«اگر تو هم مثل دخترخالت پولها تو جمع كرده بودي و خرج بيخود نكريدهبودي، الاي يه ماشين زير پات بود.»
«آخه بچه! چقدر بگم game بازي كردن براي آدم نون و آب نميشه! بشين درستو بخون كه دو روز ديگه دكتر و مهندس شي كه اگه من مردم، محتاج مردم نشي!»
«هزار بار گفتم كاراتو به موقع انجام بده كه شب امتحان به عموعمو نيفتي. حالا تا صب بيدار بشين، يكي بزن تو سر خودت، يكي بزن تو سر كتاب!»
«جناب سروان! هزار بار بهش گفتم تو كه تصديق نداري، نشين پشت رل، گوش نكرد. حالا شما اين دفعهرو به بزرگي خودتون ببخشيد.»
«هي بهت گفتم اين پسره تيكه خونواده ما نيست. به خرجت نرفت كه نرفت. اينم عاقبتش، رفته سرت هوو آورده!»
همه ما در مقام «فرزندي»، جملاتي از اين دست را بارها شنيدهايم ـ البته از نوع يك گوش در و يك گوش دروازه ـ و احتمالاً بعد از اين هم خواهيم شنيد اما در مقام «فرزندپروري» و به هنگام نصيحت كردن فرزندانمان. اما واقعيت ـ هر چند تلخ ـ اين است كه همانطور كه ما در بچگي به چنين نصايحي عمل نميكرديم و غالباً از سر بيفكر يا در نتيجه احساسات و تكانههاي آني تصميم ميگرفتيم، فرزندان ما نيز به احتمال زياد همين رويه را طي خواهند كرد. به عبارت ديگر ميتوان گفت كه داستان «آزموده را آزمودن خطاست»، «چرا عاقل كند كاري كه باز آرد پشيماني» يا «آنان كه راه دارند و بيراه ميروند، بگذار بيفتند و ببينند سزاي خويش» و... از نسلي به نسل ديگر تكرار ميشود اين است: «اشكال كار كجاست؟» من اين سؤال را از اشخاص مختلفي پرسيده و جوابهاي جالبي هم گرفتهام. اجازه بدهيد برخي از آنها را با هم مرور كنيم. «دوره، دوره فرزندسالاريه! بچه كار بخواد ميكنه، ننه بابا هم از پسش بر نمييان!»
«من ميدونم دارم چي كار ميكنم. حواسم هست، هيچ بلايي سرم نميياد. اختيارم دست خودمه، نه دوستام!»
اين بزرگترها يه بند ميرن بالا منبر و نصيحت ميكنن. مث اينكه خودشون وقتي سن ما بودن، علامه دهر بودن و دست از پا خطا نميكردن!»
«وقتي به بچهها حرف ميزني، زود ميگن تو نميخواي من يه ذره تو زندگي تفريح بكنم؛ يه جوري برخورد ميكنن انگار بدشونو ميخواي.»
«تو جامعهاي كه هيچچيز ثبات نداره، آيندهنگري كيلو چنده؟!»
«مامان باباها كه پير ميشن محتاط ميشن. تا ميخواهي يه ذره جووني كني زود يا دست ميذارن رو قلبشون يا ميشينن موعظه ميكنند!»
«اين بچهها فكر ميكنن، زندگي همين دو روز جوونيه و بعد از اونم مهم نيست. اصلاً فكر نميكنن ننه باباهه هميشه نيستن و در رو يه پاشنه نميچرخه!»
با يك نگاه به اين پاسخها ميتوان نتيجه گرفت كه مهمترين مسئله در رابطه با «آيندهنگري» نبود اتفاق نظر بين والدين و فرزندان است. عدم توافقي كه ميتواند ناشي از عوامل مختلفي مانند تجربه، سن و سال والدين، هيجانخواهي فرزندان، باور به آسيبناپذير بودن در نوجوانان، عدم كنترل تكانهها در نوجوانان و... باشد. اما يكي از اساسيترين و در عين حال سادهترين علل اين اختلافنظر شايد ناشي از برداشت نادرستي باشد كه طرفين ازمفهوم «دورانديشي» در ذهن خود دارند، به طوري كه خصيصهاي كه براي والدين يك فضيلت محسوب ميشود، براي فرزندان يك مفهوم از مد افتاده است.
