اهمیت روانشناسی کودک
● روان شناسی کودک اهمیت خود را از کودک میگیرد، چرا که دوران کودکی انسان اهمیت فوقالعادهای دارد. شاید نگاهی به دوران کودکی انسان و تواناییهای نوزاد انسان در مقایسه با سایر موجودات اهمیت این دوران را آشکارتر سازد. نوزاد انسان در میان سایر موجودات عالم طولانیترین زمان را نیاز دارد که قابلیتها و تواناییهای خود را پرورش و آشکار سازد. در واقع انسان حدود ۱۸سال اول زندگی خود را در حال رشد و تکامل در ابعاد مختلف است و این زمان طولانی و با اهمیتی در زندگی انسان است.از طرف دیگر، نوزاد انسان با کمترین تواناییها و امکانات (نظیر بازتابها) به دنیا میآید و به مراقبت زیاد و شدیدی نسبت به سایر موجودات نیاز دارد (برای مثال در نظر بگیرید که چگونه گوساله گاو پس از به دنیا آمدن روی پای خود میایستد، ولی نوزاد انسان حتی نمیتواند سر خود را راست نگه دارد). ابن مراقبت توسط پدر و مادر در وهله اول و توسط اطرافیان و جامعه در وهله دوم اعمال میشود، ولی این مراقبت بدون آگاهی، دانش و آموزش شیوههای فرزندپروری صحیح امکان ندارد و اهمیت روان شناسی کودک نیز از این دو موضوع (زمان طولانی رشد کودکی و شیوههای صحیح فرزندپروری) ناشی میشود.
● اهداف روانشناسی کودک
روان شناسی کودک به عنوان یکی از زیرمجموعههای «روانشناسی رشد» با هدف نگاه دقیق و علمی به کودک و نیازهای او و یافتن شیوههای صحیح پرورشی و آموزشی کودک از اولین سالهای تاسیس روان شناسی علمی مورد توجه بوده است. (البته موضوع کودک و مسائل مربوط به او همیشه مورد توجه بوده است). در طول این سالها روان شناسان زیادی نظیر ژان پیاژه (Jean Piaget)، استانلی هال (Stanley Hall) به مطالعه و تحقیق در مورد جنبههای مختلف رشد کودک پرداختهاند.
بدون شک یکی از مهمترین و موثرترین دوران زندگی آدمی دوران کودکی است. دورانی که در آن شخصیت (Personality) فرد پایهریزی شده و شکل میگیرد. امروزه این حقیقت انکارناپذیر به اثبات رسیده است که کودکان در سنین پایین (طفولیت) فقط به توجه و مراقبت جسمانی نیاز ندارند، بلکه این توجه باید همه ابعاد وجودی آنها شامل رشد اجتماعی، عاطفی، شخصیتی و هوشی را دربر گیرد. این ابعاد عوامل تعیین کننده و اساسی یک انسان هستند که از دوران کودکی پایهگذاری و شکل میگیرند.
