• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

تبریک ولادت امام صادق علیه السلام

وضعیت
موضوع بسته شده است.

ahmadfononi

معاونت انجمن
شناسنامه امام صادق (ع)

نام: جعفر بن محمد
كنيه: ابوعبدالله، ابواسماعيل و ابوموسى.
لقاب: صادق، فاضل، صابر، طاهر، قائم، كافل و منجى.
مشهورترين لقب آن حضرت «صادق» است. اين لقب به خاطر صدق گفتار آن حضرت و تمايز از جعفر كذاب، كه در عصر امام زمان (ع) ادعاى امامت كرده بود، به آن حضرت داده شد.
منصب: معصوم هشتم و امام ششم شيعيان.
تاريخ ولادت: هفدهم ربيع‏الاول سال 80 هجرى.
برخى مورخان، تاريخ تولد آن حضرت را اول رجب سال 80 هجرى و برخى ديگر سال 83 هجرى دانسته‏اند؛اما قول اول مشهور است و اين روز مطابق است با روز ولادت پيامبر اكرم (ص).
محل تولد: مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).
نسب پدرى: امام محمد باقر بن على بن حسين بن على بن ابى‏طالب (ع).
نام مادر: فاطمه، مكنّى به‏ام فَروه بنت قاسم بن محمد بن ابى بكر.
ام فَروه، كه فرزندزاده جناب محمد بن ابى بكر بود، مقام والايى در بين زنان زمان خويش داشت. امام صادق (ع) درباره شأن او فرمود: مادرم از جمله زنانى بود كه ايمان آورد و تقوا پيشه كرد و نيكوكارى نمود، و خدا نيكوكاران را دوست دارد.
اين زن از تربيت‏شدگان مكتب امام زين‏العابدين (ع) و امام محمد باقر (ع) است.
مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امام محمد باقر (ع) در هفتم ذى‏حجه سال‏114 هجرى تا 25 شوال سال 148 هجرى، به مدت 34 سال.
تاريخ و سبب شهادت: 25 شوال سال 148 هجرى، در سن 65 سالگى، به وسيله زهرى كه منصور دوانيقى به آن حضرت خورانيد.
برخى تاريخ شهادت آن حضرت را نيمه رجب سال 148 هجرى دانسته‏ اند.
محل دفن: قبرستان بقيع، در مدينه مشرفه، در جوار قبر پدر و جدش و امام‏حسن مجتبى (ع) (در عربستان سعودى كنونى).
همسران: 1. فاطمه بنت حسين. 2. ام حميده (حميده مصفاة). و چند ام ولد ديگر.
فرزندان:آن حضرت ده فرزند داشت. هفت پسر و سه دختر. برخى فرزندان آن حضرت را يازده تن ذكر كرده ‏اند كه هفت نفر از آنان پسر و باقى دختر بوده ‏اند. نام فرزندان آن حضرت چنين بوده است: اسماعيل اعرج كه او را اسماعيل امين نيز خوانده‏اند، عبد الله، ام فروه، وى همان كسى است كه با پسر عموى خود كه همراه با زيد بن على قيام كرده بود ازدواج كرد. شيخ مفيد گويد: مادر آنان فاطمه، دختر حسين بن على بن حسين بن على بن ابى طالب بوده است. عبد العزيز بن اخضر جنابذى گويد: مادر آنان فاطمه، دختر حسين اثرم بن حسن بن على بن ابى طالب نام داشته است. فرزندان ديگر آن امام (ع) عبارت بودند از: امام موسى كاظم، محمد ديباج و اسحاق و فاطمه كبرى، كه از كنيزى به نام حميده بربريه، زاده شده بودند. عبد العزيز بن اخضر جنابذى گويد: وى به همسرى محمد بن ابراهيم بن محمد بن على بن عبد الله بن عباس درآمد و در خانه او نيز وفات يافت. ديگر از فرزندان آن حضرت عبارت بودند از: عباس، على عريضى، اسماء و فاطمه صغرى، كه هر يك از كنيزى متولد شده بودند. كسانى كه فرزندان امام (ع) را ده تن دانسته‏اند از ذكر نام فاطمه كبرى خوددارى كرده‏اند و آنان كه اولاد وى را يازده نفر كرده‏اند فاطمه كبرى را جزو فرزندان امام صادق (ع) قلمداد كرده‏اند. از عبارت ابن شهر آشوب در كتاب مناقب چنين برمى‏آيد كه ام فروه همان اسماء بوده است. چنان كه مى‏گويد: «اسماء ام فروه، كسى است كه پسر عمويش كه در ركاب زيد بن على قيام كرده، او را به زنى گرفت‏». صحت اين نظر بعيد نيست. چرا كه ام فروه، كنيه به حساب مى‏آيد نه اسم. با اين ترتيب اگر فاطمه كبرى را جزو فرزندان امام ذكر كنيم و ام فروه و اسماء را يك تن بدانيم، اولاد آن امام همان ده تن خواهد بود. پى‏نوشت: 1 - و اندوهى كهن است و آن بلنداى افتخار شماست‏به ميلاد دختر قاسم بن محمد.

اصحاب و یاران

تعداد راويان و اصحاب امام صادق (ع) بيش از چهار هزار نفر است كه از محضر آن حضرت بهره‏مند شده و در جهان اسلام به انتشار علوم اهل بيت(ع) پرداختند. در اين جا به نام برخى از بزرگان اصحاب و راويان آن حضرت اشاره مى‏گردد:


1. جميل بن درّاج.
2. عبدالله بن مسكان.
3. عبدالله بن بكير.
4. حمّاد بن عيسى.
5. حمّاد بن عثمان.
6. ابان بن عثمان.
اين شش نفر به «اصحاب اجماع» معروف شده‏اند.
7. أبان بن تغلب.
8. اسحاق بن عمّار صيرفى.
9. ابو حمزه ثمالى.
10. بريد بن معاويه عجلى.
11. حريز بن عبدالله سجستانى.
12. حمران بن اعين شيبانى.
13. زرارة بن اعين شيبانى.
14. صفوان بن مهران اسدى.
15. عبدالله بن ابى يعفور.
16. عمران بن عبدالله اشعرى.
17. عيسى بن عبدالله اشعرى.
18. فضيل بن يسار بصرى.
19. فيض بن مختار كوفى.
20. ابو بصير مرادى.
21. مؤمن الطاق محمد بن على.
22. محمد بن مسلم كوفى.
23. معاذبن كثير كسايى.
24. مُعَلىّ بن خُنَيس كوفى.
25. هشام بن محمد.
26. يونس بن ظبيان كوفى.
27. معاوية بن عمّار.
28. زيد شحام.
29. سُدير بن حكيم.
30. عبد السلام بن عبدالرحمن.
31. جابربن يزيد جُعفى.
32. ثابت بن دينار.
33. مفضل بن قيس.
34. مفضل بن عمر جُعفى.
35. سفيان بن عيينه.

نقش انگشترى امام صادق (ع)

نقش انگشترى آن حضرت‏«الله وليى و عصمتى من خلقه‏»بوده است. البته روايات مختلفى درباره نقش انگشترى امام (ع) نقل شده است. مانند: «ما شاء الله لا قوة الا بالله، استغفر الله، الله خالق كل شى، انت ثقتى فاعصمنى من خلقك، يا ثقتى قنى شر جميع خلقك، اللهم انت ثقتى فقنى شر خلقك، انت ثقتى فاعصمنى من الناس، الله عونى و عصمتى من الناس، ربى عصمتى من خلقه‏». روايت‏شده است كه امام موسى كاظم (ع) ، انگشترى امام صادق (ع) را به هفت دينار و در روايتى ديگر به هفتاد دينار خريدارى كرد.

زمامداران معاصر

1. عبدالملك بن مروان (86-65 ق.).
2. وليد بن عبدالملك (96-86 ق.).
3. سليمان بن عبدالملك (99-96 ق.).
4. عمر بن عبدالعزير (101-99 ق.).
5. يزيد بن عبدالملك (105-101 ق.).
6. هشام بن عبدالملك (125-105 ق.).
7. وليد بن يزيد (126-125 ق.).

8. يزيد بن وليد (126-126 ق.).
9. مروان بن محمد (132-126 ق.).
تمامى اين خلفا از سلسله بنى اميه و از شاخه بنى‏مروان بودند.
10. ابوالعباس سفاح (136-132 ق.).
11.منصور دوانيقى (158-136 ق.).
اين دو نفر از سلسله بنى‏عباس بودند.
امام صادق (ع) كه معاصر دو سلسله بنى اميه و بنى عباس بود، از هر دوى آنها سختى‏ها و آزارها و بى‏مهرى‏هاى فراوانى ديد؛ اما چون آن حضرت در انتهاى دوران خلافت امويان و ابتداى خلافت عباسيان مى‏زيست، از فترت به وجود آمده در زمان انتقال خلافت از خاندان غاصبى به خاندان غاصب ديگر، زمينه ترويج وتبليغ مكتب اهل بيت(ع) را مناسب ديد و از اين فرصت پيش آمده، بيشترين بهره را نصيب اسلام و مسلمانان كرد.
آن حضرت، با تشكيل حوزه علميه و تعليم و تربيت شاگردان مبرزى چون هشام، زراره و محمد بن مسلم، تحوّل شگرفى در جهان اسلام و مذهب شيعه پديد آورد. به همين جهت به شيعيانِ امامىِ اثنا عشرى، شيعه جعفرى نيز گفته مى‏شود.

