بیشتر خوانندگان عمومی دریافت مناسبی از شعر، به عنوان یک اثر هنری ندارند. اینان از شعر دریافت ها، مطالبات و توقعاتی دارند که نتیجهِ نهایی آن کنار زدن عصارهِ هنری شعر و راضی بودن به مضامین سیاسی، اجتماعی، اخلاقی، عرفانی و... است. این خوانندگان و شنوندگان، آن گویندگانی را می پسندند که مطابق میل، سلیقه و دریافت آنها شعر بسازند
الف)اشتیاق طبقه های گوناگون مردم ایران به شعر و شاعری و افزایش عرضه و تقاضا در این بازار، موجب افزایش تولید شعر شده است. در نگاه نخست، این پدیده، پدیده ای خوشایند به نظر می رسد. امّا در همین بازار شلوغ پسند شعر، خود شعر، بیش از هر چیز دیگر دچار بحران شده است:
بیشتر مخاطبان عمومی، دریافت مناسبی از شعر، به عنوان یک اثر هنری ندارند. اینان از شعر دریافت ها، مطالبات و توقعاتی دارند که حاصل نهایی آن کنار زدن عصارهِ هنری شعر و راضی بودن به مضامین سیاسی، اجتماعی، عرفانی، اخلاقی و... است. این خوانندگان و شنوندگان، گویندگانی را می پسندند که مطابق سلیقه و دریافت آنها شعر بسازند. شعری که بتواند از نظر سیاسی یا اجتماعی یا اخلاقی یا مانند آن، آنها را راضی کند. از آن سوی دیگر هم بسیاری از شاعران امروز، نگران از دست دادن همین مخاطبان عمومی هستند و دغدغهِ حفظ چنین مخاطبانی، روز به روز، بخش مهمی از شعر ما را از نظر عنصر اساسی، یعنی عنصر هنری لاغر و ضعیف می کند.
ب) گونه ای دیگر از شعر امروز ایران به دنبال شرایط تازه جهانی و پدید آمدن نظریه های نوین ادبی، بدون توجه به شرایط اجتماعی و فرهنگی ایران، آفریده می شود.
در هم شکستن برخی از اصول مدرنیته و پدیدار شدن نظریه های پسامدرنیسم در دهه های اخیر، بخشی از شعر پیشرو غرب را نیز زیر تأ ثیر خود درآورد. و گونه های دیگر از شعر در آنجا پدید آمد که نموداری از شرایط اجتماعی جامعهِ غرب است.اشتیاق برخی از شاعران جوان ما به نوجویی و نوآوری در شعر امروز ایران تا به حدی است که آنها را به پیروی و تقلید ساده انگارانهِ نظریه های نوین ادبی غرب واداشته و موجب پدیدآمدن گونه ای از شعر فارسی در دههِ اخیر شده است.
هر چند این گونه از شعر، امکانات تازه ای را -- بویژه در حوزهِ زبان -- در شعر فارسی یادآوری می کند و این امکانات پیشنهادی در نهایت، به تازه شدن شعر امروز کمک شایانی می کند، اما بی توجهی به شرایط اجتماعی و فرهنگی ایران و مخاطب ستیزی بخشی از این سروده ها، آنها را با بحرانی دیگر مواجه ساخته است.
● شعر امروز
شعر امروز ما و نقد آن، دچار سردرگمی غریبی شده است. بخشی از این آشفتگی در پیوند با مخاطبان شعر امروز است. این سردرگمی را می توان از زاویه های مختلف نگاه کرد. من بدون اینکه بخواهم برای این سردرگمی و آشفته حالی نسخه ای بپیچم، می خواهم دوربین نگاهم را در یک زاویه مستقر کنم و همراه شما این آشفته حالی را تماشا کنم. در ادامهِ نگاه، محل دوربین را عوض می کنیم و یک بار از زاویه ای مخالف زاویهِ پیشین به تماشا می نشینیم:
شیفتگی مردم ایران به شعر و شاعری، تا حدی است که در سراسر دنیا این مردم به مردمی شعر دوست و شاعرپیشه نام برآورده اند. اشتیاق به تولید و مصرف شعر، ویژگی فراگیری است که در همهِ لایه های اجتماع ما وجود دارد، از یک خانه دار ساده و کارمند معمولی تا راننده و کارگر و دانشگاهی و بازرگان و هنرمند و همه و همه در کشور ما هوادار شعر و شاعری و مصرف کنندهِ همیشگی شعرند. اشتیاق طبقه های گوناگون مردم ایران به شعر و شاعری و افزایش عرضه و تقاضا در این بازار، موجب افزایش تولید شعر شده است. این پدیده، در نگاه نخست، خود را پدیده ای پسندیده و خوشایند نشان می دهد؛ می توان سرخوشانه گفت: چه بهتر از این که همه مردم ما در این روزگاران تلخ اهل شعر و هنر و ادبیاتند و سرافرازانه بدین ویژگی بالید. امّا این تنها یک روی سکه است. زیرا در همین بازار شلوغ پسند شعر، خود شعر بیش از هر چیز دیگر گرفتار بحران شده است و چنانچه با درنگ بیشتر جست و جوگرانه، دوربین را روی خود شعر کنیم، به سادگی می بینیم که چگونه این موجود محبوب در ازدحام هواخواهان و خواستاران خود دچار آسیب جدی شده است.
