اگر با توجه به مدارك و اسناد گوناگون و تحقيقات محققان نخستين شعر فارسي دري را از سال251 هجري قمري بدانيم كه يعقوب ليث خراسان و هرات را گشود و منشور سيستان و كابل و كرمان و فارس گرفت و شعرا او را به تازي شعرگفتند.
[TD="width: 284"]« قد اكرمالله اهلالمصر و البلد [/TD]
و چون اين شعر خواندند او عالم نبود و گفت « چيزي كه من اندر نيابم چرا بايد گفت » پس محمد وصيف شعر پارسي گفتن گرفت و اول شاعر پارسيگوي خوانده شد » از آن تاريخ تا عصر ما كه تا اندازهاي نثر فارسي با كتابهاي منشور و رواج چاپ و مطبوعات بيشتر رونق يافته است ، هميشه شعر فارسي نگهبان و رواجدهندة زبان فارسي بوده و در همة زمانها بيشتر اهل ادب و ذوق و فارسيزبانان با شعر فارسي به فراگيري زبان فارسي پرداختهاند و علل و اسباب اين نفوذ و تأثير شعر در گسترش زبان فارسي بسيار است كه بطور خلاصه به بعضي از آنها بايد اشاره كرد. نخستين علت اصلي اينكه تا قبل از چاپ كتابها و با سوادشدن مردم كتابهاي نثر نسخ معدود داشت و در دسترس همه قرار نميگرفت اما شعر دهانبهدهان ميگشت و سينهبهسينه نقل ميشد و چون با طبع لطيف و موزون ايراني سروكار داشت و بر دلها مينشست الفاظ و تركيبات آن نيز مقبول طبع واقع ميشد و زبان را به هر جا ميبرد و نفوذ ميداد و فرزندان اين آبوخاك اگر هم در آن روزگاران از نعمت سواد بيبهره بودند و به كتاب دسترسي نداشتند شعر را از زبان پدران خود ميشنيدند و به گوش ميسپردند و از اين طريق زبان فارسي در خاطر آنان زنده باقي ماند و از ياد نميرفت. تشويق پادشاهان و اميران از شاعران و فراخواندن آنان به دربارهاي خود اثري بزرگ در ترويج زبان فارسي به وسيله شعر داشت و اين امرا در هر جا كه بودند شعر را تشويق ميكردند و شاعران را مينواختند و از اين راه شعر فارسي موجب گسترش زبان فارسي ميشد از آنجمله است شعر رودكي در دربار امير نصر ساماني و شعر شاعران دربار محمود غزنوي و شعراي دربار سلاجقه و بعدها شاعران دربار پادشاهان هند و سلاجقة آسياي صغير و نقاط ديگر كه همه زبان فارسي را در آنجاها رواج و توسعه ميدادند و چون شعر خوب هميشه به ياد ميماند زبان فارسي هم محفوظ داشته ميشد.
مهمترين عامل رواج شعر موضوعاتي است كه در شعر آمده و مطابق ذوق و انديشة افراد در دورههاي مختلف قرار گرفته و به همين مناسبت شعرها را خوانده و ضبط كرده و به نقل آنها پرداختهاند و از اين راه زبان فارسي رونق و دوام خود را حفظ كرده و در ميان ايرانيان و علاقمندان زبان فارسي در خارج از ايران هميشه زنده و پابرجا مانده و قلمرو بسيار وسيع براي خود به دست آورده است. قدما اغراض و موضوعات شعري را ده موضوع و غرض ميشمردند كه در اين تقسيمبندي به اغراض شعر عرب نيز نظر داشتند و آن نسيب - تشبيب - مفاخره - حماسه - مدح - رثاء - هجاء - اعتذار - شكوي - وصف - حكمت و اخلاق بود و شعر خاقاني هم در تعريضي به عنصري كه ميگويد:
[TD="width: 284"]زَده شيوه كان حيلت شاعري است [/TD]
اشاره به همين موضوعات و اغراض شعري است كه كموبيش در شعر فارسي آمده و اغراض و معاني ديگري نيز به آن افزوده شده است. از اين مفاهيم و موضوعات داستانهاي حماسي و داستانهاي عشقي و اخلاقي و تصوف و عرفان در شعر هم كه به صورت غزلهاي عارفانه و هم داستانهاي عرفاني درآمده است در تمام دورانهاي ادبي فارسي مورد پسند فارسيزبانان بوده و همهجا آنها را خوانده و از بر كردهاند .