رويدادهاى مهم

1. شهادت امام محمد باقر (ع)، پدر ارجمند امام جعفر صادق (ع)، در سال 114 هجرى.
2. قيام زيد بن على (ع)، عموى امام جعفر صادق (ع) بر ضد امويان و شهادت او در اين واقعه، در سال 121 هجرى.
3. گسترش نهضت بنى‏هاشم (علويان و عباسيان)، در سراسر قلمرو حكمرانى امويان.
4. سرنگونىِ سلسله امويان و پيروزىِ عباسيان و تسخير خلافت اسلامى توسط ابوالعباس سفاح، در سال 133 هجرى.
5. قيام علويان بنى‏الحسن (ع) بر ضد عباسيان و سركوب شدن آنان به دست منصور دوانيقى.
6. بهره‏جويىِ امام صادق (ع) از فرصت به دست آمده از نبرد ميان عباسيان و امويان، براى تشكيل حوزه علمىِ اسلامى و تربيت هزاران شاگرد در رشته‏هاى فقه، تفسير و علوم قرآن، كلام، شيمى، تاريخ و غيره، در مدينه مشرفه.
7. فراخوانىِ امام صادق (ع) از مدينه به بغداد، توسط سفاح عباسى و زير نظر قرارگرفتن آن حضرت.
8. فراخوانىِ مجدد امام صادق (ع) از مدينه به بغداد، توسط منصور دوانيقى و اذيت و آزار آن حضرت.
9. وفات اسماعيل، پسر امام صادق (ع)، در سال 142 هجرى و اندوه فراوان آن حضرت در اين مصيبت.
10. رفتار نامناسب عاملان منصور دوانيقى، در مدينه، با امام صادق (ع) و بسيارى از علويان.
11. مبارزه علمى و فرهنگىِ امام صادق (ع) و ياران ايشان با مخالفان، ملحدان و مدعيان دروغين.
12. مسموميت امام صادق (ع) و شهادت آن حضرت، در سال 148 هجرى، به دستور منصور دوانيقى.
13. به خاك‏سپارى پيكر مطهر امام صادق (ع)، در قبرستان بقيع، در كنار قبر پدر، جد و عمويشان، امام حسن مجتبى (ع).

معاشرت با مردم:

ليل و برهانى مى‏توانست باشد بر پاكى طينت، علو طبع و والائى خويها و خصلتهاى او.
بنابراين جاى تعجب نيست كه مى‏بينيم امام در زندگى عادى خود و در معاشرت با مردم، آنگونه مى‏زيسته كه در ميان ياران و اصحابش انگشت نما نمى‏شده و طورى ظاهر نمى‏گرديده كه در ميان مردم به داشتن دبدبه و كبكبه مشخص باشد.
روزى به قصد تسليت گوئى به يكى از خويشاوندان نزديكش از خانه بيرون آمد و عده‏اى از اصحاب و يارانش نيز همراه وى بودند. از قضا در وسط راه، بند كفش امام پاره شد. آن حضرت كفش را به دست گرفت و پا برهنه به راه خود ادامه داد.
ابن يعفور، يكى ازياران نزديك امام، تا حضرت را در اين وضع ديد فوراً كفش از پاى خويش درآورد و بند آن را باز كرد و به امام تقديم داشت؛ اما امام نه تنها آن بند را نگرفت، بلكه با ناراحتى از او روى بگردانيد و فرمود: شايسته‏ترين فرد براى تحمل هر مصيبت و ناراحتى خود صاحب مصيبت است .
امام همينطور با پاى برهنه راه رفت تا به منزل مردى كه براى تسليت به او بيرون آمده بود، رسيد.
از ديگر رفتارهاى نيكوى امام با مردم، مهمان نوازى آن حضرت بوده است. وقتى امام در خانه ‏اش مهمانى مى‏داشت و سفره غذا را مى‏گشود، به مهمانان خيلى تعارف مى‏كرد و آنان را به خوردن غذاى بيشتر دعوت و ترغيب مى‏فرمود و گاهى پس از آنكه مهمانان سير مى‏شدند، مجدداً خوراكى مى‏آورد و در پاسخ آنان كه مى‏گفتند، ما ديگر سير شده‏ايم، اشتها نداريم، مى‏فرمود: نه، هنوز چيزى نخورده‏ايد. بدانيد مهربانترين شما نسبت به ما كسانى هستند كه بر سر سفره ما خوب غذا مى‏خورند.
آنگاه براى تشويق ميهمانان به غذا خوردن و براى اينكه مبادا برخى از آنان از روى خجلت و شرم، گرسنه بمانند، از قول پيامبر احاديثى در ارتباط با خوردن نقل مى‏كرد، تا آنان با رغبت و علاقه و طيب خاطر غذا بخورند و مى‏فرمود: اين حديث: «اشدّ كم حبّاً لنا اُحسنُكم أكلاً عندَنا» را پيامبر در موقع هم غذائى با سلمان و مقداد و ابوذر فرموده است .
گاهى اوقات كه ميهمانان دست از طعام مى‏كشيدند، باز ديس پلو مى‏آورد و چون يكى از آنان از تناول غذا خوددارى مى‏كرد، مى‏فرمود: از علائم محبت و دوستى هر شخص نسبت به برادر و دوستش اين است كه در تناول غذاى او دستش باز باشد.
سپس امام با كفگير، مقدارى برنج براى او مى‏كشيد و او را تشويق به خوردن مى‏كرد و باز اگر مى‏ديد آنها از روى شرم و حيا كم غذا مى‏خورند و آنطور كه بايد دست به غذا نمى‏زنند، مى‏فرمود: از نشانه‏هاى محبت و علاقه هر شخص نسبت به ديگرى آن است كه بر سر سفره او با اشتها و رغبت غذا بخورد.(1)
امام موقعى كه اصحاب و يارانش را ميهمان مى‏كرد، برايشان سفره مى‏گشود و بهترين وپاكيزه‏ترين غذاها را برايشان مى‏آورد و برخى گفته‏اند كه امام براى آنان نان و حلوا (2) و روغن و غيره مى‏آورد. به ايشان اعتراض مى‏شد كه اينهمه خوردنى بر سر سفره نياورد و تدبير بكار بندد و مقتصد باشد. در پاسخ آنان مى‏فرمود: ما با تدبير خداوند، زندگيمان را سامان مى‏دهيم. اگر او در روزى ما گشايش دهد، ما نيز براى ميهمانان گشايش قائل مى‏شويم. ولى اگر درهاى روزى براى ما تنگ گردد، ما نيز زندگيمان را به همان تناسب تنظيم مى‏كنيم.(3)
ابوحمزه مى‏گويد: نزد ابوعبدالله عليه السلام بوديم؛ عده‏اى ديگر وارد شدند( از اندرونى خانه امام). خوراكى پيش روى ما نهاده شد كه ما غذائى به پاكيزگى و لذت آن تا آن موقع نديده بوديم و ظرفى پر از خرما در جلوى ما گذاشتند كه از شدت تميزى و نظيفى همچو آئينه مى‏درخشيد و ما روى خود را در آن خرماها مى‏ديديم.(4)
امام با آن جلالت شأن و سن و سالى كه داشت، نمى‏گذاشت ميهمانانش كارى انجام دهند و اگر خدمتكارى در خانه نبود، خود شخصاً بلند مى‏شد و مى‏فرمود: رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم منع فرموده است كه انسان از ميهمان خود كار بكشد. (5)
و از بس علاقمند بود كه ميهمان نزد او بماند، موقعى كه ميهمان او بار سفر مى‏بست كه برود، امام از كمك و يارى در بستن باروبنه او خوددارى مى‏كرد؛ چنانكه درباره جماعتى از «جهينه» كه ميهمان ايشان بودند، چنين كرد و حتى به غلامان و خدمتكارانش هم دستور داد كه در جمع كردن اثاث آنان كمك نكنند و در پاسخ آنان كه گفتند: «اى فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ميهمان نوازى شايان كرديد و عطيه و هديه زياد داديد، اما چرا به غلامان و خدمتكارانتان فرموديد كه در بستن اثاث به ما كمك نكنند؟»، فرمود: ما خانواده‏اى هستيم كه در رفتن ميهمانانمان از پيش ما، يارى و كمك نمى‏رسانيم. (6)
امام از شدت علاقه‏اى كه به نيكوئى، احسان، اطعام و زيارت مردم داشت، اصحاب و يارانش را با صراحت و يا به اشاره و كنايه به آن نوع كارها فرا مى‏خواند، و چه بسا كنايه و اشاره در تشويق به يك كار و عملى زيباتر و بهتر باشد .
امام ضمن حديثى چنين فرمود: اينكه پنج درهم به دست گيرم و وارد بازار شما شوم و با آن غذائى تهيه كنم و چند نفر مسلمان را دعوت كرده، اطعامشان كنم، نزد من دوست داشتنى‏تر از آن است كه يك برده را آزاد كنم. (7)
و باز فرمود: اينكه انسان، مؤمن نيازمدى را اطعام كند بهتر از آن است كه به ديدار او رود و ملاقات و زيارت او دوست داشتنى‏تر از آزادى ده برده است. (8)
به گمان من مقدم بودن آن امور در نزد امام همان رعايت محبت و مهربانى به مردم است و به نظر امام هر عملى كه در تحكيم مراتب مودت و محبت بين مردم مؤثرباشد، از فضيلت بيشترى برخوردار است .
ملاحظه كنيد امام براى اينكه احسان و نيكوئى به مردم را در نظر انسانها زيبا نشان دهد و انگيزه آنان را در انجام كارهاى خير تقويت نمايد فرمود:
ما من شى‏ء أسرّ الىّ من يدٍ أَتبعتُها الاخرى لأنّ الاواخر يقطع شكر الاوائل.(9)
هيچ چيز نزد من شادى آفرين‏تر از آن نيست كه يك دست كه كار نيك و احسانى را انجام مى‏دهد به دنبال آن دست دوم نيز به حركت آيد و همسان او احسان كند؛ چون خوددارى دست دوم باعث ناسپاسى در مورد احسان دست اول مى‏شود.
نگارنده گويد: وجدان بيدار هر انسانى گواه صادق همين معنائى است كه امام صادق عليه السلام در اين حديث مطرح ساخته است ؛ زيرا شخص احسانگر، اگر به كارش ادامه ندهد و به پيروى دست اول كه عطا كرده است دست دوم جلو نيايد، سپاس و تشكر دوام نخواهد داشت .
اما سيره امام و نمونه‏اى ديگر از عملكرد ايشان در زمينه احسان و محبت به مرد، كارى است كه او در «عين زياد» كه باغى بوده است متعلق به امام در اطراف مدينه و در آن نخلهاى فراوان پرورانده بود، انجام مى‏داده و به تقاضاى يكى از اصحابش، خود امام ماجرا را چنين توضيح داده است:
وقتى كه فصل ميوه مى‏شد و خرماها مى‏رسيد، دستور مى‏دادم كه بخشى از ديوار باغ را خراب كنند وشكافى ايجاد نمايند تا مردم بتوانند از آنجا وارد شوند و از ميوه باغ بخورند. همچنين مى‏گفتم همه روزه به اندازه ده دامن، خرما كنار باغ بگذارند و پس از آن ده نفر اول مى‏خوردند و مى‏رفتند، ده نفر ديگر مى‏آمدند و مى‏نشستند و خرما مى‏خوردند و به هر نفر يك مشت پر خرما داده مى‏شد. و نيز دستور مى‏دادم براى همسايگان باغ، پيرمردان، پيرزنان ،كودكان، بيماران و زنان كه نمى‏توانستند به باغ بيايند، براى هر نفرشان به اندازه يك مشت پر خرما ببرند. هنگامى هم كه خرما رو به تمام شدن مى‏گذاشت، حق مسؤولان، واسطه‏ها و كارگران را مى‏دادم و بقيه خرماها را به مدينه بار مى‏كردم و باز در ميان اهل بيوتات و خانواده‏ها و ديگر محتاجان و نيازمندان تقسيم مى‏نمودم و سرانجام به مقدار هزار دينار براى خودم باقى مى‏ماند. كلاً محصول اين باغ چهار هزار دينار مى‏شد. (10)
اين انفاق و احسان امام صادق عليه السلام كه در حدود سه هزار دينار مى‏شده، هر چند كه در حد خود زياد است، ليكن در مقايسه با ميزان جود و سخاى اهل بيت چندان هم زياد نيست. و مهمتر و چشمگيرتر در اين جريانات، اهتمام امام به مردم و صله و احسان مداوام او در حق ايشان است ، و اين نهايت بزرگوارى و عالى‏ترين اخلاق انسانى است كه امام در رابطه با خود چنين مى‏گويد:
گاهى شخص نيازمندى حاجت خود را پيش من مى‏آورد و من با سرعت تمام آن را انجام مى‏دهم كه مبادا زمينه از بين برود و او خود بخود از من بى‏نياز گردد.(11)
و اين قطره‏اى است از اقيانوس بيكران خلق و خوى عالى امام كه در مورد احسان و محبت به مردم، رأفت، عطوفت و مهربانى را در نظر انسان مجسم مى‏سازد و رفتار امام با مردم طورى است كه گويا مردم جملگى اعضاى خانواده و برادران و كسان او هستند و اين امر شگفتى نيست و رهبر و امام در رابطه با امت خويش بايستى چنين باشد.

