[h=3]این تپه اسرارآمیز بسیار گمنام است!
شكل خاص تپه، متشكل از غارهای دستساز و بعد از آن ساختمانهای خشتی كه در چند طبقه بالای غارها از دامنه تا قله بنا شدهاند، چشم هر رهگذر حتی مسافران خوانسار و گلپایگان را میرباید. حتی مردم عامی ...
شكل خاص تپه، متشكل از غارهای دستساز و بعد از آن ساختمانهای خشتی كه در چند طبقه بالای غارها از دامنه تا قله بنا شدهاند، چشم هر رهگذر حتی مسافران خوانسار و گلپایگان را میرباید. حتی مردم عامی ...
روستای كوچك رحمتآباد از توابع شهرستان خوانسار در استان اصفهان واقع شده است. اگرچه نام خوانسار و روستاهای آن برای برخی ایرانیان آشنا نیست، اما برای بسیاری از گردشگران خارجی و آنها كه گل لاله را قرنها پیش از این منطقه به هلند و اروپا برده، پرورش داده و جهانی كردند، نامی آشناست. شاید زیباتر از طبیعت بكر و گلهای گونهگونش، تاریخ هزاران سالهاش باشد كه متاسفانه بخش وسیعی از آن یا در حال نابودی است یا در زیر زمین مدفون است.
استان اصفهان به دلیل واقع شدن در مركز ایران و به خاطر شرایط منحصر به فرد اقلیمیاش، از دیرباز مهد تمدنهای گوناگون بوده است كه برخی از نشانههای اولین تمدنهای شهرنشین و حتی فراتر از آن، برخی نشانههای انسانهای عصر حجر در جای جای این استان نمود دارد كه این سایتهای كهن در بسیاری از مراجع باستانشناسی دنیا بخش مهمی را به خود اختصاص داده است. از سنگنگارههای آدمیان ماقبل تاریخ و غارهای انسانهای نئوندرتال گرفته تا تپههای سیلك كاشان و محوطههای باستانی منطقههای فریدن، خوانسار، گلپایگان و... .
اینها همه آینههایی است كه تمدن پیش از تاریخ ایرانزمین را بازمیتاباند، اما اگر به این مجموعه آثار گرانقدر پس از تاریخ و بخصوص مفاخر معماری دوران اسلامی را بیفزاییم، درمییابیم بودجه اختصاص داده شده به میراث كهن این استان حتی كفاف مرمت گنبدهای فیروزهای عصر صفوی را هم نمیدهد چه رسد به اكتشاف، حفاظت یا مرمت ابنیه پیش از تاریخ آن!
یكی از این مجموعههای كهن و البته فراموش شده، تپههای باستانی روستای رحمتآباد است. این روستای سرسبز و زیبا كه البته به زعم روستاییان، زیبایی اكنونش كوچكترین نشانی از شادابی و سرزندگی سالهای گذشته را ندارد در 45 كیلومتری شهرستان خوانسار واقع شده و جمعیت كمتر از هزار نفری آن بیشتر به كشاورزی مشغولند.
آنچه زودتر از درختان تنومند گردو و تاكستانهای سرسبزش چشم را میرباید، تپههای به هم متصل این روستاست كه با حفرههای غارمانند و ابنیه خشت و گلی و البته ویران روی آن ابهتی به وسعت تاریخ این مرز و بوم را به رخ میكشد.
شكل خاص تپه، متشكل از غارهای دستساز و بعد از آن ساختمانهای خشتی كه در چند طبقه بالای غارها از دامنه تا قله بنا شدهاند، چشم هر رهگذر حتی مسافران خوانسار و گلپایگان را میرباید. حتی مردم عامی و باستانشناسی نخوانده هم در نگاه اول درمییابند اینجا زمانی مردمی متمدن زندگی میكردهاند.
این طور كه شواهد نشان میدهد، این تپه باستانی بخصوص غارهای كنده شده در آن بسیار قدمت دارد، اما در كمال تعجب اسم آنها را در میراث ثبت شده نمییابیم و سوای آن، با بسیاری از مورخان و باستانشناسان هم كه دربارهاش حرف میزنیم، حتی اسم این منطقه را هم نشنیدهاند. پس با اطمینان میتوان گفت این تپه اسرارآمیز بسیار گمنام است!
در گام اول پای صحبتهای مردم محلی و ریشسفیدان روستا مینشینیم. آنها به تعداد غارهای كنده شده در این تپه برایمان افسانه تعریف میكنند، اما آنچه میان صحبتها اشتراك دارد، بحثی است شگفتانگیز. این كه غارهای تپه را متعلق به آریاییها میدانند. حتی پارهای از افراد، قدمت آن را تا 8 هزار سال قبل عقب میبرند كه البته در ادامه خواهید دید این صحبتها چندان سندیت ندارد.
سرانجام همراه چند تن از آگاهان محلی پای بر تپهها مینهیم. بوضوح میتوان به تفاوتهای تاریخی میان ابنیه خشتی و غارهای كنده شده پی برد. حتی سبك معماری بناهای خشت و گلی هم بیانگر ساخت و ساز طی چند دوره مختلف تاریخی (احتمالا دورههای اسلامی) است. از نكات جالب توجه، ساخته شدن این بناها به صورت طبقهای از دامنه تا قله است. در ضمن گاه و بیگاه حفرههای چاه مانندی میان بناهای خشت و گلی سر برمیآورد كه به غارهای دستساز وصل میشود.
