ahmadfononi
معاونت انجمن
شناسنامه امام صادق (ع)
نام: جعفر بن محمد
كنيه: ابوعبدالله، ابواسماعيل و ابوموسى.
لقاب: صادق، فاضل، صابر، طاهر، قائم، كافل و منجى.
مشهورترين لقب آن حضرت «صادق» است. اين لقب به خاطر صدق گفتار آن حضرت و تمايز از جعفر كذاب، كه در عصر امام زمان (ع) ادعاى امامت كرده بود، به آن حضرت داده شد.
منصب: معصوم هشتم و امام ششم شيعيان.
تاريخ ولادت: هفدهم ربيعالاول سال 80 هجرى.
برخى مورخان، تاريخ تولد آن حضرت را اول رجب سال 80 هجرى و برخى ديگر سال 83 هجرى دانستهاند؛اما قول اول مشهور است و اين روز مطابق است با روز ولادت پيامبر اكرم (ص).
محل تولد: مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).
نسب پدرى: امام محمد باقر بن على بن حسين بن على بن ابىطالب (ع).
نام مادر: فاطمه، مكنّى بهام فَروه بنت قاسم بن محمد بن ابى بكر.
ام فَروه، كه فرزندزاده جناب محمد بن ابى بكر بود، مقام والايى در بين زنان زمان خويش داشت. امام صادق (ع) درباره شأن او فرمود: مادرم از جمله زنانى بود كه ايمان آورد و تقوا پيشه كرد و نيكوكارى نمود، و خدا نيكوكاران را دوست دارد.
اين زن از تربيتشدگان مكتب امام زينالعابدين (ع) و امام محمد باقر (ع) است.
مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امام محمد باقر (ع) در هفتم ذىحجه سال114 هجرى تا 25 شوال سال 148 هجرى، به مدت 34 سال.
تاريخ و سبب شهادت: 25 شوال سال 148 هجرى، در سن 65 سالگى، به وسيله زهرى كه منصور دوانيقى به آن حضرت خورانيد.
برخى تاريخ شهادت آن حضرت را نيمه رجب سال 148 هجرى دانسته اند.
محل دفن: قبرستان بقيع، در مدينه مشرفه، در جوار قبر پدر و جدش و امامحسن مجتبى (ع) (در عربستان سعودى كنونى).
همسران: 1. فاطمه بنت حسين. 2. ام حميده (حميده مصفاة). و چند ام ولد ديگر.
فرزندان:آن حضرت ده فرزند داشت. هفت پسر و سه دختر. برخى فرزندان آن حضرت را يازده تن ذكر كرده اند كه هفت نفر از آنان پسر و باقى دختر بوده اند. نام فرزندان آن حضرت چنين بوده است: اسماعيل اعرج كه او را اسماعيل امين نيز خواندهاند، عبد الله، ام فروه، وى همان كسى است كه با پسر عموى خود كه همراه با زيد بن على قيام كرده بود ازدواج كرد. شيخ مفيد گويد: مادر آنان فاطمه، دختر حسين بن على بن حسين بن على بن ابى طالب بوده است. عبد العزيز بن اخضر جنابذى گويد: مادر آنان فاطمه، دختر حسين اثرم بن حسن بن على بن ابى طالب نام داشته است. فرزندان ديگر آن امام (ع) عبارت بودند از: امام موسى كاظم، محمد ديباج و اسحاق و فاطمه كبرى، كه از كنيزى به نام حميده بربريه، زاده شده بودند. عبد العزيز بن اخضر جنابذى گويد: وى به همسرى محمد بن ابراهيم بن محمد بن على بن عبد الله بن عباس درآمد و در خانه او نيز وفات يافت. ديگر از فرزندان آن حضرت عبارت بودند از: عباس، على عريضى، اسماء و فاطمه صغرى، كه هر يك از كنيزى متولد شده بودند. كسانى كه فرزندان امام (ع) را ده تن دانستهاند از ذكر نام فاطمه كبرى خوددارى كردهاند و آنان كه اولاد وى را يازده نفر كردهاند فاطمه كبرى را جزو فرزندان امام صادق (ع) قلمداد كردهاند. از عبارت ابن شهر آشوب در كتاب مناقب چنين برمىآيد كه ام فروه همان اسماء بوده است. چنان كه مىگويد: «اسماء ام فروه، كسى است كه پسر عمويش كه در ركاب زيد بن على قيام كرده، او را به زنى گرفت». صحت اين نظر بعيد نيست. چرا كه ام فروه، كنيه به حساب مىآيد نه اسم. با اين ترتيب اگر فاطمه كبرى را جزو فرزندان امام ذكر كنيم و ام فروه و اسماء را يك تن بدانيم، اولاد آن امام همان ده تن خواهد بود. پىنوشت: 1 - و اندوهى كهن است و آن بلنداى افتخار شماستبه ميلاد دختر قاسم بن محمد.
اصحاب و یاران
تعداد راويان و اصحاب امام صادق (ع) بيش از چهار هزار نفر است كه از محضر آن حضرت بهرهمند شده و در جهان اسلام به انتشار علوم اهل بيت(ع) پرداختند. در اين جا به نام برخى از بزرگان اصحاب و راويان آن حضرت اشاره مىگردد:
1. جميل بن درّاج.
2. عبدالله بن مسكان.
3. عبدالله بن بكير.
4. حمّاد بن عيسى.
5. حمّاد بن عثمان.
6. ابان بن عثمان.
اين شش نفر به «اصحاب اجماع» معروف شدهاند.
7. أبان بن تغلب.
8. اسحاق بن عمّار صيرفى.
9. ابو حمزه ثمالى.
10. بريد بن معاويه عجلى.
11. حريز بن عبدالله سجستانى.
12. حمران بن اعين شيبانى.
13. زرارة بن اعين شيبانى.