پى نوشتها

1- بحارالانوار، ج 47، ص 40.
2- «فرانى» نوعى نان گرد وكفلت؛ «خبيص» و «خبيصه» يعنى حلوا.
3- بحار الانوار، ج 47، ص 22؛ وسائل الشيعه، ج 16، ص 444.
4- وسائل الشيعه، ج 16، ص 445.
5- بحارالانوار، ج 47، ص 41؛ وسائل الشيعه، ج 16، ص 457.
6- وسائل الشيعه، ج 16، ص 458.
7- همان كتاب، ص 448.
8- همان كتاب، ص 449؛ اصول كافى، ج 2، ص 203.
9- بحارالانوار،ج 47، ص 38؛ و كشف الغمه، ج 2، شرح حال امام صادق عليه السلام.
10- بحار الانوار، ج 74، ص 286.
11- امالى شيخ طوسى، مجلس 31.
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
شناخت مختصرى از زندگانى امام صادق (ع)

جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب عليهم السلام، ششمين امام شيعيان، و پنجمين امام از نسل امير المؤمنين (ع) كنيه او ابو عبد الله و لقب مشهورش «صادق‏» است. لقبهاى ديگرى نيز دارد، از آن جمله صابر، طاهر، و فاضل. اما چون فقيهان و محدثان معاصر او كه شيعه وى هم نبوده‏اند، حضرتش را به درستى حديث و راستگويى در نقل روايت‏بدين لقب ستوده‏اند، لقب صادق شهرت يافته است و گرنه امامى را كه منصوب از طرف خدا و منصوص از جانب امامان پيش از اوست، راستگو گفتن آفتاب را به روشن وصف كردن است. كه:

مدح تعريف است و تخريق حجاب فارغ است از شرح و تعريف آفتاب مادح خورشيد مداح خود است كه دو چشمم روشن و نامر مد است (1)

ابن حجر عسقلانى او را چنين وصف مى‏كند: الهاشمى العلوى، ابو عبد الله المدنى الصادق (2) و هم او نويسد ابن حبان گويد در فقه و علم و فضيلت از سادات اهل يت‏بود. (3)

ولادت او ماه ربيع الاول سال هشتاد و سوم از هجرت رسول خدا (ص) ، و در هفدهم آن ماه بوده است. ولى بعض مورخان و تذكره نويسان ولادت حضرتش را در سال هشتادم از هجرت نوشته‏اند (4) و در ماه شوال سال صد و چهل و هشت هجرى به ديدار پروردگار شتافت. (5) مدت زندگانى او شصت و پنج‏سال بوده است. (6)

ابن قتيبه نويسد: جعفر بن محمد، كنيه او ابو عبد الله است و جعفريه بدو منسوب‏اند به سال يكصد و چهل و شش در مدينه درگذشت. (7)

از آغاز ولادت تا هنگام رحلت اين امام بزرگوار، ده تن از امويان به نامهاى: عبد الملك پسر مروان، وليد پسر عبد الملك (وليد اول) ، سليمان پسر عبد الملك، عمر پسر عبد العزيز، يزيد پسر عبد الملك (يزيد دوم) ، هشام پسر عبد الملك، وليد پسر يزيد (وليد دوم) ، يزيد پسر وليد (يزيد سوم) ، ابراهيم پسر وليد و مروان پسر محمد، و دو تن از عباسيان ابو العباس، عبد الله پسر محمد معروف به سفاح و ابو جعفر پسر محمد معروف به منصور بر حوزه اسلامى حكومت داشته‏اند. آغاز امامت امام صادق (ع) با حكومت هشام پسر عبد الملك و پايان آن، با دوازدهمين سال از حكومت ابو جعفر منصور (المنصور بالله) مشهور به دوانيقى مصادف بوده است. مدفن آن امام بزرگوار قبرستان بقيع است، آنجا كه پدر و جد او به خاك سپرده شده‏اند.

نام مادر او فاطمه يا قريبه دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر است و ام فروه كنيت داشته است.

مادر ام فروه اسماء دختر عبد الرحمان بن ابى بكر است.

امام صادق در باره مادرش فرموده است: مادرم مؤمن، متقى و نيكوكار بود و خدا نيكوكاران را دوست مى‏دارد. (8)

كلينى به اسناد خود از عبد الاعلى آورده است: ام فروه را ديدم متنكروار گرد كعبه طواف مى‏كرد و حجر الاسود را به دست چپ سود. مردى از طواف كنندگان بدو گفت: در سنت‏خطا كردى. ام فروه پاسخ داد ما از دانش تو بى‏نيازيم (9) و از اين پاسخ مى‏توان آشنايى او را به مسائل فقهى دريافت.

چنان كه مشهور است فرزندان آن حضرت ده تن بوده‏اند، هفت پسر به نامهاى اسماعيل، عبد الله، موسى، اسحاق، محمد، عباس و على و سه دختر به نامهاى ام فروه، اسماء و فاطمه.

پى‏نوشتها

1. مثنوى، دفتر پنجم، بيت 9-8.

2. تهذيب التهذيب، ج 2، ص 103.

3. همان، ص 104.

4. كشف الغمه، ج 2، ص 155.

5. كشف الغمه، ج 2، ص 166.

6. ارشاد، ج 2، ص 174.

7. المعارف، ص 215.

8. اصول كافى، ج 1، ص 472.

9. فروع كافى، ج 4، ص 428 كتاب حج.
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
اخلاق امام صادق علیه السلام

شيخ مفيد در ارشاد مى‏نويسد: اخبارى كه در زمينه‏هاى مختلف علم و حكمت و بيان و حجت و زهد و پند و اندرز و شاخه‏هاى گوناگون علمى از آن حضرت نقل شده بسى بيش‏تر از آن است كه به زبان گفته آيد و يا در كتابى بگنجد. و در آنچه نقل كرديم براى نيل به مقصود، كافى است.

