B a R a N
مدير ارشد تالار
بانی فیلم آنلاین: این روزها سریال «یادآوری» در حالی از شبکه برون مرزی Ifilm در حال پخش است که تلویزیون با بد سلیقگی سریال «خانه ای روی تپه» را همزمان با این مجموعه هر شب ساعت 9:30 روی آنتن شبکه دو فرستاده است که جای تعجب بسیار دارد و اینکه مگر چند نفر در این تلویزیون تصمیم گیرنده هستند و... ؟!
مجتبی احمدی - به بهانه پخش سریال «یادآوری» به کارگردانی حجت قاسم زاده اصل و نویسندگی رویا غفاری با این زوج هنرمند یک فنجان چای نوشیدیم و از هر دری درباره این مجموعه (از شکل گیری طرح، نگارش فیلمنامه تا کارگردانی و...) صحبت کردیم. کارگردان سریال های ثقه الاسلام، 101 راه برای ذله کردن پدر و مادرها و تله فیلم های قصه ها و واقعیت ها، تباهی، یک داستان کوتاه و چند داستان دیگر، از شنبه تا پنجشنبه و... که سالهاست در مقام نویسنده و کارگردان فعال است در چندمین تجربه مشترک با همسرش (از پایان نامه دانشگاهی همکاری شان کلید خورده است) این بار فیلمنامه رویا غفاری را نخوانده جلوی دوربین برده است. در بخش نخست این گفت و گو بیشتر با طراحی فیلمنامه و شکل گیری داستان های سریال «یادآوری» صحبت کردیم:
از شكلگيري طرح سريال «يادآوري» و نزديك شدن آن به فيلمنامه يك سريال تلويزيوني آغاز كنيم؟
غفاري: طرح يادآوري بيشتر از يك حس شروع شد. يك پرونده قصاصي بود (قتل) كه آن روزها در جريان بود و من يادم ميآيد آن جوان در نهايت اعدام شد. قبل از رسيدن به سن قانوني اتفاقي ميان دو نوجوان رخ داده بود كه منجر به مرگ يكي شده بود و در نهايت عليرغم اينكه بسياري براي گرفتن رضايت رفتند و آمدند موفق نشدند و آن پسر قصاص شد. من آن پرونده را دنبال ميكردم و احساسي كه هر دو خانواده داشتند خيلي برايم سنگين بود. چه خانوادهاي كه نميخواستند رضايت بدهند و چه خانوادهاي كه تلاش ميكردند رضايت بگيرند. این ماجرا همزمان بود با تحقیقی که دربارهی تجربهی مرگ تقریبی میکردم. جزو علائق شخصيام بود. اصولاً مسائل بينابينی خيلي براي من جذاب هستند، فاکتور های دیگری هم وجود داشت. ایدهای داشتم و سوالاتی که سعی می کردم برایشان جواب پیدا کنم. هسته اوليه طرح از آنجا شكل گرفت.
در زمان نگارش و تحقيق حقي را براي خانواده صاحب دم قائل نبوديد؟
غفاري: واقعاً من به دو خانواده فكر ميكردم و سعی می کردم احساساتشان را درک کنم.به دنبال اين بودم كه بپرسم و بدانم چه اتفاقي در درون آدم رخ ميدهد كه تصميم مي گيرد گذشت نكند و تنها در حالتي به آرامش ميرسد كه ببيند آن طرف ديگر هم احساس خودش را تجربه ميكند.
از ابتدا نگاه نگارشي به اين طرح داشتيد براي يك فيلمنامه؟
غفاري: نه واقعاً چون تنها مطالعه ميكردم.
اين تحقيق به چند سال پيش برميگردد؟
قاسم زاده اصل: 3 سال پيش!
غفاري: شايد هم 4 سال پيش آرام آرام طرح شكل گرفت.
در واقع اين جرقه تنها يك سوم قصه سريال يادآوري را در بر ميگرفت؟
غفاري: شايد هم يك پنجم، در آينده خواهيد ديد.
در واقع مرگ و زندگي تم اصلي قصههاي شما بود؟
غفاري: دقيقاً، به اين فكر كردم كه چگونه ميتواند از مرگ، زندگي زاده شود. در یادآوری مرگ ميتواند انگيزه زندگي باشد حالا يا براي كسي كه از مرگ به زندگي برگشته يا براي اطرافيان كسي كه رفته است. در هر دو مورد می تواند دگرگونی بزرگی در شخصیت اتفاق بیفتد. مرگ و مرگ باوری ميتواند آدمها را از نو متولد کند.
با نگاهي به كارنامه حجت قاسمزاده اصل ميتوان حدس زد اينگونه روايت كردن چند قصه سيال و موازي خواسته شما در اين فيلمنامه باشد؟ نمونهاش آثاري مثل قصهها و واقعيتها و... است.
قاسم زاده: واقعاً نه!
غفاري: ايشان اصلاً در جريان اين قصه نبود تا پايان...