14. صفوان بن مهران اسدى.
15. عبدالله بن ابى يعفور.
16. عمران بن عبدالله اشعرى.
17. عيسى بن عبدالله اشعرى.
18. فضيل بن يسار بصرى.
19. فيض بن مختار كوفى.
20. ابو بصير مرادى.
21. مؤمن الطاق محمد بن على.
22. محمد بن مسلم كوفى.
23. معاذبن كثير كسايى.
24. مُعَلىّ بن خُنَيس كوفى.
25. هشام بن محمد.
26. يونس بن ظبيان كوفى.
27. معاوية بن عمّار.
28. زيد شحام.
29. سُدير بن حكيم.
30. عبد السلام بن عبدالرحمن.
31. جابربن يزيد جُعفى.
32. ثابت بن دينار.
33. مفضل بن قيس.
34. مفضل بن عمر جُعفى.
35. سفيان بن عيينه.
نقش انگشترى امام صادق (ع)
نقش انگشترى آن حضرت«الله وليى و عصمتى من خلقه»بوده است. البته روايات مختلفى درباره نقش انگشترى امام (ع) نقل شده است. مانند: «ما شاء الله لا قوة الا بالله، استغفر الله، الله خالق كل شى، انت ثقتى فاعصمنى من خلقك، يا ثقتى قنى شر جميع خلقك، اللهم انت ثقتى فقنى شر خلقك، انت ثقتى فاعصمنى من الناس، الله عونى و عصمتى من الناس، ربى عصمتى من خلقه». روايتشده است كه امام موسى كاظم (ع) ، انگشترى امام صادق (ع) را به هفت دينار و در روايتى ديگر به هفتاد دينار خريدارى كرد.
زمامداران معاصر
1. عبدالملك بن مروان (86-65 ق.).
2. وليد بن عبدالملك (96-86 ق.).
3. سليمان بن عبدالملك (99-96 ق.).
4. عمر بن عبدالعزير (101-99 ق.).
5. يزيد بن عبدالملك (105-101 ق.).
6. هشام بن عبدالملك (125-105 ق.).
7. وليد بن يزيد (126-125 ق.).
8. يزيد بن وليد (126-126 ق.).
9. مروان بن محمد (132-126 ق.).
تمامى اين خلفا از سلسله بنى اميه و از شاخه بنىمروان بودند.
10. ابوالعباس سفاح (136-132 ق.).
11.منصور دوانيقى (158-136 ق.).
اين دو نفر از سلسله بنىعباس بودند.
امام صادق (ع) كه معاصر دو سلسله بنى اميه و بنى عباس بود، از هر دوى آنها سختىها و آزارها و بىمهرىهاى فراوانى ديد؛ اما چون آن حضرت در انتهاى دوران خلافت امويان و ابتداى خلافت عباسيان مىزيست، از فترت به وجود آمده در زمان انتقال خلافت از خاندان غاصبى به خاندان غاصب ديگر، زمينه ترويج وتبليغ مكتب اهل بيت(ع) را مناسب ديد و از اين فرصت پيش آمده، بيشترين بهره را نصيب اسلام و مسلمانان كرد.
آن حضرت، با تشكيل حوزه علميه و تعليم و تربيت شاگردان مبرزى چون هشام، زراره و محمد بن مسلم، تحوّل شگرفى در جهان اسلام و مذهب شيعه پديد آورد. به همين جهت به شيعيانِ امامىِ اثنا عشرى، شيعه جعفرى نيز گفته مىشود.
رويدادهاى مهم
1. شهادت امام محمد باقر (ع)، پدر ارجمند امام جعفر صادق (ع)، در سال 114 هجرى.
2. قيام زيد بن على (ع)، عموى امام جعفر صادق (ع) بر ضد امويان و شهادت او در اين واقعه، در سال 121 هجرى.
3. گسترش نهضت بنىهاشم (علويان و عباسيان)، در سراسر قلمرو حكمرانى امويان.
4. سرنگونىِ سلسله امويان و پيروزىِ عباسيان و تسخير خلافت اسلامى توسط ابوالعباس سفاح، در سال 133 هجرى.
5. قيام علويان بنىالحسن (ع) بر ضد عباسيان و سركوب شدن آنان به دست منصور دوانيقى.
6. بهرهجويىِ امام صادق (ع) از فرصت به دست آمده از نبرد ميان عباسيان و امويان، براى تشكيل حوزه علمىِ اسلامى و تربيت هزاران شاگرد در رشتههاى فقه، تفسير و علوم قرآن، كلام، شيمى، تاريخ و غيره، در مدينه مشرفه.
7. فراخوانىِ امام صادق (ع) از مدينه به بغداد، توسط سفاح عباسى و زير نظر قرارگرفتن آن حضرت.
8. فراخوانىِ مجدد امام صادق (ع) از مدينه به بغداد، توسط منصور دوانيقى و اذيت و آزار آن حضرت.
9. وفات اسماعيل، پسر امام صادق (ع)، در سال 142 هجرى و اندوه فراوان آن حضرت در اين مصيبت.
10. رفتار نامناسب عاملان منصور دوانيقى، در مدينه، با امام صادق (ع) و بسيارى از علويان.
11. مبارزه علمى و فرهنگىِ امام صادق (ع) و ياران ايشان با مخالفان، ملحدان و مدعيان دروغين.
12. مسموميت امام صادق (ع) و شهادت آن حضرت، در سال 148 هجرى، به دستور منصور دوانيقى.
13. به خاكسپارى پيكر مطهر امام صادق (ع)، در قبرستان بقيع، در كنار قبر پدر، جد و عمويشان، امام حسن مجتبى (ع).
معاشرت با مردم:
ليل و برهانى مىتوانست باشد بر پاكى طينت، علو طبع و والائى خويها و خصلتهاى او.
