• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

اوصاف علي‌(ع)‌ از زبان مولوي

eliza

متخصص بخش
جام جم آنلاين: توفان انديشه‌هاي مولانا در مثنوي معنوي هم از آغاز به شكلي بديع و عجيب رو مي‌نمايد. اين كتاب جليل‌القدر بر خلاف سلف خويش، چون حديقه‌الحقيقه و منطق‌الطير كه با نام و ستايش خدا و انبيا و اوليا آغاز شده‌اند با شكايت‌هاي نايي شروع مي‌گردد كه از جدايي‌ها حكايت مي‌كند.


عجيب آن است كه گرچه با نوازنده خويش دمساز و همراه است، اما هنوز مشتاق وصال اوست. اين ني كه نمادي از خود مولانا و انسان كامل است غريب و تنها در پهنه گيتي با معرفتي عميق از هستي، به دنبال بازگشت به دوران وصال خويش، با زن و مرد همنفس مي‌گردد تا شايد سينه‌اي شرحه‌شرحه از فراق بيابد و او را در اين سفر همراهي نمايد؛ سفري كه چون سفر مجنون به سوي ليلي، پرخون و غم‌‌انگيز و بي‌سرانجام است و نهايتي جز فناي سالك در حضرت معشوق ندارد:
ني حديث راه پرخون مي‌كند
قصه‌هاي عشق مجنون مي‌كند


كتاب‌الله، قرآن كريم، دِيني گران بر گردن مثنوي معنوي دارد. كتاب جميل و جليل الهي در لباس قصه‌هايي از انبيا و اوليا به شرح اسرار الهي و رموز سير و سلوك براي طالبان معرفت مي‌پردازد. مثنوي نيز كه حاصل انس مولانا با قرآن و حديث است به همان سبك و سياق، ني يا همان انسان كامل را وصف مي‌كند كه از انبيا و اولياي خداست. انديشه وحدت‌نگر مولانا همچون ابن‌عربي براي هريك از انبيا و اولياي خدا در دستگاه آفرينش نقشي قائل است برخي متعالي‌تر و برخي كم قدرتر.


حضرت علي(ع)‌ نقشي بي‌همتا در عرصه هستي و در ميان شخصيت‌هاي مثنوي معنوي به عهده دارد. او اخلاص در عمل را به سالكان الي‌الله مي‌آموزد، او شير حق است:
از علي آموز اخلاص عمل
شير حق را دان منزه از دغل‌


درزمان رسول خدا، صحابه ايشان از ثواب اعمال نمي‌پرسيدند، بلكه نگران از آميختگي هواهاي نفساني با اعمال خويش به دنبال يافتن راه‌هاي مكر نفس بودند تا اخلاص در عمل را بيابند و اينك نمونه شگرفي از آن را علي(ع) به آنها مي‌آموزد:
بهر اين بعضي صحابه از رسول
ملتمس بودند مكر نفس غول
كاو چه آميزد زاغراض نهان
در عبادت‌ها و اخلاص جان


ماجراي درگيري علي(ع) با عمروبن عبدود در جنگ خندق مشهورتر از آن است كه نياز به بازگويي داشته باشد، اما نگاه مولانا به اين ماجرا حاوي لطايفي است كه نشان از علاقه و ارادت خاص مولانا نسبت به علي ابن ابيطالب دارد و در ميان شخصيت‌هاي مثنوي هيچ‌كس با چنين زيبايي و هنرمندي با اوصاف عالي تصوير نشده است.
در اين درگيري هنگامي‌كه عمرو شكست مي‌خورد، علي(ع) به كشتن او اراده مي‌فرمايد. عمرو بر چهره مبارك ايشان خدو (آب دهان) مي‌اندازد. اين كار او موجب مي‌شود تا اميرمومنان در كشتن عمرو توقف كند. عمرو با تعجب دليل كار او را مي‌پرسد. ايشان پاسخ مي‌دهند: اين وقفه براي آن بود كه خشمم از عمل زشت تو برطرف شود و تو را براي رضاي كسي بكشم كه مرا به اين جنگ آورده است و اسير اراده او هستم:
ما رميت اذ رميتم در حراب
من چو تيغم و آن زننده آفتاب‌