دورانديشي چيست؟
شايد سادهترين تعريفي كه بتوان از «دورانديشي» ارائه كرد اين باشد: «تصميمگيري از روي تعقل و گذشتن از نيازهاي آني به نفع اهداف بلندمدت به طوري كه فرد به سوي آيندهاي مطمئن حركت كند.» اما آيا اين تعريف در ذهن والدين و فرزندان هم وجود دارد؟
غالباً در تعريفي كه والدين از دورانديشي ارائه ميدهند، به جاي اينكه نقش تعقل پررنگ باشد، نقش احتياط بيشتر جلوهگر است، به عبارت ديگر آنها به جاي آنكه بر اهميت تصميمگيري بر مبناي عقل سليم و نه بر مبناي هيجانات تأكيد كنند، تنها به اين مسئله ميپردازند كه پايه تصميمگيري هر چه كه ميخواهد باشد مادامي كه پيامد آن نتيجه ناخوشايندي به همراه نداشته باشد. از نظر والدين دورانديشي غالباً محدود به زمينههايي مانند تحصيل، اشتغال و انتخاب همسر است، در حاليكه در مواردي مانند سلامت جسماني و رواني، انتخاب دوست، امور اقتصادي، پرداختن به فعاليتهاي جنبي و... نيز نبايد نقش دورانديشي را ناديده گرفت. به علاوه از نظر والدين دورانديشي نه به معناي ارضاي ديرهنگام نيازها بلكه به معناي چشمپوشي كامل از آنها ميباشد.
اما از نظر فرزندان «دورانديشي» يعني يك زندگي كسالتبار و خالي از هر گونه هيجان. يعني قدم گذاشتن در راه انتخابي والدين ـ چه درست و چه غلط ـ بدون هيچ حق انتخابي و گذشتن ابدي و ازلي از تمامي خواستهها و نيازهايي كه متناسب با سن آنهاست. آنها چنين ميانديشند كه آنچه كه از آن به عنوان «آيندهنگري» نام برده ميشود، در واقع چيزي بيش از «ترسو بودن»، «ترس از تجربه» و «خطر نكردن» نيست.
در نتيجه خيلي از آنها با اين تصور غلط كه «من با بقيه فرق دارم» و با اين استدلالها كه «افراد موفق در زندگي خود ريسك كردهاند»، «زندگي يعني خطر كردن» و «كسي ميتواند آينده را پيشبيني كند»، دست به انجام كارهايي ميزنند كه بعضاً پيامدهاي جبرانناپذيري به همراه دارند.
حال با علم به اينكه اين سوءتفاهم دوجانبه باعث شده است كه والدين عملاً در آموزش «آيندهنگري» به فرزندان خود ناكام باشند، اين پرسش مطرح ميشود كه: «چه بايد كرد؟». مسلماً در اين زمينه يك راهتحل قطعي و جامع و مانع كه همه جوانب را در نظر گرفته باشد و هر دو طرف را خشنود كند وجود ندارد، اما ميتوان با رعايت نكاتي چند به بهبود نگرش فرزندان درباره «دورانديشي» كمك كرد. برخي از اين نكات عبارتند از:
كمك به دورانديشي فرزندان
1ـ به هنگام برنامهريزي براي آينده فرزندانتان، حتيالمكان نظرات آنها را هم جويا شده و از مشاركت آنها استقبال كنيد. با اين كار هم نحوه تصميمگيري صحيح را به آنها ميآموزيد و هم به آنها نشان ميدهيد كه «آيندهنگري» لزوما به معناي آيندهاي خالي از لذت و هيجان نيست.
2ـ تا جايي كه امكان دارد به جاي فرزندانتان تصميم نگيريد. در عوض بكوشيد تا هنگام تصميمگيري در كنار آنها بوده و با ارائه راهحلهاي عقلاني و صحيح از فرزندانتان حمايت كنيد.
3ـ اگر فرزندان شما از هنر تفكر منطفي و تصميمگيري به شيوه درست برخورد دارند، ميتوانيد با تقويت اعتماد به نفس آنها و تشويقشان در مورد تصميمات درستي كه اتخاذ كردهاند، «آيندهنگري» و تعقل را به يك خصيصه با ثبات در آنها تبديل كنيد.
