الهه خورشید
متخصص بخش خانه و خانواده
در روزگاران پيشين، زن وشوهرجواني ازكوه بلندي بالا رفتند. در بالاي كوه، پير دانايي را ديدند. پير، جايي را برايشان باز كرد تا بنشينند. آن گاه گفت: «هرمطلبي كه داشته باشيد، مي توانيد از من بپرسيد». آنها معناي زندگي را پرسيدند. پيرپاسخ داد. آنها رمزخوشبختي را سؤال كردند. پير، نسخه اش را نوشت. آنها اسرار جهان را پرسيدند. پير جواب داد. آن گاه سؤال سختي را پرسيدند كه: «اي خردمند بزرگ، ما بسيار دچار خشم مي شويم. در هنگام خشم، يكديگر را آزار مي دهيم. چه كنيم؟» ناگهان پيردانا به آنان خيره شد. آن گاه قلم خود را به دو نيم كرد و نفرين گويان به غار خود برگشت. درآستانه ي غار، رويش را برگرداند و غريد: «افسوس، اگر من پاسخ اين پرسش را مي دانستم، ناچارنبودم تنها بر بالاي اين كوه زندگي كنم!»
درهنگام خشم چه مي كنيد؟
هيچ كس واقعأ راه غلبه برخشم، دست كم درتمام موارد را نمي داند. خشم، نعمتي الهي و بخشي طبيعي ازوجود انسان است، اما تسلط بر آن آسان نيست. خشم، در زندگي ما دردسرهاي بزرگي را پديد مي آورد. دشواريهاي خشم، شامل اموري است كه نمي گذارد برخشم خود مسلط شويد به عنوان مثال، ممكن است از خشم خود بترسيد، يا آن را خيلي دوست داشته باشيد يا آن را (فروخوريد) زيرا نمي دانيد چگونه آن را ابراز كنيد و چگونه دچار انفجار خشم شويد. مقصود از نوع خشم، نحوه ي بروز آن يا الگوي خاصي است كه هر كسي براي كنترل خشم خود به كار مي برد. از خود مي پرسيم: «در هنگام خشم، چه بايد بكنيم؟» آن گاه نوع خاصي از ابراز خشم را برمي گزينيم.
دوري ازخشم
يكي از دوستان علي با او قرار ناهارمي گذارد. اما سر وعده حاضر نمي شود. اين كار، سه بارمتوالي تكرارمي شود. آيا علي خشمگين است؟ البته كه خير. علي، به قول خودش هرگز از جا درنمي رود. اگرعصباني شود، خيال مي كند كه آدم بدي شده است. كسانيكه ازخشم دوري مي كنند،هرگز عصبانيت را دوست ندارند. بعضيها ازخشم خود يا خشم ديگران مي ترسند و سعي مي كنند جنجال به پا نشود. مي ترسند درهنگام خشم، اختيارخود را از دست بدهند و ديو درونشان مجال خود نمايي پيدا كند. بعضي ديگر فكر مي كنند كه خوب نيست عصباني شوند. اين را ياد گرفته اند كه (فقط سگها پارس مي كنند.) يا (پسرخوبي باش.عصباني مشو) و براي اين كه مورد محبت ديگران واقع شوند، خشم خود را پنهان مي كنند. كساني كه از خشم دوري مي كنند، چون از جا درنمي روند، آدمهاي خوب ومهرباني به نظرمي رسند، به همين دليل، احساس امنيت و آرامش مي كنند. آنان كه از خشم مي گريزند نيز دشواريهايي دارند. اين افراد، دربرابر امور غلط هم دچار خشم نمي شوند و لذا نيروي خشم به بقاي آنان كمكي نمي كند. در ضمن نمي توانند مثبت وقاطع باشند چون درهنگام بيان خواسته هاي خود، احساس گناه مي كنند و چه بسا كه ديگران حقشان را پايمال كنند.