قاسمزاده اصل: جالب است بدانيد اتفاقاً سر تلهفيلم يك داستان كوتاه و چند داستان ديگر هم من فقط يك قصه داشتم. گفتم رويا من حس ميكنم اين قصه كم است و باید چند داستان هم کنارش باشد، ميتواني چند داستان برای من طراحی کنی!؟ آنجا ايشان طراح داستان بودند و در چند كاغذ A4 به من تعدادي قصه دادند که فیلمنامه را نوشتم و شد یک داستان کوتاه... رويا كلا طراح داستان خوبي است.
سر تلهفيلم «قصهها و واقعيتها» هم ماجرا به همين منوال بود؟
قاسم زاده اصل: نه آن كار طرح و فيلمنامه متعلق به خودم بود.
به هر حال ميتوان حدس زد كه نويسنده به سمت نگاه كارگردان آمده؟
قاسم زاده اصل: باور کن این نگاه از سمت من نبوده و من در پیدایش و نگارش فیلمنامه یادآوری هیچ نقشی نداشتم اما این حقیقته که چون به سلیقه و علاقه من نزدیک بود انتخابش کردم!
چون اصولاً اين سبك نگارش كار سختي است و عملاً تو در حال نگارش چند فيلمنامهاي؟
غفاري: درست ميگوييد، اما من در تمام اوقات بيكاريام در حال داستان نوشتن هستم. داستان هایی که هر یک می تواند هسته شکل گیری یک فیلمنامه باشد. قبول دارم كه در سريال «يادآوري» هر كدام از قصهها خودشان قابليت يك سريال را داشتند، اما من اصولاً دوست دارم انسان هر كاري را كه انجام ميدهد پر و پيمان باشد و كم فروشي نكند. ما در «يادآوري» داستانهايي داريم كه يكديگر را تكميل ميكنند.
در واقع حرف نهفته پشت ذهن نويسنده را تكميل ميكنند تا يكديگر؟
غفاري: بله، ساختار موجود اين توان را به ما ميدهند كه از زواياي مختلف، آن نگاهي كه در ذهن داريم در قالب فیلمنامه روایت کنیم. داستانها مكمل هم ميشوند و اين امكان را ميدهند كه ما بيشتر توضيح بدهيم بيشتر با بينندهمان ارتباط برقرار كنيم و اقشار مختلفي را مخاطب خود كنيم.
در واقع هر كس با هر جايگاهي، جاي خودش را در قصه پيدا كند؟
غفاري : بله، در واقع ساختار چند داستاني به ما اين فرصت را ميدهد كه حركت كنيم و به لايههاي مختلف جامعه سر بزنيم.
از ابتدا چند داستان در نگارش اين سريال مد نظر بود؟
غفاري: داستان ها را می توان تا ابدیت ادامه داد. باید دید برای کاری که می خواهیم انجام دهیم چه میزان داستان یا شخصیت لازم داریم.
يعني تعداد بيشتري قصه نبود كه در نهايت شما با پنج داستان به فيلمنامه برسيد؟
غفاري: من با قصه «علي» آغاز كردم و در ادامه فكر كردم چه چيزهايي ميتواند اين داستان را تكميل كند. آرام آرام كنار اين قصه مابقي شكل گرفتند. داستانهاي ما متنوع اند تم مشترک دارند و در ژانرهاي مختلف روایت می شوند. هر چند هر کدام استقلال موضوعی خود را دارند اما در نقاطی با داستان های دیگر و داستان علی مواجهه پیدا می کنند.
سبك روايت اين قصه از سوي كارگردان با اين توصيف كه فيلمنامه با فاكتورهايي شبيه به ذهنيت او نوشته شده است.
قاسم زاده اصل: به هر حال ما 24 ـ 25 سال زن و شوهريم! (ميخندد)
غفاري: منظورشان نگاه مشترك است.
قاسمزاده اصل: به هر حال مشتركاتي با هم داريم كه اين همه سال كنار هم دوام آورديم. من يك توضيحي ميتوانم بدهم؟
بله چرا كه نه؟
قاسمزاده اصل: من اصولاً فيلمنامههاي خودم را خودم نوشتم به جز 2 كار، يكي «پس از پايان» كه طرح رويا بود داد خواندم و گفتم من اين را ميخواهم و به تو برنميگردانم! (غفاري ميخندد) بعدي هم يك داستان كوتاه و چند داستان ديگر بود كه ايشان طراح داستان بودند. بقيه كارهاي من نوشته خودم بود. ما يك تجربه تلخ از دوران دانشكده داشتيم.
با هم در دانشگاه هم كلاس و هم دوره بوديد؟
غفاري: بله. هم ورودی سال 66 دانشکده هنرهای زیبا. تئاتر میخواندیم.
قاسمزاده اصل: حقي در دوران دانشگاه از رويا خورده شد كه باعث شد ما مدتها با هم كار نكنيم. ما يك پايان نامه سنگين داشتيم با عنوان نظامي گنجوي و رهیافت به اجزاي تراژدي با نگاهي به فن شعر ارسطو بر مبناي...
