baroon
متخصص بخش ادبیات
چگونه می توان شعر ساخت؟
نوشته ی ماياكوفسكی
من در اينجا نمی خواهم هيچ قاعدهای به دست بدهم كه با آن كسی شاعر شود، يا با آن كسی به شعر گفتن بپردازد. چنين قاعدهای وجود ندارد. حقيقت اين است كه كسی قواعد هنر شاعری را وضع ميكند كه شاعر نام دارد. من میخواهم درباره كار خود سخن بگويم، نه بهعنوان آموزگار بلكه به نام دستاندركار. مقاله ی من جنبه علمي ندارد.
در كار شاعری جز چند قاعده برای شروع كار وجود ندارد. تازه اين قواعد هم كاملاً صوریاند. درست مانند بازی شطرنج.
حركات اول تقريباً مشابهاند. اما در مرحله بعدی بايد خود شما طرح حمله تازهای را ابداع كنيد. نابغانه ترين حركت در دست بعدی بهكار نميآيد. حريف وقتی در می ماند كه حركت شما غير منتظرانه باشد، درست چون قافيههای غيرمنتظره در شعر.
با توجه به اين مطلب قواعد لازم براي شروع كار شاعرانه كدام است؟
نخست: وجود مسئلهای كه حل آن جز با اثر شاعرانه غيرقابل تصور باشد.
دوم: استشعاری روشن يا بهتر بگويم احساس كردن تمايلات.
سوم: ماده و مصالح كار، يعنی كلمات. غنی كردن مداوم مخزنها و انبارهای مغز از كلمههای لازم و بليغ و كمياب و ابداع شده و تركيب يافته و جز اينها.
چهارم: وسايل و ابزار كار: قلم، مداد، ماشينتحرير، تلفن، لباسی كه با آن بشود شب به گوشهای پناه برد، يك ميز تحرير مجهز.
چتري كه بشود در زير باران هم نوشت، مسكنی كه چند قدم فضا داشته باشد، كه برای كار لازم است؛ و حتي پيپ و سيگار هم!
پنجم: داشتن عادت به كار و داشتن روش كار، كار روی كلمات. و اين امر بی نهايت شخصی و انفرادی است و فقط بر اثر سالها ممارست به دست می آيد.
وزن:
وزن قوت و قدرت اصلی و نيروی اساسی شعر است، اما تبيين شدنی نيست. میتوان گفت كه وزن در شعر چيزی است مانند مغناطيس يا نيروی برق، اينها صورتهايی از «انرژی» هستند. ممكن است در چند شعر وزن به يك گونه باشد و حتی در تمام آثار يک شاعر. اين امر موجب يک نواختی كلام نمی شود، زيرا ممكن است وزن چنان پيچیده و چنان به قالب آوردنش دشوار باشد كه نتوان هيچگاه به سرانجام كار رسيد؛ حتي با چند شعر طويل.
كسی كه براي نخستينبار در زندگی قلم به دست می گيرد و می خواهد شاعر بشود احتياجی به نوشته ی من ندارد. كسي به اين مقاله نياز دارد كه بخواهد به رغم همه موانع شاعر بشود. كسی كه با علم به اين نكته كه شاعری دشوارترين كارهاست بخواهد از وسایل و عواملی كه رنگ الهام به خود گرفته است اطلاع يابد.
بهعنوان نتيجه بايد بگويم:
1- شعر صنعت است. دشوارترين صنعتها، پيچيدهترين صنعتها.
2- كارآموزی در كار شعر آن نيست كه ياد بگيريم چگونه نمونه مشخص و محدودی از آثار شعری تدارک ببينيم بلكه مطالعه و بررسی وسايل همه جانبه كار شاعری است، مطالعه ی روشهای علمی اين صنعت است، كه ما را در آفريدن روشهای ديگر مدد می كند.
3- نوآوری در موارد و مصالح كار، و نيز در اسلوبها و روشها، براي هر كار شاعرانهای الزامی است.
4-كار شاعر بايد هر صبح و شام باشد تا بتواند به كار خود تسلط يابد و خزانههای شاعری را انباشته كند.
5- داشتن يك يادداشتنامه و دانستن راه استفاده از آن مهمتر است تا بی خطا اوزان و معيارهای كهنه را آزمودن.
6-بيهوده است كه كارخانه بزرگ شعرسازی بنا كنيم كه آجر شعر بيرون بدهد. بايد به جلفی ها و سبک سر های غيرعاقلانه شاعری پشت كنيم.
7- شاعر بايد در مركز وقايع و رويدادها باشد. بايد فرضيه ی اقتصادی بداند، زندگی واقعی را بشناسد. در ديد علمی تاريخ نفوذ كند. اينها برای شاعر در قسمت اساسی كارش مهمتر از كتابهای قرون وسطايی اساتيد خيالپرست است كه به افكار كهنه رنگ ابديت می بخشند.
8- بايد افسانه ی هنر بی اعتنا به سياست را ريز ريز كرد.
9- قضاوتهای مبنی بر اتفاق و تصادف، داوری های انفرادی، ابراز سليقههای بی اساس هنگامی به دور ريخته می شود كه هنر را از ديدگاه صنعت ببينيم.
10-آنطور كه بعضي ادعا می كنند نميتوان «حكاكی» و شيوه ی پرداخت (تكنيک) شعری را به خودی خود دارای ارزش دانست.
اما با اين همه همين كار است كه شعر را قابل استفاده میسازد. فقط با اختلاف در وسايل كار در قلمرو شعر است كه تفاوت شاعران آشكار میشود. فقط با آگاهی و كوشش در راه بهتر شدن، گرد كردن مواد و تنوع شيوههای كار است كه از مبتدی، هنرمندی حرفهای به وجود می آيد.
11-فضا و محيط شاعرانه روزمره نيز مانند عوامل ديگر، در آفرينش آثار اصيل هنری تأثير میگذارد. بايد كه حتی لباسهاي شاعر، و گفتگوهای خصوصی با همسرش نيز بر اساس آفرينش شاعرانه ی او، با ساير مردم تفاوت داشته باشد.