به شعرهایی که در شب شعرهاخوانده می شود و با اقبال عمومی مردم رو به رو می گردد نگاه کنید. به چیزهایی که به نام شعر در صفحهِ خیلی از روزنامه ها چاپ می شود و بسیاری هم آنها را می پسندند، نگاه کنید. بیشتر خوانندگان عمومی دریافت مناسبی از شعر، به عنوان یک اثر هنری ندارند. اینان از شعر دریافت ها، مطالبات و توقعاتی دارند که نتیجهِ نهایی آن کنار زدن عصارهِ هنری شعر و راضی بودن به مضامین سیاسی، اجتماعی، اخلاقی، عرفانی و... است. این خوانندگان و شنوندگان، آن گویندگانی را می پسندند که مطابق میل، سلیقه و دریافت آنها شعر بسازند. شعری که بتواند از نظر سیاسی آنها را ارضا کند، شعری که بتواند از نظر اجتماعی آنها را اقناع کند، شعری که بتواند از نظر اخلاقی آنها را راضی کند و...
از آن سوی دیگر هم بسیاری از شاعران امروز، نگران از دست دادن همین مخاطبان عمومی هستند و دغدغهِ حفظ چنین مخاطبانی روز به روز بخش مهمی از شعر ما را از نظر عنصر اساسی، یعنی عنصر شعری و هنری لاغر و ضعیف می کند. چون این دسته از شاعران در همین نشئگی و خماری که از پسند مردم و و آنها نصیبشان شده -- به سفارش غیرمستقیم مخاطبانشان -- تولیداتی را روانهِ بازار می کنند که از نظر کیفی و هنری کمترین بهره را دارد.
این گونه است که شعر به معنی واقعی بازاری می شود.
ممکن است گروهی، برخلاف من، گمان کنند که این خرد جمعی و پسند عمومی، خود، دلیل مناسبی برای شایستگی و اصالت این گونه از آثار هنری است. اما در باور من هرگز چنین نیست؛ زیرا می بینیم همین ذائقهِ عمومی، امروزه مثلاً به سریال های تلویزیونی و فیلم هایی علاقه نشان می دهد که کمترین برجستگی هنری ندارند و تنها برای سرگرمی آنها ساخته شده اند. آیا اینک که در کشور ما، فروش فرش ماشینی بسیار بیشتر از فرش دست باف است، دلیل بر اصالت و شایستگی آن است؟! یا به قدرت خرید مردم مربوط است. همچنان که در آثار هنری به قدرت دریافت آنها مربوط می شود.
عادت های ذهنی از آفت های خطرناک شناخت هستند. و همواره همچون غباری در مسیر تماشای آدمی ایستاده اند.(۱) امروزه حتی بسیاری از تحصیل کردگان دانشگاهی ما در رشته ادبیات فارسی هم از تربیت شدگان نظام کهنهِ آموزشی هستند و به دلیل عادت های ذهنی، همیشه خریدار شعر آشنا و سنتی خودشان هستند. به راستی که زیستن در گذشته و گرفتار ماندن در عادت های مأ لوف، بدترین نوع زیستن است. تحولات دنیای معاصر، حاکمیت شگفت انگیز تکنولوژی ارتباطات، کامپیوتر، اینترنت و ماهواره، شکستن بسیاری قطعیت ها و بی اعتباری اسناد و... ما را وادار می کند که به گونه ای دیگر بیندیشیم، به گونه ای دیگر ببینیم و به گونه ای دیگر بگوییم.