غفاري: بر مبناي خسرو شيرين و اسكندرنامه حكيم نظامي گنجوي، يك صفحه اسم داشت!
قاسم زاده اصل: بخش نظري پايان نامه را با هم كار كرديم که یک مقایسه تطبیقی بسیار سنگین بود. براي بخش عملي،رويا «بهين افسانه زمين»را از روي خسرو و شيرين كار كرد و من يك نمايشنامه نوشتم از روي «اسكندرنامه» كه آن را به زبان حال آوردم. چون من اصولاً آدم پر سر و صدايي هستم بيشتر به چشم ميآيم. در جلسه پايان نامه و ژوري در بخش نظري به هر دو ما 20 دادند اما در بخش عملي به من 20 دادند و به رويا 18.
چرا؟!
قاسم زاده اصل: گفتند ما فهميديم تو كمكش كرده بودي! اين در حالي بود كه حتي من كار ايشان را نخوانده بودم.
غفاري: اصولاً استاد راهنماي من مرحوم شادروان «رادي» بود و استاد راهنماي حجت، خسرو حكيم رابط با دو نگاه متفاوت...
قاسم زاده اصل: واقعاً براي من نمره مهم نبود من بيشتر به جشن بعد از پايان نامه فكر ميكردم ولي رويا شاگرد اول دانشگاه تو ورودی های 66 بود و حقش خورده شد. من به همه اساتيد آنجا گفتم كه من حتي نمايشنامه ايشان را يكبار هم نخواندم اما... اين مسئله فاصلهاي بين ما انداخت كه سالها با هم كار نكرديم، چون نميخواستيم يكي زير سايه ديگري برود.
غفاري: درحاليكه تركيب مان خيلي جواب ميداد. چون به لحاظ ذهني به هم نزديك بوديم.
قاسم زاده اصل: يكبار ديگر سر سريال «اولين شب آرامش» هم حق رويا خورده شد كه فيلمنامه او كار شد اما به نام او نبود.
غفاري: 5 قسمت از سريال «اولين شب آرامش» به جز يك سكانس...
قاسم زاده اصل: بخشهايي از آن كار را با هم مينوشتيم مداركش از طرح تا 21 قسمت ازفيلمنامه موجود است موقعیت ها، داستان، نقاط عطف و حتی اسامی شخصیت ها. اما در نهايت به نام آقاي شاهسواري و آقاي عباس نعمتي خورد درحاليكه 5 قسمت اول عین نوشته ی رویا بود الان فيلمنامه كامل در خانه ما موجود است كه به هيچ وجه آن كار نوشته آقايان شاهسواري و عباس نعمتي نبود. رويا ضربه روحي بسياري خورد و رفت به سمت قصه نويسي!
اصلاً نامي از شما در تيتراژ برده نشد؟
قاسم زاده اصل: من با سعيد شاهسواري تماس گرفتم پرسيدم چقدر از نوشته ما استفاده شده؟ گفت دو ـ سه سكانس، گفتم دو سكانس كه ديگر اسم بردن نميخواهد. در حد يك تشكر تيتراژ بود كه وقتی بعد از پخش اعتراض كرديم آن را هم درآوردند.
غفاري: طرح آن كار هم از من بود و نوشته من براي تصويب به تلويزيون ارائه شد. طرح اولیهای که آنها داشتند رد شده بود.
قاسم زاده اصل: بگذريم نميخواهم ادامه بدهم ولي مدارك اين صحبت هم در خانه ما هست و هم در دفتر تهیه کننده! تهیه کننده نسخه ای دارد که میزان استفاده از فیلمنامه برایش علامت زده شده. در حقیقت آنقدر از روی فیلمنامه نوشتند که باورشان شد نویسنده خودشانند!
غفاري: آنجا نگارش و بازنويسي با هم همراه شده بود و من چون اين اتفاق را منطقي نديدم كنار كشيدم.
قاسم زاده اصل: در اين باره حرف زياد است از «يادآوري» فاصله گرفتيم.
آن اتفاق باعث شد شما چند وقت كنار برويد و كار نكنيد؟
غفاري: ديگر انگيزهاي نداشتم. راستش نمی توانستم و نمی توانم با بعضی بی اخلاقی هایی که در این حرفه هست کنار بیایم. همین چند وقت پیش در یکی از شبکه ها تله فیلمی از من تصویب شد و کد گرفت. فیلمنامه به تهیه کننده ای سپرده شد برای برآورد و ساخت. البته من بی اطلاع بودم. ایشان بدون این که با من قراردادی داشته باشند، فیلمنامه را به نویسندهی دیگری برای بازنویسی داده بود. بدون این که یک لحظه شک کند که آیا نویسنده راضی است یا خودش نمیتواند بازنویسی کند؟ البته خوشبختانه به موقع فهمیدم و جلوی این کار گرفته شد. نمی دانم اسم این رفتار چیست اما هر چه هست رفتار حرفه ای نیست. در آن روزها، بعد از اولین شب آرامش فقط كتاب ميخواندم و داستان مينوشتم. بعدها چند تلهفيلم نوشتم که ساخته هم شدند و همين ساختار چند داستان را سال 1383 در يك فيلم سينمايي به نام «خاموشي» نوشتم ولی چون كار يك مقدار تند و تيز بود به ساخت نرسید.
