همه انسان ها منظم و مرتب نیستند و نمی توانیم از همه بخواهیم که نظم را در تک تک جزئیات زندگی شان پیاده کنند. ولی بی نظمی زیادی هم می تواند شغل شما را به خطر بیندازد. درمان بی نظمی به علت آن بستگی دارد.
برای درک دلایل بی نظمی تان آنها را دسته بندی بندی کنید:
· ایجاد حواس پرتی
· حافظه کم
· مشکل در درک نحوه نظم دادن به چیزها
· عدم توانایی اولویت بندی
· هرج و مرج
· نفرت از اداره امور
· رشد نخواهید کرد (سندروم پیتر پن)
· کمبود سیستم سازماندهی رسمی
· عدم انتفاده دائم از سیستم سازماندهی
· اعتقاد به اینکه نظم داشتن فرقی ایجاد نمی کند
· افسردگی
· سایر
حالا که دلایل بی نظمی را دریافتید می توانید به راه حل ها بپردازید.
مشاورین خوب می دانند که بهترین راه حل آن است که از سوی خود فرد بیاید. از طریق خودآگاهی، ترجیحات و عیب های کوچک آنها خیلی بهتر از مشاور می دانند که چه باید بکنند. آنها برای راه حل خود بیشتر مایه می گذارند. اول از همه آیا دلایل فوق به شما انگیزه می دهند که نظم بهتری ایجاد کنید؟
راه حل ها به ترتیب زیر هستند:
ایجاد حواس پرتی: شاید این چیزها حواس پرتی را از بین ببرد: میز کارتان را به جایی ببرید که چیزهای کمتری حواستان را پرت کند، گوشگیر بگذارید و دور میزتان را دیوار بکشید، ساعاتی کار کنید که حواس پرتی شما در آن ساعات کمتر است. فقط برای زمان های کوتاهی و جهت استراحت به آن حواس پرتی ها بپردازید.
حافظه کم: فهرست کارهایی که باید انجام دهید را با دقت بنویسید و آنها را دائم چک کنید. چیزهایی که باید به یاد داشته باشید را بلند برای خود بگویید. این باعث می شود که در ذهنتان حک شوند. 7 تا 8 ساعت خواب شبانه داشته باشید.
مشکل در درک نحوه نظم دادن به چیزها: از یک فرد منظم بخواهید به شما کمک کند که سیستمی برای خودتان درست کنید و به تدریج با این سیستم جلو بروید و آن را پیاده کنید.
عدم توانایی اولویت بندی: یک صورت شخصی از وظایفتان تهیه کنید. از آن برای درجه بندی اهمیت و اولویت کارها استفاده کنید. آیا کارهایتان مهم هستند یا ضروری، هر دو یا هیچکدام؟
هرج و مرج: بپذیرید که وقتی دانشجو بودید یا شغل سبک تری داشتید زندگی در هرج و مرج اشکالی نداشت، ولی الان باید فکری بکنید.
نفرت از اداره امور: شما انتخاب های خودتان را دارید، باید عواقب آنها را هم بپذیرید. این تصمیم با شماست.
رشد نخواهید کرد: آیا زمان بیشتری نیاز دارید که بچه و بی مسئولیت بمانید؟ یا وقت آن رسیده که بزرگ شوید؟ این تصمیم هم با شماست.
کمبود سیستم سازماندهی رسمی: راه های مختلف را امتحان کنید، تقویم داشته باشید و یا با قلم و کاغذ تقویم کاری خود را بنویسید. فهرستی از کارهایی که باید انجام دهید را در فایل ورد یا ... بنویسید. حتی می توانید روی تکه کاغذهای کوچکی آنها را بنویسید و روی میز کارتان بچسبانید.
عدم استفاده دائم از سیستم سازماندهی: اگر از آن استفاده نکنید آن را از دست خواهید داد. آن را تبدیل به یک عادت کنید و همیشه همه کارها را روی کاغذ لیست کنید و در طول روز آنها را چک کنید.
اعتقاد به اینکه نظم داشتن فرقی ایجاد نمی کند: زندگی شما از هم پاشیده و فکر می کنید که نظم یافتن در چنین موقعیتی درست مثل مرتب کردن صندلی های کشتی تایتانیک در حال غرق شدن است. ولی بدانید که اگر سرطان درجه پنج نداشته باشید، این کار بی تأثیر نیست. بهبود زندگی شما مانند بالا رفتن از یک تپه است. اگر بالا را نگاه کنید، آنقدر می ترسید که ترجیح می دهید از همانجا به سمت پایین برگردید. ولی اگر سرتان را پایین بیندازید و فقط روی قدمی که به جلو برمی دارید تمرکز کنید، زمانی می رسد که وقتی به عقب نگاه می کنید از مسیری که آمده اید تعجب خواهید کرد.
افسردگی: افسردگی ملایم تا متوسط اغلب با جایگزینی خوداندیشی و درونگرایی با بهره وری و تمرکز بیشتر بر نیازهای دیگران و نه نیازهای خود درست می شود. ورزش هم می تواند کمک کننده باشد. اگر اینها کافی نبودند، چند جلسه درمان شناختی برای افسردگی جدی (یعنی نوعی از افسردگی که اصلاً از جایتان نمی توانید بلند شوید) می تواند کمک حرفه ای بدهد.