جامعهِ سنتی ما جامعه ای بسته بود، جامعهِ فرمان روایی و فرمان پذیری بود جامعه ای ذهنیت گرا بود و زیباشناسی ویژهِ خود را داشت. امروزه امّا ما در حال رها شدن از آن ساختارها و بافتارها هستیم. جامعهِ امروز ما می خواهد جامعهِ گفت و گو باشد، جامعهِ چند صدایی باشد، باید نگاهش را تغییر دهد. ما ادبیات گذشته مان را هم باید از نو بکاویم، بهتر است متون سنتی را نوخوانی کنیم. شاید فردوسی و حافظ و سعدی را هم که گاهی دچار سنگ شدگی مقدس می شوند نجات دهیم.
شرایط تازهِ جهانی، زبانی دیگر از ما می طلبد و این گونه است که شعری دیگر با شیوه ای دیگر در جامعهِ ما زاده می شود. البته ما نباید به این پدیده تازه وارد با چشمی پر از سوءظن نگاه کنیم. شاعر گذشته به دنبال پاسخ گفتن به پرسش ها و نشان دادن راه و ارشاد و هدایت بود. در حالی که شاعر امروز به جای پاسخ گویی به دنبال پرسش گری است. او می خواهد با سؤ ال های پی در پی تنور پرسش گری را برافروزد و روشن نگه دارد. در حالی که عادت های سنتی از شعر توقع دارند آنها را هدایت کند، به پرسش های آنها پاسخ بگوید و به آنها آرامش دهد.
در گونه ای از شعر امروز امکانات، ظرفیت ها و قابلیت های تازه ای در میدان شعر عرضه شده است: کارکردهای زبانی و زبان ورزی، فرم های تازه، متن گرایی، امکانات روایی نهفته در زبان، روی آوری به پدیده های عینی و... از امکاناتی هستند که می توانند شعر امروز ما را به کمال برسانند.
یکی از شاعران معاصر ویژگی های نوشعر پیشرو امروز را این گونه برشمرده است:
▪ لحن مجادله آمیز و لزوماً خطابی، جای خود را به لحنی مکالمه آمیز داده است.
▪ پرتو معناهای گوناگون و گریزان از محوریتی خاص، سلطهِ معنایی مشخص (تک معنایی -- پیام آوری) را کمرنگ کرده است.
▪ بیان مفهومی جای خود را به تجسم عینیت های ملموس سپرده است.
▪ زبان ورزی، بدان گونه که <شعر از واژگان ساخته می شود نه از تصویر) جای تصویر محوری و نمادگرایی های دال و مدلولی را گرفته است.
▪ مفاهیم گفتاری به جای بلاغت نوشتاری، بینش تکثرگرا به جای نگاه تقابلی، اشراق به جای اخطار، انسجام متناقض به جای وحدت ارگانیک، پرسش انگیزی به جای پاسخ های قاطع، انفصال های غیر علّی به جای اتصال های علّی، تضاد و چند پارچگی به جای نگره ای مسطح و یکدست، مهرورزی به جای مسؤ ولیت پذیری های رسمی و... نشسته است
همین گونه از تفاوت هاست که باعث می شود خوانندگان سنتی، شعرهایی را که با شیوه های تازه سروده می شود، دریافت نکنند.