بالای قله كه میرسیم، شواهد نشان میدهد اینجا هم ابنیه وجود داشته كه طی زمان ویران شده و مصالحش به تاراج رفتهاند. آنچه توجه گروه را به خود جلب میكند پایههای سنگی دری است كه مادگی لولای آن در زمین باقی است، اما در سنگی آن، چند متر آن طرفتر در شیب تپه سقوط كرده، گویی سنگینی بیش از حد این در مانع تاراجش شده است.
سرانجام از یك ورودی غار مانند پای در دل تپه میگذاریم و پس از طی مسیر راهرومانندی به تالاری تاریك میرسیم كه محل تقاطع چند راهروی دیگر است. شگفتانگیز این كه از میانه تالار تونلی دیگر به پایین میرود و آن پایین بنا به گفته افراد محلی، دو طبقه دیگر هم در دل زمین كنده شده است. هر كدام از راهروهای منتهی به تالار به غارهای دیگری میرسد كه در هر كدام اتاقهایی مجزا وجود دارد. جالب این كه تمام غارها كه در چند طبقه حفر شدهاند به یكدیگر راه دارند. در ضلعی دیگر از غار وارد اتاقكی میشویم كه هنوز جای تیشه یا ابزار سنگی كه با آن غارها را میكندهاند بر دیوارها و سقف مانده و تاقچههای قدیمی آن هم دست نخورده باقی ماندهاند. اینجا هم جای پای قاچاقچیان آثار فرهنگ و تمدن این سرزمین باقیست. آنها همیشه از مسوولان میراث فرهنگی جلوترند و معمولا پیش از هر فصل كاوشی با گودالهای قاچاقچیان روبهرو میشویم كه بسیار جای تاسف دارد! به گفته آگاهان محلی طی سالیان گذشته، هر چه بردنی وجود داشت را به تاراج بردند و حالا این غارها و ابنیههای ویران مانده كه هر روز ویرانتر از دیروز میشوند.
متاسفانه در چند محل، سقف غارها فرو ریخته و حتی به بالای سرمان كه نگاه میكنیم شكافهای عمیقی میبینیم كه بیانگر فرو ریختن باقی سقفها در زمان نزدیك است!
درباره قدمت این غارها و این كه به چه تمدن و تاریخی تعلق دارند فعلا نمیشود چیزی گفت و مسلما نگاه موشكافانه كارشناسان باستانشناس را میطلبد، اما این كه آن را به آریاییها نسبت دهیم و صحبت از قدمت 8 هزار ساله آنها كنیم نیز چندان منطقی به نظر نمیرسد؛ زیرا آریاییها حدود 8 هزار سال پیش در جنوب سیبری و اطراف دریاچه آرال میزیستند (البته بنابر نظریهای) كه با مهاجرتی به طرف جنوب، بخشی به هند و افغانستان و بخشی نیز به طرف كوههای قفقاز حركت كردهاند كه قومهای ماد و پارس پس از گذر از كوههای سر به فلك كشیده، در اطراف دریاچه ارومیه سكنی گزیده، بخشی از آنها هم به سمت اروپا حركت كردند. سپس و با افزایش جمعیت آنها یا تغییرات اقلیمی بخش دیگری به سمت عرضهای پایینتر حركت كردند كه تمام این مهاجرتها چند هزار سال طول كشید و در پارهای از نظریهها مهاجرت آنها را به سمت ایران به 4 هزار سال پیش نسبت میدهند. البته یكی از تازهترین دیدگاهها را جهانشاه درخشانی مطرح كرده است. او معتقد است خاستگاه نخست این قوم، بستر كنونی خلیجفارس بوده كه پس از سپری شدن دوران یخبندان و بالا آمدن سطح آبهای دریای آزاد، آریاییها بتدریج به فلات ایران و پهنههای میان رودان تا فلسطین كوچ كردهاند و تمدنهای آغازین آن دیارها را بنیاد گذاردهاند.
اگر این نظریه را بپذیریم، متعلق بودن این غارها به اقوام آریایی موجهتر به نظر میرسد. زیرا پس از مهاجرت آنها به سمت مركز ایران و برای فرار از بالا آمدن آبها، آب و هوای منطقهای سردسیری مانند رحمتآباد خوانسار، آنقدر برای آنها سرد بوده كه مجبور به حفر تونل در كوه و تپهها میشوند. خروج تدریجی و زمانبر نیمكره شمالی از دوران یخبندان هم بر وخامت اوضاع افزود و آنها را بر غارنشینی مصرتر كرد، اما از طرفی میتوان اینگونه در نظر گرفت كه سرمای هوا تا قرنها بعد هم در منطقه مذكور ادامه داشته، پس ممكن است غارها قرنها پس از حضور آریاییها كنده شده باشد.
از آنجا كه در روستاهای نزدیك رحمتآباد آثاری از دوران اشكانی یافت شده، بسیار محتمل به نظر میرسد كه این غارها متعلق به دوران اشكانی باشد تا آریاییها. به هر صورت هر چه باشد این تپه تاریخی بخشی از تاریخ این مرز و بوم است و سیر تكوینی زندگی نیاكان ما را، آن هم در چند طبقه زیرزمینی و روزمینی نشان میدهد. آیا شایسته است این گونه تاریخ سرزمینمان را ویران و متروك رها سازیم، حال آن كه كشورهای همسایه ما در جستجوی تاریخی چندصد ساله، با قلممو و فرچه كوهها و بیابانهایشان را میگردند تا شاید چند صفحهای تاریخ برای كتابهای درسی فرزندانشان بیابند!