بروس بریدجمن که استاد روانشناسی در دانشگاه سانتا کروز کالیفرنیا است، در قسمت عمدهای از زندگی خود نمیتوانست اشیا را به صورت سه بعدی ببیند. این دوران تا زمانی که او به دیدن نمایش سه بعدی فیلم هوگو رفت ادامه داشت، و در آنجا بود که؛ به استناد برنامهای که اولین باردر بیبیسی و سپس در سیانان پخش شد، توانست دید سه بعدی خود را بازیابد.
عالی شد! پس برای درمان بیماران مبتلا به این بیماری فقط باید صبر کنیم تا فیلم سه بعدی بعدی وارد بازار شود!
خوب نه دقیقا! قرار نیست که از این پس فیلمهای سه بعدی درمانگر همه مشکلات بینایی باشند (خبر خوب این که مجبور نمیشوید برای درمان مشکل دید سه بعدی خود فیلم بعدی ترانسفورمرز را تا آخر ببینید). اما در شرایط خاصی، به چشم گذاشتن عینک پلاستیکی و خوردن ذرت بو داده در سالن سینما میتواند به کمک بیاید.
ناتوانی در دیدن بیش از دو بعد میتواند ناشی از دوبینی باشد (یعنی شرایطی که چشمها غیر همخط هستند). مغز اغلب دوبینی را با نادیده انگاشتن ورودی از یک چشم و گرفتن همه اطلاعات از دیگری سازگار میکند. اما چیزی که به بیشتر افراد اجازه میدهد تا در سه بعد ببینند، ارسال اطلاعات از هر دو چشم است. بنابراین محدود کردن مغز به یک چشم سبب دید دو بعدی میشود. مغز اندام بسیار جالبی است، اما انعطاف پذیری (توانایی مغز برای نادیده گرفتن چیزهایی که درست کار نمیکنند، استفاده از چیزهایی که بلا استفاده ماندهاند)، میتواند به بهبود دید سه بعدی کمک کند.
مثال کلاسیک آن استفاده از چشم بند است که در حال حاضر برای درمان «تنبلی چشم» استفاده میشود، چشم تنبل اطلاعات بینایی را در مسیری متفاوت با چشم سالم ارسال میکند که منجر به ناتوانی در دید سه بعدی میشود. با گذاشتن چشم بند بر روی چشم سالم، مغز با تعمیر کردن اتصالات نورونی و کار کردن با آنچه در اختیار دارد یعنی کار کردن با چشم تنبل را یاد میگیرد و به این ترتیب، مغز میتواند دوباره از چشم تنبل استفاده کند. زمانی چشم بند برداشته میشود، دید سه بعدی هم میتواند بازیابی شود. تحقیق اخیر نشان داده است که انجام این حقه با استفاده از بازی تتریس هم ممکن است.
این درمان معمولا بر روی بچهها انجام میشود و شواهد نشان میدهد که درمان باید در یک «دوره بحرانی» از کودکی انجام شود تا دید سه بعدی دوباره بازیابی شود، هرچند مطالعات جدیدتر ادعا میکنند که دید سه بعدی در بزرگسالان (همانند مورد بریجمن) هم قابلیت بازیابی دارد، البته اگر آنها پیش از این و در جایی از آن دوره بحرانی (حال با هر سرعتی) دید سه بعدی خود را کامل کرده باشند. مایکل روزنبرگ، نایب رئیس بخش چشم پزشکی در نورتوسترن، آن را «نه آموزش مغز از ابتدا، بلکه هدایت مغز به جایی که پیش از این در آنجا بوده اما مدتها است که فراموش کرده است» میداند. البته به گفته لی آن لوپ، استادیار چشم پزشکی دانشگده پزشکی دانشگاه پیتزبورگ، یک کشف نسبتا جدید نشان میدهد که موارد دیگری از بیماران هم وجود دارند که هیچ گاه درک عمیقی از دید سه بعدی نداشتهاند. به گفته او، یکی از بیمارانش که از بدو تولد درک سه بعدی نداشته است، تحت عمل جراحی چشم قرار گرفت و پس از ان، «گفت که برای اولین بار در عمر خود توانست بدون این که آبی روی زمین بریزد، یک لیوان را پر از آب کند، چرا که توانست عمق لیوان را ببیند و بداند که چه زمان باید ریختن آب در لیوان را متوقف کند».