اکنون شعر روشنفکری و شعر مردم در ایران از هم جداست. شاعران به شعر پیچیده تر و مردم به شعر شعرای دهه های پیش روی آورده اند. آیا مردم و شاعران، در نظام زیبایی شناسی پیشرفتهِ دیگری یکدیگر را دیدار خواهند کرد؟
یکی دیگر از شاعران معاصر در پاسخ به این پرسش که <شعر دههِ هفتاد چه پیشنهادهایی برای گسترش و تنوع بخشی به شعر امروز ایران داشت؟ گفته است:
در دو بعد می توان این پیشنهادها را بررسی کرد یکی به لحاظ محتوایی و دیگر از جنبهِ فرمیک. گو اینکه در عمل، این دو از هم تفکیک ناپذیرند... شعرهای موفق و پیشرو دههِ هفتاد، از موضوع ها و مفاهیم مجرد و عام، مثل عشق و مرگ و سعادت و تیره بختی و... نجات یافت. و خلاف سنت هزار ساله در شعر فارسی، کوشید بدون بهره گیری از این واسطه های ذهنی و ادبی، با رویکرد به پدیده های عینی و ملموس زندگی شهری امروز، به شعری متفاوت برسد... اما شعر دههِ هفتاد به همین اندازه و شاید هم شدیدتر، الگوهای ساختاری و زیباشناختی شعر فارسی را عوض کرد و تغییر داد. اگر تا همین یکی دو دههِ پیش، شعر مرکزگرا، فرم هندسی بسته، زبان به غایت ادبی و فخیم و شیوا امتیازی برای شعر شمرده می شد (و البته به حق، چون در هر حال می بایست این تجربه ها و فرم ها را ابتدا پدید می آوردیم و سپس از آنها فراروی می کردیم). در شعر امروز با این الگوها بعید به نظر می رسد بشود به هم ریختگی زندگی، بی یقینی فکری و حتی حسی و عاطفی خودمان را بیان کنیم... شگردهای شعری تازه و بدیعی که این سال ها در کار شاعران عمل می کند، علاوه بر گوناگونی، از چنان بدعتی برخوردار است که سال ها وقت می برد تا منتقدان ادبی اغلب کندذهن و بی شهامت ما بتوانند آن را شناسایی و دسته بندی کنند... این شعر شعری چند بعدی و متعلق به عصر فراصنعتی و دنیای ماهواره ای و رایانه ای است، نه جهان بسته و خودمحور اسطوره ای
اینک بنا بر قولی که در آغاز این گفتار داده بودم جای دوربین نگاه را عوض می کنم و از زاویه ای دیگر به شعر امروز نگاه می کنیم:
وسایل تازهِ ارتباط جمعی در دنیای غرب و شرق با مدرن ترین ابزار خود به شدت سرسام آوری در حال گسترش است و مرزها را از میان برمی دارد تا کرهِ زمین را به دهکده ای کوچک تبدیل کند. تازه ترین نظریه ها در همهِ علوم و فنون به سادگی در کمترین زمان، با ابزارهای تازه، به همهِ خانه ها راه می یابند و مردم از آنها آگاه می شوند.
این رویداد در کشور ما هم جاری است. با آنکه هنوز بسیاری از ساختارهای فرهنگی، اجتماعی و اداری کشور ما همچنان سنتی باقی مانده است، وسایل ارتباط جمعی تا دورترین روستاهای ما هم نفوذ کرده است.
از روستای دورافتاده ای می گذشتم. زنی میان سال در حال دوشیدن شیر گاو بود. دختری حدود ده ساله ناگهان از اتاق بیرون پرید و گفت: <نه نه! نه نه !بیاNITV شروع شد.
شایستهِ یادآوری است که شرایط تازهِ در جامعهِ فراصنعتی با درهم شکستن برخی از اصول مدرنیته و پدیدار شدن نظریه های پسامدرنیزم در دهه های اخیر، بخشی از شعر پیشرو غرب را نیز زیر تأ ثیر خود درآورد و گونه ای دیگر از هنر، شعر و نظریه های نوین ادبی را پدید آورد که نموداری از شرایط اجتماعی غرب است. این نظریه های نوین -- بویژه از طریق ترجمه -- به جامعهِ ادبی ایران هم راه یافته است. اشتیاق برخی از شاعران جوان ما به نوجویی و نوآوری در شعر امروز ایران تا به حدی است که آنها را به پیروی و تقلید ساده انگارانهِ نظریه های نوین ادبی غرب واداشته و موجب پدید آمدن گونه ای از شعر فارسی در سالهای اخیر شده است.
در حوزهِ شعر، امروزه همهِ شاخص ها و معیارهای گذشته به هم ریخته است. هر کس هر گونه ای که می خواهد سخن می گوید. به نظر برخی افراد برای آشنایی زدایی، هر چیز آشنا را باید درهم شکست. برای ساخت الگوهای تازه هر الگویی را باید به هم ریخت. برخی از نظریه های نوین ادبی هم که ظاهراً -- بنا به دریافت برخی از افراد -- سفارش می کنند که: بسیاری از منتقدان امروز هم که از ترس اتهام سنتی بودن جرا‡ ت انتقاد و ایراد از این گونه سروده هایی که خود را پیشرو می خوانند، ندارند. عجب میدان مناسبی است برای تاختن و جولان دادن. به راحتی می توان وارد این میدان شد. هر هذیانی را به اسم شعر عرضه کرد و هر کس هم نفهمید به او انگ سنتی زد که: <فلانی! ذهن شما عادت به سنت دارد و دریافت این گونه اشعار نیاز به درک دیگری دارد! این شعرها پست مدرن هستند و برای فهم آنها باید ذهن از مرحلهِ مدرنیته به مرحلهِ پست مدرنیته جهش کند.