تمام کودکان اضطراب و بیقراری را تجربه میکنند. در بیشتر مواقع از یک کودک طبیعی انتظار میرود که زمان زیادی را در حال شور و شوق، بیقراری و کنجکاوی باشد. برای مثال کودکان، زمانی که ۹ ماه از سال را به خاطر رفتن به مدرسه از والدین خود جدا میشوند، دارای دلواپسی و اضطراب خاصی هستند. در مورد بچههای کوچکتر این حالت، گاهی اوقات به ترس نیز تبدیل میشود. ( مثل ترس از تاریکی، از توفان، از حیوانات یا از چیزهای بزرگ و قوی ). اگر قبل از شروع این هیجانات این نوع رفتارها مثل جدا شدن از والدین، نشاط در مدرسه و یافتن دوست در اعمال بچهها گنجانده شود، والدین به راحتی میتوانند ارزشهای آنها را در زمان وقوع آن برای کودکان توضیح داده و آنها را متقاعد کنند. این روش توسط روانشناسان قدیمی پیشنهاد شده است. یک نوع از این اضطرابها و نگرانیها که
ترس از جدایی نام دارد به شدت احتیاج به درمان و مراقبت دارد از علائم آن:
۱. داشتن ترس همیشگـــی و دائم درباره سلامت و امنیت والدین خود
۲. امتناع کــــردن از رفتن به مدرسه
۳. دل دردهای دائم و مستمـــر و یا شکایت از دردهای جسمــــی دیگـــر
۴. نگــــرانیهای فوقالعاده، زمان خوابیدن
۵. متکــــی و وابسته بودن به دیگـــران
۶. تــــرس و وحشت زیاد زمــــان جدا شدن از والــدین
۷. وحشت کــردن یا کابـــوس دیدن در زمان خواب
نوع دیگری نگرانی و اضطراب زمانی است که کودک از چیز خاصی میترسد مثلا از سگ، حشرات و یا هر چیز خاص دیگری و این ترس باعث استرس و هیجانی در دورن کودک میگردد. گاهی، بعضی از این کودکان از دیدن و یا صحبت کردن با افراد جدید و ناشناس وحشت دارند. این بچهها به سختی میتوانند برای خود دوستان جدیدی پیدا کنند یا با هر شخص دیگری بجز اعضای خانواده شان ارتباط برقرار سازند. بچههای دیگری که از این اضطرابها رنج می برند شاید:
۱. نگرانـــیهای زیادی در مـــورد هر چیزی قبل از وقوع اتفاق آن دارند.
۲. درباره مدرسه رفتن، با کســـی دوست شدن و ورزش کـــردن استرس دارند.
۳. افکار مشوش و عکس العملهای عصبی دارند.
۴. از اینکه خطا و یا اشتباهــــی کنند، میترسند.
۵. از اعتمـــاد به نفس فــــوق العاده کمـــی بــــرخوردارند.
کودکانی که دارای استرس و اضطراب هستند دچار تنشها و دلواپسیهای زیادی میشوند. نگرانیهای آنها گاهی اوقات به اندازهای میرسد که دیگر قادر به انجام دادن کاری یا تصمیم گرفتن و حتی فکر کردن در مورد مسائل اطراف خود نمیباشند. کودکان مضطرب، اغلب کودکانی ساکت، عصبی، شاکی، ناراضی و کم طاقت هستند. و اغلب درباره همه چیز مشکل دارند. والدین این کودکان باید بسیار هوشیار بوده و به نشانههای عصبی بودن و اضطراب داشتن در کودکان خود دقت کنند، تا پس از شناخت سریع و به موقع، مانع از پیشرفت این حالتها شوند. این موضوع که باید به سرعت باعث کاهش ترس و اضطراب در کودکان شویم، اهمیت زیادی دارد.
اگر با متمرکز شدن روی رفتارهای کودک خود به وجود اضطراب و نگرانی در درون او پی بردید، به سرعت با یک روانشناس کودک و نوجوان یا هر روانشناس دیگری که در مورد سلامت فکری و معالجه آن تجربه و مهارت لازم را داشته باشد، مشورت کنید. با مراقبتهای ویژه؛ مشکلات اضطراب و استرس را در کودکان خود از بین ببرید. این مراقبتها بهزودی مانع از بوجود آمدن مشکلاتی، از قبیل نداشتن رابطه دوستی با دیگران، شکستها و ضربههای اجتماعی و درونی، کمبود شدید اعتماد به نفس در آینده خواهد شد. این مراقبتها متشکل از روان درمانیهای انفرادی، معالجات و روان درمانیهای خانوادگی، مراقبتهای رفتاری و مشاوره در مدرسه میباشد.برخی کودکان هیچگاه بهطور جدی معنای ترس را درک نمیکنند، اما بسیاری از آنها با مجموعهای از تجربههای ترسناک در طول زندگی شان روبه رو میشوند. آنها از افراد غریبه، تاریکی، حیوانات، توفان، مکانهای بسته، مرگ یا هر چیز جدید یا متفاوتی میترسند. این گونه ترسها در برخی سنین یا دورههایی خاص تشدید میشوند، مثلا ترس از زلزله که در بعضی دوران زندگی کودک رخ میدهد، بیشتر ناشی از این است که کودک احساس میکند مبادا والدینش را از دست بدهد، یا خودش بمیرد.