خشم پنهان ( ريايي )
دوستان محسن تلفن مي كنند و از او مي خواهند كه براي گردش دسته جمعي هفته بعد، تهيه صد ساندويچ را در برنامه كار خود قرار دهد. اين موضوع با ساير برنامه هاي محسن تضاد دارد با وجود اين محسن مي گويد: «باشد». بالاخره روز گردش فرا مي رسد، ولي محسن پيدا نمي شود. وقتي تلفن مي كنند مي گويد: «فراموش كرده ام». وقت هم گذشته است . خيلي بد مي شود، ولي بالاخره دوستان او ناچار مي شوند فكر ديگري بكنند. كساني كه گرفتارخشم پنهان (ريايي) هستند هرگز نمي گذارند كسي بفهمد خشمگين شده اند. درواقع گاهي اوقات حتي خودشان هم نمي دانند تا چه حد خشمگين هستند. اما خشم خود را از راه هاي غيرمستقيم نشان مي دهند. مثلأ به جاي اين كه كاري صورت دهند، مرتبأ مي گويند: «بله، اما...» يا اين كه آرام در ميان افراد خانواده مي نشينند و به نوعي اعصاب بقيه را خرد مي كنند. وقتي هم ديگران عصباني شدند، وانمود مي كنند كه رنجيده اند و صورت حق به جانب به خود مي گيرند. مي گويند: «چرا نسبت به من عصباني هستي؟» يا: «من كه كاري نكرده ام». مشكل همين جاست. اين افراد، به همان دليل كه خشمگين هستند، كاري را كه بايد بكنند نمي كنند. اما در عين حال، خشم خود را هم به كسي بروز نمي دهند. خشمگينان رياكار، وقني باعث دلسردي ديگران مي شوند، حس مي كنند كه بر زندگي خود تسلط يافته اند. با كم كاري، خودداري از انجام كار يا به تعويق انداختن كارها، برنامه هاي ديگران را به هم مي ريزند. علاوه بر اين مي توانند خشمگين باشند و به آنان اعتراف نكنند. مي گويند: «تقصير من نيست. تو بيش ازحد از من انتظار داري». خشم آميخته به ريا، دشواريهايي هم دارد. مهمترين آنها اين است كه شخص، سررشته ي خواسته ها و نيازهايش را گم مي كند. درست است كه اين افراد ممكن است نگذارند ديگران به خواسته هايشان برسند، ولي خودشان هم نمي دانند كه با زندگي خودشان چه مي خواهند بكنند. نتيجه ي آن كسالت، دل سردي وعدم رضايت در روابط با ديگران است.
خشم همراه با بدگماني
بيژن عاشق همسرش است. به همين دليل او را چون سايه تعقيب مي كند. ازاوسؤالهاي جوراجورمي كند. اگرهمسرش براي لحظه اي مرد بيگانه اي را بدون قصد نگاه كند، خشم در درونش زبانه مي كشد. او به قدري در اين زمينه حسود است كه ليلا را ديوانه مي كند . اخيرأ ليلا گفته است كه اگر رفتارش راعوض نكند ازوي جدا خواهد شد. مشكل بيژن تنها حسادت نيست. او به شدت بدگمان است وغالبأ خيال مي كند كه ديگران پشت سر او بدگويي مي كنند به كمتركسي اعتماد دارد وگاهي درفكراست كه ديگران چه نقشه ي تازه اي براي آزارش كشيده اند. بارها ديگران را متهم كرده است كه از دست اوعصباني هستند و قصد دارند به او كلك بزنند، اما معمولأ ديگران اين موضوع را انكار مي كنند. خشم همراه با بدگماني چنين است كه گفتيم. اين خشم هنگامي به سراغ شخص مي آيد كه احساس كند به صورت غيرمنطقي مورد تهديد قرار گرفته است افراد بدگمان، خطر تهاجم را در همه جا احساس مي كنند. اطمينان دارند كه ديگران مي خواهند چيزهايي را از چنگشان درآورند - هميشه انتظاردارند كه ديگران به صورت جسمي يا لفظي به آنها حمله كند. اعتقاد دارند كه بايد از خودشان دفاع كنند . آنان راهي يافته اند كه بدون احساس گناه، خشمگين شوند. آنان خشم را در زير نقاب «حفظ ذات» پنهان كرده اند. براي خشم همراه با بدگماني، بهاي زيادي بايد پرداخت. افراد بدگمان احساس عدم امنيت مي كنند . به كسي اعتماد ندارند. بدتر از همه قدرت قضاوتشان هم ضعيف است و بين احساسات خود و ديگران نمي توانند كاملأ تمايز قائل شوند. آنان خشم خود را در چشم و كلمات دوستان، همسر و همكاران احساس مي كنند. به اين ترتيب خود و ديگران را گيج مي كنند.