بیشتر مخاطبان عمومی، دریافت مناسبی از شعر، به عنوان یک اثر هنری ندارند. اینان از شعر دریافت ها، مطالبات و توقعاتی دارند که حاصل نهایی آن کنار زدن عصارهِ هنری شعر و راضی بودن به مضامین سیاسی، اجتماعی، عرفانی، اخلاقی و... است. این خوانندگان و شنوندگان، گویندگانی را می پسندند که مطابق سلیقه و دریافت آنها شعر بسازند. شعری که بتواند از نظر سیاسی یا اجتماعی یا اخلاقی یا مانند آن، آنها را راضی کند. از آن سوی دیگر هم بسیاری از شاعران امروز، نگران از دست دادن همین مخاطبان عمومی هستند و دغدغهِ حفظ چنین مخاطبانی، روز به روز، بخش مهمی از شعر ما را از نظر عنصر اساسی، یعنی عنصر هنری لاغر و ضعیف می کند.
ب) گونه ای دیگر از شعر امروز ایران به دنبال شرایط تازه جهانی و پدید آمدن نظریه های نوین ادبی، بدون توجه به شرایط اجتماعی و فرهنگی ایران، آفریده می شود.
در هم شکستن برخی از اصول مدرنیته و پدیدار شدن نظریه های پسامدرنیسم در دهه های اخیر، بخشی از شعر پیشرو غرب را نیز زیر تأ ثیر خود درآورد. و گونه های دیگر از شعر در آنجا پدید آمد که نموداری از شرایط اجتماعی جامعهِ غرب است.اشتیاق برخی از شاعران جوان ما به نوجویی و نوآوری در شعر امروز ایران تا به حدی است که آنها را به پیروی و تقلید ساده انگارانهِ نظریه های نوین ادبی غرب واداشته و موجب پدیدآمدن گونه ای از شعر فارسی در دههِ اخیر شده است.
هر چند این گونه از شعر، امکانات تازه ای را -- بویژه در حوزهِ زبان -- در شعر فارسی یادآوری می کند و این امکانات پیشنهادی در نهایت، به تازه شدن شعر امروز کمک شایانی می کند، اما بی توجهی به شرایط اجتماعی و فرهنگی ایران و مخاطب ستیزی بخشی از این سروده ها، آنها را با بحرانی دیگر مواجه ساخته است.
● شعر امروز
شعر امروز ما و نقد آن، دچار سردرگمی غریبی شده است. بخشی از این آشفتگی در پیوند با مخاطبان شعر امروز است. این سردرگمی را می توان از زاویه های مختلف نگاه کرد. من بدون اینکه بخواهم برای این سردرگمی و آشفته حالی نسخه ای بپیچم، می خواهم دوربین نگاهم را در یک زاویه مستقر کنم و همراه شما این آشفته حالی را تماشا کنم. در ادامهِ نگاه، محل دوربین را عوض می کنیم و یک بار از زاویه ای مخالف زاویهِ پیشین به تماشا می نشینیم:
شیفتگی مردم ایران به شعر و شاعری، تا حدی است که در سراسر دنیا این مردم به مردمی شعر دوست و شاعرپیشه نام برآورده اند. اشتیاق به تولید و مصرف شعر، ویژگی فراگیری است که در همهِ لایه های اجتماع ما وجود دارد، از یک خانه دار ساده و کارمند معمولی تا راننده و کارگر و دانشگاهی و بازرگان و هنرمند و همه و همه در کشور ما هوادار شعر و شاعری و مصرف کنندهِ همیشگی شعرند. اشتیاق طبقه های گوناگون مردم ایران به شعر و شاعری و افزایش عرضه و تقاضا در این بازار، موجب افزایش تولید شعر شده است. این پدیده، در نگاه نخست، خود را پدیده ای پسندیده و خوشایند نشان می دهد؛ می توان سرخوشانه گفت: چه بهتر از این که همه مردم ما در این روزگاران تلخ اهل شعر و هنر و ادبیاتند و سرافرازانه بدین ویژگی بالید. امّا این تنها یک روی سکه است. زیرا در همین بازار شلوغ پسند شعر، خود شعر بیش از هر چیز دیگر گرفتار بحران شده است و چنانچه با درنگ بیشتر جست و جوگرانه، دوربین را روی خود شعر کنیم، به سادگی می بینیم که چگونه این موجود محبوب در ازدحام هواخواهان و خواستاران خود دچار آسیب جدی شده است.