چنانكه شاهنامة فردوسي در مجالس خانوادگي و مراكز اجتماع مردم از قبيل قهوهخانهها و همچنين در ورزشگاهها خوانده شده و اكنون نيز ميشود و مردم بيسواد و يا كمسواد نيز اين اشعار و داستانها را شنيده و اين شاهكار ذوق و هنر شعر فارسي را همچون جان عزيز داشته و بر لوح سينه نگاشتهاند و سخن استاد بزرگوار هميشه درست بوده است كه « عجم زنده كردم بدين پارسي ». داستانها و اشعار عرفاني در خانقاهها و نزد اهل حق و متصوفه خوانده شده و در روح و جان آنان نشسته و نقش بسته است. داستانهاي اخلاقي مانند بوستان با آن لطافت و رواني به فارسيزبانان درس اخلاق و زندگي داده و آنها را از بر كردهاند. داستانهاي عشقي به صورتهاي گوناگون صاحبدلان و اهل ذوق را حال بخشيده و از آنها لذت بردهاند و كيست كه از داستانهاي نظامي لذت نبرد.
و همچنين غزلهاي عاشقانه و دوبيتيها و ترانهها كه در كوه و دشت و بيابان و كنا ر جويبار و روستا و شهر و مجلس بزم عاشقان و هنرمندان خوانده شده و ماية وجد و حال همة افراد ايراني گشته است. اشعار مذهبي چه بصورت داستان و چه بصورت قصيده و غزل و انواع ديگر شعر احساسات ديني و مذهبي افراد را بيان كرده و از اين جهت با علاقه و ايمان خوانده شده به اين طريق به حفظ و نگهداري زبان فارسي كمك كرده است.
مسألة ديگر در حفظ و گسترش زبان فارسي به وسيلة شعر تدوين لغات فارسي و ذكر شواهد و امثال شعري در آنهاست چنانكه اگر كتاب لغات فرس اسدي را كه قديمترين كتاب لغت فارسي است و در اواسط قرن پنجم هجري تأليف شده در نظر بگيريم به تقريب هزارونهصدوبيست لغت دارد كه براي هر كدام اگر يك شاهد شعري آورده باشد ( در صورتي كه گاهي بيشتر آورده است ) هزارونهصدوبيست بيت از اشعار فارسي تا قرن پنجم هجري ضبط كرده است. خود اسدي طوسي در مقدمة لغت فرس نوشته است: «…پس فرزندم حكيم جليل اوحد اردشيربنديلمسپار المنجميالشاعر اداماللهعزه ازمن كه ابومنصور عليبناحمد الاسدي الطوسي هستم لغتنامهاي خواست چنانكه هر لغت گواهي بود از قول شاعر از شعراي پارسي و آن بيتي بود يا دو بيت و بر ترتيب حروف آ.با.تا. ساختم » بعد از لغت فرس اسدي فرهنگ صحاحالفرس تأليف محمدبنهندوشاه نخجواني كه در قرن هشتم هجري تأليف شده و در حقيقت به دنبال لغت فرس و دومين فرهنگ فارسي بعد از آن است نزديك به دو هزار لغت دارد كه براي هر كدام يك يا چند بيت شاهد آورده است و به گفتة خودش « علاوه بر اشعاري كه اسدي طوسي در لغت فرس آورده « لغات اين كتاب را به تمثيلات رايي از اشعار شعرا فايي متأخر چون امير معزي و اديب صابر و مسعود سعد و… » موشح گردانيد » و همچنين است فرهنگ سروري و فرهنگ رشيدي كه هر دو در قرن يازدهم تأليف شده و از اشعار فارسي همهجا و ذيل هر لغت نقل شده و مهمترين اين فرهنگها لغتنامه علامه علياكبر دهخدا ذيل هر لغت ابيات فراوان ذكر كرده و به اين ترتيب بايد گفت كه لغت فارسي با اشعار فارسي ضبط و جمع و تدوين شده و شعر فارسي حافظ و ضابط لغت و زبان فارسي است. ديگر از منابعي كه شعر فارسي در آنها به حفظ و توسعه و نفوذ زبان فارسي كمك فراوان ميكند كتابهاي مربوط به صنايع بديعي و فنون ادبي فارسي است كه شعر فارسي در آنها به عنوان شاهد ذكر شده و از اين راه فارسي را نگهداشته و وسعت داده و ماية نقل آن شده است چنانكه در كتاب ترجمانالبلاغه تصنيف محمدبنعمر الرادوياني كه در قرن پنجم هجري نوشته شده و قديمترين كتاب در صنايع بديعي فارسي است تقريباً چهارصدوبيست بيت ذيل هفتادوچهار فصل از صنايع بديعي نقل شده است و حدايقالسحر رشيد وطواط كه در قرن ششم تأليف شده تقريباً 250 بيت فارسي شاهد آمده و المعجم في معائير اشعار العجم شمس قيس كه در قرن هفتم هجري تأليف شده و جامعترين و مهمترين كتاب در عروض و قافيه و بديع فارسي است و قريب به هزاروسيصد بيت از اشعار فارسي دارد و بديهي است كساني كه به فراگرفتن فنون ادبي ميپرداختند همين ابيات را به خاطر ميسپردند و از اين راه لغات و كلمات فارسي در ذهن آنان جاي ميگرفت و زبان فارسي را ميآموختند و نقل ميكردند و اين وسيلة حفظ زبان ميشده.