4ـ امكان كسب تجربه را براي فرزندانتان فراهم كنيد، يعني در شرايطي كه ميدانيد پيامد تصميمات آنها آسيب چنداني به آنها نميزد، اجازه دهيد تا آنها براساس تصميم خود عمل كنند تا با پيامد كار خود مواجه شده ـ به اصطلاح سرشان به سنگ بخورد ـ و به اشتباه خود در تصميمگيري پي ببرند.
5ـ سعي نكنيد در مورد عواقب ناخوشايند و ناگوار كارها و تصميمات فرزندانتان اغراق كنيد چرا كه اين كار نحوه تفكر آنها را عوض نميكند.
6ـ در مواردي كه احساس ميكنيد فرزندانتان به علت لجبازي به حرف شما توجه نكرده و تصميمي مخالف نظر شما ميگيرند، سعي كنيد از طرف سومي كه فرزندانتان از وي حرف شنوي دارند كمك بگيريد.
7ـ با در نظر گرفتن نياز فرزندانتان به هيجانخواهيف شرايطي را فراهم آوريد تا آنها بتوانند نياز خود به ريسك كردن و ارضاي هيجانات را در جايي غير از تصميمات اساسي زندگي خود برآورده سازند.
8ـ متناسب با سن و توانايي تفكر فرزندانتان از آنها انتظار «آيندهنگري» و گذشت از نيازها و خواستههايشان داشته باشيد.
9ـ براي آموزش «آيندهنگري» نبايد لزوماً از تصميمات حياتي و اساسي در زندگي فرزندان آغاز كرد؛ براي مثال خريدن يك قلك، مي تواند بهترين و در عين حال سادهترين راه براي آموزش آيندهنگري در مسائل اقتصادي باشد.
10ـ و بالاخره فراموش نكنيد كه شما نيز از اشتباهات بري نبودهايد و در نتيجه بكوشيد تا كمتر از جملاتي مانند «من كه بهت گفتم»، «حق با من بود»، «ديدي سرت به سنگ خورد» و... استفاده كنيد.
«آخه بچه! چقدر بگم game بازي كردن براي آدم نون و آب نميشه! بشين درستو بخون كه دو روز ديگه دكتر و مهندس شي كه اگه من مردم، محتاج مردم نشي!»
«هزار بار گفتم كاراتو به موقع انجام بده كه شب امتحان به عموعمو نيفتي. حالا تا صب بيدار بشين، يكي بزن تو سر خودت، يكي بزن تو سر كتاب!»
«جناب سروان! هزار بار بهش گفتم تو كه تصديق نداري، نشين پشت رل، گوش نكرد. حالا شما اين دفعهرو به بزرگي خودتون ببخشيد.»
«هي بهت گفتم اين پسره تيكه خونواده ما نيست. به خرجت نرفت كه نرفت. اينم عاقبتش، رفته سرت هوو آورده!»
همه ما در مقام «فرزندي»، جملاتي از اين دست را بارها شنيدهايم ـ البته از نوع يك گوش در و يك گوش دروازه ـ و احتمالاً بعد از اين هم خواهيم شنيد اما در مقام «فرزندپروري» و به هنگام نصيحت كردن فرزندانمان. اما واقعيت ـ هر چند تلخ ـ اين است كه همانطور كه ما در بچگي به چنين نصايحي عمل نميكرديم و غالباً از سر بيفكر يا در نتيجه احساسات و تكانههاي آني تصميم ميگرفتيم، فرزندان ما نيز به احتمال زياد همين رويه را طي خواهند كرد. به عبارت ديگر ميتوان گفت كه داستان «آزموده را آزمودن خطاست»، «چرا عاقل كند كاري كه باز آرد پشيماني» يا «آنان كه راه دارند و بيراه ميروند، بگذار بيفتند و ببينند سزاي خويش» و... از نسلي به نسل ديگر تكرار ميشود اين است: «اشكال كار كجاست؟» من اين سؤال را از اشخاص مختلفي پرسيده و جوابهاي جالبي هم گرفتهام. اجازه بدهيد برخي از آنها را با هم مرور كنيم. «دوره، دوره فرزندسالاريه! بچه كار بخواد ميكنه، ننه بابا هم از پسش بر نمييان!»
