شاعری می پردازد. او از بی تجربگی و ناشیگری شاعران قدیمی انتقاد می كند و اصول و قواعدی برای شعر, و به خصوص شعر دراماتیك, بیان می كند. هوراس توصیه می كند كه در شعر و هنر باید عقل و منطق حاكم باشد و معتقد است كه اگر عقل و منطق منشاً شعر نباشد, ممكن نیست آن شعر زیبا و موزون گردد و دلپسند واقع شود. شاعر باید همیشه نظم و ترتیب در تاًلیف و وحدت و هماهنگی در موضوع را رعایت كند, زیرا اگر وحدت و هماهنگی در موضوع نباشد, به هیچ وجه آن موضوع نمی تواند به كمال بیان شود. شاعری كار دشواری است كه از عهده ی هر كسی بر نمی آید و رعایت تناسب و وحدت كار آسانی نیست: « ما شاعران همگی فریب آرزوی رسیدن به كمال را می خوریم و افسوس كه اغلب مان به آن نمی رسیم. من می كوشم سخنم را موجز و كوتاه و روشن بگویم, لیكن وقتی سخن می گویم, می بینم كه چه مبهم و مطول و پر گره شده است, به دنبال بیان مضمونی عادی و محدود بر می آیم, از بیان آن عاجز می مانم. یكی در پی رسیدن به اوج است, سخنش در سراشیب انحطاط تصنع فرو می غلطد. دیگری كه همیشه با احتیاط عمل می كند و می كوشد تا پا به مناطق طوفانی و پر خطر نگذارد, آلوده به گل و لای طغیان ها می شود. یكی برای آن كه چیزی را كه به دیده ی او زیاده از حد ساده و عادی جلوه می نماید, غریب و بدیع جلوه دهد, دلفین را در جنگل و گراز را در دریا تصویر می كند. بیم و هراس از خطا, كسانی را كه مایه ای از هنر ندارند, در مهلكه ی خطا های بزرگ می افكند. در كارگاه امیلیوس مجسمه ساز, كارگری را ملاحظه می كنید كه از دیگر همكاران خود ماهرانه تر می تواند ناخن مجسمه درست كند یا گیسوان زیباتری می تواند برای آن بسازد,اما چون هنر تاًلیف و تركیب كردن نمی داند, از ساختن هنرمندانه ی مجموعه ای از اجزاء عاجز است. اگر من هوس صنعتگری می داشتم, هرگز دلم نمی خواست به جای آن كارگر می بودم, چنان كه هرگز آرزو نمی كنم كه كاش در كناراین بینی كجی كه دارم, چشمانی كشیده و گیسوانی مجعد می داشتم. شما كه آرزوی نویسندگی و سرودن دارید , همواره مضمونی را به عنوان موضوع كار خود انتخاب كنید كه در خور قدرت و توانایی شما باشد, و پیش از آن كه باری را برگیرید, به دقت بیازمایید كه دوش شما توان تحمل آن را دارد یا نه. كسی كه در انتخاب موضوع, بیرون از مرز تاب و توان خویش چیزی را تعهد و تقبل نكند, هم به آسانی از عهده ی بیان مطلب بر می آید, هم نظم و ترتیب كلامش درست و مناسب خواهد بود.» « موضوعی را كه در خور قدرت شماست برگزینید, اما بر حذر باشید كه همچون آن كوه داستانی, پس از درد بسیار, موش نزایید. كتاب دلخواه آن است كه در آن واحد هم آموزنده و هم سرگرم كننده باشد: هر كه چیز مفید را با چیز دلپذیر در هم آمیخته باشد, صدای احسنت دیگران را بلند خواهد كرد. از به كار بردن الفاظ جدید یا منسوخ یا بسیار طویل خودداری كنید. تا آن حد كه مخل روشنی كلام نگردد سخن را به اختصار بگویید. مستقیم به اصل مطلب بپردازید.هنگام سرودن شعر, مپندارید كه احساس, كار همه چیز را انجام می دهد. راست است كه اگر بخواهید خواننده احساسی را درك كند, شما خود باید آن احساس را درك كرده باشید: اگر بخواهی مرا دریابی, نخست باید من خود همان را دریافته باشم.» « اما هنر فقط ادراك نیست بلكه صورت و ظاهر هم هست, و برای آن كه بتوانید صورت هنری را بیافرینید, باید آثار یونانیان را شبانروز مطالعه و در آن تحقیق و تفحص كنید. به همان اندازه كه می نویسید, پاك یا پاره كنید.