بنابراين جاى تعجب نيست كه مىبينيم امام در زندگى عادى خود و در معاشرت با مردم، آنگونه مىزيسته كه در ميان ياران و اصحابش انگشت نما نمىشده و طورى ظاهر نمىگرديده كه در ميان مردم به داشتن دبدبه و كبكبه مشخص باشد.
روزى به قصد تسليت گوئى به يكى از خويشاوندان نزديكش از خانه بيرون آمد و عدهاى از اصحاب و يارانش نيز همراه وى بودند. از قضا در وسط راه، بند كفش امام پاره شد. آن حضرت كفش را به دست گرفت و پا برهنه به راه خود ادامه داد.
ابن يعفور، يكى ازياران نزديك امام، تا حضرت را در اين وضع ديد فوراً كفش از پاى خويش درآورد و بند آن را باز كرد و به امام تقديم داشت؛ اما امام نه تنها آن بند را نگرفت، بلكه با ناراحتى از او روى بگردانيد و فرمود: شايستهترين فرد براى تحمل هر مصيبت و ناراحتى خود صاحب مصيبت است .
امام همينطور با پاى برهنه راه رفت تا به منزل مردى كه براى تسليت به او بيرون آمده بود، رسيد.
از ديگر رفتارهاى نيكوى امام با مردم، مهمان نوازى آن حضرت بوده است. وقتى امام در خانه اش مهمانى مىداشت و سفره غذا را مىگشود، به مهمانان خيلى تعارف مىكرد و آنان را به خوردن غذاى بيشتر دعوت و ترغيب مىفرمود و گاهى پس از آنكه مهمانان سير مىشدند، مجدداً خوراكى مىآورد و در پاسخ آنان كه مىگفتند، ما ديگر سير شدهايم، اشتها نداريم، مىفرمود: نه، هنوز چيزى نخوردهايد. بدانيد مهربانترين شما نسبت به ما كسانى هستند كه بر سر سفره ما خوب غذا مىخورند.
آنگاه براى تشويق ميهمانان به غذا خوردن و براى اينكه مبادا برخى از آنان از روى خجلت و شرم، گرسنه بمانند، از قول پيامبر احاديثى در ارتباط با خوردن نقل مىكرد، تا آنان با رغبت و علاقه و طيب خاطر غذا بخورند و مىفرمود: اين حديث: «اشدّ كم حبّاً لنا اُحسنُكم أكلاً عندَنا» را پيامبر در موقع هم غذائى با سلمان و مقداد و ابوذر فرموده است .
گاهى اوقات كه ميهمانان دست از طعام مىكشيدند، باز ديس پلو مىآورد و چون يكى از آنان از تناول غذا خوددارى مىكرد، مىفرمود: از علائم محبت و دوستى هر شخص نسبت به برادر و دوستش اين است كه در تناول غذاى او دستش باز باشد.
سپس امام با كفگير، مقدارى برنج براى او مىكشيد و او را تشويق به خوردن مىكرد و باز اگر مىديد آنها از روى شرم و حيا كم غذا مىخورند و آنطور كه بايد دست به غذا نمىزنند، مىفرمود: از نشانههاى محبت و علاقه هر شخص نسبت به ديگرى آن است كه بر سر سفره او با اشتها و رغبت غذا بخورد.(1)
امام موقعى كه اصحاب و يارانش را ميهمان مىكرد، برايشان سفره مىگشود و بهترين وپاكيزهترين غذاها را برايشان مىآورد و برخى گفتهاند كه امام براى آنان نان و حلوا (2) و روغن و غيره مىآورد. به ايشان اعتراض مىشد كه اينهمه خوردنى بر سر سفره نياورد و تدبير بكار بندد و مقتصد باشد. در پاسخ آنان مىفرمود: ما با تدبير خداوند، زندگيمان را سامان مىدهيم. اگر او در روزى ما گشايش دهد، ما نيز براى ميهمانان گشايش قائل مىشويم. ولى اگر درهاى روزى براى ما تنگ گردد، ما نيز زندگيمان را به همان تناسب تنظيم مىكنيم.(3)
ابوحمزه مىگويد: نزد ابوعبدالله عليه السلام بوديم؛ عدهاى ديگر وارد شدند( از اندرونى خانه امام). خوراكى پيش روى ما نهاده شد كه ما غذائى به پاكيزگى و لذت آن تا آن موقع نديده بوديم و ظرفى پر از خرما در جلوى ما گذاشتند كه از شدت تميزى و نظيفى همچو آئينه مىدرخشيد و ما روى خود را در آن خرماها مىديديم.(4)
امام با آن جلالت شأن و سن و سالى كه داشت، نمىگذاشت ميهمانانش كارى انجام دهند و اگر خدمتكارى در خانه نبود، خود شخصاً بلند مىشد و مىفرمود: رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم منع فرموده است كه انسان از ميهمان خود كار بكشد. (5)
و از بس علاقمند بود كه ميهمان نزد او بماند، موقعى كه ميهمان او بار سفر مىبست كه برود، امام از كمك و يارى در بستن باروبنه او خوددارى مىكرد؛ چنانكه درباره جماعتى از «جهينه» كه ميهمان ايشان بودند، چنين كرد و حتى به غلامان و خدمتكارانش هم دستور داد كه در جمع كردن اثاث آنان كمك نكنند و در پاسخ آنان كه گفتند: «اى فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ميهمان نوازى شايان كرديد و عطيه و هديه زياد داديد، اما چرا به غلامان و خدمتكارانتان فرموديد كه در بستن اثاث به ما كمك نكنند؟»، فرمود: ما خانوادهاى هستيم كه در رفتن ميهمانانمان از پيش ما، يارى و كمك نمىرسانيم. (6)
امام از شدت علاقهاى كه به نيكوئى، احسان، اطعام و زيارت مردم داشت، اصحاب و يارانش را با صراحت و يا به اشاره و كنايه به آن نوع كارها فرا مىخواند، و چه بسا كنايه و اشاره در تشويق به يك كار و عملى زيباتر و بهتر باشد .