دوم، حلم: حافظ عبدالعزيز بن اخضر جنابذى در كتاب معالم العترة الطاهره مى‏نويسد: در آغاز روزى ميان جعفر بن محمد و عبدالله بن حسن مجادله‏اى لفظى صورت گرفت. عبدالله بن حسن در گفتار خود تندى كرد. سپس از يكديگر جدا شده به سوى مسجد رفتند. سپس مجددا يكديگر را بر در مسجد ديدار كردند. پس جعفر بن محمد بن عبدالله بن حسن گفت: چگونه‏اى اى ابومحمد؟ عبدالله با عصبانيت پاسخ داد: خوبم. امام به او گفت: اى ابومحمد مگر نمى‏دانى صله رحم از حساب مى‏كاهد؟ عبدالله گفت: همواره چيزهايى براى ما مى‏گويى كه ما آنها را نمى‏شناسيم؟ امام صادق (ع) فرمود: من از قرآن براى تو مى‏گويم. عبدالله گفت: آيا صله رحم هم از قرآن است؟ امام (ع) فرمود: آرى. عبدالله گفت: پس بگو. امام (ع) فرمود: خداوند عزوجل گويد : و كسانى كه آنچه را كه خدا امر به پيوند آن كرده اطاعت مى‏كنند و از خدا مى‏ترسند و از سختى هنگام حساب مى‏انديشند.(1)عبدالله بن حسن، با شنيدن اين آيه، گفت: از اين پس مرا قاطع رحم نخواهى يافت.

ابن شهرآشوب در كتاب مناقب از كتاب روضه نقل كرده است: روزى سفيان ثورى به نزد امام صادق (ع) رفت. ديد كه سيماى امام متغير است. علت آن را جويا شد. امام (ع) فرمود: من ممنوع كرده بودم كه كسى بر بام خانه رود. اما مشاهده كردم يكى از كنيزانم كه پرستارى يكى از كودكانم را برعهده داشت از نردبان بالا مى‏رفت و كودك نيز همراه او بود. چون كنيز مرا ديد، لرزيد و در پايين آمدن شتاب جست و كودك از دستش افتاد و در دم جان سپرد . اما چهره من به خاطر مرگ كودك نيست كه چنين تغيير كرده، بلكه به خاطر ترس و لرزى است كه از مشاهده من به آن كنيز راه يافته است. امام صادق (ع) پس از اين ماجرا به آن كنيز، دوبار فرمود: تو به خاطر خدا آزادى و در اين ماجرا بى‏گناهى.

شيخ كلينى در كافى به سند خود روايت كرده است: امام صادق (ع) روزى غلام خود را در پى‏كارى فرستاد. غلام در بازگشت تأخير نمود، پس امام (ع) به دنبال او روان شد و وى را يافت كه خوابيده است. بالاى سر او نشست و او را باد مى‏زد تا غلام بيدار شد. چون غلام از خواب بيدار شد امام صادق (ع) به او فرمود: اى فلان! به خدا سوگند اين گونه نيست كه شب و روز متعلق به تو باشد و در آن بخوابى بلكه شب از آن توست و روز از آن ما.

سوم، صبر: شيخ صدوق در كتاب عيون اخبار الرضا به سند خود از ابومحمد از پدرانش از موسى بن جعفر (ع) روايت كرده است كه فرمود: به امام صادق (ع) خبر دادند كه اسماعيل، بزرگ‏ترين فرزند وى، در گذشته است. امام در آن لحظه خواست غذا بخورد و نديمان وى در اطرافش گرد آمده بودند. پس امام تبسم كرد و خواستار غذا شد و در كنار نديمانش نشست. آن حضرت از ساير روزها بهتر غذا خورد، با نديمانش سخن بسيار گفت. نديمان وى از اينكه هيچ اثرى از حزن و اندوه در سيماى امام نمى‏ديدند، به شگفت افتادند. چون امام از خوردن فراغ يافت گفتند: اى فرزند رسول خدا چيزى شگفت ديديم، به مصيبت فقدان چنان پسرى دچار آمدى اما اين گونه‏اى كه ما مى‏بينيم؟ ! امام فرمود: چرا اين گونه نباشم كه مى‏بينيد در حالى كه راستگوترين راستگويان مرا خبر داده است كه تو از دنيا مى‏روى و شما نيز اين دنيا را به درود خواهيد گفت. به راستى مردمى هستند كه مرگ را شناخته و آن را فرا ديد خود قرار داده‏اند و منكر نشده‏اند كه مرگ كسى از آنان را در ربوده است و به امر پروردگار عزوجل، تسليم گشته‏اند. همچنين كلينى به سند خود از علاء بن كامل نقل كرده است كه گفت : نزد امام صادق (ع) نشسته بودم كه ناگاه فريادى از خانه بلند شد. امام با شنيدن فرياد از جا برخاست سپس نشست و استرجاع گفت: «انا لله و انا اليه راجعون» و به گفتار خود بازگشت تا آنكه بحث خود را تمام كرد آنگاه فرمود: ما مايليم كه خود و اولاد و اموال ما در سلامت باشند اما چون قضاى الهى از راه رسد نبايد آنچه را كه خداوند براى ما نپسنديده، دوست بداريم.

در روايت ديگرى كه كلينى در كافى از قتيبة اعشى نقل كرده، آمده است كه گفت: «خدمت امام صادق (ع) رسيدم تا از فرزند او عيادت كنم. ديدم امام (ع) بر در ايستاده و غمين و اندوهناك است. عرض كردم: فدايت شوم حال كودك چطور است؟ فرمود: مى‏بينى كه سخت بيمار است. پس ساعتى درنگ كرد سپس به سوى ما بيرون آمد در حالى كه چهره‏اش شاد بود و آثار غم و اندوه از آن رفته بود. گمان كردم كه حال كودك بهبود يافته است گفتم: فدايت شوم حال كودك چطور است؟ فرمود: او به راه خدا رفت. گفتم: فدايت شوم هنگامى كه كودك زنده بود شما ناراحت و اندوهگين بوديد اما اكنون كه بمرد حالت شما ديگرگون شد، چرا؟ ! فرمود: ما اهل بيت پيش از رسيدن مصيبت غمين و اندوهناكيم اما هنگامى كه مصيبت واقع مى‏شود به قضاى الهى خشنود مى‏گرديم و تسليم امر خدا مى‏شويم.

چهارم، عبادت و كثرت ياد خدا. كلينى به سند خود در كافى نقل كرده است كه ذكر امام صادق (ع) را در سجده شمردم، پانصد بار تسبيح مى‏گفت. و نيز به سند خود از ابان بن تغلب نقل كرده است كه گفت: بر امام صادق (ع) وارد شدم و ذكر او را در ركوع و سجود برشمردم شصت بار تسبيح گفت. راوندى در خرائج از منصور صيقل روايت كرد كه وى امام صادق (ع) را در مسجد پيامبر (ص) به حال سجده ديد. منصور گويد: پس نشستم و مدتى به طول انجاميد آنگاه با خود گفتم تا زمانى كه امام در سجده است من نيز تسبيح خدا را مى‏گويم و شروع كردم به گفتن «سبحان ربى و بحمده استغفر ربى و اتوب اليه» يكبار سيصد مرتبه و بار ديگر شصت و اندى اين ذكر را گرفتم كه امام سر از سجده برداشت.

پنجم، مكارم اخلاقى: زمخشرى در ربيع الابرار از شقرانى مولاى رسول خدا (ص) نقل كرده است كه گفت: در روزگار خلافت منصور، عطاء مى‏دادند اما من كسى را نداشتم كه مرا به او معرفى كند در اين حال متحير ايستاده بودم كه ناگهان ديدم جعفر بن محمد (ع) مى‏آيد. خواسته خود را با او در ميان نهادم امام به درون رفت و پس از مدتى بيرون آمد و ديدم عطاى من در آستين لباس اوست. آن را به من داد و فرمود: كار نيك از هر كسى برازنده است و از تو برازنده‏تر به خاطر رابطه‏اى كه با ما دارى. و كار زشت از هر كسى كه سرزند زشت است و از تو زشت‏تر به خاطر رابطه‏اى كه با ما دارى.

سبط بن جوزى گويد: امام (ع) از آن جهت چنين سخنى به شقرانى گفت زيرا پى‏برده بود كه او شراب مى‏نوشد و مى‏خواست وى را به كنايه موعظه كند و اين از اخلاق پيامبران است.

ششم، كرم و بخشندگى: در حلية الاوليا به سند خود از هياج بن بسطام نقل شده است كه گفت : جعفر بن محمد (ع) آنقدر طعام مى‏خورانيد كه ديگر براى خانواده‏اش چيزى باقى نمى‏ماند . و در مطالب السؤول آمده است: امام صادق (ع) مى‏فرمود: كار نيك تمام نمى‏شود مگر به سه چيز: شتاب در انجام آن و كوچك شمردن و پنهان كردن آن.

هفتم، كثرت صدقات: كلينى در كافى به سند خود از هشام بن سالم نقل كرده است كه گفت: امام صادق (ع) همين كه پاسى از شب گذشت انبانى پر از نان و گوشت و پول فراهم مى‏كرد و آن را به دوش مى‏گرفت و به سوى نيازمندان مدينه رهسپار مى‏شد و آن را در ميانشان تقسيم مى‏كرد. ايشان نيز او را نمى‏شناختند تا هنگامى كه امام صادق (ع) از دنيا رفت و اين امر متوقف گرديد. آن وقت بود كه دانستند آن شخص امام صادق (ع) بوده است» .

ويژگى‏هاى قرن دوم در عصر امام صادق عليه السلام

امام صادق (ع) درسال 80 يا 83 هجرى به دنيا آمد و در سال 148 هجرى به درود حيات گفت . بنابراين 68 سال در اين جهان زيست. وى در طول عمر خود خلافت هشام بن عبدالملك تا افول حكومت بنى اميه را شاهد بود و از خلفاى بنى عباس، نيز دوران حكومت سفاح و بيست سال از دوره حكومت منصور را درك كرد. از مشخصات اين عصر، انتشار علوم اسلامى همچون تفسير، فقه، حديث، كلام، جدل و علوم ديگر مانند انساب، لغت، شعر، ادب، خط، تاريخ، نجوم و غيره بود .