به شعرهایی که در شب شعرهاخوانده می شود و با اقبال عمومی مردم رو به رو می گردد نگاه کنید. به چیزهایی که به نام شعر در صفحهِ خیلی از روزنامه ها چاپ می شود و بسیاری هم آنها را می پسندند، نگاه کنید. بیشتر خوانندگان عمومی دریافت مناسبی از شعر، به عنوان یک اثر هنری ندارند. اینان از شعر دریافت ها، مطالبات و توقعاتی دارند که نتیجهِ نهایی آن کنار زدن عصارهِ هنری شعر و راضی بودن به مضامین سیاسی، اجتماعی، اخلاقی، عرفانی و... است. این خوانندگان و شنوندگان، آن گویندگانی را می پسندند که مطابق میل، سلیقه و دریافت آنها شعر بسازند. شعری که بتواند از نظر سیاسی آنها را ارضا کند، شعری که بتواند از نظر اجتماعی آنها را اقناع کند، شعری که بتواند از نظر اخلاقی آنها را راضی کند و...
از آن سوی دیگر هم بسیاری از شاعران امروز، نگران از دست دادن همین مخاطبان عمومی هستند و دغدغهِ حفظ چنین مخاطبانی روز به روز بخش مهمی از شعر ما را از نظر عنصر اساسی، یعنی عنصر شعری و هنری لاغر و ضعیف می کند. چون این دسته از شاعران در همین نشئگی و خماری که از پسند مردم و و آنها نصیبشان شده -- به سفارش غیرمستقیم مخاطبانشان -- تولیداتی را روانهِ بازار می کنند که از نظر کیفی و هنری کمترین بهره را دارد.
این گونه است که شعر به معنی واقعی بازاری می شود.
ممکن است گروهی، برخلاف من، گمان کنند که این خرد جمعی و پسند عمومی، خود، دلیل مناسبی برای شایستگی و اصالت این گونه از آثار هنری است. اما در باور من هرگز چنین نیست؛ زیرا می بینیم همین ذائقهِ عمومی، امروزه مثلاً به سریال های تلویزیونی و فیلم هایی علاقه نشان می دهد که کمترین برجستگی هنری ندارند و تنها برای سرگرمی آنها ساخته شده اند. آیا اینک که در کشور ما، فروش فرش ماشینی بسیار بیشتر از فرش دست باف است، دلیل بر اصالت و شایستگی آن است؟! یا به قدرت خرید مردم مربوط است. همچنان که در آثار هنری به قدرت دریافت آنها مربوط می شود.
عادت های ذهنی از آفت های خطرناک شناخت هستند. و همواره همچون غباری در مسیر تماشای آدمی ایستاده اند.(۱) امروزه حتی بسیاری از تحصیل کردگان دانشگاهی ما در رشته ادبیات فارسی هم از تربیت شدگان نظام کهنهِ آموزشی هستند و به دلیل عادت های ذهنی، همیشه خریدار شعر آشنا و سنتی خودشان هستند. به راستی که زیستن در گذشته و گرفتار ماندن در عادت های مأ لوف، بدترین نوع زیستن است. تحولات دنیای معاصر، حاکمیت شگفت انگیز تکنولوژی ارتباطات، کامپیوتر، اینترنت و ماهواره، شکستن بسیاری قطعیت ها و بی اعتباری اسناد و... ما را وادار می کند که به گونه ای دیگر بیندیشیم، به گونه ای دیگر ببینیم و به گونه ای دیگر بگوییم.