امام ضمن حديثى چنين فرمود: اينكه پنج درهم به دست گيرم و وارد بازار شما شوم و با آن غذائى تهيه كنم و چند نفر مسلمان را دعوت كرده، اطعامشان كنم، نزد من دوست داشتنىتر از آن است كه يك برده را آزاد كنم. (7)
و باز فرمود: اينكه انسان، مؤمن نيازمدى را اطعام كند بهتر از آن است كه به ديدار او رود و ملاقات و زيارت او دوست داشتنىتر از آزادى ده برده است. (8)
به گمان من مقدم بودن آن امور در نزد امام همان رعايت محبت و مهربانى به مردم است و به نظر امام هر عملى كه در تحكيم مراتب مودت و محبت بين مردم مؤثرباشد، از فضيلت بيشترى برخوردار است .
ملاحظه كنيد امام براى اينكه احسان و نيكوئى به مردم را در نظر انسانها زيبا نشان دهد و انگيزه آنان را در انجام كارهاى خير تقويت نمايد فرمود:
ما من شىء أسرّ الىّ من يدٍ أَتبعتُها الاخرى لأنّ الاواخر يقطع شكر الاوائل.(9)
هيچ چيز نزد من شادى آفرينتر از آن نيست كه يك دست كه كار نيك و احسانى را انجام مىدهد به دنبال آن دست دوم نيز به حركت آيد و همسان او احسان كند؛ چون خوددارى دست دوم باعث ناسپاسى در مورد احسان دست اول مىشود.
نگارنده گويد: وجدان بيدار هر انسانى گواه صادق همين معنائى است كه امام صادق عليه السلام در اين حديث مطرح ساخته است ؛ زيرا شخص احسانگر، اگر به كارش ادامه ندهد و به پيروى دست اول كه عطا كرده است دست دوم جلو نيايد، سپاس و تشكر دوام نخواهد داشت .
اما سيره امام و نمونهاى ديگر از عملكرد ايشان در زمينه احسان و محبت به مرد، كارى است كه او در «عين زياد» كه باغى بوده است متعلق به امام در اطراف مدينه و در آن نخلهاى فراوان پرورانده بود، انجام مىداده و به تقاضاى يكى از اصحابش، خود امام ماجرا را چنين توضيح داده است:
وقتى كه فصل ميوه مىشد و خرماها مىرسيد، دستور مىدادم كه بخشى از ديوار باغ را خراب كنند وشكافى ايجاد نمايند تا مردم بتوانند از آنجا وارد شوند و از ميوه باغ بخورند. همچنين مىگفتم همه روزه به اندازه ده دامن، خرما كنار باغ بگذارند و پس از آن ده نفر اول مىخوردند و مىرفتند، ده نفر ديگر مىآمدند و مىنشستند و خرما مىخوردند و به هر نفر يك مشت پر خرما داده مىشد. و نيز دستور مىدادم براى همسايگان باغ، پيرمردان، پيرزنان ،كودكان، بيماران و زنان كه نمىتوانستند به باغ بيايند، براى هر نفرشان به اندازه يك مشت پر خرما ببرند. هنگامى هم كه خرما رو به تمام شدن مىگذاشت، حق مسؤولان، واسطهها و كارگران را مىدادم و بقيه خرماها را به مدينه بار مىكردم و باز در ميان اهل بيوتات و خانوادهها و ديگر محتاجان و نيازمندان تقسيم مىنمودم و سرانجام به مقدار هزار دينار براى خودم باقى مىماند. كلاً محصول اين باغ چهار هزار دينار مىشد. (10)
اين انفاق و احسان امام صادق عليه السلام كه در حدود سه هزار دينار مىشده، هر چند كه در حد خود زياد است، ليكن در مقايسه با ميزان جود و سخاى اهل بيت چندان هم زياد نيست. و مهمتر و چشمگيرتر در اين جريانات، اهتمام امام به مردم و صله و احسان مداوام او در حق ايشان است ، و اين نهايت بزرگوارى و عالىترين اخلاق انسانى است كه امام در رابطه با خود چنين مىگويد:
گاهى شخص نيازمندى حاجت خود را پيش من مىآورد و من با سرعت تمام آن را انجام مىدهم كه مبادا زمينه از بين برود و او خود بخود از من بىنياز گردد.(11)
و اين قطرهاى است از اقيانوس بيكران خلق و خوى عالى امام كه در مورد احسان و محبت به مردم، رأفت، عطوفت و مهربانى را در نظر انسان مجسم مىسازد و رفتار امام با مردم طورى است كه گويا مردم جملگى اعضاى خانواده و برادران و كسان او هستند و اين امر شگفتى نيست و رهبر و امام در رابطه با امت خويش بايستى چنين باشد.
پى نوشتها
1- بحارالانوار، ج 47، ص 40.
2- «فرانى» نوعى نان گرد وكفلت؛ «خبيص» و «خبيصه» يعنى حلوا.
3- بحار الانوار، ج 47، ص 22؛ وسائل الشيعه، ج 16، ص 444.
4- وسائل الشيعه، ج 16، ص 445.
5- بحارالانوار، ج 47، ص 41؛ وسائل الشيعه، ج 16، ص 457.
6- وسائل الشيعه، ج 16، ص 458.
7- همان كتاب، ص 448.
8- همان كتاب، ص 449؛ اصول كافى، ج 2، ص 203.
9- بحارالانوار،ج 47، ص 38؛ و كشف الغمه، ج 2، شرح حال امام صادق عليه السلام.
10- بحار الانوار، ج 74، ص 286.