از اين گذشته آنچه از شعر فارسي بصورت مثل در آمده خود بهترين وسيلة نفوذ و رواج و حفظ زبان فارسي در طي هزاران سال شده است زيرا امثال را غالباً مردمي كه سواد هم نداشتهاند از ديگران شنيده و حفظ كرده و به كار بردهاند و زبان فارسي از اين طريق نيز حفظ شده و گسترش يافته و در خاطرها نقش بسته است و بسياري از اين امثال از دير زمان در زبان فارسي رايج و ساير بوده و فارسيزبانان آنها را ياد گرفته و بكار بردهاند چنانكه « مكن بد به كس گر نخواهي به خويش » در شعر رودكي يا
[TD]با ادب را ادب سپاه بس است [/TD]
از شهيد بلخي و مانند اين ابيات كه متضمن مثلي است و در اشعار تمام شاعران فراوان از اينگونه ابيات هست. ديگر از مواردي كه شعر وسيلة نفوذ و حفظ و گسترش زبان فارسي شده و ترانهها و دوبيتيها و به اصطلاح ديگر « فهلويات» است كه در گوشه و كنار ايرانزمين در ميان روستائيان و مردم عامه با آهنگ و آواز خوانده شده و همگان آنها را به خاطر سپرده و از اين راه زبان فارسي را در دل و ذهن و ضمير خود حفظ كرده و نگه داشتهاند. اكنون مناسب است كه به گسترش زبان فارسي به وسيلة شعر فارسي اشارهاي كنيم و ببينيم كه شعر فارسي زبان ما را تا كجا رواج داده و تا چه حد به توسعه و گسترش اين زبان در داخل ايران و خارج از اين مرزوبوم كمك كرده است. با مقدماتي كه ذكر شد شعر فارسي در روح ايراني در هر نقطه از نقاط كشور اثر گذاشته و هر يك از افراد فارسيزبان خواندن و از بر كردن شعر فارسي به اين زبان آشنا شده و آنرا آموختهاند و مادران ايراني يك حرف و دو حرف بر زبان فرزندان نهاده و الفاظ را با ترانهها به گوش آنها فروخوانده و زبان شيرين و غني فارسي را به آنان آموختهاند.
اما شعر فارسي زبان فارسي را از دير زمان در نقاط خارج ايران از هر طرف برده و قلمروي بسيار وسيع و پهناور براي آن به دست آورده است.
چنانكه در زمان سلطانمحمود شعر فارسي به هند رفت و اين زبان در آنجا رواج يافت تا در قرن پنجم مسعود سعدسلمان در لاهور متولد شد و آنجا به شاعري پرداخت و به حكومت لاهور رسيد. در قرن ششم شعر فارسي در آذربايجان و شروان گسترش يافت و شاعراني چون خاقاني و نظامي اتابكان آذربايجان و شروانشاهان را مدح گفتند. در قرن هفتم هجري مولانا جلالالدين در قونيه به ارشاد پرداخت و مثنوي و ديوان شمس ساخت و شعر عارفانه و غزليات شورانگيز او در دلهاي عارفان نشست و زبان فارسي در آن نقاط نفوذ فراوان يافت و در همين قرن شاعر عارف ديگر يعني فخرالدين ابراهيم عراقي مدتي از عمر خود را در هندوستان گذراند و در قرن هشتم هجري دامنة وسعت و نفوذ زبان فارسي در هند به قدري زياد شد و شعر فارسي چنان شهرتي يافت كه محمودشاهبنحسن حافظ را به آنجا دعوت كرد و حافظ گفت :
[TD]شكَّر شكن شوند همه طوطيان هند [/TD]
و شاعر بزرگي چون اميرخسرو دهلوي نيز آثار زيادي به شعر فارسي سرود و او در اواخر قرن هفتم اول قرن هشتم ميزيست (651-705 ﻫ .ق)
قرن نهم هرات مركز رواج شعر فارسي شد و جامي در آنجا آثاري فراوان از جمله هفت اورنگ را به تقليد نظامي سرود. پس از اين قرن باز هندوستان مركز رونق و گسترش شعر فارسي شد و چنان كه ميدانيم شاعران بسيار در آنجا شعر فارسي گفتند و سبكي را به وجود آوردند كه به « سبك هندي » معروف شده است. در دورة صفويه شرح حال و زندگي حكمرانان هند موضوع داستانسرائي قرار گرفت و جمعي بسيار از اين داستانهاي منظوم به وجود آوردهاند كه از آن جمله است همايوننامه و مثنوي نسبت نامة شهرياري و ظفرنامة شاهجهاني و شاهنامه و پادشاهنامه و مانند آن. گذشته از اينها داستانهاي عاشقانة منظوم نيز فراوان در هندوستان ساخته شده است وعدة منظومهها و شاعراني كه در هند زيسته و شعر فارسي گفتهاند فراوان و از حوصلة اين مقال خارج است و براي اينكه اين مبحث به خوبي پايان پذيرد چند مثال از نفوذ شعر فارسي در جهان بيرون از سرزمين ايران ذكر ميكنيم. خاقاني شرواني شاعر قرن ششم هجري در سال 551 هجري قمري به سفر حج رفته و آنجا قصيدهاي گفته به مطلع:
[TD]صبح از حمايل ملك آهيخت خنجرش [/TD]
و به گفتة خود اين قصيده را خواص مكه به زر نوشتهاند و اين قصيده « با كوره الاسفار و مذكوره الاسمار » نام دارد بر در كعبه انشاء كرده و آن را به آب زر نوشتند و خود او در قصيدة ديگر به اين مطلب اشاره كرده و گفته است.
