• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

این یک داستان واقعی است!!!

گل همیشه بهار

متخصص بخش اینترنت
مرد جوان اندکی می‌لنگید و ظاهری آرام داشت. شانه به شانه همسر آینده‌اش که وارد دفتر شد و مطالبی را بیان کرد روشن شد که در پس این چهره آرام طوفانی برپاست:


من و خانمم توافق کرده‌ایم که این بند را امضا نکنیم و با انگشت سبابه دستی که دو انگشتر سرخ و فیروزه‌ای بر دو عضو آن جا خوش کرده بودند بند مربوط به اجازه طلاق به زوجه در صورت محکومیت زوج به پنج سال زندان را نشان داد.


علاوه برآن باید شرط هم بکنیم که شرایط من را عروس و خانواده‌اش قبول دارند و هیچ ادعایی در این مورد ندارند که محکومیت...."


با خودم فکر کردم مگر چه اتفاقي افتاده که این قدر بر بند و شرط محکومیت تاکید دارد. تا این که خود راز را گشود:


من به حبس ابد محکومم ... تا الان 10 سالش را گذرانده‌ام... سه ماه یک‌بار می‌آم مرخصی و شاید بهم عفو هم بخوره.


تجربه یک عاقد : مراسم چند روز بعد به خوبی برپاشد و داماد هنگام خروج از دفتر دست در دست عروس گفت: "لطفا سند را زودتر آماده کنید.. مرخصی ام تمام شده و باید زود برگردم به بند."
 
بالا