11- امالى شيخ طوسى، مجلس 31.
نام: جعفر بن محمد
كنيه: ابوعبدالله، ابواسماعيل و ابوموسى.
لقاب: صادق، فاضل، صابر، طاهر، قائم، كافل و منجى.
مشهورترين لقب آن حضرت «صادق» است. اين لقب به خاطر صدق گفتار آن حضرت و تمايز از جعفر كذاب، كه در عصر امام زمان (ع) ادعاى امامت كرده بود، به آن حضرت داده شد.
منصب: معصوم هشتم و امام ششم شيعيان.
تاريخ ولادت: هفدهم ربيعالاول سال 80 هجرى.
برخى مورخان، تاريخ تولد آن حضرت را اول رجب سال 80 هجرى و برخى ديگر سال 83 هجرى دانستهاند؛اما قول اول مشهور است و اين روز مطابق است با روز ولادت پيامبر اكرم (ص).
محل تولد: مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).
نسب پدرى: امام محمد باقر بن على بن حسين بن على بن ابىطالب (ع).
نام مادر: فاطمه، مكنّى بهام فَروه بنت قاسم بن محمد بن ابى بكر.
ام فَروه، كه فرزندزاده جناب محمد بن ابى بكر بود، مقام والايى در بين زنان زمان خويش داشت. امام صادق (ع) درباره شأن او فرمود: مادرم از جمله زنانى بود كه ايمان آورد و تقوا پيشه كرد و نيكوكارى نمود، و خدا نيكوكاران را دوست دارد.
اين زن از تربيتشدگان مكتب امام زينالعابدين (ع) و امام محمد باقر (ع) است.
مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امام محمد باقر (ع) در هفتم ذىحجه سال114 هجرى تا 25 شوال سال 148 هجرى، به مدت 34 سال.
تاريخ و سبب شهادت: 25 شوال سال 148 هجرى، در سن 65 سالگى، به وسيله زهرى كه منصور دوانيقى به آن حضرت خورانيد.
برخى تاريخ شهادت آن حضرت را نيمه رجب سال 148 هجرى دانسته اند.
محل دفن: قبرستان بقيع، در مدينه مشرفه، در جوار قبر پدر و جدش و امامحسن مجتبى (ع) (در عربستان سعودى كنونى).
همسران: 1. فاطمه بنت حسين. 2. ام حميده (حميده مصفاة). و چند ام ولد ديگر.
فرزندان:آن حضرت ده فرزند داشت. هفت پسر و سه دختر. برخى فرزندان آن حضرت را يازده تن ذكر كرده اند كه هفت نفر از آنان پسر و باقى دختر بوده اند. نام فرزندان آن حضرت چنين بوده است: اسماعيل اعرج كه او را اسماعيل امين نيز خواندهاند، عبد الله، ام فروه، وى همان كسى است كه با پسر عموى خود كه همراه با زيد بن على قيام كرده بود ازدواج كرد. شيخ مفيد گويد: مادر آنان فاطمه، دختر حسين بن على بن حسين بن على بن ابى طالب بوده است. عبد العزيز بن اخضر جنابذى گويد: مادر آنان فاطمه، دختر حسين اثرم بن حسن بن على بن ابى طالب نام داشته است. فرزندان ديگر آن امام (ع) عبارت بودند از: امام موسى كاظم، محمد ديباج و اسحاق و فاطمه كبرى، كه از كنيزى به نام حميده بربريه، زاده شده بودند. عبد العزيز بن اخضر جنابذى گويد: وى به همسرى محمد بن ابراهيم بن محمد بن على بن عبد الله بن عباس درآمد و در خانه او نيز وفات يافت. ديگر از فرزندان آن حضرت عبارت بودند از: عباس، على عريضى، اسماء و فاطمه صغرى، كه هر يك از كنيزى متولد شده بودند. كسانى كه فرزندان امام (ع) را ده تن دانستهاند از ذكر نام فاطمه كبرى خوددارى كردهاند و آنان كه اولاد وى را يازده نفر كردهاند فاطمه كبرى را جزو فرزندان امام صادق (ع) قلمداد كردهاند. از عبارت ابن شهر آشوب در كتاب مناقب چنين برمىآيد كه ام فروه همان اسماء بوده است. چنان كه مىگويد: «اسماء ام فروه، كسى است كه پسر عمويش كه در ركاب زيد بن على قيام كرده، او را به زنى گرفت». صحت اين نظر بعيد نيست. چرا كه ام فروه، كنيه به حساب مىآيد نه اسم. با اين ترتيب اگر فاطمه كبرى را جزو فرزندان امام ذكر كنيم و ام فروه و اسماء را يك تن بدانيم، اولاد آن امام همان ده تن خواهد بود. پىنوشت: 1 - و اندوهى كهن است و آن بلنداى افتخار شماستبه ميلاد دختر قاسم بن محمد.
اصحاب و یاران
تعداد راويان و اصحاب امام صادق (ع) بيش از چهار هزار نفر است كه از محضر آن حضرت بهرهمند شده و در جهان اسلام به انتشار علوم اهل بيت(ع) پرداختند. در اين جا به نام برخى از بزرگان اصحاب و راويان آن حضرت اشاره مىگردد:
1. جميل بن درّاج.
2. عبدالله بن مسكان.
3. عبدالله بن بكير.
4. حمّاد بن عيسى.
5. حمّاد بن عثمان.
6. ابان بن عثمان.
اين شش نفر به «اصحاب اجماع» معروف شدهاند.
7. أبان بن تغلب.
8. اسحاق بن عمّار صيرفى.
9. ابو حمزه ثمالى.
10. بريد بن معاويه عجلى.
11. حريز بن عبدالله سجستانى.
12. حمران بن اعين شيبانى.
13. زرارة بن اعين شيبانى.
14. صفوان بن مهران اسدى.