خشم ناگهاني
رؤيا آتش گرفته است. مادرش مي خواهد او را ازخانه بيرون كند. چطور جرأت كرده است؟ رؤيا ناگهان از كوره درمي رود. هر چه در دستانش است پرت مي كند؛ فرياد مي كشد و مشت به ديوارمي كوبد. شعله ي خشم او فقط چند دقيقه زبانه مي كشد. اما پيش از آن كه اين شعله فروكش كند، مادرش گريه كنان از در خارج مي شود. كساني كه دچار خشم ناگهاني مي شوند، به رعد و برق بهاري شبيه اند. طوفان خشم، از نقطه ي نامعلومي آغازمي شود وهرچه بر سر راه باشد در هم مي پيچند. سپس فرو مي نشينند. گاهي فقط به صورت رعد و برق است. لحظه اي جلوه مي كند و سپس پايان مي گيرد. ولي غالبأ ديگران را آزارمي دهند، خانه ها را خراب مي كنند و به اشياء خساراتي مي زنند كه جبران آنها مدتها طول مي كشد. كساني كه دچار انفجار خشم مي شوند، براي لحظه اي موجي از قدرت را حس مي كنند. همه ي احساسهاي منفي خود را تخليه مي كنند تا به آرامش برسند. بدون انديشه ي سود و زيان، مهار را از عواطف خود برمي دارند. مشكل اصلي خشم ناگهاني، از دست دادن كنترل است. افرادي كه دچار اين نوع خشم مي شوند، ممكن است براي خود و ديگران خطر ايجاد كنند. ممكن است وحشي شوند. معمولأ چيزهايي مي گويند و كارهايي مي كنند كه بعدأ از آنها پشيمان مي شوند، اما ديگر دير شده است و نمي توان آب رفته را به جوي برگرداند.
خشم عمدي ممكن است براي مدتي موثر واقع شود، ولي در دراز مدت كارساز نيست
خشم ناشي از شرم
فريد با اتومبيل به دنبال همسرش شهلا مي رود. وقتي او را سوار مي كند يادش مي رود بپرسد كه آيا همسرش از تماشاي فيلم لذت برده است يا خير. شهلا با خودش فكر مي كند «اين ثابت مي كند كه مرا دوست ندارد . اگر به من اهميت مي داد، حتمأ دلش مي خواست بداند كه من اوقاتم را چگونه گذرانده ام . همين مرا مي سوزاند!» كساني كه به توجه زياد، نياز داشته يا بيش از حد در برابر انتقاد حساس باشند، غالبأ دچاراين نوع خشم مي شوند. كمترين انتقاد، اين افراد را دچارشرم مي كند. اين اشخاص متأسفانه خودشان را چندان دوست ندارند. احساس مي كنند كه افرادي بي ارزش، نه چندان خوب، درهم شكسته و نخواستني هستند. بنابراين وقتي كسي آنها را ناديده مي گيرد يا مطلب ناخوشايندي به آنها مي گويد، آن را دليلي مي گيرند كه ديگري آنها را دوست ندارند همچنان كه خودشان، خودشان را دوست ندارند، اما اين موضوع، آنان را واقعأ به خشم مي آورد. آن گاه شروع به نيش و كنايه زدن و بدخلقي مي كنند. دردل مي كنند «تو مرا رنجاندي و حالم را بد كردي پس من هم تو را اذيت مي كنم». اشخاصي كه دچار اين نوع خشم هستند، به علت خجالت زدگي سعي مي كنند. نقطه ضعف ديگران را پيدا كنند. اين افراد، هنگامي از شرمزدگي خود خلاص مي شوند كه به سرزنش، عيب جويي يا مسخره كردن ديگران بپردازند. خشم سبب مي شود كه بتوانند از كساني كه ظاهرأ آنها را خجالت داده اند انتقام بگيرند، آنها سعي مي كنند با خجالت دادن ديگران، احساس بي كفايتي را از خود دور كنند.