جامعهِ سنتی ما جامعه ای بسته بود، جامعهِ فرمان روایی و فرمان پذیری بود جامعه ای ذهنیت گرا بود و زیباشناسی ویژهِ خود را داشت. امروزه امّا ما در حال رها شدن از آن ساختارها و بافتارها هستیم. جامعهِ امروز ما می خواهد جامعهِ گفت و گو باشد، جامعهِ چند صدایی باشد، باید نگاهش را تغییر دهد. ما ادبیات گذشته مان را هم باید از نو بکاویم، بهتر است متون سنتی را نوخوانی کنیم. شاید فردوسی و حافظ و سعدی را هم که گاهی دچار سنگ شدگی مقدس می شوند نجات دهیم.
شرایط تازهِ جهانی، زبانی دیگر از ما می طلبد و این گونه است که شعری دیگر با شیوه ای دیگر در جامعهِ ما زاده می شود. البته ما نباید به این پدیده تازه وارد با چشمی پر از سوءظن نگاه کنیم. شاعر گذشته به دنبال پاسخ گفتن به پرسش ها و نشان دادن راه و ارشاد و هدایت بود. در حالی که شاعر امروز به جای پاسخ گویی به دنبال پرسش گری است. او می خواهد با سؤ ال های پی در پی تنور پرسش گری را برافروزد و روشن نگه دارد. در حالی که عادت های سنتی از شعر توقع دارند آنها را هدایت کند، به پرسش های آنها پاسخ بگوید و به آنها آرامش دهد.
در گونه ای از شعر امروز امکانات، ظرفیت ها و قابلیت های تازه ای در میدان شعر عرضه شده است: کارکردهای زبانی و زبان ورزی، فرم های تازه، متن گرایی، امکانات روایی نهفته در زبان، روی آوری به پدیده های عینی و... از امکاناتی هستند که می توانند شعر امروز ما را به کمال برسانند.
یکی از شاعران معاصر ویژگی های نوشعر پیشرو امروز را این گونه برشمرده است:
▪ لحن مجادله آمیز و لزوماً خطابی، جای خود را به لحنی مکالمه آمیز داده است.
▪ پرتو معناهای گوناگون و گریزان از محوریتی خاص، سلطهِ معنایی مشخص (تک معنایی -- پیام آوری) را کمرنگ کرده است.
▪ بیان مفهومی جای خود را به تجسم عینیت های ملموس سپرده است.
▪ زبان ورزی، بدان گونه که <شعر از واژگان ساخته می شود نه از تصویر) جای تصویر محوری و نمادگرایی های دال و مدلولی را گرفته است.
▪ مفاهیم گفتاری به جای بلاغت نوشتاری، بینش تکثرگرا به جای نگاه تقابلی، اشراق به جای اخطار، انسجام متناقض به جای وحدت ارگانیک، پرسش انگیزی به جای پاسخ های قاطع، انفصال های غیر علّی به جای اتصال های علّی، تضاد و چند پارچگی به جای نگره ای مسطح و یکدست، مهرورزی به جای مسؤ ولیت پذیری های رسمی و... نشسته است
همین گونه از تفاوت هاست که باعث می شود خوانندگان سنتی، شعرهایی را که با شیوه های تازه سروده می شود، دریافت نکنند.
اکنون شعر روشنفکری و شعر مردم در ایران از هم جداست. شاعران به شعر پیچیده تر و مردم به شعر شعرای دهه های پیش روی آورده اند. آیا مردم و شاعران، در نظام زیبایی شناسی پیشرفتهِ دیگری یکدیگر را دیدار خواهند کرد؟
یکی دیگر از شاعران معاصر در پاسخ به این پرسش که <شعر دههِ هفتاد چه پیشنهادهایی برای گسترش و تنوع بخشی به شعر امروز ایران داشت؟ گفته است:
در دو بعد می توان این پیشنهادها را بررسی کرد یکی به لحاظ محتوایی و دیگر از جنبهِ فرمیک. گو اینکه در عمل، این دو از هم تفکیک ناپذیرند... شعرهای موفق و پیشرو دههِ هفتاد، از موضوع ها و مفاهیم مجرد و عام، مثل عشق و مرگ و سعادت و تیره بختی و... نجات یافت. و خلاف سنت هزار ساله در شعر فارسی، کوشید بدون بهره گیری از این واسطه های ذهنی و ادبی، با رویکرد به پدیده های عینی و ملموس زندگی شهری امروز، به شعری متفاوت برسد... اما شعر دههِ هفتاد به همین اندازه و شاید هم شدیدتر، الگوهای ساختاری