پى‏نوشت:

1 ـ رعد/21: و الذين يصلون ما امر الله به ان يوصل و يخشون ربهم و يخافون سوء الحساب .
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
فضايل امام صادق علیه السلام

در اينجا بايد به نكته مهمى اشاره كرد و آن اينكه مناقبى كه براى هر يك از ائمه ذكر شده در بسيارى از اوقات با يكديگر اختلاف دارد. البته اين بدان معنا نيست كه منقبتى كه به يك امام مخصوص داشته‏ايم در امام ديگر موجود نبوده است. بلكه آنان همگى در تمام مناقب و فضايل پسنديده مشترك‏اند. آنان همه از يك نور و از يك طينت‏سرشته شده‏اند و هر كدام در برخوردارى از صفات پسنديده سرآمد مردم روزگار خويش بوده‏اند اما از آنجا كه مقتضيات هر دوره و بازنمودهاى اين صفات در ائمه، بر حسب اختلاف هر عصر و دوره، متفاوت است هر يك مناقب خاص خود را دارند. به عنوان مثال ظهور آثار شجاعت از امير مؤمنان (ع) و فرزند بزرگوارش امام حسين (ع) همچون ظهور آنان در ديگر ائمه نيست. شجاعت على (ع) با جهاد وى در ركاب پيغمبر (ص) و نبرد او با قاسطين و مارقين و ناكثين در روزگار خلافتش به ظهور رسيد و شجاعت‏حسين (ع) نيز به هنگامى كه دستور يافت‏با ستمگران به مبارزه برخيزد، آشكار شد. اما ديگر ائمه چون مامور به تقيه و مدارا بودند، بروز جاعت‏بدان‏گونه كه در آن دو امام (ع) مشاهده شد، لزومى نيافت. اما با اين وصف همه آنان در اينكه شجاع‏ترين مردم زمانه خويش بوده‏اند، مشترك‏اند. در عوض صفت علم در امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بيش از ساير ائمه به چشم مى‏خورد. زيرا شرايط آنان به گونه‏اى بود كه در واپسين روزگار حكومتى مى‏زيستند كه به نابودى مى‏گراييد و در همان حال حكومت ديگرى مى‏رفت تا جايگزين حكومت پيشين شود. اما صفت علم در تمام آنها مشترك است و آنان همگى داناترين مردم روزگار خويش بوده‏اند. همچنين نشانه‏هاى كرم و بخشش و فراوانى صدقات و آزاد كردن بندگان در برخى از ائمه نسبت‏به بعضى ديگر نمود بيش‏ترى دارد چرا كه از نظر مالى وسعت معيشت داشته‏اند و يا آنكه در زمان آنها تعداد فقرا بسيار بوده است. اما همه آنان در كرم و سخاوت سرآمد دوران خود به حساب مى‏آمده‏اند. در برخى از ائمه نيز صفت عبادت از برجستگى بيش‏ترى برخوردار است و اين بدان خاطر بوده كه اطلاع مردم از احوال آنان كمتر بوده و يا آنكه آن امام مدت اندكى در دنيا زيسته است. با اين حال همه ائمه عابدترين مردم زمانه خويش به شمار مى‏آمده‏اند. همچنين صفت‏حلم در برخى از ائمه بيش از ساير امامان در نظر جلوه مى‏كند، چرا كه ممكن است آن امام در طول زندگى خويش متحمل انواع آزار و اذيت‏شده و تحمل آن همه سختى و شكنجه خود به خود سبب بروز حلم بيش‏ترى از سوى امام مى‏گردد. اما با اين وصف همه امامان از حليم‏ترين مردم روزگار خويش محسوب مى‏شده‏اند. اينك به بازگويى مناقب و فضايل امام صادق (ع) مى‏پردازيم. مناقب آن حضرت بسيار است كه به اقتصار از آنها ياد مى‏كنيم.

1. علم: عبد العزيز بن اخضر جنابذى در كتاب معالم العترة الطاهره از صالح بن اسود نقل مى‏كند كه گفت: «شنيدم جعفر بن محمد مى‏گويد: پيش از آن كه مرا از دست دهيد، هر چه مى‏خواهيد از من بپرسيد. زيرا هيچ كس پس از من نمى‏تواند از علوم و دانشها، چنان كه من به شما مى‏گويم، شما را آگاه كند. »

ابن حجر در الصواعق، مى‏نويسد: مردم به اندازه‏اى از علوم امام صادق (ع) نقل كرده‏اند كه سخنانش توشه راه كاروانيان و مسافران و آوازه‏اش در هر گوشه و كنار زبانزد مردم گشته است. ابن شهر آشوب در مناقب مى‏گويد: «از آگاهى به علوم امام صادق (ع) به اندازه‏اى نقل شده كه از هيچ كس ديگرى منقول نيست. »وى همچنين مى‏نويسد: «نوح بن دراج به ابن ابى ليلى گفت: آيا تا كنون به خاطر حرف كسى از سخن يا كار خود دست كشيده‏اى؟گفت: خير مگر حرف يك نفر. پرسيد: او كيست؟پاسخ داد: جعفر بن محمد. »

شيخ مفيد در ارشاد مى‏نويسد: علومى كه از آن حضرت نقل كرده‏اند به اندازه‏اى است كه ره توشه كاروانيان شد و نامش در همه جا انتشار يافت. دانشمندان در بين ائمه (ع) بيشترين نقلها را از امام صادق روايت كرده‏اند. هيچ يك از اهل آثار و راويان اخبار بدان اندازه كه از آن حضرت بهره برده‏اند از ديگران سود نبرده‏اند. محدثان نام راويان موثق آن حضرت را جمع كرده‏اند كه شماره آنها، با صرف نظر از اختلاف در عقيده و گفتار، به چهار هزار نفر مى‏رسد.

نگارنده: اين نكته شايان ذكر است كه تنها حافظ بن عقده زيدى در كتاب رجال خود نام راويان موثق آن حضرت را جمع‏آورى كرده و آنها را به چهار هزار نفر رسانده است. همچنين در مقدمه‏هاى پيشين قول محقق را در معتبر نقل كرديم كه گفته بود: «علوم فراوان و ارزشمندى از ناحيه جعفر بن محمد نقل شده كه عقول را به حيرت وا مى‏دارد».

تنها يكى از راويان آن حضرت به نام ابان بن تغلب، سى هزار حديث از امام صادق (ع) نقل كرده است. كشى در رجال به سند خود از امام صادق (ع) نقل كرده است كه فرمود: ابان بن تغلب سى هزار حديث از من روايت كرد. همچنين نجاشى در رجال خويش به نقل از حسن بن على وشا در حديثى آورده است كه گفت: «در اين مسجد (مسجد كوفه) محضر نهصد تن از بزرگان حديث را درك كردم كه همگى مى‏گفتند جعفر بن محمد برايم حديث كرد.

امام صادق (ع) نيز مى‏فرمود: سخن من سخن پدرم و سخن او سخن جدم و سخن وى سخن على بن ابى طالب و سخن على سخن رسول خدا (ص) و سخن او گفتار خداوند عز و جل است.

ابن شهر آشوب در مناقب مى‏نويسد: هيچ كتاب حديث و حكمت و زهدى و موعظه‏اى از گفتار امام صادق (ع) خالى و بى‏بهره نيست. و همه مى‏گويند جعفر بن محمد چنين گفت و جعفر بن محمد صادق چنين فرمود.
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
شاگردان امام صادق علیه السلام

پيش‏تر در بخش مناقب آن حضرت، نقل كرديم كه شمار راويانى كه از وى حديث روايت كرده‏اند چهار هزار تن بوده است. در مقدمات اين كتاب نيز سخن طبرسى را در كتاب اعلام الورى ذكر كرديم كه گفته بود: گروه كثيرى نقل كرده‏اند كه تنها چهار هزار نفر از برجستگان علم و دانش، از آن حضرت روايت مى‏كردند.

محقق نيز در كتاب خود به نام معتبر مى‏نويسد: نزديك به چهار هزار نفر از وى روايت كرده‏اند و در اثر تعليم آن حضرت عده زيادى از فقهاى برجسته پديد آمدند. كسانى مانند زرارة بن اعين و برادرانش بكير و حمران و جميل بن صالح و جميل بن دراج و محمد بن مسلم و بريد بن معاويه و هشام بن حكم و ابو بصير و عبيد الله و محمد و عمران و عبد الله بن سنان و ابو الصباح كنانى و بسيارى ديگر از بزرگان دانشمند در زمره شاگردان او بودند.

شهيد نيز در كتاب ذكرى گويد: چهار هزار تن از اهالى عراق و حجاز و خراسان و شام، جزو اصحاب معروف امام صادق (ع) بودند. ابن غضايرى، طى مستدركى كه بر كتاب ابن عقده زده است، نام كسان ديگرى را بر اين چهار هزار تن افزوده است.

محمد بن طلحه شافعى در مطالب السوول گويد: از امام صادق (ع) حديث نقل شده و گروهى از بزرگان پيشوايان و دانشمندان همچون يحيى بن سعيد انصارى و ابن جريح و مالك بن انس و سفيان ثورى و ابن عينيه و ابو حنيفه و شعبه و ايوب سختيانى و عده‏اى ديگر، از محضر آن حضرت بهره‏ها برده و آن را شرافت و فضيلتى براى خود محسوب كرده‏اند. همچنين از ديگر شاگردان آن حضرت بايد جابر بن حيان كوفى را نام برد.