15. عبدالله بن ابى يعفور.
16. عمران بن عبدالله اشعرى.
17. عيسى بن عبدالله اشعرى.
18. فضيل بن يسار بصرى.
19. فيض بن مختار كوفى.
20. ابو بصير مرادى.
21. مؤمن الطاق محمد بن على.
22. محمد بن مسلم كوفى.
23. معاذبن كثير كسايى.
24. مُعَلىّ بن خُنَيس كوفى.
25. هشام بن محمد.
26. يونس بن ظبيان كوفى.
27. معاوية بن عمّار.
28. زيد شحام.
29. سُدير بن حكيم.
30. عبد السلام بن عبدالرحمن.
31. جابربن يزيد جُعفى.
32. ثابت بن دينار.
33. مفضل بن قيس.
34. مفضل بن عمر جُعفى.
35. سفيان بن عيينه.
نقش انگشترى امام صادق (ع)
نقش انگشترى آن حضرت«الله وليى و عصمتى من خلقه»بوده است. البته روايات مختلفى درباره نقش انگشترى امام (ع) نقل شده است. مانند: «ما شاء الله لا قوة الا بالله، استغفر الله، الله خالق كل شى، انت ثقتى فاعصمنى من خلقك، يا ثقتى قنى شر جميع خلقك، اللهم انت ثقتى فقنى شر خلقك، انت ثقتى فاعصمنى من الناس، الله عونى و عصمتى من الناس، ربى عصمتى من خلقه». روايتشده است كه امام موسى كاظم (ع) ، انگشترى امام صادق (ع) را به هفت دينار و در روايتى ديگر به هفتاد دينار خريدارى كرد.
زمامداران معاصر
1. عبدالملك بن مروان (86-65 ق.).
2. وليد بن عبدالملك (96-86 ق.).
3. سليمان بن عبدالملك (99-96 ق.).
4. عمر بن عبدالعزير (101-99 ق.).
5. يزيد بن عبدالملك (105-101 ق.).
6. هشام بن عبدالملك (125-105 ق.).
7. وليد بن يزيد (126-125 ق.).
8. يزيد بن وليد (126-126 ق.).
9. مروان بن محمد (132-126 ق.).
تمامى اين خلفا از سلسله بنى اميه و از شاخه بنىمروان بودند.
10. ابوالعباس سفاح (136-132 ق.).
11.منصور دوانيقى (158-136 ق.).
اين دو نفر از سلسله بنىعباس بودند.
امام صادق (ع) كه معاصر دو سلسله بنى اميه و بنى عباس بود، از هر دوى آنها سختىها و آزارها و بىمهرىهاى فراوانى ديد؛ اما چون آن حضرت در انتهاى دوران خلافت امويان و ابتداى خلافت عباسيان مىزيست، از فترت به وجود آمده در زمان انتقال خلافت از خاندان غاصبى به خاندان غاصب ديگر، زمينه ترويج وتبليغ مكتب اهل بيت(ع) را مناسب ديد و از اين فرصت پيش آمده، بيشترين بهره را نصيب اسلام و مسلمانان كرد.
آن حضرت، با تشكيل حوزه علميه و تعليم و تربيت شاگردان مبرزى چون هشام، زراره و محمد بن مسلم، تحوّل شگرفى در جهان اسلام و مذهب شيعه پديد آورد. به همين جهت به شيعيانِ امامىِ اثنا عشرى، شيعه جعفرى نيز گفته مىشود.
رويدادهاى مهم
1. شهادت امام محمد باقر (ع)، پدر ارجمند امام جعفر صادق (ع)، در سال 114 هجرى.
2. قيام زيد بن على (ع)، عموى امام جعفر صادق (ع) بر ضد امويان و شهادت او در اين واقعه، در سال 121 هجرى.
3. گسترش نهضت بنىهاشم (علويان و عباسيان)، در سراسر قلمرو حكمرانى امويان.
4. سرنگونىِ سلسله امويان و پيروزىِ عباسيان و تسخير خلافت اسلامى توسط ابوالعباس سفاح، در سال 133 هجرى.
5. قيام علويان بنىالحسن (ع) بر ضد عباسيان و سركوب شدن آنان به دست منصور دوانيقى.
6. بهرهجويىِ امام صادق (ع) از فرصت به دست آمده از نبرد ميان عباسيان و امويان، براى تشكيل حوزه علمىِ اسلامى و تربيت هزاران شاگرد در رشتههاى فقه، تفسير و علوم قرآن، كلام، شيمى، تاريخ و غيره، در مدينه مشرفه.
7. فراخوانىِ امام صادق (ع) از مدينه به بغداد، توسط سفاح عباسى و زير نظر قرارگرفتن آن حضرت.
8. فراخوانىِ مجدد امام صادق (ع) از مدينه به بغداد، توسط منصور دوانيقى و اذيت و آزار آن حضرت.
9. وفات اسماعيل، پسر امام صادق (ع)، در سال 142 هجرى و اندوه فراوان آن حضرت در اين مصيبت.
10. رفتار نامناسب عاملان منصور دوانيقى، در مدينه، با امام صادق (ع) و بسيارى از علويان.
11. مبارزه علمى و فرهنگىِ امام صادق (ع) و ياران ايشان با مخالفان، ملحدان و مدعيان دروغين.
12. مسموميت امام صادق (ع) و شهادت آن حضرت، در سال 148 هجرى، به دستور منصور دوانيقى.
13. به خاكسپارى پيكر مطهر امام صادق (ع)، در قبرستان بقيع، در كنار قبر پدر، جد و عمويشان، امام حسن مجتبى (ع).
معاشرت با مردم:
ليل و برهانى مىتوانست باشد بر پاكى طينت، علو طبع و والائى خويها و خصلتهاى او.