خشم گرفتن بر ديگران، راه خوبي براي پنهان كردن شرمندگي نيست. افرادي كه دچار اين نوع خشم هستند، در نهايت كساني را كه دوست مي دارند، مورد حمله قرار مي دهند. در ضمن، روز به روز تصوير ضعيفتري از شخصيت خويش پيدا مي كنند و نسبت به انتقاد ديگران حساستر مي شوند. خشم و از كف دادن كنترل، فقط باعث مي شود كه احساس بدتري نسبت به خود پيدا كنند.
خشم عمدي
رضا هر وقت با خواسته هايش مخالفت شود، ابتدا قيافه مي گيرد. بعد داد و فرياد راه مي اندازد و طرف مقابل را به بي توجهي متهم مي كند. ظاهرأ بسيار خشمگين به نظر مي رسد. گويي كنترل خود را از دست داده است. اما در كمال تعجب وقتي به خواسته اش رسيد، خشمش فروكش مي كند. چگونه ممكن است كسي در اين لحظه عصباني باشد و چند ثانيه بعد آرام شود؟ خشم عمدي همراه با نقشه ي قبلي است. كساني كه خشم خود را به اين شكل به كار مي گيرند، معمولأ مي دانند چه مي كنند. درواقع خشم آنان با طغيان عواطف همراه نيست. قصدشان تسلط بر ديگران است و بهترين راهي كه يافته اند، ابراز خشم و گاه اعمال خشونت است. مقصود افراد، ازاظهارخشم عمدي، كسب قدرت و كنترل است. هدف اصلي آن است كه به خواسته اشان برسند و براي رسيدن به اين مقصود، ازتهديد و اعمال قدرت استفاده مي كنند. خشم عمدي ممكن است براي مدتي مؤثر واقع شود، ولي در دراز مدت كار ساز نيست . ديگران از توپ وتشر خوششان نمي آيد، بنابراين براي فرار از آن سرانجام، راهي پيدا مي كنند.
خشم اعتيادي
سیروس ذاتأ خشمگين است . غالبأ احساس مي كند كه افسرده و كسل و از زندگي خود خسته است. اما هرچند وقت يك بار، ظاهرأ حالش به كلي خوب مي شود. مي گويد: «مي داني چيست؟ هر وقت با كسي دعوايم مي شود خود را زنده احساس مي كنم. افزايش آدرنالين خون، معركه مي كند. فقط درچنين مواقعي است كه هيجان پيدا مي كنم». بعضيها به عواطف نيرومندي نيازدارند كه با اظهار خشم همراه است .آنان طالب شدت عواطف هستند، كه هرچند ممكن است دردسرهاي ناشي از بروز خشم را نپسندند. خشم آنان، تنها يك عادت ساده نيست، بلكه موجب هيجان عاطفي آنان مي شود. خشم، شوخي نيست، بلكه عاطفه اي نيرومند است. معتادان به خشم، منتظرند كه دچارطوفان غضب شوند و از خماري در بيايند! اين افراد، مشكل مي توانند اعتياد به خشم را ترك كنند و حالت آنان شبيه كساني است كه به قمار، موادمخدر يا ماجراجويي معتاد هستند. اگر گاهگاه دچارهيجان شديد نشوند، زندگي برايشان يك نواخت وكسل كننده مي شود. معتادان به خشم، در هنگام انفجار احساسات، اوج شدت عواطف و نيروي احساس را درك مي كنند. دراين هنگام است كه خود را زنده و پرانرژي مي يابند. هر نوع اعتيادي، دردناك و مخرب است . اعتياد به خشم نيز از اين قاعده مستثني نيست. معتادان راه ديگري براي رسيدن به حال خوب، سراغ ندارند، به اين جهت به خشم، وابسته مي شوند. اين افراد براي اين كه از خماري دربيايند، دعوا راه مي اندازند و از آن جا كه به شدت به احساسات، نياز
دارند، لذا خشم آنان تابع قانون (همه يا هيچ ) است. براي اين افراد هم خشم، بيش از آن كه حلال مشكلي باشد، خود، مشكل آفرين است.