ابو نعيم اصفهانى در حلية الاولياء مى‏نويسد: گروهى از تابعين از جعفر (ع) روايت كردند. از جمله آنان يحيى بن سعيد انصارى و ايوب سختيانى و ابان بن تغلب و ابو عمرو بن علاء و يزيد بن عبد الله بن هاد را مى‏توان نام برد. و از ائمه و بزرگان مسلمانان، كسانى مانند مالك بن انس و شعبة بن حجاج و سفيان ثورى و ابن جريح و عبد الله بن عمر و روح بن قاسم و سفيان بن عينيه و سليمان بن بلال و اسماعيل بن جعفر و حاتم بن اسماعيل و عبد العزيز بن مختار و وهب بن خالد و در طبقه بعد، ابراهيم بن طهمان از مكتب آن حضرت كسب فيض كرده‏اند.

مسلم بن حجاج نيز در صحيح خود، احاديثى از امام صادق (ع) نقل كرده و به حديث آن حضرت استناد جسته است. سپس حديث ديگرى آورده كه در سلسله راويان آن آمده است: جعفر بن محمد از پدرش از جابر اين حديث را نقل كرده است. سپس گويد اين حديث صحيح و ثابت است و مسلم در صحيح خود آن را نقل كرد. سپس احاديث ديگرى آورده كه نام جعفر بن محمد (ع) در سلسله اسناد آنها به چشم مى‏خورد. ما به مناسبت‏به برخى از اين احاديث اشاره كرده‏ايم و براى دورى از درازى كلام، از ذكر بسيارى از آنها امتناع ورزيده‏ايم.

ابن شهر آشوب در مناقب گويد: غير از ابو نعيم، مالك و شافعى و حسن بن صالح و ابو ايوب سجستانى و عمرو بن دينار و احمد بن حنبل، از آن حضرت روايت كرده‏اند. سيف الدوله عبد الحميد مالكى، قاضى كوفه از مالك پرسيد. پس او را توصيف كرد و گفت: او از كسانى است كه در مكتب امام صادق (ع) پرورش يافته است. ابن شهر آشوب گويد: مالك در بسيارى از موارد ادعا مى‏كرد كه روايات را شخصا از امام شنيده است و بعضى اوقات مى‏گفت: راوى موثق و بسيار معتمد، جعفر بن محمد برايم اين گونه حديث نقل كرد. ابن شهر آشوب گويد: ابو عبد الله رامش اقرى گويد: ابو حنيفه يكى از شاگردان امام صادق (ع) بود و مادرش نيز از همسران آن حضرت بود. محمد بن حسن شيبانى نيز از شاگردان امام صادق (ع) بود و به همين خاطر بنى عباس آن دو را حرمت نمى‏داشتند. ابن شهر آشوب گويد: ابو يزيد بسطامى طيفور سقا نيز از خدمتگزاران امام صادق (ع) بود و مدت سيزده سال سقايت و خدمتگزارى آن حضرت را بر عهده داشت (1) .

ابو جعفر طوسى گويد: ابراهيم بن ادهم و مالك بن دينار از غلامان امام صادق (ع) بودند.

ابن حجر در صواعق مى‏نويسد: امامان بزرگى مانند يحيى بن سعيد، ابن جريح، مالك، سفيان عينيه، سفيان ثورى، ابو حنيفه، شعبه و ايوب سختيانى از امام صادق (ع) روايت كرده‏اند.

در كتاب النصايح الكافية آمده است: مؤلفان صحاح سته جز بخارى در كتاب خود به امام جعفر صادق (ع) استناد كرده‏اند. البته پيش از اين منابع اخذ روايت‏بخارى از افرادى مانند مروان بن حكم و عمران بن حطان و حريز بن عثمان رحبى را نقل كرديم. مروان بن حكم كسى بود كه به حسن بن على (ع) گفت: شما اهل بيت نفرين شدگانيد. و عمران بن حطان خارجى گوينده همان ابيات معروفى است كه طى آنها ابن ملجم را ستود و على بن ابى طالب (ع) را به باد ناسزا گرفت. و حريز بن عثمان رحبى همان كسى است كه بنا به نقل مؤلف تهذيب، به على (ع) دشنام و ناسزا مى‏گفت. آنگاه مؤلف النصايح الكافية گويد: نمونه چنين رواياتى بسيارند اما نام اين سه تن به عنوان نمونه ذكر گرديد تا معلوم شود راويان صحيح بخارى، كه آن را صحيح‏ترين كتاب حديث مى‏دانند، از سنخ چه كسانى‏اند. وى سپس اشعارى هم در اين باره سروده است. . .

فرزندان امام صادق (ع) كه از وى روايت كرده‏اند

حافظ عبد العزيز بن اخضر جنابذى در كتاب خود موسوم به معالم العترة الطاهره نوشته است: روايت‏شده كه از فرزندان امام صادق (ع) ، موسى، محمد، اسماعيل و اسحاق از آن حضرت روايت مى‏كرده‏اند. آنگاه وى از هر يك از آنها حديثى نقل كرده است.

موسى بن جعفر از پدرش جعفر بن محمد از پدرش از جدش على بن ابى طالب نقل كرده است كه: پيامبر (ص) دست‏حسن و حسين را بگرفت و سپس فرمود: هر كس مرا دوست‏بدارد و اين دو و پدر و مادرشان را نيز دوست‏بدارد، در روز قيامت در مكان و جايگاه من همراهم خواهد بود.

محمد بن جعفر از پدرش جعفر بن محمد از پدرش از جدش از جابر نقل كرده است كه: پيامبر در حج و عمره لبيك مى‏گفت.

اسماعيل بن جعفر از پدرش جعفر بن محمد از پدرش از جدش از پدرش على بن ابى طالب (ع) نقل كرده است كه پيامبر (ص) فرمود: از نكويى اسلام مرد آن است كه آنچه را كه بدو سود نمى‏رساند واگذارد.

اسحاق بن جعفر از جعفر بن محمد روايتى را كه در باب برخورد امام صادق (ع) با منصور خليفه عباسى آورديم، نقل كرده است.

در مناقب ابن شهر آشوب گفته شده است: دربان آن حضرت محمد بن سنان بود و همه بر تصديق شش تن از فقهاى دست پرورده امام صادق (ع) اتفاق كرده‏اند. آن شش تن عبارتند از: جميل بن دراج، عبد الله بن مسكان، عبد الله بن بكير، حماد بن عيسى، حماد بن عثمان و ابان بن عثمان و كسانى از تابعين كه جزو اصحاب آن حضرت بودند عبارتند از: اسماعيل بن عبد الرحمن كوفى، عبد الله بن حسن بن حسن بن على. و از خواص اصحاب آن حضرت مى‏توان معاوية بن عمار مولاى بنى دهن، محله‏اى از بجيله، زيد شحام، عبد الله بن ابى يعفور، ابو جعفر محمد بن على بن نعمان احول، ابو الفضل سدير بن حكيم، عبد السلام بن عبد الرحمن، جابر بن يزيد جعفى، ابو حمزه ثمالى، ثابت‏بن دينار، مفضل بن قيس بن رمانه، مفضل بن عمر جعفى، نوفل بن حارث بن عبد المطلب، ميسرة بن عبد العزيز، عبد الله بن عجلان، جابر مكفوف، ابو داود مسترق، ابراهيم بن مهزم اسدى، بسام صيرفى، سليمان بن مهران، ابو محمد اسدى آزادشدگان اعمش، ابو خالد قماط، ثعلبه بن ميمون ابو بكر حضرمى، حسن بن زياد، عبد الرحمن بن عبد العزيز انصارى از فرزندان ابو امامه سفيان بن عيينة بن ابى عمران هلالى، عبد العزيز بن ابو حازم، سلمة بن دينار مدنى، را ياد كرد. همچنين از آزاد شدگان آن حضرت بايد از معتب، مسلم و مصادف نام برد.

پى‏نوشت

1 - در كتاب مجالس المومنين آمده است كه امام صادق (ع) در سال 148 هجرى و ابو يزيد بسطامى در 261 - هجرى به‏درود حيات گفته‏اند. چنان كه ملاحظه مى‏شود ميان اين دو تاريخ چيزى در حدود 113 سال فاصله است و حال آنكه گفته‏اند ابو يزيد بيش از هشتاد سال عمر نكرده مى‏توان با استناد به قول معجم البلدان ميان اين دو قول را چنين جمع كرد كه دو نفر به اسم با يزيد بوده‏اند يكى بزرگ‏تر و ديگرى كوچك‏تر و آن كه امام صادق (ع) را خدمت مى‏كرده با يزيد اكبر و آن كه در سال 261 هجرى وفات يافته، با يزيد اصغر بوده است. (مؤلف).
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
آثار علمى حضرت امام صادق علیه السلام

1 - نامه امام به نجاشى والى اهواز كه به نام رساله عبد الله بن نجاشى شهرت دارد.

نجاشى مؤلف رجال گويد كه وى به جز اين رساله، تصنيف ديگرى از امام صادق (ع) نديده است. اما مى‏توان نظر نجاشى را چنين توجيه كرد كه اين تنها اثرى است كه به دست امام صادق (ع) تدوين شده و باقى آثار از جمله چيزهايى است كه توسط راويان آن حضرت جمع آورى شده است.