● ترسهای معمول کودکان
ترس از مرگ، یکی از ترسهای معمول در کودکان به شمار میرود و ممکن است به صورت اضطراب شدید از تنها ماندن، ناتوانی در به خواب رفتن، یا صحبت همیشگی درباره مرگ تظاهر پیدا کند. در ۵ یا ۶ سالگی، بیشتر کودکان سوالاتی درباره مرگ میپرسند، اما از آنجا که مفهوم چرخه زندگی را بهطور کامل درک نکرده اند، مرگ را مرتبط با پیری میدانند و خود را در خطر نمیبینند. در ۷ سالگی مشکوک میشوند که مرگ فقط به پیرمردان و پیرزنان اختصاص ندارد و برای آنها نیز محتمل است. در نتیجه این سن بیشتر سوالاتشان درباره بیماریها و عوارض آنها متمرکز میشود. بیشتر کودکان ۹ یا ۱۰ ساله انتظار دارند پاسخ سوالات خود را بهطور دقیق دریافت کنند. ما نباید واقعیتها را از فرزندان مان مخفی کنیم؛ حتی واقعیت تلخی چون مرگ را.
بنابراین در مقابل سوالات فرزندتان در رابطه با مقوله مرگ از پاسخهای پیچیده خودداری کنید. پاسخ شما میتواند براساس منطق و اعتقادات مذهبی استوار باشد. میتوانید برای ا از واژههای مناسب استفاده کنید از به کار بردن واژههایی مانند کشته شدن یا مردن خودداری نکنید، زیرا کودک معنی آنها را درک میکند. روی زندگی تمرکز کنید. پس از آنکه به کودک اجازه دادی احساس خود را بیان کند و پاسخ سوالاتش را بگیرد، روی زندگی و زنده بودن تمرکز کنید درباره روشهای سالم زندگی که موجب طول عمر میشود، بحث کنید. برای مثال، تغذیه صحیح، معاینات پزشکی مرتب، ورزش منظم و... چرخه زندگی را برای کودک شرح دهید. بهترین راه برای افزایش آگاهی کودک درباره مرگ، درک زندگی است. اگر فرزندتان به سن مناسب رسیده است، اجازه دهید گیاهی را بکارد و مراحل مختلف حیات را مشاهده کند.
با کودکتان صحبت کنید: بهتر است با توجه به سن و شخصیت کودک تا حدی آنان را در جریان بیماریهای وخیم یکی از نزدیکان یا دوستان بیمار بگذارید. اجازه دهید کودک احساساتش را بیان کند. وقتی فرزند شما از بیماری یا مرگ شخصی خبردار میشود، احساسات زیادی بروز خواهد داد ممکن است احساس انکار، ناراحتی، ناامیدی، تقصیر یا ترس داشته باشد. بهویژه ممکن است بترسد که مبادا چنین اتفاقی برای خودش یا کسانی که دوستشان دارد، رخ دهد. بگذارید درباره احساسش با شما گفتوگو کند. شما نیز به جای انکار احساساتش به او اطمینان دهید و از او حمایت کنید.
● ترس از تاریکی
تقریبا همه کودکان حداقل برای مدتی از تاریکی میترسند. این ترس اغلب دو تا سه سالگی ظاهر میشود. ترس از تاریکی در میان کودکان متفاوت و در حال تغییر است. یک شب از هیولا و شب دیگر از دزد میترسند. معمولا اطمینان دادن به کودک (هرچند جزئی) مانع تشدید و مزمن شدن ترس میشود، اما گاهی ترس در کودک باقی میماند، در این صورت پیشنهادهای زیر شما را در غلبه بر مشکل یاری خواهند داد. درباره ترس بحث کنید. هیچگاه روی احساساتی مثل ترس، سرپوش نگذارید، بلکه به آن اعتراف کنید زیرا به نظر کودک واقعی میآید. به او اطمینان دهید چیزی برای ترسیدن وجود ندارد، اما احساسات او را به عنوان احمقانه یا بچگانه بودن مسخره نکنید. از کودک بپرسید در تاریکی از چه چیزی میترسد؟ در یک اتاق تاریک کنار او بنشینید و بخواهید علت ترس خود را شرح دهد کودک را در برابر ترس مقاوم کنید: مجموعهای از بازیها میتوانند کودک را به تاریکی عادت دهند. به برخی از این بازیها توجه کنید. دنبال بازی، خودتان نقش راهنما را به عهده بگیرید و از کودک بخواهید شما را دنبال کند. بهتر است با دستتان او را راهنمایی کنید. ابتدا بازی را در روشنایی انجام دهید و فقط گاهی وارد تاریکی شوید، اما بهتدریج مدت زمان بیشتری را در تاریکی بگذرانید. اگر کودک خواست جای خود را با او عوض کنید.همراه با کودکتان در حالی که یک چراغ قوه در دست دارید، به اتاق تاریکی وارد شوید و با او بازی کنید. به فرزندتان بیاموزید در تاریکی با خودش صحبت کند. وقتی او جملههایی نظیر «من نمیترسم» و «هیچ چیز نمیتواند به من صدمه بزند» را تکرار کند میتواند خودش را شجاع بداند.هرگاه کودک را در غلبه بر ترسش موفق دیدید موفقیت او را تحسین کنید.
● روان شناسی کودک اهمیت خود را از کودک میگیرد، چرا که دوران کودکی انسان اهمیت فوقالعادهای دارد. شاید نگاهی به دوران کودکی انسان و تواناییهای نوزاد انسان در مقایسه با سایر موجودات اهمیت این دوران را آشکارتر سازد. نوزاد انسان در میان سایر موجودات عالم طولانیترین زمان را نیاز دارد که قابلیتها و تواناییهای خود را پرورش و آشکار سازد. در واقع انسان حدود ۱۸سال اول زندگی خود را در حال رشد و تکامل در ابعاد مختلف است و این زمان طولانی و با اهمیتی در زندگی انسان است.از طرف دیگر، نوزاد انسان با کمترین تواناییها و امکانات (نظیر بازتابها) به دنیا میآید و به مراقبت زیاد و شدیدی نسبت به سایر موجودات نیاز دارد (برای مثال در نظر بگیرید که چگونه گوساله گاو پس از به دنیا آمدن روی پای خود میایستد، ولی نوزاد انسان حتی نمیتواند سر خود را راست نگه دارد). ابن مراقبت توسط پدر و مادر در وهله اول و توسط اطرافیان و جامعه در وهله دوم اعمال میشود، ولی این مراقبت بدون آگاهی، دانش و آموزش شیوههای فرزندپروری صحیح امکان ندارد و اهمیت روان شناسی کودک نیز از این دو موضوع (زمان طولانی رشد کودکی و شیوههای صحیح فرزندپروری) ناشی میشود.
● اهداف روانشناسی کودک
روان شناسی کودک به عنوان یکی از زیرمجموعههای «روانشناسی رشد» با هدف نگاه دقیق و علمی به کودک و نیازهای او و یافتن شیوههای صحیح پرورشی و آموزشی کودک از اولین سالهای تاسیس روان شناسی علمی مورد توجه بوده است. (البته موضوع کودک و مسائل مربوط به او همیشه مورد توجه بوده است). در طول این سالها روان شناسان زیادی نظیر ژان پیاژه (Jean Piaget)، استانلی هال (Stanley Hall) به مطالعه و تحقیق در مورد جنبههای مختلف رشد کودک پرداختهاند.