[TD]پارم به مكه ديدي آسوده دل چو كعبه [/TD]
[TR]
[TD="width: 284"]بر بينظيري من كردند حاج محضر [/TD]
[TD="width: 284"]شعرم به زر نوشتند آنجا خواص كعبه [/TD]
[/TR]
گاه يك بيت يا يك غزل دستبهدست گشته و سراسر جهان را فرا گرفته و شرق و غرب را بهره بخشيده است چنانكه افلاكي دربارة يك غزل مولانا جلال الدين به مطلع
[TD]هرنفس آواز عشق ميرسد از چپ و راست [/TD]
حكايتي نقل ميكند كه خلاصهاش اين است :
« روايت كردهاند كه دوست ملك شمسالدين هندي كه مَلِك ملك شيراز بود رقعهاي به خدمت اعذبالكلامالطفالانام شيخ سعدي رحمهالله اصدار كرده استدعا نمود كه غزلي غريب كه محتوي بر معاني عجيب باشد از آن هر كه باشد بفرستي تا غذاي جادة خود سازم. شيخ سعدي غزلي نواز آن حضرت مولانا كه در آن ايام به شيراز آورده بودند خلق به كلي ربودة آن شده بنوشت و ارسال كرد و آن غزل اين است « هر نفس آواز عشق ميرسد از چپ و راست… » الخ. و گويند ملك شمسالدين از جمله معتقدان شيخ سيفالدين باخزري بود آن غزل را در كاغذي بنوشته با ارمغانهاي غريب به خدمت شيخ فرستاد… و چون اين غزل و خبر ظهور مولانا در عالم منتشر شد اكابر بخارا و دستة از علما و شيوخ لاينقطع بروم آمده زيارت آن حضرت درمييافتند ».
اما حكايتي هم از جهانگير شدن شعر فارسي و رفتن آن تا چين بشنويد. ابن بطوطه جهانگرد معروف در قرن هشتم نقل مي كند« كه امير بزرگ چين ما را در خانة خود مهمان كرد و سه روز در ضيافت او به سر برديم هنگام خداحافظي پسر خود را به اتفاق ما به خليج فارس فرستاد و ما سوار كشتي شبيه حراقه شديم و پسر امير در كشتي ديگر نشسته مطربان و موسيقيدانان نيز با او بودند و به چيني و عربي و فارسي آواز ميخواندند. اميرزاده آوازهاي فارسي را خيلي دوست داشت و آنان شعري به فارسي ميخواندند. چندبار به فرمان اميرزاده آن شعر را تكرار كردند چنانكه من از دهانشان فرا گرفتم و آن آهنگ عجيبي داشت و چنين بود.