درهنگام خشم چه مي كنيد؟
هيچ كس واقعأ راه غلبه برخشم، دست كم درتمام موارد را نمي داند. خشم، نعمتي الهي و بخشي طبيعي ازوجود انسان است، اما تسلط بر آن آسان نيست. خشم، در زندگي ما دردسرهاي بزرگي را پديد مي آورد. دشواريهاي خشم، شامل اموري است كه نمي گذارد برخشم خود مسلط شويد به عنوان مثال، ممكن است از خشم خود بترسيد، يا آن را خيلي دوست داشته باشيد يا آن را (فروخوريد) زيرا نمي دانيد چگونه آن را ابراز كنيد و چگونه دچار انفجار خشم شويد. مقصود از نوع خشم، نحوه ي بروز آن يا الگوي خاصي است كه هر كسي براي كنترل خشم خود به كار مي برد. از خود مي پرسيم: «در هنگام خشم، چه بايد بكنيم؟» آن گاه نوع خاصي از ابراز خشم را برمي گزينيم.
دوري ازخشم
يكي از دوستان علي با او قرار ناهارمي گذارد. اما سر وعده حاضر نمي شود. اين كار، سه بارمتوالي تكرارمي شود. آيا علي خشمگين است؟ البته كه خير. علي، به قول خودش هرگز از جا درنمي رود. اگرعصباني شود، خيال مي كند كه آدم بدي شده است. كسانيكه ازخشم دوري مي كنند،هرگز عصبانيت را دوست ندارند. بعضيها ازخشم خود يا خشم ديگران مي ترسند و سعي مي كنند جنجال به پا نشود. مي ترسند درهنگام خشم، اختيارخود را از دست بدهند و ديو درونشان مجال خود نمايي پيدا كند. بعضي ديگر فكر مي كنند كه خوب نيست عصباني شوند. اين را ياد گرفته اند كه (فقط سگها پارس مي كنند.) يا (پسرخوبي باش.عصباني مشو) و براي اين كه مورد محبت ديگران واقع شوند، خشم خود را پنهان مي كنند. كساني كه از خشم دوري مي كنند، چون از جا درنمي روند، آدمهاي خوب ومهرباني به نظرمي رسند، به همين دليل، احساس امنيت و آرامش مي كنند. آنان كه از خشم مي گريزند نيز دشواريهايي دارند. اين افراد، دربرابر امور غلط هم دچار خشم نمي شوند و لذا نيروي خشم به بقاي آنان كمكي نمي كند. در ضمن نمي توانند مثبت وقاطع باشند چون درهنگام بيان خواسته هاي خود، احساس گناه مي كنند و چه بسا كه ديگران حقشان را پايمال كنند.