قاسم زاده اصل: فيلمنامه «يادآوري» را که رويا شروع كرد گفت طرح را بخوان گفتم نميخوانم. گفت فيلمنامه را قسمت به قسمت بخوان گفتم نميخوانم! من فيلمنامه را تا وقتی تمام شد ورق نزدم . حتي از دست من دلخور شد. گفتم من نويسندهام تو هم نويسندهاي، فيلمنامه فردا بيايد بيرون ميگويند يا فيلمنامههاي قبلي حجت را خانمش نوشته يا فیلمنامه سریال را خودش نوشته به نام خانمش! به دنبال اين بودم كه وجدانم آسوده باشد كه من حتي فيلمنامه را نخواندم.
البته كار درستي كه انجام نداديد؟
قاسم زاده اصل: قطعاً.
غفاري: اين پاسخي بوده به اتفاقات گذشته. (ميخندد)
يك مقدار هم عادت به خودزني داريد؟
قاسم زاده اصل: آره يك مقدار سختي به جان ميخرم.
به هر حال كارگردان وقتي ميتواند همراه با فيلمنامه باشد و در طول نگارش نظراتش را بگويد چرا.
قاسم زاده اصل: به نظرم نياز نبود. من بعداً كامل فيلمنامه را خواندم. نظراتم را دادم لطف كردند اعمال كردند و نظراتم خيلي هم چيز پيچيدهاي نبود تنها در حد 7ـ 8 درصد. فيلمنامه آنقدر خوب و كامل بود كه هيچ گرهاي در آن وجود نداشت. رويا خيلي منظم و مرتب مينويسد و خيالم ر احت بود.
از ابتدا طرح اين سريال براي شبكه ifilm شكل گرفت؟
قاسم زاده اصل: مركز فيلم و سريال ifilmتازه تأسيس شده بود طرح ميخواستند ما هم آگاه شديم فرستاديم تصويب شد و مراحلش طي شد.
اينكه مخاطب شما برون مرزي است در سبك و سياق نگارش، شخصيتپردازي و... مؤثر بود؟
غفاري: من در زمان نگارش تنها به يك مخاطب فهيم فكر ميكردم. مخاطبي كه دوست دارد يك كار متفاوت با ورود به لايههاي مختلف جامعه را ببيند. نويسنده موظف است داستانش را شكل بدهد. آدمهایش را خلق کند و به روابط درون فیلمنامه شکل دهد. شك نكنيد وقتي كار خوب باشد مخاطب خودش را پيدا ميكند به خصوص اينكه شما از يكسري مفاهيم انساني صحبت ميكنيد و اين مفاهيم انساني در جوامع مختلف داراي اشتراكاتي هست. البته ما بر مبناي فرهنگ خودمان مينويسيم. اما مفاهیم انسانی در همهی جای دنیا مشترک و قابل بازتولیدند.
با يكي ـ دو سؤال ديگر بحث فيلمنامه را به يك جا برسانيم، تفاوت در شخصيتپردازيها بر مبناي تفاوت داستانها و خط و ربط قصهها در اتصال به يكديگر با چه ساختاري رخ داد؟ كار به جايي نرسيد كه نيازمند تحميل قصهها به هم بشويد؟
غفاري: ببينيد من روي طرح با جزئيات فكر ميكنم. به نظرم مهمترين بخش در فیلمنامه نویسی طرح است. من زمان نگارش طرح جزئيات زيادي برايش درآوردم. براي همه شخصيتها شناسنامه درآوردم و چند بار نقطه ی شروع را عوض کردم و نقاط عطف را جابه جا کردم. من نهايت تلاشم را به خرج دادم تا تمام عناصري كه در دل فيلمنامه وجود دارد از دل داستان بيرون بيايد و تحميل خود نويسنده نباشد. ضمن این که مجموعه روابط یک شخصیت مجموعه داستانهای دور و بر او را هم شکل میدهد. کار سادهای نبود اما من آن قدر تمرین نویسندگی داشتم که بتوانم کار را به انجام برسانم.
شما روايت موازي داريد آيا قصهها قرار است در جايي مشترك به يكديگر برسند و به موازات يكديگر نقاط تعليق و گره گشايي را طي ميكنند يا نه مبناي خاصي در اين راستا وجود ندارد؟
قاسم زاده اصل: (رو به غفاري) اگر اين سؤال را جواب بدهي داستان لو ميرود.
غفاري: بله...
قاسم زاده اصل: همين قدر برايت بگويم وقتي قسمتهاي 27ـ 28 به دست بچههاي صداگذاري رسيد با تعجب گفتند اِ...؟ يعني كار به اينجا ميكشيد. اجازه بده نگوييم!
شما الان قسمت چندم را تدوين ميكنيد؟
قاسم زاده اصل: ما قسمت 30 را فاين كات ميزنيم و ميرود براي صداگذاري...