[TD]تا دل به محنت داديم [/TD]
[TR]
[TD="width: 284"]قوي به محراب اندري [/TD]
[TD="width: 284"]چون در نماز استاديم [/TD]
[/TR]
و اين بيت مطابق تحقيق مرحوم قزويني جزو غزلي است از طيبات سعدي و صحيح آن اين است
[TD]تا دل به مهرت دادهام در بحر فكر افتادهام [/TD]
و پيداست كه در قرن هشتم و در حدود شصت سال بعد از مرگ سعدي شعرش تا چين رفته بوده است و سخنش درست بوده كه « ذكر جميل سعدي كه در افواه عوام افتاد و صيت سخنش كه در بسيط زمين رفته » و بطوركلي شعر فارسي هميشه از مرزهاي ايران گذشته و همه جا را فرا گرفته و زبان فارسي را هم با خود به همه جا برده و رواج داده است و به گفتة سعدي
[TD]شعرش چو آب در همه عالم روان شده [/TD]
و اين نكته درباره اكثر شاهكارهاي شعر فارسي صدق ميكند و گفتة حافظ در همه حال درست است كه
عراق و پارس گرفتي به شعر خود حافظ بيا كه نوبت بغداد و وقت تبريز است
بملك يعقوب ذيالافضال و العدد |
[TD="width: 284"]« قد اكرمالله اهلالمصر و البلد [/TD]
و چون اين شعر خواندند او عالم نبود و گفت « چيزي كه من اندر نيابم چرا بايد گفت » پس محمد وصيف شعر پارسي گفتن گرفت و اول شاعر پارسيگوي خوانده شد » از آن تاريخ تا عصر ما كه تا اندازهاي نثر فارسي با كتابهاي منشور و رواج چاپ و مطبوعات بيشتر رونق يافته است ، هميشه شعر فارسي نگهبان و رواجدهندة زبان فارسي بوده و در همة زمانها بيشتر اهل ادب و ذوق و فارسيزبانان با شعر فارسي به فراگيري زبان فارسي پرداختهاند و علل و اسباب اين نفوذ و تأثير شعر در گسترش زبان فارسي بسيار است كه بطور خلاصه به بعضي از آنها بايد اشاره كرد. نخستين علت اصلي اينكه تا قبل از چاپ كتابها و با سوادشدن مردم كتابهاي نثر نسخ معدود داشت و در دسترس همه قرار نميگرفت اما شعر دهانبهدهان ميگشت و سينهبهسينه نقل ميشد و چون با طبع لطيف و موزون ايراني سروكار داشت و بر دلها مينشست الفاظ و تركيبات آن نيز مقبول طبع واقع ميشد و زبان را به هر جا ميبرد و نفوذ ميداد و فرزندان اين آبوخاك اگر هم در آن روزگاران از نعمت سواد بيبهره بودند و به كتاب دسترسي نداشتند شعر را از زبان پدران خود ميشنيدند و به گوش ميسپردند و از اين طريق زبان فارسي در خاطر آنان زنده باقي ماند و از ياد نميرفت. تشويق پادشاهان و اميران از شاعران و فراخواندن آنان به دربارهاي خود اثري بزرگ در ترويج زبان فارسي به وسيله شعر داشت و اين امرا در هر جا كه بودند شعر را تشويق ميكردند و شاعران را مينواختند و از اين راه شعر فارسي موجب گسترش زبان فارسي ميشد از آنجمله است شعر رودكي در دربار امير نصر ساماني و شعر شاعران دربار محمود غزنوي و شعراي دربار سلاجقه و بعدها شاعران دربار پادشاهان هند و سلاجقة آسياي صغير و نقاط ديگر كه همه زبان فارسي را در آنجاها رواج و توسعه ميدادند و چون شعر خوب هميشه به ياد ميماند زبان فارسي هم محفوظ داشته ميشد.
مهمترين عامل رواج شعر موضوعاتي است كه در شعر آمده و مطابق ذوق و انديشة افراد در دورههاي مختلف قرار گرفته و به همين مناسبت شعرها را خوانده و ضبط كرده و به نقل آنها پرداختهاند و از اين راه زبان فارسي رونق و دوام خود را حفظ كرده و در ميان ايرانيان و علاقمندان زبان فارسي در خارج از ايران هميشه زنده و پابرجا مانده و قلمرو بسيار وسيع براي خود به دست آورده است. قدما اغراض و موضوعات شعري را ده موضوع و غرض ميشمردند كه در اين تقسيمبندي به اغراض شعر عرب نيز نظر داشتند و آن نسيب - تشبيب - مفاخره - حماسه - مدح - رثاء - هجاء - اعتذار - شكوي - وصف - حكمت و اخلاق بود و شعر خاقاني هم در تعريضي به عنصري كه ميگويد:
به يك شيوه شد داستان عنصري |
[TD="width: 284"]زَده شيوه كان حيلت شاعري است [/TD]
اشاره به همين موضوعات و اغراض شعري است كه كموبيش در شعر فارسي آمده و اغراض و معاني ديگري نيز به آن افزوده شده است. از اين مفاهيم و موضوعات داستانهاي حماسي و داستانهاي عشقي و اخلاقي و تصوف و عرفان در شعر هم كه به صورت غزلهاي عارفانه و هم داستانهاي عرفاني درآمده است در تمام دورانهاي ادبي فارسي مورد پسند فارسيزبانان بوده و همهجا آنها را خوانده و از بر كردهاند .
چنانكه شاهنامة فردوسي در مجالس خانوادگي و مراكز اجتماع مردم از قبيل قهوهخانهها و همچنين در ورزشگاهها خوانده شده و اكنون نيز ميشود و مردم بيسواد و يا كمسواد نيز اين اشعار و داستانها را شنيده و اين شاهكار ذوق و هنر شعر فارسي را همچون جان عزيز داشته و بر لوح سينه نگاشتهاند و سخن استاد بزرگوار هميشه درست بوده است كه « عجم زنده كردم بدين پارسي ». داستانها و اشعار عرفاني در خانقاهها و نزد اهل حق و متصوفه خوانده شده و در روح و جان آنان نشسته و نقش بسته است. داستانهاي اخلاقي مانند بوستان با آن لطافت و رواني به فارسيزبانان درس اخلاق و زندگي داده و آنها را از بر كردهاند. داستانهاي عشقي به صورتهاي گوناگون صاحبدلان و اهل ذوق را حال بخشيده و از آنها لذت بردهاند و كيست كه از داستانهاي نظامي لذت نبرد.
و همچنين غزلهاي عاشقانه و دوبيتيها و ترانهها كه در كوه و دشت و بيابان و كنا ر جويبار و روستا و شهر و مجلس بزم عاشقان و هنرمندان خوانده شده و ماية وجد و حال همة افراد ايراني گشته است. اشعار مذهبي چه بصورت داستان و چه بصورت قصيده و غزل و انواع ديگر شعر احساسات ديني و مذهبي افراد را بيان كرده و از اين جهت با علاقه و ايمان خوانده شده به اين طريق به حفظ و نگهداري زبان فارسي كمك كرده است.
مسألة ديگر در حفظ و گسترش زبان فارسي به وسيلة شعر تدوين لغات فارسي و ذكر شواهد و امثال شعري در آنهاست چنانكه اگر كتاب لغات فرس اسدي را كه قديمترين كتاب لغت فارسي است و در اواسط قرن پنجم هجري تأليف شده در نظر بگيريم به تقريب هزارونهصدوبيست لغت دارد كه براي هر كدام اگر يك شاهد شعري آورده باشد ( در صورتي كه گاهي بيشتر آورده است ) هزارونهصدوبيست بيت از اشعار فارسي تا قرن پنجم هجري ضبط كرده است. خود اسدي طوسي در مقدمة لغت فرس نوشته است: «…پس فرزندم حكيم جليل اوحد اردشيربنديلمسپار المنجميالشاعر اداماللهعزه ازمن كه ابومنصور عليبناحمد الاسدي الطوسي هستم لغتنامهاي خواست چنانكه هر لغت گواهي بود از قول شاعر از شعراي پارسي و آن بيتي بود يا دو بيت و بر ترتيب حروف آ.با.تا. ساختم » بعد از لغت فرس اسدي فرهنگ صحاحالفرس تأليف محمدبنهندوشاه نخجواني كه در قرن هشتم هجري تأليف شده و در حقيقت به دنبال لغت فرس و دومين فرهنگ فارسي بعد از آن است نزديك به دو هزار لغت دارد كه براي هر كدام يك يا چند بيت شاهد آورده است و به گفتة خودش « علاوه بر اشعاري كه اسدي طوسي در لغت فرس آورده « لغات اين كتاب را به تمثيلات رايي از اشعار شعرا فايي متأخر چون امير معزي و اديب صابر و مسعود سعد و… » موشح گردانيد » و همچنين است فرهنگ سروري و فرهنگ رشيدي كه هر دو در قرن يازدهم تأليف شده و از اشعار فارسي همهجا و ذيل هر لغت نقل شده و مهمترين اين فرهنگها لغتنامه علامه علياكبر دهخدا ذيل هر لغت ابيات فراوان ذكر كرده و به اين ترتيب بايد گفت كه لغت فارسي با اشعار فارسي ضبط و جمع و تدوين شده و شعر فارسي حافظ و ضابط لغت و زبان فارسي است. ديگر از منابعي كه شعر فارسي در آنها به حفظ و توسعه و نفوذ زبان فارسي كمك فراوان ميكند كتابهاي مربوط به صنايع بديعي و فنون ادبي فارسي است كه شعر فارسي در آنها به عنوان شاهد ذكر شده و از اين راه فارسي را نگهداشته و وسعت داده و ماية نقل آن شده است چنانكه در كتاب ترجمانالبلاغه تصنيف محمدبنعمر الرادوياني كه در قرن پنجم هجري نوشته شده و قديمترين كتاب در صنايع بديعي فارسي است تقريباً چهارصدوبيست بيت ذيل هفتادوچهار فصل از صنايع بديعي نقل شده است و حدايقالسحر رشيد وطواط كه در قرن ششم تأليف شده تقريباً 250 بيت فارسي شاهد آمده و المعجم في معائير اشعار العجم شمس قيس كه در قرن هفتم هجري تأليف شده و جامعترين و مهمترين كتاب در عروض و قافيه و بديع فارسي است و قريب به هزاروسيصد بيت از اشعار فارسي دارد و بديهي است كساني كه به فراگرفتن فنون ادبي ميپرداختند همين ابيات را به خاطر ميسپردند و از اين راه لغات و كلمات فارسي در ذهن آنان جاي ميگرفت و زبان فارسي را ميآموختند و نقل ميكردند و اين وسيلة حفظ زبان ميشده.