خشم پنهان ( ريايي )
دوستان محسن تلفن مي كنند و از او مي خواهند كه براي گردش دسته جمعي هفته بعد، تهيه صد ساندويچ را در برنامه كار خود قرار دهد. اين موضوع با ساير برنامه هاي محسن تضاد دارد با وجود اين محسن مي گويد: «باشد». بالاخره روز گردش فرا مي رسد، ولي محسن پيدا نمي شود. وقتي تلفن مي كنند مي گويد: «فراموش كرده ام». وقت هم گذشته است . خيلي بد مي شود، ولي بالاخره دوستان او ناچار مي شوند فكر ديگري بكنند. كساني كه گرفتارخشم پنهان (ريايي) هستند هرگز نمي گذارند كسي بفهمد خشمگين شده اند. درواقع گاهي اوقات حتي خودشان هم نمي دانند تا چه حد خشمگين هستند. اما خشم خود را از راه هاي غيرمستقيم نشان مي دهند. مثلأ به جاي اين كه كاري صورت دهند، مرتبأ مي گويند: «بله، اما...» يا اين كه آرام در ميان افراد خانواده مي نشينند و به نوعي اعصاب بقيه را خرد مي كنند. وقتي هم ديگران عصباني شدند، وانمود مي كنند كه رنجيده اند و صورت حق به جانب به خود مي گيرند. مي گويند: «چرا نسبت به من عصباني هستي؟» يا: «من كه كاري نكرده ام». مشكل همين جاست. اين افراد، به همان دليل كه خشمگين هستند، كاري را كه بايد بكنند نمي كنند. اما در عين حال، خشم خود را هم به كسي بروز نمي دهند. خشمگينان رياكار، وقني باعث دلسردي ديگران مي شوند، حس مي كنند كه بر زندگي خود تسلط يافته اند. با كم كاري، خودداري از انجام كار يا به تعويق انداختن كارها، برنامه هاي ديگران را به هم مي ريزند. علاوه بر اين مي توانند خشمگين باشند و به آنان اعتراف نكنند. مي گويند: «تقصير من نيست. تو بيش ازحد از من انتظار داري». خشم آميخته به ريا، دشواريهايي هم دارد. مهمترين آنها اين است كه شخص، سررشته ي خواسته ها و نيازهايش را گم مي كند. درست است كه اين افراد ممكن است نگذارند ديگران به خواسته هايشان برسند، ولي خودشان هم نمي دانند كه با زندگي خودشان چه مي خواهند بكنند. نتيجه ي آن كسالت، دل سردي وعدم رضايت در روابط با ديگران است.
خشم همراه با بدگماني
بيژن عاشق همسرش است. به همين دليل او را چون سايه تعقيب مي كند. ازاوسؤالهاي جوراجورمي كند. اگرهمسرش براي لحظه اي مرد بيگانه اي را بدون قصد نگاه كند، خشم در درونش زبانه مي كشد. او به قدري در اين زمينه حسود است كه ليلا را ديوانه مي كند . اخيرأ ليلا گفته است كه اگر رفتارش راعوض نكند ازوي جدا خواهد شد. مشكل بيژن تنها حسادت نيست. او به شدت بدگمان است وغالبأ خيال مي كند كه ديگران پشت سر او بدگويي مي كنند به كمتركسي اعتماد دارد وگاهي درفكراست كه ديگران چه نقشه ي تازه اي براي آزارش كشيده اند. بارها ديگران را متهم كرده است كه از دست اوعصباني هستند و قصد دارند به او كلك بزنند، اما معمولأ ديگران اين موضوع را انكار مي كنند. خشم همراه با بدگماني چنين است كه گفتيم. اين خشم هنگامي به سراغ شخص مي آيد كه احساس كند به صورت غيرمنطقي مورد تهديد قرار گرفته است افراد بدگمان، خطر تهاجم را در همه جا احساس مي كنند. اطمينان دارند كه ديگران مي خواهند چيزهايي را از چنگشان درآورند - هميشه انتظاردارند كه ديگران به صورت جسمي يا لفظي به آنها حمله كند. اعتقاد دارند كه بايد از خودشان دفاع كنند . آنان راهي يافته اند كه بدون احساس گناه، خشمگين شوند. آنان خشم را در زير نقاب «حفظ ذات» پنهان كرده اند. براي خشم همراه با بدگماني، بهاي زيادي بايد پرداخت. افراد بدگمان احساس عدم امنيت مي كنند . به كسي اعتماد ندارند. بدتر از همه قدرت قضاوتشان هم ضعيف است و بين احساسات خود و ديگران نمي توانند كاملأ تمايز قائل شوند. آنان خشم خود را در چشم و كلمات دوستان، همسر و همكاران احساس مي كنند. به اين ترتيب خود و ديگران را گيج مي كنند.