بدون شک یکی از مهمترین و موثرترین دوران زندگی آدمی دوران کودکی است. دورانی که در آن شخصیت (Personality) فرد پایهریزی شده و شکل میگیرد. امروزه این حقیقت انکارناپذیر به اثبات رسیده است که کودکان در سنین پایین (طفولیت) فقط به توجه و مراقبت جسمانی نیاز ندارند، بلکه این توجه باید همه ابعاد وجودی آنها شامل رشد اجتماعی، عاطفی، شخصیتی و هوشی را دربر گیرد. این ابعاد عوامل تعیین کننده و اساسی یک انسان هستند که از دوران کودکی پایهگذاری و شکل میگیرند.
تمام کودکان اضطراب و بیقراری را تجربه میکنند. در بیشتر مواقع از یک کودک طبیعی انتظار میرود که زمان زیادی را در حال شور و شوق، بیقراری و کنجکاوی باشد. برای مثال کودکان، زمانی که ۹ ماه از سال را به خاطر رفتن به مدرسه از والدین خود جدا میشوند، دارای دلواپسی و اضطراب خاصی هستند. در مورد بچههای کوچکتر این حالت، گاهی اوقات به ترس نیز تبدیل میشود. ( مثل ترس از تاریکی، از توفان، از حیوانات یا از چیزهای بزرگ و قوی ). اگر قبل از شروع این هیجانات این نوع رفتارها مثل جدا شدن از والدین، نشاط در مدرسه و یافتن دوست در اعمال بچهها گنجانده شود، والدین به راحتی میتوانند ارزشهای آنها را در زمان وقوع آن برای کودکان توضیح داده و آنها را متقاعد کنند. این روش توسط روانشناسان قدیمی پیشنهاد شده است. یک نوع از این اضطرابها و نگرانیها که
ترس از جدایی نام دارد به شدت احتیاج به درمان و مراقبت دارد از علائم آن:
۱. داشتن ترس همیشگـــی و دائم درباره سلامت و امنیت والدین خود
۲. امتناع کــــردن از رفتن به مدرسه
۳. دل دردهای دائم و مستمـــر و یا شکایت از دردهای جسمــــی دیگـــر
۴. نگــــرانیهای فوقالعاده، زمان خوابیدن
۵. متکــــی و وابسته بودن به دیگـــران
۶. تــــرس و وحشت زیاد زمــــان جدا شدن از والــدین
۷. وحشت کــردن یا کابـــوس دیدن در زمان خواب
نوع دیگری نگرانی و اضطراب زمانی است که کودک از چیز خاصی میترسد مثلا از سگ، حشرات و یا هر چیز خاص دیگری و این ترس باعث استرس و هیجانی در دورن کودک میگردد. گاهی، بعضی از این کودکان از دیدن و یا صحبت کردن با افراد جدید و ناشناس وحشت دارند. این بچهها به سختی میتوانند برای خود دوستان جدیدی پیدا کنند یا با هر شخص دیگری بجز اعضای خانواده شان ارتباط برقرار سازند. بچههای دیگری که از این اضطرابها رنج می برند شاید:
۱. نگرانـــیهای زیادی در مـــورد هر چیزی قبل از وقوع اتفاق آن دارند.
۲. درباره مدرسه رفتن، با کســـی دوست شدن و ورزش کـــردن استرس دارند.
۳. افکار مشوش و عکس العملهای عصبی دارند.
۴. از اینکه خطا و یا اشتباهــــی کنند، میترسند.
۵. از اعتمـــاد به نفس فــــوق العاده کمـــی بــــرخوردارند.