از اين گذشته آنچه از شعر فارسي بصورت مثل در آمده خود بهترين وسيلة نفوذ و رواج و حفظ زبان فارسي در طي هزاران سال شده است زيرا امثال را غالباً مردمي كه سواد هم نداشتهاند از ديگران شنيده و حفظ كرده و به كار بردهاند و زبان فارسي از اين طريق نيز حفظ شده و گسترش يافته و در خاطرها نقش بسته است و بسياري از اين امثال از دير زمان در زبان فارسي رايج و ساير بوده و فارسيزبانان آنها را ياد گرفته و بكار بردهاند چنانكه « مكن بد به كس گر نخواهي به خويش » در شعر رودكي يا
بيادب با هزار كس تنها است |
[TD]با ادب را ادب سپاه بس است [/TD]
از شهيد بلخي و مانند اين ابيات كه متضمن مثلي است و در اشعار تمام شاعران فراوان از اينگونه ابيات هست. ديگر از مواردي كه شعر وسيلة نفوذ و حفظ و گسترش زبان فارسي شده و ترانهها و دوبيتيها و به اصطلاح ديگر « فهلويات» است كه در گوشه و كنار ايرانزمين در ميان روستائيان و مردم عامه با آهنگ و آواز خوانده شده و همگان آنها را به خاطر سپرده و از اين راه زبان فارسي را در دل و ذهن و ضمير خود حفظ كرده و نگه داشتهاند. اكنون مناسب است كه به گسترش زبان فارسي به وسيلة شعر فارسي اشارهاي كنيم و ببينيم كه شعر فارسي زبان ما را تا كجا رواج داده و تا چه حد به توسعه و گسترش اين زبان در داخل ايران و خارج از اين مرزوبوم كمك كرده است. با مقدماتي كه ذكر شد شعر فارسي در روح ايراني در هر نقطه از نقاط كشور اثر گذاشته و هر يك از افراد فارسيزبان خواندن و از بر كردن شعر فارسي به اين زبان آشنا شده و آنرا آموختهاند و مادران ايراني يك حرف و دو حرف بر زبان فرزندان نهاده و الفاظ را با ترانهها به گوش آنها فروخوانده و زبان شيرين و غني فارسي را به آنان آموختهاند.
اما شعر فارسي زبان فارسي را از دير زمان در نقاط خارج ايران از هر طرف برده و قلمروي بسيار وسيع و پهناور براي آن به دست آورده است.
چنانكه در زمان سلطانمحمود شعر فارسي به هند رفت و اين زبان در آنجا رواج يافت تا در قرن پنجم مسعود سعدسلمان در لاهور متولد شد و آنجا به شاعري پرداخت و به حكومت لاهور رسيد. در قرن ششم شعر فارسي در آذربايجان و شروان گسترش يافت و شاعراني چون خاقاني و نظامي اتابكان آذربايجان و شروانشاهان را مدح گفتند. در قرن هفتم هجري مولانا جلالالدين در قونيه به ارشاد پرداخت و مثنوي و ديوان شمس ساخت و شعر عارفانه و غزليات شورانگيز او در دلهاي عارفان نشست و زبان فارسي در آن نقاط نفوذ فراوان يافت و در همين قرن شاعر عارف ديگر يعني فخرالدين ابراهيم عراقي مدتي از عمر خود را در هندوستان گذراند و در قرن هشتم هجري دامنة وسعت و نفوذ زبان فارسي در هند به قدري زياد شد و شعر فارسي چنان شهرتي يافت كه محمودشاهبنحسن حافظ را به آنجا دعوت كرد و حافظ گفت :
زين قند پارسي كه به بنگاله ميرود |
[TD]شكَّر شكن شوند همه طوطيان هند [/TD]
و شاعر بزرگي چون اميرخسرو دهلوي نيز آثار زيادي به شعر فارسي سرود و او در اواخر قرن هفتم اول قرن هشتم ميزيست (651-705 ﻫ .ق)
قرن نهم هرات مركز رواج شعر فارسي شد و جامي در آنجا آثاري فراوان از جمله هفت اورنگ را به تقليد نظامي سرود. پس از اين قرن باز هندوستان مركز رونق و گسترش شعر فارسي شد و چنان كه ميدانيم شاعران بسيار در آنجا شعر فارسي گفتند و سبكي را به وجود آوردند كه به « سبك هندي » معروف شده است. در دورة صفويه شرح حال و زندگي حكمرانان هند موضوع داستانسرائي قرار گرفت و جمعي بسيار از اين داستانهاي منظوم به وجود آوردهاند كه از آن جمله است همايوننامه و مثنوي نسبت نامة شهرياري و ظفرنامة شاهجهاني و شاهنامه و پادشاهنامه و مانند آن. گذشته از اينها داستانهاي عاشقانة منظوم نيز فراوان در هندوستان ساخته شده است وعدة منظومهها و شاعراني كه در هند زيسته و شعر فارسي گفتهاند فراوان و از حوصلة اين مقال خارج است و براي اينكه اين مبحث به خوبي پايان پذيرد چند مثال از نفوذ شعر فارسي در جهان بيرون از سرزمين ايران ذكر ميكنيم. خاقاني شرواني شاعر قرن ششم هجري در سال 551 هجري قمري به سفر حج رفته و آنجا قصيدهاي گفته به مطلع:
كيمخت كوه اديم شد از خنجر زرش |
[TD]صبح از حمايل ملك آهيخت خنجرش [/TD]
و به گفتة خود اين قصيده را خواص مكه به زر نوشتهاند و اين قصيده « با كوره الاسفار و مذكوره الاسمار » نام دارد بر در كعبه انشاء كرده و آن را به آب زر نوشتند و خود او در قصيدة ديگر به اين مطلب اشاره كرده و گفته است.