خشم ناگهاني
رؤيا آتش گرفته است. مادرش مي خواهد او را ازخانه بيرون كند. چطور جرأت كرده است؟ رؤيا ناگهان از كوره درمي رود. هر چه در دستانش است پرت مي كند؛ فرياد مي كشد و مشت به ديوارمي كوبد. شعله ي خشم او فقط چند دقيقه زبانه مي كشد. اما پيش از آن كه اين شعله فروكش كند، مادرش گريه كنان از در خارج مي شود. كساني كه دچار خشم ناگهاني مي شوند، به رعد و برق بهاري شبيه اند. طوفان خشم، از نقطه ي نامعلومي آغازمي شود وهرچه بر سر راه باشد در هم مي پيچند. سپس فرو مي نشينند. گاهي فقط به صورت رعد و برق است. لحظه اي جلوه مي كند و سپس پايان مي گيرد. ولي غالبأ ديگران را آزارمي دهند، خانه ها را خراب مي كنند و به اشياء خساراتي مي زنند كه جبران آنها مدتها طول مي كشد. كساني كه دچار انفجار خشم مي شوند، براي لحظه اي موجي از قدرت را حس مي كنند. همه ي احساسهاي منفي خود را تخليه مي كنند تا به آرامش برسند. بدون انديشه ي سود و زيان، مهار را از عواطف خود برمي دارند. مشكل اصلي خشم ناگهاني، از دست دادن كنترل است. افرادي كه دچار اين نوع خشم مي شوند، ممكن است براي خود و ديگران خطر ايجاد كنند. ممكن است وحشي شوند. معمولأ چيزهايي مي گويند و كارهايي مي كنند كه بعدأ از آنها پشيمان مي شوند، اما ديگر دير شده است و نمي توان آب رفته را به جوي برگرداند.
خشم عمدي ممكن است براي مدتي موثر واقع شود، ولي در دراز مدت كارساز نيست
خشم ناشي از شرم
فريد با اتومبيل به دنبال همسرش شهلا مي رود. وقتي او را سوار مي كند يادش مي رود بپرسد كه آيا همسرش از تماشاي فيلم لذت برده است يا خير. شهلا با خودش فكر مي كند «اين ثابت مي كند كه مرا دوست ندارد . اگر به من اهميت مي داد، حتمأ دلش مي خواست بداند كه من اوقاتم را چگونه گذرانده ام . همين مرا مي سوزاند!» كساني كه به توجه زياد، نياز داشته يا بيش از حد در برابر انتقاد حساس باشند، غالبأ دچاراين نوع خشم مي شوند. كمترين انتقاد، اين افراد را دچارشرم مي كند. اين اشخاص متأسفانه خودشان را چندان دوست ندارند. احساس مي كنند كه افرادي بي ارزش، نه چندان خوب، درهم شكسته و نخواستني هستند. بنابراين وقتي كسي آنها را ناديده مي گيرد يا مطلب ناخوشايندي به آنها مي گويد، آن را دليلي مي گيرند كه ديگري آنها را دوست ندارند همچنان كه خودشان، خودشان را دوست ندارند، اما اين موضوع، آنان را واقعأ به خشم مي آورد. آن گاه شروع به نيش و كنايه زدن و بدخلقي مي كنند. دردل مي كنند «تو مرا رنجاندي و حالم را بد كردي پس من هم تو را اذيت مي كنم». اشخاصي كه دچار اين نوع خشم هستند، به علت خجالت زدگي سعي مي كنند. نقطه ضعف ديگران را پيدا كنند. اين افراد، هنگامي از شرمزدگي خود خلاص مي شوند كه به سرزنش، عيب جويي يا مسخره كردن ديگران بپردازند. خشم سبب مي شود كه بتوانند از كساني كه ظاهرأ آنها را خجالت داده اند انتقام بگيرند، آنها سعي مي كنند با خجالت دادن ديگران، احساس بي كفايتي را از خود دور كنند.
