• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

انتزاع گرایی، هنر غیر واقع گرا؛ آبستراکتیویسم( Abstractivism )

Silver Star

مدير ارشد تالار
انتزاع گرایی یا آبستراکتیویسم اصطلاحی است که برای شیوه های غیر واقع گرایانه هنر قرن بیستم به کار برده می شود و همه ارزشهای هنری مرسوم در سنت آکادمی هنر اروپا را به زیر سوال می برد. در این مقاله به چگونگی شروع این هنر پرداخته خواهد شد.















32374814751511471503410413564179539299.jpg


تلاشهای هنرمندان از دو دهه آخر قرن نوزدهم در گریز از طبیعت گرایی و تقلید از واقعیت اشیا شکل می گیرد و هنر اروپا را در مسیری دور از نمایش واقعیت بیرونی شیء می کشاند.

شاید در میان هنرها ، موسیقی و معماری را بتوان از جمله هنرهایی خواند که همواره بیانی انتزاعی و مجرد داشته اند ولی در زمینه هنرهای تجسمی و نقاشی بیان مفاهیم تجریدی امری نو و نامحتمل به نظر می رسید.

ارائه نظریات نوینی چون حرکت ، فضا، نور، زمان یا بُعد چهارم در عناصر تصویری هنرهای تجسمی ، مسیر و شیوه های جدیدی را برای خلق آثار در پی آورد که در نهایت منتج به انتزاع گرایی یا تجرید محض در نقاشی شد.

آبستراکسیون در طول شکل گیری خود توانست در دو شاخه متفاوت قد علم کند:

آبستره اکسپرسیونیسم (Abstract-Expressionism)


آبستره محض (Abstract)

پیشرو هر دو این شیوه ها دو هنرمند روسی تبار به نام های "کاندینسکی" و " کازیمیر مالویچ" بودند.

در میان هنرمندان نوگرا می توان ادعا کرد که واسیلی کاندینسکی نخستین نقاشی بود که به مفاهیم انتزاع گرایی ، تجریدی و غیر نمایشی با نگاهی تغزلی و شاعرانه پرداخت. کاندینسکی به سال 1896م. از مسکو به مونیخ رفت تا به هنر اموزی بپردازد. وی پس از طی چهارده سال آموزش آکادمیک و تاثیرپذیری از شیوه های رایج دهه اول قرن بیستم ، یک نقاشی کاملا انتزاعی با آبرنگ در سال 1910م. ارائه کرد که بسیاری از تاریخ هنرنویسان آن را اولین اثر انتزاعی قلمداد می کنند.



در میان هنرمندان نوگرا می توان ادعا کرد که واسیلی کاندینسکی نخستین نقاشی بود که به مفاهیم انتزاع گرایی ، تجریدی و غیر نمایشی با نگاهی تغزلی و شاعرانه پرداخت. کاندینسکی به سال 1896م. از مسکو به مونیخ رفت تا به هنر اموزی بپردازد.



تجربیات هنری کاندینسکی در آلمان و سپس در فرانسه او را به آن سو کشاند که به اتفاق " آگوست ماکه" و " فرانسیس مارک" گروه " سوارکاران آبی" (سوارکار آبی فام) را بنیان گذارند ؛ اما با شروع جنگ جهانی اول در سال 1914م. به روسیه بازگشت و در سال 1918م. یک سال پس از انقلاب اکتبر شوروی به تدریس در آکادمی هنرهای زیبای مسکو مشغول شد و پس از دو سال به علت جو کلی حاکم بر شوروی مجددا به آلمان بازگشت و در مدرسه "باهاوس" در ویمار به تدریس پرداخت.


کاندینسکی در تمام مدت این یازده سال (1910-1921) به شیوه انتزاعی خود آزادانه ادامه داد و آن را کامل کرد.

وی تحقیق درباره ویژگی های عناصر تصویری مانند رنگ ، خط و شکل را ات جایی ادامه داد که موضوعیت تابلو و عناصر ساختار تصویری تماما از سطح تابلو حذف شدند. تا سال 1914م روشهای انتزاعی او در دو جهت تکمیل شدند:

از یک طرف آگاهانه و با نظمی عقلانی به ترکیب بندی های هندسی پرداخت و از طرف دیگر بدون پرداختن به یک موضوع از پیش تعیین شده به ترکیب بندی رنگی یا اشکال منظم و خطوط منحنی یا مستقیم روی آورد.

کاندینسکی به این اصل معتقد بود که با تکیه بر احساسات نیمه آگاهانه خود، رنگ های درخشان را بر سطح بوم گذارد. وی روش ها و مفاهیم فلسفی هنرش را در رساله ای تحت عنوان "درباره معنویت در هنر" به نگارش درآورد و در آن بر استقلال رنگ و ارزش های معنوی و ذاتی ان تاکید کرد.

به طور کلی می توان گفت که نام کاندینسکی با هنر آبستره پیوندی ناگسستنی دارد و نقش او ونوشته هایش تاثیر شگرفی در هنر قرن بیستم داشته است.
 
بالا