رطب اللسان چو زمزم و بر كعبه آفرين گر |
[TD]پارم به مكه ديدي آسوده دل چو كعبه [/TD]
[TR]
[TD="width: 284"]بر بينظيري من كردند حاج محضر [/TD]
[TD="width: 284"]شعرم به زر نوشتند آنجا خواص كعبه [/TD]
[/TR]
گاه يك بيت يا يك غزل دستبهدست گشته و سراسر جهان را فرا گرفته و شرق و غرب را بهره بخشيده است چنانكه افلاكي دربارة يك غزل مولانا جلال الدين به مطلع
ما به فلك ميرويم عزم تماشا كر است |
[TD]هرنفس آواز عشق ميرسد از چپ و راست [/TD]
حكايتي نقل ميكند كه خلاصهاش اين است :
« روايت كردهاند كه دوست ملك شمسالدين هندي كه مَلِك ملك شيراز بود رقعهاي به خدمت اعذبالكلامالطفالانام شيخ سعدي رحمهالله اصدار كرده استدعا نمود كه غزلي غريب كه محتوي بر معاني عجيب باشد از آن هر كه باشد بفرستي تا غذاي جادة خود سازم. شيخ سعدي غزلي نواز آن حضرت مولانا كه در آن ايام به شيراز آورده بودند خلق به كلي ربودة آن شده بنوشت و ارسال كرد و آن غزل اين است « هر نفس آواز عشق ميرسد از چپ و راست… » الخ. و گويند ملك شمسالدين از جمله معتقدان شيخ سيفالدين باخزري بود آن غزل را در كاغذي بنوشته با ارمغانهاي غريب به خدمت شيخ فرستاد… و چون اين غزل و خبر ظهور مولانا در عالم منتشر شد اكابر بخارا و دستة از علما و شيوخ لاينقطع بروم آمده زيارت آن حضرت درمييافتند ».
اما حكايتي هم از جهانگير شدن شعر فارسي و رفتن آن تا چين بشنويد. ابن بطوطه جهانگرد معروف در قرن هشتم نقل مي كند« كه امير بزرگ چين ما را در خانة خود مهمان كرد و سه روز در ضيافت او به سر برديم هنگام خداحافظي پسر خود را به اتفاق ما به خليج فارس فرستاد و ما سوار كشتي شبيه حراقه شديم و پسر امير در كشتي ديگر نشسته مطربان و موسيقيدانان نيز با او بودند و به چيني و عربي و فارسي آواز ميخواندند. اميرزاده آوازهاي فارسي را خيلي دوست داشت و آنان شعري به فارسي ميخواندند. چندبار به فرمان اميرزاده آن شعر را تكرار كردند چنانكه من از دهانشان فرا گرفتم و آن آهنگ عجيبي داشت و چنين بود.
در بحر فكر افتاديم |
[TD]تا دل به محنت داديم [/TD]
[TR]
[TD="width: 284"]قوي به محراب اندري [/TD]
[TD="width: 284"]چون در نماز استاديم [/TD]
[/TR]
و اين بيت مطابق تحقيق مرحوم قزويني جزو غزلي است از طيبات سعدي و صحيح آن اين است
چون در نماز استادهام گوئي به محراب اندري |
[TD]تا دل به مهرت دادهام در بحر فكر افتادهام [/TD]
و پيداست كه در قرن هشتم و در حدود شصت سال بعد از مرگ سعدي شعرش تا چين رفته بوده است و سخنش درست بوده كه « ذكر جميل سعدي كه در افواه عوام افتاد و صيت سخنش كه در بسيط زمين رفته » و بطوركلي شعر فارسي هميشه از مرزهاي ايران گذشته و همه جا را فرا گرفته و زبان فارسي را هم با خود به همه جا برده و رواج داده است و به گفتة سعدي
كز پارس ميرود به خراسان سفينهاي |
[TD]شعرش چو آب در همه عالم روان شده [/TD]
و اين نكته درباره اكثر شاهكارهاي شعر فارسي صدق ميكند و گفتة حافظ در همه حال درست است كه
عراق و پارس گرفتي به شعر خود حافظ بيا كه نوبت بغداد و وقت تبريز است