هر شب كار را به آنتن ميرسانيد يا هفتگي؟!
قاسم زاده اصل: ما هر پنجشنبه 5 قسمت هفته بعد را تحويل ميدهيم.
(ادامه دارد)
مجتبی احمدی - به بهانه پخش سریال «یادآوری» به کارگردانی حجت قاسم زاده اصل و نویسندگی رویا غفاری با این زوج هنرمند یک فنجان چای نوشیدیم و از هر دری درباره این مجموعه (از شکل گیری طرح، نگارش فیلمنامه تا کارگردانی و...) صحبت کردیم. کارگردان سریال های ثقه الاسلام، 101 راه برای ذله کردن پدر و مادرها و تله فیلم های قصه ها و واقعیت ها، تباهی، یک داستان کوتاه و چند داستان دیگر، از شنبه تا پنجشنبه و... که سالهاست در مقام نویسنده و کارگردان فعال است در چندمین تجربه مشترک با همسرش (از پایان نامه دانشگاهی همکاری شان کلید خورده است) این بار فیلمنامه رویا غفاری را نخوانده جلوی دوربین برده است. در بخش نخست این گفت و گو بیشتر با طراحی فیلمنامه و شکل گیری داستان های سریال «یادآوری» صحبت کردیم:
از شكلگيري طرح سريال «يادآوري» و نزديك شدن آن به فيلمنامه يك سريال تلويزيوني آغاز كنيم؟
غفاري: طرح يادآوري بيشتر از يك حس شروع شد. يك پرونده قصاصي بود (قتل) كه آن روزها در جريان بود و من يادم ميآيد آن جوان در نهايت اعدام شد. قبل از رسيدن به سن قانوني اتفاقي ميان دو نوجوان رخ داده بود كه منجر به مرگ يكي شده بود و در نهايت عليرغم اينكه بسياري براي گرفتن رضايت رفتند و آمدند موفق نشدند و آن پسر قصاص شد. من آن پرونده را دنبال ميكردم و احساسي كه هر دو خانواده داشتند خيلي برايم سنگين بود. چه خانوادهاي كه نميخواستند رضايت بدهند و چه خانوادهاي كه تلاش ميكردند رضايت بگيرند. این ماجرا همزمان بود با تحقیقی که دربارهی تجربهی مرگ تقریبی میکردم. جزو علائق شخصيام بود. اصولاً مسائل بينابينی خيلي براي من جذاب هستند، فاکتور های دیگری هم وجود داشت. ایدهای داشتم و سوالاتی که سعی می کردم برایشان جواب پیدا کنم. هسته اوليه طرح از آنجا شكل گرفت.
در زمان نگارش و تحقيق حقي را براي خانواده صاحب دم قائل نبوديد؟
غفاري: واقعاً من به دو خانواده فكر ميكردم و سعی می کردم احساساتشان را درک کنم.به دنبال اين بودم كه بپرسم و بدانم چه اتفاقي در درون آدم رخ ميدهد كه تصميم مي گيرد گذشت نكند و تنها در حالتي به آرامش ميرسد كه ببيند آن طرف ديگر هم احساس خودش را تجربه ميكند.
از ابتدا نگاه نگارشي به اين طرح داشتيد براي يك فيلمنامه؟
غفاري: نه واقعاً چون تنها مطالعه ميكردم.
اين تحقيق به چند سال پيش برميگردد؟
قاسم زاده اصل: 3 سال پيش!
غفاري: شايد هم 4 سال پيش آرام آرام طرح شكل گرفت.
در واقع اين جرقه تنها يك سوم قصه سريال يادآوري را در بر ميگرفت؟
غفاري: شايد هم يك پنجم، در آينده خواهيد ديد.
در واقع مرگ و زندگي تم اصلي قصههاي شما بود؟
غفاري: دقيقاً، به اين فكر كردم كه چگونه ميتواند از مرگ، زندگي زاده شود. در یادآوری مرگ ميتواند انگيزه زندگي باشد حالا يا براي كسي كه از مرگ به زندگي برگشته يا براي اطرافيان كسي كه رفته است. در هر دو مورد می تواند دگرگونی بزرگی در شخصیت اتفاق بیفتد. مرگ و مرگ باوری ميتواند آدمها را از نو متولد کند.
با نگاهي به كارنامه حجت قاسمزاده اصل ميتوان حدس زد اينگونه روايت كردن چند قصه سيال و موازي خواسته شما در اين فيلمنامه باشد؟ نمونهاش آثاري مثل قصهها و واقعيتها و... است.
قاسم زاده: واقعاً نه!
غفاري: ايشان اصلاً در جريان اين قصه نبود تا پايان...
قاسمزاده اصل: جالب است بدانيد اتفاقاً سر تلهفيلم يك داستان كوتاه و چند داستان ديگر هم من فقط يك قصه داشتم. گفتم رويا من حس ميكنم اين قصه كم است و باید چند داستان هم کنارش باشد، ميتواني چند داستان برای من طراحی کنی!؟ آنجا ايشان طراح داستان بودند و در چند كاغذ A4 به من تعدادي قصه دادند که فیلمنامه را نوشتم و شد یک داستان کوتاه... رويا كلا طراح داستان خوبي است.
سر تلهفيلم «قصهها و واقعيتها» هم ماجرا به همين منوال بود؟
قاسم زاده اصل: نه آن كار طرح و فيلمنامه متعلق به خودم بود.
به هر حال ميتوان حدس زد كه نويسنده به سمت نگاه كارگردان آمده؟
قاسم زاده اصل: باور کن این نگاه از سمت من نبوده و من در پیدایش و نگارش فیلمنامه یادآوری هیچ نقشی نداشتم اما این حقیقته که چون به سلیقه و علاقه من نزدیک بود انتخابش کردم!
چون اصولاً اين سبك نگارش كار سختي است و عملاً تو در حال نگارش چند فيلمنامهاي؟
غفاري: درست ميگوييد، اما من در تمام اوقات بيكاريام در حال داستان نوشتن هستم. داستان هایی که هر یک می تواند هسته شکل گیری یک فیلمنامه باشد. قبول دارم كه در سريال «يادآوري» هر كدام از قصهها خودشان قابليت يك سريال را داشتند، اما من اصولاً دوست دارم انسان هر كاري را كه انجام ميدهد پر و پيمان باشد و كم فروشي نكند. ما در «يادآوري» داستانهايي داريم كه يكديگر را تكميل ميكنند.
در واقع حرف نهفته پشت ذهن نويسنده را تكميل ميكنند تا يكديگر؟
غفاري: بله، ساختار موجود اين توان را به ما ميدهند كه از زواياي مختلف، آن نگاهي كه در ذهن داريم در قالب فیلمنامه روایت کنیم. داستانها مكمل هم ميشوند و اين امكان را ميدهند كه ما بيشتر توضيح بدهيم بيشتر با بينندهمان ارتباط برقرار كنيم و اقشار مختلفي را مخاطب خود كنيم.
در واقع هر كس با هر جايگاهي، جاي خودش را در قصه پيدا كند؟
غفاري : بله، در واقع ساختار چند داستاني به ما اين فرصت را ميدهد كه حركت كنيم و به لايههاي مختلف جامعه سر بزنيم.
از ابتدا چند داستان در نگارش اين سريال مد نظر بود؟
غفاري: داستان ها را می توان تا ابدیت ادامه داد. باید دید برای کاری که می خواهیم انجام دهیم چه میزان داستان یا شخصیت لازم داریم.
يعني تعداد بيشتري قصه نبود كه در نهايت شما با پنج داستان به فيلمنامه برسيد؟
غفاري: من با قصه «علي» آغاز كردم و در ادامه فكر كردم چه چيزهايي ميتواند اين داستان را تكميل كند. آرام آرام كنار اين قصه مابقي شكل گرفتند. داستانهاي ما متنوع اند تم مشترک دارند و در ژانرهاي مختلف روایت می شوند. هر چند هر کدام استقلال موضوعی خود را دارند اما در نقاطی با داستان های دیگر و داستان علی مواجهه پیدا می کنند.
سبك روايت اين قصه از سوي كارگردان با اين توصيف كه فيلمنامه با فاكتورهايي شبيه به ذهنيت او نوشته شده است.
قاسم زاده اصل: به هر حال ما 24 ـ 25 سال زن و شوهريم! (ميخندد)
غفاري: منظورشان نگاه مشترك است.
قاسمزاده اصل: به هر حال مشتركاتي با هم داريم كه اين همه سال كنار هم دوام آورديم. من يك توضيحي ميتوانم بدهم؟
بله چرا كه نه؟
قاسمزاده اصل: من اصولاً فيلمنامههاي خودم را خودم نوشتم به جز 2 كار، يكي «پس از پايان» كه طرح رويا بود داد خواندم و گفتم من اين را ميخواهم و به تو برنميگردانم! (غفاري ميخندد) بعدي هم يك داستان كوتاه و چند داستان ديگر بود كه ايشان طراح داستان بودند. بقيه كارهاي من نوشته خودم بود. ما يك تجربه تلخ از دوران دانشكده داشتيم.
با هم در دانشگاه هم كلاس و هم دوره بوديد؟
غفاري: بله. هم ورودی سال 66 دانشکده هنرهای زیبا. تئاتر میخواندیم.
قاسمزاده اصل: حقي در دوران دانشگاه از رويا خورده شد كه باعث شد ما مدتها با هم كار نكنيم. ما يك پايان نامه سنگين داشتيم با عنوان نظامي گنجوي و رهیافت به اجزاي تراژدي با نگاهي به فن شعر ارسطو بر مبناي...
غفاري: بر مبناي خسرو شيرين و اسكندرنامه حكيم نظامي گنجوي، يك صفحه اسم داشت!