2 - رساله‏اى از آن حضرت كه صدوق در كتاب خصال آن را ذكر كرده و سندش را از اعمش به امام صادق رسانيده است. اين نامه حاوى احكام اسلامى از قبيل وضو و غسل و انواع آنها و نماز و اقسام آن و زكات، زكات مال و زكات فطره، و حيض و صيام و حج و جهاد و نكاح و طلاق، صلوات بر پيامبر (ص) و دوستى اولياى خدا و برائت از دشمنان خدا و نيكى به پدر و مادر و حكم متعه ازدواج و حج و احكام اولاد و كردار بندگان و جبر و تفويض و حكم كودكان و عصمت پيامبران و ائمه و مخلوق بودن قرآن و وجوب امر به معروف و نهى از منكر و معناى ايمان و عذاب قبر و بعث و تكبير در عيد فطر و قربان و احكام زنى كه وضع حمل كرده و احكام خوردنيها و نوشيدنيها و صيد ماهى و قربانى و گناهان كبيره و مسائلى از اين قبيل، مى‏باشد.

3 - كتابى در توحيد كه به خاطر نام روايتگر آن توحيد مفضل نام دارد. اين كتاب در رد دهريون و اثبات خداوند جزو بهترين كتابها به شمار مى‏رود و تمام آن در ضمن بحار الانوار موجود است. همچنين اين كتاب به صورت جداگانه با چاپ سنگى در مصر به چاپ رسيده است. و بنابر آنچه در مجله المقتبس خوانده‏ام اين كتاب در استانبول هم به چاپ رسيده كه هنوز آن را نديده‏ام.

4 - كتاب اهليلجة، اين كتاب هم به وسيله مفضل بن عمر روايت‏شده و در ضمن بحار الانوار موجود است. در مقدمه بحار آمده است كه سياق كتابهاى توحيد (مفضل) و اهليلجة بر صحت آنها دلالت دارد.

سيد على بن طاوس در كشف المحجة لثمرة المهجه در آنجا كه فرزندش را سفارش مى‏كند، گويد: به كتاب مفضل بن عمر كه امام صادق (ع) آن را بر وى املا فرموده بنگر كه درباره آثار و پديده‏هايى است كه خداوند آفريده است. و نيز كتاب اهليلجة را بخوان كه كتاب بس پرارزشى است.

اما در فهرست ابن نديم آمده است: نويسنده كتاب اهليلجة معلوم نيست و گويند آن را امام صادق (ع) نوشته است اما اين محال است. اما ابن نديم درباره علت محال بودن اين امر هيچ دليلى نياورده است.

5 - كتاب مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة كه منسوب به امام صادق (ع) است. اين كتاب همراه با كتاب جامع الاخبار چاپ شده است. اما مجلسى در مقدمه بحار درباره آن گفته است: در اين كتاب مطالبى آمده كه خواننده خردمند و مطلع را با ترديد مواجه مى‏كند. اسلوب اين كتاب شبيه ديگر سخنان و آثار ائمه (ع) نيست و الله يعلم. مؤلف كتاب وسايل در پايان كتاب هداية گويد: از جمله كتابهايى كه بر ما ثابت است كه قابل اعتماد نيست و از آنها نقل نكرديم كتاب مصباح الشريعة منسوب به امام صادق (ع) است. زيرا سند آن ثابت‏شده نيست و در آن سخنانى آمده كه مخالف با تواتر است.

صاحب رياض العلما نيز به هنگام ذكر كتابهاى مجهول و ناشناخته مى‏نويسد: مصباح الشريعة در اخبار و مواعظ كتابى معروف و متداول است. . . . بلكه اين كتاب از تاليفات يكى از صوفيان است. اما ابن طاوس و ظاهر عبارت سيد على بن طاوس در كتاب امان الاحظار نشان مى‏دهد كه وى بر اين كتاب اعتماد داشته است. زيرا در آنجا مى‏گويد: از جمله كتابهايى كه بايد با مسافر همراه باشد كتاب اهليلجة است. اين كتاب حاوى مناظره امام صادق (ع) با طبيبى هندى است كه درباره شناخت‏خداوند جل جلاله به طرزى عجيب و بديهى استدلال شده به طورى كه آن طبيب هندى پس از اين مناظره به الوهيت و يگانگى خداوند اقرار كرده است. همچنين كتاب مفضل بن عمر كه از امام صادق (ع) روايت كرده و در زمينه وجوه حكمت در خلقت گيتى و آشكار كردن اسرار آن است، بايد همراه مسافر باشد. اين كتاب در نوع خود بسيار شگفت‏آور است. و نيز كتاب مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة از امام صادق (ع) بايد با مسافر باشد. اين كتاب درباره سلوك به سوى خداوند و توجه به او و دستيابى به اسرارى كه در آن نهفته است، بس لطيف و گرانقدر است.

كفعمى در مجموع الغرائب روايات بسيارى را با لفظ قال الصادق از مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة نقل كرده است. شهيد ثانى در كشف الريبة و نيز در منية المريد و مسكن الفواد و اسرار الصلاة رواياتى از مصباح الشريعة نقل كرده و آنها را قاطعانه به امام صادق (ع) نسبت داده و در پايان برخى از آنها آورده است: آنچه گفته شد تماما از كلام امام صادق (ع) بود. سيد حسين قزوينى در كتاب جامع الشرايع، به هنگام ذكر مآخذ كتاب، گويد: مصباح الشريعة به شهادت شارح فاضل شهيد ثانى و سيد بن طاوس و مولانا محسن كاشانى و عده‏اى ديگر منسوب به امام صادق (ع) است. بنابراين، پس از تاييد اينان جايى براى تشكيك و ترديد در اين كتاب باقى نمى‏ماند.

6 - رساله آن حضرت خطاب به يارانش. كلينى اين رساله را در آغاز روضة كافى به سند خود از اسماعيل بن جابر از ابو عبد الله (ع) نقل كرده است: امام صادق (ع) اين رساله را براى اصحاب خود مرقوم داشت و به آنها دستور داد كه آن را به يكديگر درس دهند و در آن نظر كنند و آن را فراموش نكنند و بدان عمل كنند. اصحاب نيز اين رساله را در جايگاه عبادت خود در خانه‏هاشان گذارده بودند و چون از كار فراغ مى‏يافتند آن را مى‏خواندند.

كلينى در همان كتاب به سند خود از اسماعيل بن مخلد سراج نقل كرده كه گفت: اين نامه از طرف امام صادق (ع) خطاب به اصحابش ابلاغ گرديد، آغاز اين نامه چنين است: «بسم الله الرحمن الرحيم. اما بعد، از پروردگارتان عافيت طلب كنيد». آنگاه تمام نامه را ذكر كرده است. همچنين قسمتى از آغاز اين نامه در تحف العقول تحت عنوان رساله امام به گروهى از پيروان و يارانش، ذكر شده است.

7 - رساله امام به پيروان شيوه راى و قياس.

8 - رساله آن حضرت درباره غنايم و وجوب خمس در آنها. در تحف العقول اين قسمت و تا بخش شانزدهم از اين رساله، نقل شده است.

9 - سفارش امام صادق (ع) به عبد الله بن جندب.

10 - سفارش آن حضرت به ابو جعفر محمد بن نعمان احول.

11 - رساله‏اى كه برخى از شيعيان آن را نثر الدرر ناميده‏اند.

12 - سخنان آن حضرت در وصف محبت اهل بيت و توحيد و ايمان و اسلام و كفر و فسق.

13 - رساله آن حضرت درباره وجوه معيشت و كسب و كار بندگان و وجوه اخراج اموال.

امام (ع) اين نامه را در پاسخ كسى كه از وى درباره جهات معيشت‏بندگان كه در آنها كسب و كار و معامله بين يكديگر انجام مى‏دهند و نيز وجوه نفقات پرسيده بود، نوشت.

14 - رساله آن حضرت در احتجاج بر صوفيه كه آن حضرت را از طلب رزق و روزى نهى مى‏كردند.

15 - گفتار آن حضرت درباره خلقت انسان و تركيب او.

16 - كلمات قصار آن حضرت. ما برگزيده‏اى از اين سخنان را كه در تحف العقول نقل شده، در بخش حكم و آداب آن حضرت ذكر خواهيم كرد. در اين باره، كتابهاى ديگرى از امام صادق (ع) موجود است كه اصحاب آن حضرت بر اساس آنچه كه از وى روايت‏شده، گرد آورده‏اند. از اين رو منتسب ساختن كتب مزبور به امام صادق (ع) صحيح به نظر مى‏رسد. چرا كه املا خود يكى از طرق تاليف است. نجاشى در كتاب خود، نام پنج كتاب از اين قبيل را ياد مى‏كند و نحوه دستيابى خود را بدانها تذكر مى‏دهد. البته بعيد نيست كه برخى از كتابهايى كه نجاشى نام برده با آنچه قبلا ياد شد، تداخل پيدا كند. اين كتابها عبارتند از:

الف: نسخه‏اى كه نجاشى به هنگام ذكر زندگانى محمد بن ميمون زعفرانى از آن ياد كرده است. وى درباره محمد بن ميمون گويد: او از اهل سنت است و فقط يك روايت از امام صادق (ع) نقل كرده است.

ب. روايتى كه فضيل بن عياض از امام صادق (ع) نقل كرده است. نجاشى در شرح زندگانى فضيل گويد: او از مردم بصره و از ثقات اهل سنت‏بود و از امام صادق (ع) يك روايت نقل كرده است.

ج. نسخه‏اى كه عبد الله بن ابى اويس بن مالك بن عامر اصبحى همپيمان بنى تميم بن مرة بن ابو اويس، از آن حضرت نقل كرده است. نجاشى درباره او گويد: او نسخه‏اى از امام جعفر بن محمد (ع) روايت كرده است.

د. نسخه‏اى كه ابراهيم بن رجاء شيبانى نقل كرده است. نجاشى گويد: وى از امام جعفر صادق (ع) نسخه‏اى روايت كرده است.