اگر هیچکدام از اینها نتیجه نداشت، شاید شما دلیل بی نظمی خود را درست نفهمیده اید. از یک دوست یا یک همکار کمک بخواهید.
برای درک دلایل بی نظمی تان آنها را دسته بندی بندی کنید:
· ایجاد حواس پرتی
· حافظه کم
· مشکل در درک نحوه نظم دادن به چیزها
· عدم توانایی اولویت بندی
· هرج و مرج
· نفرت از اداره امور
· رشد نخواهید کرد (سندروم پیتر پن)
· کمبود سیستم سازماندهی رسمی
· عدم انتفاده دائم از سیستم سازماندهی
· اعتقاد به اینکه نظم داشتن فرقی ایجاد نمی کند
· افسردگی
· سایر
حالا که دلایل بی نظمی را دریافتید می توانید به راه حل ها بپردازید.
مشاورین خوب می دانند که بهترین راه حل آن است که از سوی خود فرد بیاید. از طریق خودآگاهی، ترجیحات و عیب های کوچک آنها خیلی بهتر از مشاور می دانند که چه باید بکنند. آنها برای راه حل خود بیشتر مایه می گذارند. اول از همه آیا دلایل فوق به شما انگیزه می دهند که نظم بهتری ایجاد کنید؟
راه حل ها به ترتیب زیر هستند:
ایجاد حواس پرتی: شاید این چیزها حواس پرتی را از بین ببرد: میز کارتان را به جایی ببرید که چیزهای کمتری حواستان را پرت کند، گوشگیر بگذارید و دور میزتان را دیوار بکشید، ساعاتی کار کنید که حواس پرتی شما در آن ساعات کمتر است. فقط برای زمان های کوتاهی و جهت استراحت به آن حواس پرتی ها بپردازید.
حافظه کم: فهرست کارهایی که باید انجام دهید را با دقت بنویسید و آنها را دائم چک کنید. چیزهایی که باید به یاد داشته باشید را بلند برای خود بگویید. این باعث می شود که در ذهنتان حک شوند. 7 تا 8 ساعت خواب شبانه داشته باشید.
مشکل در درک نحوه نظم دادن به چیزها: از یک فرد منظم بخواهید به شما کمک کند که سیستمی برای خودتان درست کنید و به تدریج با این سیستم جلو بروید و آن را پیاده کنید.
عدم توانایی اولویت بندی: یک صورت شخصی از وظایفتان تهیه کنید. از آن برای درجه بندی اهمیت و اولویت کارها استفاده کنید. آیا کارهایتان مهم هستند یا ضروری، هر دو یا هیچکدام؟
هرج و مرج: بپذیرید که وقتی دانشجو بودید یا شغل سبک تری داشتید زندگی در هرج و مرج اشکالی نداشت، ولی الان باید فکری بکنید.
نفرت از اداره امور: شما انتخاب های خودتان را دارید، باید عواقب آنها را هم بپذیرید. این تصمیم با شماست.
رشد نخواهید کرد: آیا زمان بیشتری نیاز دارید که بچه و بی مسئولیت بمانید؟ یا وقت آن رسیده که بزرگ شوید؟ این تصمیم هم با شماست.
کمبود سیستم سازماندهی رسمی: راه های مختلف را امتحان کنید، تقویم داشته باشید و یا با قلم و کاغذ تقویم کاری خود را بنویسید. فهرستی از کارهایی که باید انجام دهید را در فایل ورد یا ... بنویسید. حتی می توانید روی تکه کاغذهای کوچکی آنها را بنویسید و روی میز کارتان بچسبانید.
عدم استفاده دائم از سیستم سازماندهی: اگر از آن استفاده نکنید آن را از دست خواهید داد. آن را تبدیل به یک عادت کنید و همیشه همه کارها را روی کاغذ لیست کنید و در طول روز آنها را چک کنید.
اعتقاد به اینکه نظم داشتن فرقی ایجاد نمی کند: زندگی شما از هم پاشیده و فکر می کنید که نظم یافتن در چنین موقعیتی درست مثل مرتب کردن صندلی های کشتی تایتانیک در حال غرق شدن است. ولی بدانید که اگر سرطان درجه پنج نداشته باشید، این کار بی تأثیر نیست. بهبود زندگی شما مانند بالا رفتن از یک تپه است. اگر بالا را نگاه کنید، آنقدر می ترسید که ترجیح می دهید از همانجا به سمت پایین برگردید. ولی اگر سرتان را پایین بیندازید و فقط روی قدمی که به جلو برمی دارید تمرکز کنید، زمانی می رسد که وقتی به عقب نگاه می کنید از مسیری که آمده اید تعجب خواهید کرد.
افسردگی: افسردگی ملایم تا متوسط اغلب با جایگزینی خوداندیشی و درونگرایی با بهره وری و تمرکز بیشتر بر نیازهای دیگران و نه نیازهای خود درست می شود. ورزش هم می تواند کمک کننده باشد. اگر اینها کافی نبودند، چند جلسه درمان شناختی برای افسردگی جدی (یعنی نوعی از افسردگی که اصلاً از جایتان نمی توانید بلند شوید) می تواند کمک حرفه ای بدهد.
اگر هیچکدام از اینها نتیجه نداشت، شاید شما دلیل بی نظمی خود را درست نفهمیده اید. از یک دوست یا یک همکار کمک بخواهید.