برخی موارد تشابه بین روشهای غیر تهاجمی درمان دید و نحوه عملکرد فیلمهای سه بعدی وجود دارند. اگر میخواهید فیلم آواتار را به صورت سه بعدی ببینید، باید از هر دو چشم استفاده کنید. تصویری که هر چشم میبیند اندکی با چشم دیگر متفاوت است( اندکی به راست یا اندکی به سمت چپ) و ترکیب این دو تصویر، دنیا را به صورت سه بعدی به ما نشان میدهد. هنگامی که یک تصویر سه بعدی میبینید، دو تصویر اندکی متفاوت میبینید که روی هم قرار گرفتهاند، و مغز شما آن دو را به کمک عینک مخصوص تبدیل به سه بعدی میکند. برای این که یک فرد مبتلا به لوچی بتواند این تصاویر را درک کند، مغز او باید از هر دو چشم استفاده کند و شاید، به کمک انعطاف مغز، بتواند. این میتواند به گفته روزنبرگ همان چیزی باشد که برای بریجمن رخ داده است؛ مشکلی که در یکی از عضلات چشم او وجود داشت، با کمک مغز برطرف شد، و چشم او «ناگهان به کار افتاد».
ولی مورد چشم بریجمن یک استثنا است، نه قاعده. به گفته لوپ سطوح متفاوتی از Stereocuity (هوش چشمی یا حساسیت به درک عمق) وجود دارند. این احتمالا نیاز به بررسی عمیقتر تاریخچه پزشکی بریجمن دارد تا بتوان دریافت که چه چیزی سبب تمایز او از دیگر مبتلایان به این بیماری شد که پس از تماشای یک فیلم سه بعدی اثر مشابهی را دریافت نکردند. به گفته لوپ، شاید با یک پس زمینه از پژوهش بر روی دستگاه بینایی، بریجمن فقط بیشتر پذیرای جلوههای تصویری فیلم بود، و آنها را سادهتر درک کرد.
به نظر میرسد که فیلمهای سه بعدی معنای تازهای به جادوی سینما بخشیدهاند.
عالی شد! پس برای درمان بیماران مبتلا به این بیماری فقط باید صبر کنیم تا فیلم سه بعدی بعدی وارد بازار شود!
خوب نه دقیقا! قرار نیست که از این پس فیلمهای سه بعدی درمانگر همه مشکلات بینایی باشند (خبر خوب این که مجبور نمیشوید برای درمان مشکل دید سه بعدی خود فیلم بعدی ترانسفورمرز را تا آخر ببینید). اما در شرایط خاصی، به چشم گذاشتن عینک پلاستیکی و خوردن ذرت بو داده در سالن سینما میتواند به کمک بیاید.
ناتوانی در دیدن بیش از دو بعد میتواند ناشی از دوبینی باشد (یعنی شرایطی که چشمها غیر همخط هستند). مغز اغلب دوبینی را با نادیده انگاشتن ورودی از یک چشم و گرفتن همه اطلاعات از دیگری سازگار میکند. اما چیزی که به بیشتر افراد اجازه میدهد تا در سه بعد ببینند، ارسال اطلاعات از هر دو چشم است. بنابراین محدود کردن مغز به یک چشم سبب دید دو بعدی میشود. مغز اندام بسیار جالبی است، اما انعطاف پذیری (توانایی مغز برای نادیده گرفتن چیزهایی که درست کار نمیکنند، استفاده از چیزهایی که بلا استفاده ماندهاند)، میتواند به بهبود دید سه بعدی کمک کند.