ه. نسخه‏اى كه سفيان بن عينية بن ابى عمران هلالى نقل كرده است. نجاشى گويد: او نسخه‏اى از امام جعفر بن محمد روايت كرده است.

و. كتابى كه جعفر بن بشير بجلى روايت كرده است. شيخ طوسى در الفهرست گويد: جعفر كتابى دارد كه منسوب به امام صادق (ع) به روايت على بن موسى الرضا (ع) مى‏باشد.

ز. مجموعه رسايل آن حضرت كه جابر بن حيان كوفى آن را روايت كرده است. يافعى در كتاب مرآة الجنان گويد: امام صادق (ع) در علوم يكتاشناسى و غير آن سخنان ارزشمندى دارد. و شاگرد او، جابر بن حيان، كتابى در هزار برگ تاليف كرده كه رسايل آن حضرت را كه حدود پانصد رساله است، در برمى‏گيرد.

نگارنده: هيچيك از بزرگان شيعه، كه درباره رجال شيعه و اصحاب ائمه كتابها نوشته‏اند مانند شيخ طوسى و نجاشى و معاصران و پيشينيان و متاخران از آنها، درباره اينكه جابر بن حيان از شاگردان يا اصحاب امام صادق (ع) بوده است، سخنى نگفته‏اند. حال آنكه اينان در مذهب خود از ديگران آگاهتر هستند. البته در فهرست ابن نديم گفته شده است: شيعيان گويند كه جابر بن حيان يكى از بزرگان شيعه و ابواب آنان بوده است. ابن نديم در ادامه گويد: «شيعيان گمان مى‏كنند كه جابر از اصحاب امام صادق (ع) بوده است. . . و سپس گفته است: جابر كتابهايى در مذاهب شيعه دارد كه آنها را در جاى خود ياد خواهم كرد». البته تفصيل مطلب به هنگام شرح زندگانى جابر نقل خواهد شد. اين مطلبى بود كه ما در آغاز آن را نوشته بوديم، اما بعدا بر ما ثابت‏شد كه جابر بن حيان در زمره شاگردان امام صادق (ع) جاى داشته است.

ك. تقسيم الرؤيا، در كشف الظنون است كه تقسيم الرؤيا از تاليفات امام جعفر صادق (ع) است. در الذريعة آمده است كه ما سندى مبنى بر اين كه اين كتاب به كس ديگرى جز امام صادق (ع) منسوب باشد پيدا نكرديم. اما ظاهرا مى‏توان گفت كه اين كتاب تاليف يكى از شيعيان به استناد روايات امام صادق (ع) است.

آنچه گفته شد مربوط به كتابهايى بود كه تا كنون تدوين گرديده و به نامهاى خاصى شناخته شده است. وگرنه آنچه دانشمندان از آن حضرت در شاخه‏هاى گوناگون علمى همچون كلام و توحيد و ساير اصول دين و فقه و اصول فقه و طب و مناظره و حكمت و موعظه و آداب و غيره نقل كردند، آن چنان فراوان و بسيار است كه نمى‏توان آنها را برشمرد. و براى آگاهى از آنها بايد به كتابهاى حديثى كه متكفل جمع‏آورى سخنان آن حضرت شده‏اند، رجوع كرد.
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
شهادت امام صادق (ع)

در اصول كافى، ارشاد شيخ مفيد، كشف الغمه و برخى كتابهاى ديگر، از رحلت امام صادق (ع) به لفظ «مضى‏» «مات‏» و «قبض‏» تعبير شده است.

ظاهر اين لفظها نشان مى‏دهد امام به مرگ طبيعى جهان را بدرود گفته است، اما در فصول المهمه و مصباح كفعمى (به نقل مجلسى در بحار) نيز در كتابهاى ديگرى آمده است: امام را زهر خوراندند. (1)

ابن شهر آشوب در مناقب نوشته است ابو جعفر منصور او را زهر خورانيد (2) و بايست چنين باشد، زيرا با كينه‏اى كه منصور از او داشت و بيمى كه از روى آوردن مردم بدو در دل وى راه يافته بود، آسوده نمى‏نشست. آنان كه با تاريخ زندگى اين مرد آشنايند، مى‏دانند او به كسانى كه براى رساندنش به مسند خلافت هر كوشش را به كار بردند، رحم نكرد و از جمله آنان ابو مسلم بود كه برپايى دولت عباسيان مرهون رنجهايى است كه او در اين باره بر خود نهاد. گناه ابو مسلم-چنان كه ازاسناد تاريخى بر مى‏آيد، اين است كه هنگام خلافت‏سفاح، به منصور چنان كه بايد حرمت نمى‏نهاد، پس طبيعى است كسى را كه از او مى‏ترسد و از علاقه و احترام مردم بدو آگاه است آسوده نگذارد و تحمل نكند. ولى چنان كه خواهيم ديد، به ظاهر از رحلت آن امام بزرگوار دريغ مى‏خورد.

كلينى به اسناد خود از ابو ايوب روايت كند: نيم شبى منصور مرا خواست. چون بر او در آمدم، بر كرسى نشسته بود و شمعى پيش روى داشت و نامه‏اى مى‏خواند و مى‏گريست. بر او سلام كردم. نامه را به سوى من انداخت و گفت: از محمد بن سليمان است. از مرگ جعفر بن محمد خبر مى‏دهد و سه بار «انا لله و انا اليه راجعون‏» را بر زبان آورد و گفت: كجا مانند جعفر يافت مى‏شود؟ سپس گفت: بنويس! در بالاى نامه نوشتم اگر شخص معينى را وصى قرار داده گردن او را بزن. چون پاسخ نامه رسيد، معلوم شد پنج تن را وصى خود كرده است: منصور، محمد بن سليمان، عبد الله، موسى و حميده. و در روايت ديگرى به جاى محمد بن سليمان، محمد بن جعفر است و به جاى حميده، مولايى از موالى ابو عبد الله و اضافه دارد: منصور گفت اينان را نمى‏توان كشت. (3)

يعقوبى از اسماعيل بن على بن عبد الله بن عباس روايت كند: بر منصور در آمدم، ديدم ريش او از اشك چشمش نمناك است. سبب پرسيدم، گفت: نمى‏دانى به خاندان تو چه رسيده است.

-امير مؤمنان چه شده؟ -سيد و عالم و باقى مانده گزيدگان آنان درگذشت.

-امير مؤمنان چه كسى؟

-جعفر بن محمد!

-خدا امير مؤمنان را مزد دهد و او را براى ما باقى گذارد.

-جعفر از آنان بود كه خدا در باره‏شان گفته است: ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا (4) او از كسانى بود كه خدايش گزيد و از سابقان در خيرات بود. (5)

ابن فضال روايت كند: نزد ام حميده رفتم تا او را به رحلت امام تعزيت دهم. گريست و من از گريه او به گريه در آمدم. پس گفت: اگر ابو عبد الله را هنگام مرگ مى‏ديدى چيزى شگفت مشاهدت مى‏كردى. چشم خود را گشود و گفت: هر كس را با من خويشاوندى دارد گرد آوريد. همه را گرد آورديم. بدانها نگريست و گفت: شفاعت ما به كسى نمى‏رسد كه نماز را سبك بدارد. (6)

كلينى به روايت‏خود از امام موسى بن جعفر روايت كند: من پدرم را در دو جامه شطوى (7) كفن كردم كه آن دو، جامه احرام او بود و در جامه‏اى از جامه‏هايش و عمامه‏اى كه از على بن الحسين بود براى آنكه آن را به چهل دينار خريده بود. (8)

يكى از اصحاب آن حضرت گفته است: بر او در آمدم موسى بن جعفر پيش روى او نشسته بود و او وى را وصيت مى‏كرد. آنچه از آن وصيت‏به ياد دارم اين است:

پسركم وصيت مرا بپذير و گفتارم را به خاطر سپار. اگر آن را به خاطر سپارى خوشبخت زندگى خواهى كرد و ستوده خواهى مرد.

پسركم! آنكه بدانچه خدا بدو داده قناعت كند بى‏نياز بود، و آنكه ديده به مال ديگرى دوزد مستمند مى‏ميرد. آنكه بدانچه خداى عز و جل بدو داده خرسند نباشد خدا را در قضاى او متهم كرده است. آنكه گناه خود را خرد داند گناه جز خود را بزرگ شمارد. و آنكه گناه ديگرى را خرد به حساب آرد، گناه خود را بزرگ انگارد. آنكه پرده از عيب ديگرى برگيرد، عيبهاى درون خانه‏اش آشكار شود. آنكه شمشير ستم كشد، بدان كشته شود. آنكه براى برادر خود چاهى كند، خود در آن بيفتد.

آنكه با سفيهان بياميزد حقير شود و آنكه با علما نشيند وقار يابد. آنكه در جاى‏هاى بد در آيد متهم شود. پسركم حق را بگو! به سودت باشد يا به زيانت. از سخن چينى بپرهيز كه آن كينه را در دلهاى مردم مى‏كارد. پسركم! اگر جستجوى بخشش مى‏كنى به معدنهاى آن روى آور. (9)

پى‏نوشتها

1. ج 47، ص 2-1.

2. مناقب، ج 4، ص 280.

3. اصول كافى، ج 1، ص 310.

4. سپس ميراث داديم كتاب را به كسانى كه برگزيديم از بندگانمان (فاطر: 32) .

5. تاريخ يعقوبى، ج 3، ص 117.

6. ثواب الاعمال، ص 205، بحار، ج 47، ص 2.

7. دهى در مصر كه در آن چنان پارچه را مى‏بافتند.

8. اصول كافى، ج 1، ص 476.

9. حلية الاولياء، ج 3، ص 195، صفة الصفوه، ج 2، ص 170.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا