• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

جایگاه افکار عمومی در روان شناسی اجتماعی

معصومه بانو

متخصص بخش خانه و خانواده
[h=2]جایگاه افکار عمومی در روان شناسی اجتماعی
یکی از مباحث مهم و مطرح در روان شناسی اجتماعی (social psychology) بحث پیرامون پدیده افکار عمومی(public opinion) است. این پدیده در عصر حاضر مورد توجه بسیاری از سیاستمداران و دانشمندان علوم سیاسی قرار گرفته و از گفتگوها و محاوره های اجتماعی گرفته تا مباحث تخصصی سیاسی و اجتماعی به کار می رود.


مقصود از افکار عمومی، دیدگاه عمومی افراد یک جامعه یا یک گروه پیرامون مسائل مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... است. در این مقاله به بسط این پدیده خواهیم پرداخت.


افکار عمومی



در فرهنگنامه های لغات تعاریف متعددی از واژه افکار عمومی ارائه شده است که برخی از این تعاریف از سایر تعاریف متفاوت هستند. تفاوت در زاویه های نگرش نسبت به این مفهوم را می توان علت اصلی تعدد و تفاوت این تعاریف تلقی کرد. بدون شک افکار عمومی فرآیند پیچیده ای است که در آن افراد یک گروه یا یک جامعه نسبت به مسائل اساسی و عمومی زندگی به درک معینی می رسند. در واقع در این فرآیند میان نظرات فردی و جریان های فکری جامعه ارتباط برقرار می شود. با توجه به مطالب فوق می توان افکار عمومی را چنین تعریف کرد:


«افکار عمومی به آن جریان فکری گفته می شود که مسلط بر جو فکری جامعه شده و آن را می سازد.» (نقل از فتحی، ۱۳۸۵،ص۱۱۹) در نگاه سیاستمداران افکار عمومی دارای تعریفی دقیق و خاص است که نیازمند تامل عمیق است. افکار عمومی در نگاه سیاستمداران به قدرت و نیروی گمنامی اطلاق می شود که اکثریت یا اقلیت آگاه جامعه نسبت به سیاست های حاکم و جاری اتخاذ می کنند. آنچه در این تعریف حائز اهمیت است توجه به این مساله است که افکار عمومی صرفا مترادف با نظرات اکثریت یا اقلیت آگاه نیست بلکه چیزی فراتر از وجود عقاید خاص در جامعه است و این نکته را می توان از مفهوم قدرت و نیروی گمنام برداشت کرد.


پیشینه تاریخی



افکار عمومی پدیده ای نوظهور در عصر حاضر نیست و بسیاری از فلاسفه و نویسندگان در کتب خویش تصریحا یا تلویحا به اهمیت آن اشاره کرده اند. اگر درصدد بررسی ریشه های این پدیده به لحاظ تاریخی باشیم باید به دوران یونان باستان و متفکرانی چون افلاطون و ارسطو اشاره کنیم. تاکید افلاطون بر عنصر گفتگو و مباحثه در کنار تاکید ارسطو بر نقش توده در بقای حاکمیت، نمونه هایی از توجه به پدیده افکار عمومی در یونان باستان است. انسجام و تثبیت این پدیده را می توان در شکل گیری گروهی تحت عنوان ناقلان حرفه ای اخبار مشاهده کرد که در واقع نماینده صدای مردم بودند.


در دوران قرون وسطی تقابل میان کلیسا و حاکمیت منجر به اصلاحاتی شد که نمونه بارز آن را در عبارت «صدای مردم صدای خداست» می توان مشاهده کرد. بتدریج و بویژه پس از دوران قرون وسطی اهمیت افکار عمومی بیش از پیش نمایان شد تا جایی که برخی آن را پشتوانه پارلمان و حکومت و اساس حاکمیت تلقی کردند. با ظهور انقلاب فرانسه و نهادینه شدن مشارکت مردم، اهمیت مفهوم افکار عمومی بیشتر مشخص شد. در واقع توجه به افکار عمومی نمایانگر کاسته شدن فاصله میان مردم و حکومت و در واقع کنترل قدرت حاکمان بود. اما در قرون اخیر آنچه اهمیت افکار عمومی را دوچندان کرده است پیشرفت تکنولوژی و وسایل ارتباط جمعی است.
به همین دلیل از اواسط قرن بیستم در مباحث علم سیاست، افکار عمومی به عنوان یک نیروی سیاسی جدید معرفی می شود. در مطالعات انجام شده پیرامون شکل گیری افکار عمومی عوامل متعددی مطرح می شود که از آن جمله می توان به ظهور جنگ سرد، توسعه سیاسی و اجتماعی، پیشرفت تکنولوژی، پیدایش و گسترش ایدئولوژی های مختلف در کنار شکل گیری نهضت های آزادیبخش اشاره کرد. در این میان رسانه های جمعی (mass media ) در شکل گیری افکار عمومی نقش بسزایی دارند؛ به گونه ای که امروزه بخش اعظمی از گردش اطلاعات توسط رسانه های جمعی انجام می گیرد.


انسان ارتباطی



یکی از مهم ترین پدیده ها در دو سه قرن اخیر، وقوع انقلاب های متعدد در زمینه های مختلف است. ماهیت هرکدام از انقلاب های رخ داده در دو سه قرن اخیر موجب شده است که ماهیت انسان به گونه ای خاص تعریف شود. برای نمونه انقلاب های قرون ۱۷و ۱۸ از انسان صنعتی سخن به میان آورده؛ در حالی که انقلاب های قرن ۱۹ و اوایل ۲۰ به پیدایش انسان سیاسی منجر شد؛ اما در نیمه دوم قرن بیستم و همزمان با انقلاب عصر ارتباطات شاهد ظهور انسان ارتباطی هستیم.


همزمان با ظهور انسان ارتباطی دایره افکار عمومی از قلمروی نژادی و منطقه ای فراتر رفته و امروزه سخن از افکار عمومی جهانی به میان می آید. تبدیل افکار عمومی نژادی یا منطقه ای به افکار عمومی جهانی از آن جهت اهمیت دارد که امروزه برخلاف گذشته، سیاست خارجی کشورها به اندازه سیاست داخلی برای افکار عمومی حائز اهمیت است.


از سوی دیگر باید به این نکته اشاره کرد که اگر تا دیروز افکار عمومی تنها نقش هدایت کننده داشتند، امروزه افکار عمومی به واسطه پدید آمدن امپریالیسم خبری، جنبه هدایت شونده به خود گرفته اند.


نقش رسانه ها


نقش رسانه ها از آن جهت حائز اهمیت است که تابع قاعده حضور در همه جا هستند و به واسطه همین قاعده و به گردش درآوردن اطلاعات، تغییرات شگرفی در معادلات بین المللی و ملی به وجود می آورند. سخن گفتن از دیپلماسی رسانه ای در عصر حاضر که در واقع نقش اصلی را در شکل دهی و جهتگیری افکار عمومی ایفا می کند، تنها بخشی از اهمیت کارکرد رسانه را در عصر حاضر نشان می دهد. رسانه های خبری تلاش می کنند اراده و افکار مردمان جوامع مختلف را تسخیر و به آنها سمت و سو دهند و به همین دلیل امروزه از جنگ رسانه ای در علوم ارتباطات و سیاست سخن به میان می آید. در بسیاری از مواقع، جنگ رسانه ای که گاه از آن به جنگ روانی نیز تعبیر می شود، هزینه هایی به مراتب فراتر از جنگ های نظامی بر کشورها تحمیل می کند.


نتیجه گیری



بدون شک افکار عمومی یا از طریق هدایت کردن سیاستمداران و جهت دادن آنها یا از طریق نظارت بر اعمال آنها، تاثیر قابل ملاحظه ای بر محیط اجتماعی و سیاسی دارد. نمود عینی افکار عمومی را می توان در نتایج انتخابات، نظرسنجی ها، رفراندوم ها و... مشاهده کرد. آنچه امروزه قابل تامل است، نقش افکار عمومی به عنوان یک عامل کلیدی در تدوین سیاست های داخلی وخارجی کشورهاست. با وجود مطالعات و تحقیقات متعدد پیرامون افکار عمومی این مقوله همچنان در قالب یک عامل مبهم ولی نیرومند در روند سیاسی مطرح است و این بدان علت است که «مردم لزوما براساس آنچه که درست است، عمل نمی کنند؛ بلکه براساس آنچه که عقیده دارند درست است، عمل می کنند.»​
 
بالا