بنابراين جاى تعجب نيست كه مىبينيم امام در زندگى عادى خود و در معاشرت با مردم، آنگونه مىزيسته كه در ميان ياران و اصحابش انگشت نما نمىشده و طورى ظاهر نمىگرديده كه در ميان مردم به داشتن دبدبه و كبكبه مشخص باشد.
روزى به قصد تسليت گوئى به يكى از خويشاوندان نزديكش از خانه بيرون آمد و عدهاى از اصحاب و يارانش نيز همراه وى بودند. از قضا در وسط راه، بند كفش امام پاره شد. آن حضرت كفش را به دست گرفت و پا برهنه به راه خود ادامه داد.
ابن يعفور، يكى ازياران نزديك امام، تا حضرت را در اين وضع ديد فوراً كفش از پاى خويش درآورد و بند آن را باز كرد و به امام تقديم داشت؛ اما امام نه تنها آن بند را نگرفت، بلكه با ناراحتى از او روى بگردانيد و فرمود: شايستهترين فرد براى تحمل هر مصيبت و ناراحتى خود صاحب مصيبت است .
امام همينطور با پاى برهنه راه رفت تا به منزل مردى كه براى تسليت به او بيرون آمده بود، رسيد.
از ديگر رفتارهاى نيكوى امام با مردم، مهمان نوازى آن حضرت بوده است. وقتى امام در خانه اش مهمانى مىداشت و سفره غذا را مىگشود، به مهمانان خيلى تعارف مىكرد و آنان را به خوردن غذاى بيشتر دعوت و ترغيب مىفرمود و گاهى پس از آنكه مهمانان سير مىشدند، مجدداً خوراكى مىآورد و در پاسخ آنان كه مىگفتند، ما ديگر سير شدهايم، اشتها نداريم، مىفرمود: نه، هنوز چيزى نخوردهايد. بدانيد مهربانترين شما نسبت به ما كسانى هستند كه بر سر سفره ما خوب غذا مىخورند.
آنگاه براى تشويق ميهمانان به غذا خوردن و براى اينكه مبادا برخى از آنان از روى خجلت و شرم، گرسنه بمانند، از قول پيامبر احاديثى در ارتباط با خوردن نقل مىكرد، تا آنان با رغبت و علاقه و طيب خاطر غذا بخورند و مىفرمود: اين حديث: «اشدّ كم حبّاً لنا اُحسنُكم أكلاً عندَنا» را پيامبر در موقع هم غذائى با سلمان و مقداد و ابوذر فرموده است .
گاهى اوقات كه ميهمانان دست از طعام مىكشيدند، باز ديس پلو مىآورد و چون يكى از آنان از تناول غذا خوددارى مىكرد، مىفرمود: از علائم محبت و دوستى هر شخص نسبت به برادر و دوستش اين است كه در تناول غذاى او دستش باز باشد.
سپس امام با كفگير، مقدارى برنج براى او مىكشيد و او را تشويق به خوردن مىكرد و باز اگر مىديد آنها از روى شرم و حيا كم غذا مىخورند و آنطور كه بايد دست به غذا نمىزنند، مىفرمود: از نشانههاى محبت و علاقه هر شخص نسبت به ديگرى آن است كه بر سر سفره او با اشتها و رغبت غذا بخورد.(1)
امام موقعى كه اصحاب و يارانش را ميهمان مىكرد، برايشان سفره مىگشود و بهترين وپاكيزهترين غذاها را برايشان مىآورد و برخى گفتهاند كه امام براى آنان نان و حلوا (2) و روغن و غيره مىآورد. به ايشان اعتراض مىشد كه اينهمه خوردنى بر سر سفره نياورد و تدبير بكار بندد و مقتصد باشد. در پاسخ آنان مىفرمود: ما با تدبير خداوند، زندگيمان را سامان مىدهيم. اگر او در روزى ما گشايش دهد، ما نيز براى ميهمانان گشايش قائل مىشويم. ولى اگر درهاى روزى براى ما تنگ گردد، ما نيز زندگيمان را به همان تناسب تنظيم مىكنيم.(3)
ابوحمزه مىگويد: نزد ابوعبدالله عليه السلام بوديم؛ عدهاى ديگر وارد شدند( از اندرونى خانه امام). خوراكى پيش روى ما نهاده شد كه ما غذائى به پاكيزگى و لذت آن تا آن موقع نديده بوديم و ظرفى پر از خرما در جلوى ما گذاشتند كه از شدت تميزى و نظيفى همچو آئينه مىدرخشيد و ما روى خود را در آن خرماها مىديديم.(4)
امام با آن جلالت شأن و سن و سالى كه داشت، نمىگذاشت ميهمانانش كارى انجام دهند و اگر خدمتكارى در خانه نبود، خود شخصاً بلند مىشد و مىفرمود: رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم منع فرموده است كه انسان از ميهمان خود كار بكشد. (5)
و از بس علاقمند بود كه ميهمان نزد او بماند، موقعى كه ميهمان او بار سفر مىبست كه برود، امام از كمك و يارى در بستن باروبنه او خوددارى مىكرد؛ چنانكه درباره جماعتى از «جهينه» كه ميهمان ايشان بودند، چنين كرد و حتى به غلامان و خدمتكارانش هم دستور داد كه در جمع كردن اثاث آنان كمك نكنند و در پاسخ آنان كه گفتند: «اى فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ميهمان نوازى شايان كرديد و عطيه و هديه زياد داديد، اما چرا به غلامان و خدمتكارانتان فرموديد كه در بستن اثاث به ما كمك نكنند؟»، فرمود: ما خانوادهاى هستيم كه در رفتن ميهمانانمان از پيش ما، يارى و كمك نمىرسانيم. (6)
امام از شدت علاقهاى كه به نيكوئى، احسان، اطعام و زيارت مردم داشت، اصحاب و يارانش را با صراحت و يا به اشاره و كنايه به آن نوع كارها فرا مىخواند، و چه بسا كنايه و اشاره در تشويق به يك كار و عملى زيباتر و بهتر باشد .
