Silver Star
مدير ارشد تالار
در این نوشتار می توانید با جنبشها و رویکردهایی که در دهه های آخر قرن نوزدهم در جریان بود و موجب بروز جنبشهای آوانگارد در قرن بیستم شد، آشنا شوید.
بی شک می توان اقرار کرد که قرن بیستم انقلابی کامل در زمینه ی زبان های هنری بنا نهاد که آوانگاردهای تاریخی آنها را به صورت نظریه درآوردند و بعد از جنگ جهانی دوم، نئوآوانگارها اصلاحاتی در این نظریات صورت دادند.
به هر جهت، این حقیقتی است که قرن نوزدهم بر هنر مدرن، همچنان که بر روش های هنری تحول بنیادین و نوزایی سرنوشت سازی به جا گذاشت.آثار نئوکلاسیک ها و رمانتیک ها در فضایی آکادمیک هم جهت شده بودند که "سالن" های[SUP] (1)[/SUP] رسمی قرن نوزدهم به طور گسترده معرف آن فضا بود، و در عین حال با بحرانی مواجه بود که ناشی از کشف عکاسی به مثابه ابزار بازآفرینی واقعیت بود، در این زمان و اواسط همین قرن، بسیاری از هنرمندان شروع به جستجوی زبانی کردند که از یک سو بتواند خود را به عنوان زبانی بدیع در مواجهه با هنر آکادمیک معرفی کند و از سوی دیگر پاسخگوی حضور انبوه عکس هایی باشد که مکانیکی به وجود آمده بودند.
"ژان-باتیست کمی کورو"، " گوستاو کوربه" و " ادوارد مانه" به همراه هنرمندان هم نسلشان تحقیقات تصویری خود را در جهت تشریح برنامه ای آغاز کردند که به سمت " رئالیسمی تمام عیار" گرایش داشت: واقعیت باید در اثر به طور مستقیم و بدون توجه به جنبه های زیبایی شناسی آن ارائه گردد. به خصوص فضای هنری پاریس-وراء علائق فردی هر هنرمند- فضایی ضدآکادمیک بود و برای هنرمندان آن پرداختن به واقعیت، منظره یا طبیعت بی جان در نقاشی همانگونه که هست و در همان جایی که هست، یعنی خارج از کارگاه های هنری و در ارتباط مستقیم با طبیعت برتری داشت.
شیوه ی نقاشی در فضای باز که هنرمندان امپرسیونیست اتخاذ کرده بودند، برای عده ی زیادی به روشی جدید در فهم رابطه ی میان واقعیت و بازنمود تصویری جنبش امپرسیونیسم در دهه ی1860 ظهور یافت و نخستین نمایشگاه آثار آن در 1874 در معرض دید عموم قرار گرفت. این جنبش در مخالفت با نقاشی ناتورالیستی مبارزه ی خود را با هنر آکادمیک آغاز کرد و بنیان آن بر "امپرسیون"[SUP](2)[/SUP] نهاده شد و ابزار اصلی آن، نوری بود که هر شی ء در چشم نقاش منعکس می کرد. سپس نقاش تصویر را به کمک لایه های ظریف و خالص رنگ به بوم منتقل می کرد. دستاوردهای هنرمندان امپرسیونیست[SUP](3)[/SUP] در به کارگیری رنگ های ناب و نیز امکان های نامحدود رنگ های مکمل ، سایه روشن و رنگ سیاه که نشان از غیبت کامل نور داشت و ارائه ی سایه روشن های رنگی در آثار خود موجب تحول در نقاشی و در نهایت منجر به ظهور آثاری شدند که امپرسیون نام داشتند.
نقاشی امپرسیونیستی که در فضای باز و در تماس مستقیم با طبیعت اجرا می شد، می خواست تصویری کلی و گذرا را به کمک رنگ و نور به بوم منتقل کند.
از 1880 جنبش امپرسیونیسم دچار بحران شد. تعداد زیادی از هنرمندان مبادرت به پژوهش در مسیر تازه ای کردند که منجر به پیدایش نئوامپرسیونیسم شد، که به آن " نقطه پردازی" نیز اطلاق می گردد. دو نماینده بزرگ جنش، "ژرژ سورا" و " پل سینیاک" در اواسط دهه 1889 دست به خلق آثاری زدند که بیانگر یک نظریه مهم نظری و تکنیک تصویری موشکافانه بودند و بر پایه ی تجزیه ی رنگ بر اساس قوانین علمی مربوط به دید استوار بود. آثار نئوامپرسیونیستی بر خلاف آثار امپرسیونیستی که بی ثبات و گذرا بودند، به روشیی علمی و دقیق تر خلق می شدند. رنگ های اصلی و رنگ های خالص که به صورت نقطه گذاری یا لایه های ظریف رنگ روی بوم گذاشته می شدند، هماهنگ و متناسب با ابعاد تابلوی نقاشی بودند.
"ژان-باتیست کمی کورو"، " گوستاو کوربه" و " ادوارد مانه" به همراه هنرمندان هم نسلشان تحقیقات تصویری خود را در جهت تشریح برنامه ای آغاز کردند که به سمت " رئالیسمی تمام عیار" گرایش داشت: واقعیت باید در اثر به طور مستقیم و بدون توجه به جنبه های زیبایی شناسی آن ارائه گردد. به خصوص فضای هنری پاریس-وراء علائق فردی هر هنرمند- فضایی ضدآکادمیک بود و برای هنرمندان آن پرداختن به واقعیت، منظره یا طبیعت بی جان در نقاشی همانگونه که هست و در همان جایی که هست، یعنی خارج از کارگاه های هنری و در ارتباط مستقیم با طبیعت برتری داشت.
