به سر افکنده مرا سایه ای از تنهایی
چتر نیلوفر این باغچه ی بودایی
بین «تنهایی» و من راز بزرگی ست بزرگ
هم از آنگونه که در بین تو و «زیبایی»
بارش از غیر و خودی هر چه سبکتر؛ خوشتر
تا به ساحل برسد رهسپر دریایی
آفتابا! تو و آن کهنه درنگت در روز
من شهابم، من و این شیوه ی شب پیمایی
بوسه ای دادی و تا بوسه ی دیگر هستم
کس شرابی نچشیده ست بدین گیرایی
تا تو برگردی و از نو غزلی بنویسم
می گذارم که قلم پر شود از «شیدایی»
حسین منزوی
چتر نیلوفر این باغچه ی بودایی
بین «تنهایی» و من راز بزرگی ست بزرگ
هم از آنگونه که در بین تو و «زیبایی»
بارش از غیر و خودی هر چه سبکتر؛ خوشتر
تا به ساحل برسد رهسپر دریایی
آفتابا! تو و آن کهنه درنگت در روز
من شهابم، من و این شیوه ی شب پیمایی
بوسه ای دادی و تا بوسه ی دیگر هستم
کس شرابی نچشیده ست بدین گیرایی
تا تو برگردی و از نو غزلی بنویسم
می گذارم که قلم پر شود از «شیدایی»
حسین منزوی