سوال
- چیست دل در قفس سینه ی این بلهوسان؟
شاعری آخر شب
زیر لب زمزمه می کرد و
به یغما می رفت:
کهنه آونگی آویخته از سقف هوا
بین شیطان و خدا
در نوسان!
ذکرِ جميلِ سعدی
در وسط های سخن رانيِ عَمرو
- که دَم از روشنی و برق رسانی می زد. -
برقِ سالن ذَهَبَ،يعنی رفت!
از ميانِ حُضّار
زِيدِ پيری به تِانّی قامَ
گفت:-"ای ناطق اين منطقه ی نورانی!"
جست و جو
سالکی خسته به دنبالِ حقيقت می گشت
در مجاريِّ اداری گم شد!