هم زمان با نئوامپرسیونیسم، شاهد گسترش جنبشی تا حدودی در تضاد با آن یعنی جنبش سمبولیسم هستیم که از رویکرد نظری نئوامپرسیونیست ها عبور کرد و پژوهش های خود را در مسیری موشکافانه تر بسط داد. نقاشان این مکتب[SUP](4)[/SUP] به همراه شاعرانی چون "استفان مالارمه" و " ژان مورئا" که موضع گیری این جنبش را در چارچوبی ادبی توضیح دادند، همه براین نکته صحه گذاشتند که " جامه پوشاندن به تصورات به گونه ای حسی" برای هنر همچنان که برای شعر، ضروری می نماید.این امر به معنای برتری دادن واقعیت درونی به واقعیت بیرونی، عینی و ملموس است. آنها مخالفت خود را با ناتورالیسم امپرسیونیستی در نقاشی و ناتورالیسم "امیل زولا" در ادبیات بیان کردند و هنر را به مثابه ابزار تداعی کننده ی حالت های روحی تعریف ناپذیر و سیال توصیف کردند که تنها با القا رنگ، خطوط منحنی و ویژگی آهنگین شعر قادر به تجلی است.
البته در طی بیست سال پایانی قرن نوزدهم هنرمندان دیگری نیز بودند که عضو هیچ جنبشی نبودند و خود به شیوه ای مستقل فعالیت می کردند، ولی تلاش آنها با هنرمندانی که در گروه های متفاوت کار می کردند به یک میزان حائز اهمیت بود. هنرمندان مستقل بنیانی را بنا نهادند که سرمنشا گسترش جنبش ها و هنرمندان قرن بیستم شد. در میان آنها "ونسان ونگوگ"، "ادوارد مونک"، "پل سزان"، "پل گوگن" و "هانری روسو" شاید بهتر از دیگران نمایانگر هنرمندان مستقلی هستند که به منزله ی پلی بین دو قرن در نظر گرفته می شدند و آثارشان خبر از رخدادهای هنری می داد که در سالهای آغازین قرن جدید به وقوع می پیوست.
ونگوگ با نقاشی های گویا و آکنده از تنش های رنگی، برای هنرمندان فرانسوی که در ابتدای قرن پا به عرصه گذاشتند و جنبش فوویسم را پدید آوردند، مرجع مهمی گردید، تا آنجا که یکی از فوویست ها به نام "موریس دو ولامینک"، "ون گوگ" را به چشم استاد می نگریست. به موازات این رویدادها، "مونک "انسانی رنج دیده و تراژیک، از نروژ شمال اروپا، در آثارش خط سیری را دنبال کرد که در نهایت او را به سمت گروه "دی بروکه"(پل) مهمترین جریان اکسپرسیونیسیتی آلمان سوق داد. وجه مشترک آثار این گروه و نقاشی های "مونک"در استفاده از تنش های تصویری فراوان و خطوط و رنگ هایی بود که از درام سوژه و جامعه پرده برمی داشت. و بالاخره "سزان" طی سالهایی که در پای کوه "سنت ویکتوار" انزوا اختیار کرده بود، اصول کوبیسم را طرح کرد. بنابراین قرن بیستم با جنبش هایی آغاز شد که خود را انقلابی و آوانگارد می دانستند. اما آشکارا ریشه در زبان های هنری مهم و اثر گذار قرن قبل داشتند. آوانگارد از یک سو موجب قطع رابطه با گذشته، گذار از آن و انقابی کامل نه تنها در هنر، بلکه در فرهنگ و جامعه شد و از سوی دیگر در برخی موارد با نگاه به گذشته درصدد سود جستن از ایده ها و امکانات قرن پیشین برآمد
جنبش های آوانگارد ابتدایی قرن به سمت دنیایی نو روی آورده بودند که در آن نظریه ها، روز به روز جسورانه تر و انقلابی تر می شدند و با آزمودن تکنیک های بدیع سعی داشتند در دنیایی که بیش از پیش در حال تغییر بود، به هنر دلیل موجودیت دهند.
هنر مدرن که در قرن نوزدهم زبان ها و تکنیک هایش را به پرسش گرفته و آنها را با قوانین خاص خود، به طور کامل بازسازی کرده بود، در قرن بیستم، بیشتر به مدد آوانگاردهای تاریخی آغازین قرن، نیرویی به دست آورد که به بررسی راه های بنیادی تر از پیش پرداخت و زبانی جدید خلق کرد که حتی توان اثرگذاری بر واقعیت را داشت.
پی نوشت:
1- محافل هنری و ادبی که در آنها، نقاشان، شاعران و نویسندگان گردهم آمده و با ارائه ی آثار خویش، به تبادل عقاید و افکار و نوشته های خود با یکدیگر می پرداختند.
2- در لغت به معنای طلوع آفتاب
3- مانند کلود مونه، پل سزان، ادگار دوگا، اگوست رنوار، کمی پیسارو و آلفرد سیسلی
4- مانند گوستاو مورو، پی یر دوشاون، اودیلون ردن