خشم گرفتن بر ديگران، راه خوبي براي پنهان كردن شرمندگي نيست. افرادي كه دچار اين نوع خشم هستند، در نهايت كساني را كه دوست مي دارند، مورد حمله قرار مي دهند. در ضمن، روز به روز تصوير ضعيفتري از شخصيت خويش پيدا مي كنند و نسبت به انتقاد ديگران حساستر مي شوند. خشم و از كف دادن كنترل، فقط باعث مي شود كه احساس بدتري نسبت به خود پيدا كنند.
خشم عمدي
رضا هر وقت با خواسته هايش مخالفت شود، ابتدا قيافه مي گيرد. بعد داد و فرياد راه مي اندازد و طرف مقابل را به بي توجهي متهم مي كند. ظاهرأ بسيار خشمگين به نظر مي رسد. گويي كنترل خود را از دست داده است. اما در كمال تعجب وقتي به خواسته اش رسيد، خشمش فروكش مي كند. چگونه ممكن است كسي در اين لحظه عصباني باشد و چند ثانيه بعد آرام شود؟ خشم عمدي همراه با نقشه ي قبلي است. كساني كه خشم خود را به اين شكل به كار مي گيرند، معمولأ مي دانند چه مي كنند. درواقع خشم آنان با طغيان عواطف همراه نيست. قصدشان تسلط بر ديگران است و بهترين راهي كه يافته اند، ابراز خشم و گاه اعمال خشونت است. مقصود افراد، ازاظهارخشم عمدي، كسب قدرت و كنترل است. هدف اصلي آن است كه به خواسته اشان برسند و براي رسيدن به اين مقصود، ازتهديد و اعمال قدرت استفاده مي كنند. خشم عمدي ممكن است براي مدتي مؤثر واقع شود، ولي در دراز مدت كار ساز نيست . ديگران از توپ وتشر خوششان نمي آيد، بنابراين براي فرار از آن سرانجام، راهي پيدا مي كنند.
خشم اعتيادي
سیروس ذاتأ خشمگين است . غالبأ احساس مي كند كه افسرده و كسل و از زندگي خود خسته است. اما هرچند وقت يك بار، ظاهرأ حالش به كلي خوب مي شود. مي گويد: «مي داني چيست؟ هر وقت با كسي دعوايم مي شود خود را زنده احساس مي كنم. افزايش آدرنالين خون، معركه مي كند. فقط درچنين مواقعي است كه هيجان پيدا مي كنم». بعضيها به عواطف نيرومندي نيازدارند كه با اظهار خشم همراه است .آنان طالب شدت عواطف هستند، كه هرچند ممكن است دردسرهاي ناشي از بروز خشم را نپسندند. خشم آنان، تنها يك عادت ساده نيست، بلكه موجب هيجان عاطفي آنان مي شود. خشم، شوخي نيست، بلكه عاطفه اي نيرومند است. معتادان به خشم، منتظرند كه دچارطوفان غضب شوند و از خماري در بيايند! اين افراد، مشكل مي توانند اعتياد به خشم را ترك كنند و حالت آنان شبيه كساني است كه به قمار، موادمخدر يا ماجراجويي معتاد هستند. اگر گاهگاه دچارهيجان شديد نشوند، زندگي برايشان يك نواخت وكسل كننده مي شود. معتادان به خشم، در هنگام انفجار احساسات، اوج شدت عواطف و نيروي احساس را درك مي كنند. دراين هنگام است كه خود را زنده و پرانرژي مي يابند. هر نوع اعتيادي، دردناك و مخرب است . اعتياد به خشم نيز از اين قاعده مستثني نيست. معتادان راه ديگري براي رسيدن به حال خوب، سراغ ندارند، به اين جهت به خشم، وابسته مي شوند. اين افراد براي اين كه از خماري دربيايند، دعوا راه مي اندازند و از آن جا كه به شدت به احساسات، نياز
دارند، لذا خشم آنان تابع قانون (همه يا هيچ ) است. براي اين افراد هم خشم، بيش از آن كه حلال مشكلي باشد، خود، مشكل آفرين است.