هر « پاره ی ارغوانی» اثر خود را كه رنگی از خودنمایی و فضل فروشی دارد, قلم بزنید.اثر خود را به نقادان توانا بسپرید و از دوستان چاپلوس وتملق گو بپرهیزید. اگر از این خوان ها گذشتید, هشت سال آن را به كناری نهید, اگر در این مدت فایده ی فراموش كردن را درنیافتید, آن را سرانجام انتشار دهید, اما همیشه به یاد داشته باشید كه اثرتان جز به مرور زمان هرگز به یاد نخواهد ماند: گفته گذراست, نوشته ماندگار. اگر نمایشنامه می نویسید, بگذارید نفس نمایش, و نه كلمات شما, داستان را نقل و افراد نمایش را تصویر كند. از وحدت سه گانه ی كنش, زمان و مكان پیروی كنید: داستان یكی باشد و در مدت زمانی كوتاه, در یك محل اتفاق بیفتد. در زندگی و فلسفه مطالعه كنید.چون بدون مشاهده و درك زندگی و فلسفه ی آن, سبك كامل هم چیزی میان تهی است. دل به آموختن بسپرید و هرگز آن را از خاطر مبرید.» اصول اساسی نقد هوراس عبارتند از: 1) شعر فنی متعالی و جدی است و نباید آن را تا حد وسیله ی تفریح در مجالس عیش و عشرت پایین آورد و پست كرد. 2) شعر فنی دشوار و پیچیده است و مهارت در آن به سادگی حاصل نمی شود. 3) اگر كسی بخواهد به شعر بپردازد, تنها راه درست آن تقلید و دنباله روی از ادیبان و سخن پردازان قدیم یونان است. هوراس مهم ترین موازین نقد ادبی درست را جهت تهذیب هنر سخن پردازی چنین می داند: « مرد درست و شریف كه بهره ای از ذوق دارد, اگر در باب شعری از او نظر بخواهند, آنچه را از حشو و زوائد و اطناب آكنده است زشت می شمارد و سرزنش می كند, و آنچه را ثقیل و صیقل نیافته است رد می كند, بر مواردی كه فاقد لطف و ظرافت است خط بطلان می كشد, تكلفات و تصنعات زاید و غیر ضروری را كریه و ناپسند می شمارد. در جایی كه بیان مبهم و پیچیده است, توصیه به صراحت و رسایی می كند,بر آنجا كه عبارت دچار تناقض و تضاد است برای اصلاح انگشت می گذارد. چنین كسی مانند اریستارك نقدی دقیق و سنجیده خواهد كرد و حاضر نخواهد شد به خاطر نرنجیدن دوست, عیب كار او را نادیده و ناگفته بگذارد.» به نظر هوراس, برای اجتناب از این خطاهای رایج, تنها وسیله ی ممكن تقلید از یونانی ها است. زبان یونانی در نظر او گنجینه ی اندیشه و ذوق و سرچشمه ی الهام است. هوراس معتقد است كه هر جا كه زبان لاتینی ناتوان از بیان می گردد باید دست تكدی به سوی زبان یونانی دراز كند. علاقه و دلبستگی هوراس به زبان , ادبیات و فرهنگ یونانی به حدی است كه به طور كامل با ادبیات قدیم لاتینی قطع رابطه می كند و میراث ادیبان رومی را جز متونی مضحك و مبتذل و فرو مایه نمی بیند. از نظر هوراس فقط ادبیات یونان است كه مفهوم واقعی هنر را درك كرده است و فقط با مراجعه به آثار یونانیان است كه می توان سخن را ساخته و پرداخته كرد و آراسته و پیراسته ساخت, آن چنان كه از ابتذال و تعقید و تقید در امان بماند. هوراس دو صفت را در اشعار یونانی می ستاید: كمال در هنر- سودمندی در عمل. او به جوانان توصیه می كند كه در شعر خود همواره این دو صفت را در نظر بگیرند و شعر خود را موصوف به این دو صفت والا بسازند. در شعر خود او این هر دو صفت در حد كمال است. |