«من ميدونم دارم چي كار ميكنم. حواسم هست، هيچ بلايي سرم نميياد. اختيارم دست خودمه، نه دوستام!»
اين بزرگترها يه بند ميرن بالا منبر و نصيحت ميكنن. مث اينكه خودشون وقتي سن ما بودن، علامه دهر بودن و دست از پا خطا نميكردن!»
«وقتي به بچهها حرف ميزني، زود ميگن تو نميخواي من يه ذره تو زندگي تفريح بكنم؛ يه جوري برخورد ميكنن انگار بدشونو ميخواي.»
«تو جامعهاي كه هيچچيز ثبات نداره، آيندهنگري كيلو چنده؟!»
«مامان باباها كه پير ميشن محتاط ميشن. تا ميخواهي يه ذره جووني كني زود يا دست ميذارن رو قلبشون يا ميشينن موعظه ميكنند!»
«اين بچهها فكر ميكنن، زندگي همين دو روز جوونيه و بعد از اونم مهم نيست. اصلاً فكر نميكنن ننه باباهه هميشه نيستن و در رو يه پاشنه نميچرخه!»
با يك نگاه به اين پاسخها ميتوان نتيجه گرفت كه مهمترين مسئله در رابطه با «آيندهنگري» نبود اتفاق نظر بين والدين و فرزندان است. عدم توافقي كه ميتواند ناشي از عوامل مختلفي مانند تجربه، سن و سال والدين، هيجانخواهي فرزندان، باور به آسيبناپذير بودن در نوجوانان، عدم كنترل تكانهها در نوجوانان و... باشد. اما يكي از اساسيترين و در عين حال سادهترين علل اين اختلافنظر شايد ناشي از برداشت نادرستي باشد كه طرفين ازمفهوم «دورانديشي» در ذهن خود دارند، به طوري كه خصيصهاي كه براي والدين يك فضيلت محسوب ميشود، براي فرزندان يك مفهوم از مد افتاده است.
دورانديشي چيست؟
شايد سادهترين تعريفي كه بتوان از «دورانديشي» ارائه كرد اين باشد: «تصميمگيري از روي تعقل و گذشتن از نيازهاي آني به نفع اهداف بلندمدت به طوري كه فرد به سوي آيندهاي مطمئن حركت كند.» اما آيا اين تعريف در ذهن والدين و فرزندان هم وجود دارد؟
غالباً در تعريفي كه والدين از دورانديشي ارائه ميدهند، به جاي اينكه نقش تعقل پررنگ باشد، نقش احتياط بيشتر جلوهگر است، به عبارت ديگر آنها به جاي آنكه بر اهميت تصميمگيري بر مبناي عقل سليم و نه بر مبناي هيجانات تأكيد كنند، تنها به اين مسئله ميپردازند كه پايه تصميمگيري هر چه كه ميخواهد باشد مادامي كه پيامد آن نتيجه ناخوشايندي به همراه نداشته باشد. از نظر والدين دورانديشي غالباً محدود به زمينههايي مانند تحصيل، اشتغال و انتخاب همسر است، در حاليكه در مواردي مانند سلامت جسماني و رواني، انتخاب دوست، امور اقتصادي، پرداختن به فعاليتهاي جنبي و... نيز نبايد نقش دورانديشي را ناديده گرفت. به علاوه از نظر والدين دورانديشي نه به معناي ارضاي ديرهنگام نيازها بلكه به معناي چشمپوشي كامل از آنها ميباشد.
اما از نظر فرزندان «دورانديشي» يعني يك زندگي كسالتبار و خالي از هر گونه هيجان. يعني قدم گذاشتن در راه انتخابي والدين ـ چه درست و چه غلط ـ بدون هيچ حق انتخابي و گذشتن ابدي و ازلي از تمامي خواستهها و نيازهايي كه متناسب با سن آنهاست. آنها چنين ميانديشند كه آنچه كه از آن به عنوان «آيندهنگري» نام برده ميشود، در واقع چيزي بيش از «ترسو بودن»، «ترس از تجربه» و «خطر نكردن» نيست.