کودکانی که دارای استرس و اضطراب هستند دچار تنشها و دلواپسیهای زیادی میشوند. نگرانیهای آنها گاهی اوقات به اندازهای میرسد که دیگر قادر به انجام دادن کاری یا تصمیم گرفتن و حتی فکر کردن در مورد مسائل اطراف خود نمیباشند. کودکان مضطرب، اغلب کودکانی ساکت، عصبی، شاکی، ناراضی و کم طاقت هستند. و اغلب درباره همه چیز مشکل دارند. والدین این کودکان باید بسیار هوشیار بوده و به نشانههای عصبی بودن و اضطراب داشتن در کودکان خود دقت کنند، تا پس از شناخت سریع و به موقع، مانع از پیشرفت این حالتها شوند. این موضوع که باید به سرعت باعث کاهش ترس و اضطراب در کودکان شویم، اهمیت زیادی دارد.
اگر با متمرکز شدن روی رفتارهای کودک خود به وجود اضطراب و نگرانی در درون او پی بردید، به سرعت با یک روانشناس کودک و نوجوان یا هر روانشناس دیگری که در مورد سلامت فکری و معالجه آن تجربه و مهارت لازم را داشته باشد، مشورت کنید. با مراقبتهای ویژه؛ مشکلات اضطراب و استرس را در کودکان خود از بین ببرید. این مراقبتها بهزودی مانع از بوجود آمدن مشکلاتی، از قبیل نداشتن رابطه دوستی با دیگران، شکستها و ضربههای اجتماعی و درونی، کمبود شدید اعتماد به نفس در آینده خواهد شد. این مراقبتها متشکل از روان درمانیهای انفرادی، معالجات و روان درمانیهای خانوادگی، مراقبتهای رفتاری و مشاوره در مدرسه میباشد.برخی کودکان هیچگاه بهطور جدی معنای ترس را درک نمیکنند، اما بسیاری از آنها با مجموعهای از تجربههای ترسناک در طول زندگی شان روبه رو میشوند. آنها از افراد غریبه، تاریکی، حیوانات، توفان، مکانهای بسته، مرگ یا هر چیز جدید یا متفاوتی میترسند. این گونه ترسها در برخی سنین یا دورههایی خاص تشدید میشوند، مثلا ترس از زلزله که در بعضی دوران زندگی کودک رخ میدهد، بیشتر ناشی از این است که کودک احساس میکند مبادا والدینش را از دست بدهد، یا خودش بمیرد.
● ترسهای معمول کودکان
ترس از مرگ، یکی از ترسهای معمول در کودکان به شمار میرود و ممکن است به صورت اضطراب شدید از تنها ماندن، ناتوانی در به خواب رفتن، یا صحبت همیشگی درباره مرگ تظاهر پیدا کند. در ۵ یا ۶ سالگی، بیشتر کودکان سوالاتی درباره مرگ میپرسند، اما از آنجا که مفهوم چرخه زندگی را بهطور کامل درک نکرده اند، مرگ را مرتبط با پیری میدانند و خود را در خطر نمیبینند. در ۷ سالگی مشکوک میشوند که مرگ فقط به پیرمردان و پیرزنان اختصاص ندارد و برای آنها نیز محتمل است. در نتیجه این سن بیشتر سوالاتشان درباره بیماریها و عوارض آنها متمرکز میشود. بیشتر کودکان ۹ یا ۱۰ ساله انتظار دارند پاسخ سوالات خود را بهطور دقیق دریافت کنند. ما نباید واقعیتها را از فرزندان مان مخفی کنیم؛ حتی واقعیت تلخی چون مرگ را.