و زیباشناختی شعر فارسی را عوض کرد و تغییر داد. اگر تا همین یکی دو دههِ پیش، شعر مرکزگرا، فرم هندسی بسته، زبان به غایت ادبی و فخیم و شیوا امتیازی برای شعر شمرده می شد (و البته به حق، چون در هر حال می بایست این تجربه ها و فرم ها را ابتدا پدید می آوردیم و سپس از آنها فراروی می کردیم). در شعر امروز با این الگوها بعید به نظر می رسد بشود به هم ریختگی زندگی، بی یقینی فکری و حتی حسی و عاطفی خودمان را بیان کنیم... شگردهای شعری تازه و بدیعی که این سال ها در کار شاعران عمل می کند، علاوه بر گوناگونی، از چنان بدعتی برخوردار است که سال ها وقت می برد تا منتقدان ادبی اغلب کندذهن و بی شهامت ما بتوانند آن را شناسایی و دسته بندی کنند... این شعر شعری چند بعدی و متعلق به عصر فراصنعتی و دنیای ماهواره ای و رایانه ای است، نه جهان بسته و خودمحور اسطوره ای
اینک بنا بر قولی که در آغاز این گفتار داده بودم جای دوربین نگاه را عوض می کنم و از زاویه ای دیگر به شعر امروز نگاه می کنیم:
وسایل تازهِ ارتباط جمعی در دنیای غرب و شرق با مدرن ترین ابزار خود به شدت سرسام آوری در حال گسترش است و مرزها را از میان برمی دارد تا کرهِ زمین را به دهکده ای کوچک تبدیل کند. تازه ترین نظریه ها در همهِ علوم و فنون به سادگی در کمترین زمان، با ابزارهای تازه، به همهِ خانه ها راه می یابند و مردم از آنها آگاه می شوند.
این رویداد در کشور ما هم جاری است. با آنکه هنوز بسیاری از ساختارهای فرهنگی، اجتماعی و اداری کشور ما همچنان سنتی باقی مانده است، وسایل ارتباط جمعی تا دورترین روستاهای ما هم نفوذ کرده است.
از روستای دورافتاده ای می گذشتم. زنی میان سال در حال دوشیدن شیر گاو بود. دختری حدود ده ساله ناگهان از اتاق بیرون پرید و گفت: <نه نه! نه نه !بیاNITV شروع شد.
شایستهِ یادآوری است که شرایط تازهِ در جامعهِ فراصنعتی با درهم شکستن برخی از اصول مدرنیته و پدیدار شدن نظریه های پسامدرنیزم در دهه های اخیر، بخشی از شعر پیشرو غرب را نیز زیر تأ ثیر خود درآورد و گونه ای دیگر از هنر، شعر و نظریه های نوین ادبی را پدید آورد که نموداری از شرایط اجتماعی غرب است. این نظریه های نوین -- بویژه از طریق ترجمه -- به جامعهِ ادبی ایران هم راه یافته است. اشتیاق برخی از شاعران جوان ما به نوجویی و نوآوری در شعر امروز ایران تا به حدی است که آنها را به پیروی و تقلید ساده انگارانهِ نظریه های نوین ادبی غرب واداشته و موجب پدید آمدن گونه ای از شعر فارسی در سالهای اخیر شده است.
در حوزهِ شعر، امروزه همهِ شاخص ها و معیارهای گذشته به هم ریخته است. هر کس هر گونه ای که می خواهد سخن می گوید. به نظر برخی افراد برای آشنایی زدایی، هر چیز آشنا را باید درهم شکست. برای ساخت الگوهای تازه هر الگویی را باید به هم ریخت. برخی از نظریه های نوین ادبی هم که ظاهراً -- بنا به دریافت برخی از افراد -- سفارش می کنند که: بسیاری از منتقدان امروز هم که از ترس اتهام سنتی بودن جرا‡ ت انتقاد و ایراد از این گونه سروده هایی که خود را پیشرو می خوانند، ندارند. عجب میدان مناسبی است برای تاختن و جولان دادن. به راحتی می توان وارد این میدان شد. هر هذیانی را به اسم شعر عرضه کرد و هر کس هم نفهمید به او انگ سنتی زد که: <فلانی! ذهن شما عادت به سنت دارد و دریافت این گونه اشعار نیاز به درک دیگری دارد! این شعرها پست مدرن هستند و برای فهم آنها باید ذهن از مرحلهِ مدرنیته به مرحلهِ پست مدرنیته جهش کند.