قاسم زاده اصل: بخش نظري پايان نامه را با هم كار كرديم که یک مقایسه تطبیقی بسیار سنگین بود. براي بخش عملي،رويا «بهين افسانه زمين»را از روي خسرو و شيرين كار كرد و من يك نمايشنامه نوشتم از روي «اسكندرنامه» كه آن را به زبان حال آوردم. چون من اصولاً آدم پر سر و صدايي هستم بيشتر به چشم ميآيم. در جلسه پايان نامه و ژوري در بخش نظري به هر دو ما 20 دادند اما در بخش عملي به من 20 دادند و به رويا 18.
چرا؟!
قاسم زاده اصل: گفتند ما فهميديم تو كمكش كرده بودي! اين در حالي بود كه حتي من كار ايشان را نخوانده بودم.
غفاري: اصولاً استاد راهنماي من مرحوم شادروان «رادي» بود و استاد راهنماي حجت، خسرو حكيم رابط با دو نگاه متفاوت...
قاسم زاده اصل: واقعاً براي من نمره مهم نبود من بيشتر به جشن بعد از پايان نامه فكر ميكردم ولي رويا شاگرد اول دانشگاه تو ورودی های 66 بود و حقش خورده شد. من به همه اساتيد آنجا گفتم كه من حتي نمايشنامه ايشان را يكبار هم نخواندم اما... اين مسئله فاصلهاي بين ما انداخت كه سالها با هم كار نكرديم، چون نميخواستيم يكي زير سايه ديگري برود.
غفاري: درحاليكه تركيب مان خيلي جواب ميداد. چون به لحاظ ذهني به هم نزديك بوديم.
قاسم زاده اصل: يكبار ديگر سر سريال «اولين شب آرامش» هم حق رويا خورده شد كه فيلمنامه او كار شد اما به نام او نبود.
غفاري: 5 قسمت از سريال «اولين شب آرامش» به جز يك سكانس...
قاسم زاده اصل: بخشهايي از آن كار را با هم مينوشتيم مداركش از طرح تا 21 قسمت ازفيلمنامه موجود است موقعیت ها، داستان، نقاط عطف و حتی اسامی شخصیت ها. اما در نهايت به نام آقاي شاهسواري و آقاي عباس نعمتي خورد درحاليكه 5 قسمت اول عین نوشته ی رویا بود الان فيلمنامه كامل در خانه ما موجود است كه به هيچ وجه آن كار نوشته آقايان شاهسواري و عباس نعمتي نبود. رويا ضربه روحي بسياري خورد و رفت به سمت قصه نويسي!
اصلاً نامي از شما در تيتراژ برده نشد؟
قاسم زاده اصل: من با سعيد شاهسواري تماس گرفتم پرسيدم چقدر از نوشته ما استفاده شده؟ گفت دو ـ سه سكانس، گفتم دو سكانس كه ديگر اسم بردن نميخواهد. در حد يك تشكر تيتراژ بود كه وقتی بعد از پخش اعتراض كرديم آن را هم درآوردند.
غفاري: طرح آن كار هم از من بود و نوشته من براي تصويب به تلويزيون ارائه شد. طرح اولیهای که آنها داشتند رد شده بود.
قاسم زاده اصل: بگذريم نميخواهم ادامه بدهم ولي مدارك اين صحبت هم در خانه ما هست و هم در دفتر تهیه کننده! تهیه کننده نسخه ای دارد که میزان استفاده از فیلمنامه برایش علامت زده شده. در حقیقت آنقدر از روی فیلمنامه نوشتند که باورشان شد نویسنده خودشانند!
غفاري: آنجا نگارش و بازنويسي با هم همراه شده بود و من چون اين اتفاق را منطقي نديدم كنار كشيدم.
قاسم زاده اصل: در اين باره حرف زياد است از «يادآوري» فاصله گرفتيم.
آن اتفاق باعث شد شما چند وقت كنار برويد و كار نكنيد؟
غفاري: ديگر انگيزهاي نداشتم. راستش نمی توانستم و نمی توانم با بعضی بی اخلاقی هایی که در این حرفه هست کنار بیایم. همین چند وقت پیش در یکی از شبکه ها تله فیلمی از من تصویب شد و کد گرفت. فیلمنامه به تهیه کننده ای سپرده شد برای برآورد و ساخت. البته من بی اطلاع بودم. ایشان بدون این که با من قراردادی داشته باشند، فیلمنامه را به نویسندهی دیگری برای بازنویسی داده بود. بدون این که یک لحظه شک کند که آیا نویسنده راضی است یا خودش نمیتواند بازنویسی کند؟ البته خوشبختانه به موقع فهمیدم و جلوی این کار گرفته شد. نمی دانم اسم این رفتار چیست اما هر چه هست رفتار حرفه ای نیست. در آن روزها، بعد از اولین شب آرامش فقط كتاب ميخواندم و داستان مينوشتم. بعدها چند تلهفيلم نوشتم که ساخته هم شدند و همين ساختار چند داستان را سال 1383 در يك فيلم سينمايي به نام «خاموشي» نوشتم ولی چون كار يك مقدار تند و تيز بود به ساخت نرسید.