امام ضمن حديثى چنين فرمود: اينكه پنج درهم به دست گيرم و وارد بازار شما شوم و با آن غذائى تهيه كنم و چند نفر مسلمان را دعوت كرده، اطعامشان كنم، نزد من دوست داشتنىتر از آن است كه يك برده را آزاد كنم. (7)
و باز فرمود: اينكه انسان، مؤمن نيازمدى را اطعام كند بهتر از آن است كه به ديدار او رود و ملاقات و زيارت او دوست داشتنىتر از آزادى ده برده است. (8)
به گمان من مقدم بودن آن امور در نزد امام همان رعايت محبت و مهربانى به مردم است و به نظر امام هر عملى كه در تحكيم مراتب مودت و محبت بين مردم مؤثرباشد، از فضيلت بيشترى برخوردار است .
ملاحظه كنيد امام براى اينكه احسان و نيكوئى به مردم را در نظر انسانها زيبا نشان دهد و انگيزه آنان را در انجام كارهاى خير تقويت نمايد فرمود:
ما من شىء أسرّ الىّ من يدٍ أَتبعتُها الاخرى لأنّ الاواخر يقطع شكر الاوائل.(9)
هيچ چيز نزد من شادى آفرينتر از آن نيست كه يك دست كه كار نيك و احسانى را انجام مىدهد به دنبال آن دست دوم نيز به حركت آيد و همسان او احسان كند؛ چون خوددارى دست دوم باعث ناسپاسى در مورد احسان دست اول مىشود.
نگارنده گويد: وجدان بيدار هر انسانى گواه صادق همين معنائى است كه امام صادق عليه السلام در اين حديث مطرح ساخته است ؛ زيرا شخص احسانگر، اگر به كارش ادامه ندهد و به پيروى دست اول كه عطا كرده است دست دوم جلو نيايد، سپاس و تشكر دوام نخواهد داشت .
اما سيره امام و نمونهاى ديگر از عملكرد ايشان در زمينه احسان و محبت به مرد، كارى است كه او در «عين زياد» كه باغى بوده است متعلق به امام در اطراف مدينه و در آن نخلهاى فراوان پرورانده بود، انجام مىداده و به تقاضاى يكى از اصحابش، خود امام ماجرا را چنين توضيح داده است:
وقتى كه فصل ميوه مىشد و خرماها مىرسيد، دستور مىدادم كه بخشى از ديوار باغ را خراب كنند وشكافى ايجاد نمايند تا مردم بتوانند از آنجا وارد شوند و از ميوه باغ بخورند. همچنين مىگفتم همه روزه به اندازه ده دامن، خرما كنار باغ بگذارند و پس از آن ده نفر اول مىخوردند و مىرفتند، ده نفر ديگر مىآمدند و مىنشستند و خرما مىخوردند و به هر نفر يك مشت پر خرما داده مىشد. و نيز دستور مىدادم براى همسايگان باغ، پيرمردان، پيرزنان ،كودكان، بيماران و زنان كه نمىتوانستند به باغ بيايند، براى هر نفرشان به اندازه يك مشت پر خرما ببرند. هنگامى هم كه خرما رو به تمام شدن مىگذاشت، حق مسؤولان، واسطهها و كارگران را مىدادم و بقيه خرماها را به مدينه بار مىكردم و باز در ميان اهل بيوتات و خانوادهها و ديگر محتاجان و نيازمندان تقسيم مىنمودم و سرانجام به مقدار هزار دينار براى خودم باقى مىماند. كلاً محصول اين باغ چهار هزار دينار مىشد. (10)
اين انفاق و احسان امام صادق عليه السلام كه در حدود سه هزار دينار مىشده، هر چند كه در حد خود زياد است، ليكن در مقايسه با ميزان جود و سخاى اهل بيت چندان هم زياد نيست. و مهمتر و چشمگيرتر در اين جريانات، اهتمام امام به مردم و صله و احسان مداوام او در حق ايشان است ، و اين نهايت بزرگوارى و عالىترين اخلاق انسانى است كه امام در رابطه با خود چنين مىگويد:
گاهى شخص نيازمندى حاجت خود را پيش من مىآورد و من با سرعت تمام آن را انجام مىدهم كه مبادا زمينه از بين برود و او خود بخود از من بىنياز گردد.(11)
و اين قطرهاى است از اقيانوس بيكران خلق و خوى عالى امام كه در مورد احسان و محبت به مردم، رأفت، عطوفت و مهربانى را در نظر انسان مجسم مىسازد و رفتار امام با مردم طورى است كه گويا مردم جملگى اعضاى خانواده و برادران و كسان او هستند و اين امر شگفتى نيست و رهبر و امام در رابطه با امت خويش بايستى چنين باشد.
پى نوشتها
1- بحارالانوار، ج 47، ص 40.
2- «فرانى» نوعى نان گرد وكفلت؛ «خبيص» و «خبيصه» يعنى حلوا.
3- بحار الانوار، ج 47، ص 22؛ وسائل الشيعه، ج 16، ص 444.
4- وسائل الشيعه، ج 16، ص 445.
5- بحارالانوار، ج 47، ص 41؛ وسائل الشيعه، ج 16، ص 457.
6- وسائل الشيعه، ج 16، ص 458.
7- همان كتاب، ص 448.
8- همان كتاب، ص 449؛ اصول كافى، ج 2، ص 203.
9- بحارالانوار،ج 47، ص 38؛ و كشف الغمه، ج 2، شرح حال امام صادق عليه السلام.
10- بحار الانوار، ج 74، ص 286.
11- امالى شيخ طوسى، مجلس 31.