مثال کلاسیک آن استفاده از چشم بند است که در حال حاضر برای درمان «تنبلی چشم» استفاده میشود، چشم تنبل اطلاعات بینایی را در مسیری متفاوت با چشم سالم ارسال میکند که منجر به ناتوانی در دید سه بعدی میشود. با گذاشتن چشم بند بر روی چشم سالم، مغز با تعمیر کردن اتصالات نورونی و کار کردن با آنچه در اختیار دارد یعنی کار کردن با چشم تنبل را یاد میگیرد و به این ترتیب، مغز میتواند دوباره از چشم تنبل استفاده کند. زمانی چشم بند برداشته میشود، دید سه بعدی هم میتواند بازیابی شود. تحقیق اخیر نشان داده است که انجام این حقه با استفاده از بازی تتریس هم ممکن است.
این درمان معمولا بر روی بچهها انجام میشود و شواهد نشان میدهد که درمان باید در یک «دوره بحرانی» از کودکی انجام شود تا دید سه بعدی دوباره بازیابی شود، هرچند مطالعات جدیدتر ادعا میکنند که دید سه بعدی در بزرگسالان (همانند مورد بریجمن) هم قابلیت بازیابی دارد، البته اگر آنها پیش از این و در جایی از آن دوره بحرانی (حال با هر سرعتی) دید سه بعدی خود را کامل کرده باشند. مایکل روزنبرگ، نایب رئیس بخش چشم پزشکی در نورتوسترن، آن را «نه آموزش مغز از ابتدا، بلکه هدایت مغز به جایی که پیش از این در آنجا بوده اما مدتها است که فراموش کرده است» میداند. البته به گفته لی آن لوپ، استادیار چشم پزشکی دانشگده پزشکی دانشگاه پیتزبورگ، یک کشف نسبتا جدید نشان میدهد که موارد دیگری از بیماران هم وجود دارند که هیچ گاه درک عمیقی از دید سه بعدی نداشتهاند. به گفته او، یکی از بیمارانش که از بدو تولد درک سه بعدی نداشته است، تحت عمل جراحی چشم قرار گرفت و پس از ان، «گفت که برای اولین بار در عمر خود توانست بدون این که آبی روی زمین بریزد، یک لیوان را پر از آب کند، چرا که توانست عمق لیوان را ببیند و بداند که چه زمان باید ریختن آب در لیوان را متوقف کند».
برخی موارد تشابه بین روشهای غیر تهاجمی درمان دید و نحوه عملکرد فیلمهای سه بعدی وجود دارند. اگر میخواهید فیلم آواتار را به صورت سه بعدی ببینید، باید از هر دو چشم استفاده کنید. تصویری که هر چشم میبیند اندکی با چشم دیگر متفاوت است( اندکی به راست یا اندکی به سمت چپ) و ترکیب این دو تصویر، دنیا را به صورت سه بعدی به ما نشان میدهد. هنگامی که یک تصویر سه بعدی میبینید، دو تصویر اندکی متفاوت میبینید که روی هم قرار گرفتهاند، و مغز شما آن دو را به کمک عینک مخصوص تبدیل به سه بعدی میکند. برای این که یک فرد مبتلا به لوچی بتواند این تصاویر را درک کند، مغز او باید از هر دو چشم استفاده کند و شاید، به کمک انعطاف مغز، بتواند. این میتواند به گفته روزنبرگ همان چیزی باشد که برای بریجمن رخ داده است؛ مشکلی که در یکی از عضلات چشم او وجود داشت، با کمک مغز برطرف شد، و چشم او «ناگهان به کار افتاد».
ولی مورد چشم بریجمن یک استثنا است، نه قاعده. به گفته لوپ سطوح متفاوتی از Stereocuity (هوش چشمی یا حساسیت به درک عمق) وجود دارند. این احتمالا نیاز به بررسی عمیقتر تاریخچه پزشکی بریجمن دارد تا بتوان دریافت که چه چیزی سبب تمایز او از دیگر مبتلایان به این بیماری شد که پس از تماشای یک فیلم سه بعدی اثر مشابهی را دریافت نکردند. به گفته لوپ، شاید با یک پس زمینه از پژوهش بر روی دستگاه بینایی، بریجمن فقط بیشتر پذیرای جلوههای تصویری فیلم بود، و آنها را سادهتر درک کرد.
به نظر میرسد که فیلمهای سه بعدی معنای تازهای به جادوی سینما بخشیدهاند.