بنابراین در مقابل سوالات فرزندتان در رابطه با مقوله مرگ از پاسخهای پیچیده خودداری کنید. پاسخ شما میتواند براساس منطق و اعتقادات مذهبی استوار باشد. میتوانید برای ا از واژههای مناسب استفاده کنید از به کار بردن واژههایی مانند کشته شدن یا مردن خودداری نکنید، زیرا کودک معنی آنها را درک میکند. روی زندگی تمرکز کنید. پس از آنکه به کودک اجازه دادی احساس خود را بیان کند و پاسخ سوالاتش را بگیرد، روی زندگی و زنده بودن تمرکز کنید درباره روشهای سالم زندگی که موجب طول عمر میشود، بحث کنید. برای مثال، تغذیه صحیح، معاینات پزشکی مرتب، ورزش منظم و... چرخه زندگی را برای کودک شرح دهید. بهترین راه برای افزایش آگاهی کودک درباره مرگ، درک زندگی است. اگر فرزندتان به سن مناسب رسیده است، اجازه دهید گیاهی را بکارد و مراحل مختلف حیات را مشاهده کند.
با کودکتان صحبت کنید: بهتر است با توجه به سن و شخصیت کودک تا حدی آنان را در جریان بیماریهای وخیم یکی از نزدیکان یا دوستان بیمار بگذارید. اجازه دهید کودک احساساتش را بیان کند. وقتی فرزند شما از بیماری یا مرگ شخصی خبردار میشود، احساسات زیادی بروز خواهد داد ممکن است احساس انکار، ناراحتی، ناامیدی، تقصیر یا ترس داشته باشد. بهویژه ممکن است بترسد که مبادا چنین اتفاقی برای خودش یا کسانی که دوستشان دارد، رخ دهد. بگذارید درباره احساسش با شما گفتوگو کند. شما نیز به جای انکار احساساتش به او اطمینان دهید و از او حمایت کنید.
● ترس از تاریکی
تقریبا همه کودکان حداقل برای مدتی از تاریکی میترسند. این ترس اغلب دو تا سه سالگی ظاهر میشود. ترس از تاریکی در میان کودکان متفاوت و در حال تغییر است. یک شب از هیولا و شب دیگر از دزد میترسند. معمولا اطمینان دادن به کودک (هرچند جزئی) مانع تشدید و مزمن شدن ترس میشود، اما گاهی ترس در کودک باقی میماند، در این صورت پیشنهادهای زیر شما را در غلبه بر مشکل یاری خواهند داد. درباره ترس بحث کنید. هیچگاه روی احساساتی مثل ترس، سرپوش نگذارید، بلکه به آن اعتراف کنید زیرا به نظر کودک واقعی میآید. به او اطمینان دهید چیزی برای ترسیدن وجود ندارد، اما احساسات او را به عنوان احمقانه یا بچگانه بودن مسخره نکنید. از کودک بپرسید در تاریکی از چه چیزی میترسد؟ در یک اتاق تاریک کنار او بنشینید و بخواهید علت ترس خود را شرح دهد کودک را در برابر ترس مقاوم کنید: مجموعهای از بازیها میتوانند کودک را به تاریکی عادت دهند. به برخی از این بازیها توجه کنید. دنبال بازی، خودتان نقش راهنما را به عهده بگیرید و از کودک بخواهید شما را دنبال کند. بهتر است با دستتان او را راهنمایی کنید. ابتدا بازی را در روشنایی انجام دهید و فقط گاهی وارد تاریکی شوید، اما بهتدریج مدت زمان بیشتری را در تاریکی بگذرانید. اگر کودک خواست جای خود را با او عوض کنید.همراه با کودکتان در حالی که یک چراغ قوه در دست دارید، به اتاق تاریکی وارد شوید و با او بازی کنید. به فرزندتان بیاموزید در تاریکی با خودش صحبت کند. وقتی او جملههایی نظیر «من نمیترسم» و «هیچ چیز نمیتواند به من صدمه بزند» را تکرار کند میتواند خودش را شجاع بداند.هرگاه کودک را در غلبه بر ترسش موفق دیدید موفقیت او را تحسین کنید.