قاسم زاده اصل: فيلمنامه «يادآوري» را که رويا شروع كرد گفت طرح را بخوان گفتم نميخوانم. گفت فيلمنامه را قسمت به قسمت بخوان گفتم نميخوانم! من فيلمنامه را تا وقتی تمام شد ورق نزدم . حتي از دست من دلخور شد. گفتم من نويسندهام تو هم نويسندهاي، فيلمنامه فردا بيايد بيرون ميگويند يا فيلمنامههاي قبلي حجت را خانمش نوشته يا فیلمنامه سریال را خودش نوشته به نام خانمش! به دنبال اين بودم كه وجدانم آسوده باشد كه من حتي فيلمنامه را نخواندم.
البته كار درستي كه انجام نداديد؟
قاسم زاده اصل: قطعاً.
غفاري: اين پاسخي بوده به اتفاقات گذشته. (ميخندد)
يك مقدار هم عادت به خودزني داريد؟
قاسم زاده اصل: آره يك مقدار سختي به جان ميخرم.
به هر حال كارگردان وقتي ميتواند همراه با فيلمنامه باشد و در طول نگارش نظراتش را بگويد چرا.
قاسم زاده اصل: به نظرم نياز نبود. من بعداً كامل فيلمنامه را خواندم. نظراتم را دادم لطف كردند اعمال كردند و نظراتم خيلي هم چيز پيچيدهاي نبود تنها در حد 7ـ 8 درصد. فيلمنامه آنقدر خوب و كامل بود كه هيچ گرهاي در آن وجود نداشت. رويا خيلي منظم و مرتب مينويسد و خيالم ر احت بود.
از ابتدا طرح اين سريال براي شبكه ifilm شكل گرفت؟
قاسم زاده اصل: مركز فيلم و سريال ifilmتازه تأسيس شده بود طرح ميخواستند ما هم آگاه شديم فرستاديم تصويب شد و مراحلش طي شد.
اينكه مخاطب شما برون مرزي است در سبك و سياق نگارش، شخصيتپردازي و... مؤثر بود؟
غفاري: من در زمان نگارش تنها به يك مخاطب فهيم فكر ميكردم. مخاطبي كه دوست دارد يك كار متفاوت با ورود به لايههاي مختلف جامعه را ببيند. نويسنده موظف است داستانش را شكل بدهد. آدمهایش را خلق کند و به روابط درون فیلمنامه شکل دهد. شك نكنيد وقتي كار خوب باشد مخاطب خودش را پيدا ميكند به خصوص اينكه شما از يكسري مفاهيم انساني صحبت ميكنيد و اين مفاهيم انساني در جوامع مختلف داراي اشتراكاتي هست. البته ما بر مبناي فرهنگ خودمان مينويسيم. اما مفاهیم انسانی در همهی جای دنیا مشترک و قابل بازتولیدند.
با يكي ـ دو سؤال ديگر بحث فيلمنامه را به يك جا برسانيم، تفاوت در شخصيتپردازيها بر مبناي تفاوت داستانها و خط و ربط قصهها در اتصال به يكديگر با چه ساختاري رخ داد؟ كار به جايي نرسيد كه نيازمند تحميل قصهها به هم بشويد؟
غفاري: ببينيد من روي طرح با جزئيات فكر ميكنم. به نظرم مهمترين بخش در فیلمنامه نویسی طرح است. من زمان نگارش طرح جزئيات زيادي برايش درآوردم. براي همه شخصيتها شناسنامه درآوردم و چند بار نقطه ی شروع را عوض کردم و نقاط عطف را جابه جا کردم. من نهايت تلاشم را به خرج دادم تا تمام عناصري كه در دل فيلمنامه وجود دارد از دل داستان بيرون بيايد و تحميل خود نويسنده نباشد. ضمن این که مجموعه روابط یک شخصیت مجموعه داستانهای دور و بر او را هم شکل میدهد. کار سادهای نبود اما من آن قدر تمرین نویسندگی داشتم که بتوانم کار را به انجام برسانم.
شما روايت موازي داريد آيا قصهها قرار است در جايي مشترك به يكديگر برسند و به موازات يكديگر نقاط تعليق و گره گشايي را طي ميكنند يا نه مبناي خاصي در اين راستا وجود ندارد؟
قاسم زاده اصل: (رو به غفاري) اگر اين سؤال را جواب بدهي داستان لو ميرود.
غفاري: بله...
قاسم زاده اصل: همين قدر برايت بگويم وقتي قسمتهاي 27ـ 28 به دست بچههاي صداگذاري رسيد با تعجب گفتند اِ...؟ يعني كار به اينجا ميكشيد. اجازه بده نگوييم!
شما الان قسمت چندم را تدوين ميكنيد؟
قاسم زاده اصل: ما قسمت 30 را فاين كات ميزنيم و ميرود براي صداگذاري...
هر شب كار را به آنتن ميرسانيد يا هفتگي؟!
قاسم زاده اصل: ما هر پنجشنبه 5 قسمت هفته بعد را تحويل ميدهيم.
(ادامه دارد)