در نتيجه خيلي از آنها با اين تصور غلط كه «من با بقيه فرق دارم» و با اين استدلالها كه «افراد موفق در زندگي خود ريسك كردهاند»، «زندگي يعني خطر كردن» و «كسي ميتواند آينده را پيشبيني كند»، دست به انجام كارهايي ميزنند كه بعضاً پيامدهاي جبرانناپذيري به همراه دارند.
حال با علم به اينكه اين سوءتفاهم دوجانبه باعث شده است كه والدين عملاً در آموزش «آيندهنگري» به فرزندان خود ناكام باشند، اين پرسش مطرح ميشود كه: «چه بايد كرد؟». مسلماً در اين زمينه يك راهتحل قطعي و جامع و مانع كه همه جوانب را در نظر گرفته باشد و هر دو طرف را خشنود كند وجود ندارد، اما ميتوان با رعايت نكاتي چند به بهبود نگرش فرزندان درباره «دورانديشي» كمك كرد. برخي از اين نكات عبارتند از:
كمك به دورانديشي فرزندان
1ـ به هنگام برنامهريزي براي آينده فرزندانتان، حتيالمكان نظرات آنها را هم جويا شده و از مشاركت آنها استقبال كنيد. با اين كار هم نحوه تصميمگيري صحيح را به آنها ميآموزيد و هم به آنها نشان ميدهيد كه «آيندهنگري» لزوما به معناي آيندهاي خالي از لذت و هيجان نيست.
2ـ تا جايي كه امكان دارد به جاي فرزندانتان تصميم نگيريد. در عوض بكوشيد تا هنگام تصميمگيري در كنار آنها بوده و با ارائه راهحلهاي عقلاني و صحيح از فرزندانتان حمايت كنيد.
3ـ اگر فرزندان شما از هنر تفكر منطفي و تصميمگيري به شيوه درست برخورد دارند، ميتوانيد با تقويت اعتماد به نفس آنها و تشويقشان در مورد تصميمات درستي كه اتخاذ كردهاند، «آيندهنگري» و تعقل را به يك خصيصه با ثبات در آنها تبديل كنيد.
4ـ امكان كسب تجربه را براي فرزندانتان فراهم كنيد، يعني در شرايطي كه ميدانيد پيامد تصميمات آنها آسيب چنداني به آنها نميزد، اجازه دهيد تا آنها براساس تصميم خود عمل كنند تا با پيامد كار خود مواجه شده ـ به اصطلاح سرشان به سنگ بخورد ـ و به اشتباه خود در تصميمگيري پي ببرند.
5ـ سعي نكنيد در مورد عواقب ناخوشايند و ناگوار كارها و تصميمات فرزندانتان اغراق كنيد چرا كه اين كار نحوه تفكر آنها را عوض نميكند.
6ـ در مواردي كه احساس ميكنيد فرزندانتان به علت لجبازي به حرف شما توجه نكرده و تصميمي مخالف نظر شما ميگيرند، سعي كنيد از طرف سومي كه فرزندانتان از وي حرف شنوي دارند كمك بگيريد.
7ـ با در نظر گرفتن نياز فرزندانتان به هيجانخواهيف شرايطي را فراهم آوريد تا آنها بتوانند نياز خود به ريسك كردن و ارضاي هيجانات را در جايي غير از تصميمات اساسي زندگي خود برآورده سازند.
8ـ متناسب با سن و توانايي تفكر فرزندانتان از آنها انتظار «آيندهنگري» و گذشت از نيازها و خواستههايشان داشته باشيد.
9ـ براي آموزش «آيندهنگري» نبايد لزوماً از تصميمات حياتي و اساسي در زندگي فرزندان آغاز كرد؛ براي مثال خريدن يك قلك، مي تواند بهترين و در عين حال سادهترين راه براي آموزش آيندهنگري در مسائل اقتصادي باشد.
10ـ و بالاخره فراموش نكنيد كه شما نيز از اشتباهات بري نبودهايد و در نتيجه بكوشيد تا كمتر از جملاتي مانند «من كه بهت گفتم»، «حق با من بود»، «ديدي سرت به سنگ خورد» و... استفاده كنيد.