اين حكايت با اندكي خلاف اصل آن در دفتر اول مثنوي، بيت 3720 به بعد آمده است. ارزش آن در 2 محور است: اول اوصاف و ويژگي‌هايي است كه براي علي(ع) برشمارده مي‌شود و دوم تشريح و توضيح ويژگي‌هاي انسان كامل در مصداق علي(ع) است كه عمدتا به توصيف فناي افعالي انسان كامل نظر دارد.
همان‌گونه گه خوانديم مولانا، علي(ع) را شير حق مي‌خواند لقبي كه پيامبر به ايشان عطا فرمود، اما بايد دانست كه شير نمادي شگفت‌انگيز در انديشه مولاناست. شير در غزليات شمس در مفهوم تجلي الهي يا به قول دكتر پورنامداريان «فرامن» يا همان حق به كار رفته است كه با تجلي خويش، هستي موهوم و مجازي مولانا را در هم مي‌شكند و او را به وصال و جذبه مي‌رساند. مولانا در غزليات شمس بارها خود را به شكل آهو يا خرگوشي تصور مي‌كند كه در چنگال شيري قوي و درنده اسير و گرفتار است:
چوشير پنجه نهد در شكست آهوي خويش
كه اي عزيز شكارم چه خوش بود به خدا
هين هله شير شكار پنجه زمن بر ندار
هين كه هزاران هزار منت آن بر منش‌


ادامه حكايت با درج اصطلاحات و مفاهيم عميق عرفاني مانند اخلاص، آفتاب، باز، عنقا، شاه، عقل، ماه‌‌ و... همراه است كه بررسي آنها به تفصيل بسيار نياز دارد و از اهداف اين مقاله نيست.
او خدو انداخت در روي علي
افتخار هر نبي و هر ولي
آن خدو زد بر رخي كه روي ماه
سجده آرد پيش او در سجده‌گاه‌


عمرو به چهره مبارك مولاي متقيان آب دهان انداخت؛ همان چهره‌اي كه مايه افتخار پيامبران و اولياي خداست و موجودات هستي به او سجده مي‌كنند و ماه غلام آن چهره زيباست:
در زمان انداخت شمشير آن علي
كرد او اندر غزااش كاهلي (سستي)‌
گشت حيران آن مبارز زين عمل
وز نمودن عفو و رحمت بي‌محل(نابجا)‌
گفت بر من تيغ تيز افراشتي
از چه افكندي مرا بگذاشتي؟
آنچه ديدي كه مرا زآن عكس ديد
در دل و جان شعله‌اي آمد پديد


علي(ع) از جنگ باز ايستاد و حريفش از كار او شگفت‌زده شد و گفت: چرا در كشتن من توقف كردي؟ حتي اگر نگويي وجود مانند ماه تو، نور معرفت بر من تابيد و دليل آن را فهميدم و آتش عشق بر جانم انداختي:
در شجاعت شير ربانيستي
در مروت خود كه داند كيستي؟
در مروت ابر موسيي به تيه(بيابان)
كامد از وي خوان و نان بي‌شبيه‌
ابر موسي پر رحمت بر گشاد
پخته و شيرين بي‌زحمت بداد‌


تو شير خدا هستي و در مروت و جوانمردي مانند ابري كه بر موسي غذاي آسماني (مائده) مي‌باريد به ما غذاي معرفت مي‌بخشي. در اين ابيات اشارتي به سوره مباركه مائده و
آيه 57 سوره مباركه بقره است:
اي علي كه جمله عقل و ديده‌اي
شمه‌اي واگو از آن چه ديده‌اي‌


تو از تصرف وهم و خيال كه ما گرفتار آنها هستيم رَسته‌اي. تو عقل كل هستي و به عين‌اليقين حقيقت هر چيزي را درك مي‌كني مي‌بيني. پس از ديده‌هايت رمزي به ما بگو:
تيغ حلمت جان ما را چاك كرد
آب علمت خاك ما را پاك كرد


با حلم و علم خود ما را از آلودگي‌هاي جسم خاكي و ملزومات آن، يعني وهم و خيال دور كردي و به ما دانش بخشيدي:
بازگو اي باز عرش خوش شكار
تا چه ديدي اين زمان از كردگار
چشم تو ادراك غيب آموخته
چشم‌هاي حاضران بردوخته


تو بازي شكاري هستي كه با پرواز در عرش الهي، اسرار هستي را از كردگار بي‌همتا مي‌يابي در حالي كه ديگران از ديدن آن حقايق چشمشان بسته است:
راز بگشا اي علي مرتضي
اي پس سوء‌القضا حسن‌القضا

__________________
 
بالا