از نگاه جامعه، مرد وظيفه ي پوشش هزينه هاي زندگي را دارد. هر چند در جوامعه مدرن، زن هم در اين امر مشارکت دارد. ولي «مادر بودن» همچنان وظيفه ي مهم اوست. با شروع دوران تأهل، مرد به عشق يک زندگي ايده آل تمام تلاش خود را صرف اين امر مي کند و با آمدن بچه به زندگي، مخارج و درگيري مرد هم بيشتر مي شود. با رشد کودک، زمان براي سر وکله زدن با بچه هم کم مي شود. بطوري که مرد خانواده حتي نمي تواند روزي يک ساعت با بچه خوش و بش کند. البته نمي خواهيم درباره ي روابط خانوادگي و چگونگي رابطه ي فرزند و پدر بحث کنيم، بلکه فقط به چند نکته ي کوچک اشاره مي شود که تصور مي رود اغلب پدران با آن درگير هستند. آنها هر روز صبح از منزل بيرون رفته و شب ها با ذهني خسته و تني رنجور به خانه بازمي گردند. حال چه بر سر آنها در محيط کار آمده، بماند. بچه به خاطر کم ديدن پدر و شور و شوقي که از ديدن او ايجاد مي شود. از سر و کول پدر بالا مي رود. در وهله ي اول همه چيز آرام است. پدر با محبت جواب کودک را مي دهد، ولي يواش يواش خستگي مفرط حاکم بر او خلق و خويش را تنگ کرده و به مقابله با کودک مي پردازد. پدر با خوردن شام به استقبال زمان استراحت مي رود که شايد تماشاي يک فيلم سينمايي يا يک مسابقه ي فوتبال يا مطالعه باشد و اين يعني تنها دلخوشي 24 ساعته ي پدر. ولي همه چيز خوب پيش نمي رود چون بچه از يک طرف توقع بازي دارد، زن هم اتفاقاتي را که در طول روز افتاده بايد بازگو کند. مرد حوصله ندارد، خسته است و مي خواهد آنطور که دوست دارد به استراحتش بپردازد پس مشکل کجاست؟ بايد قبول کنيم خود ما مقصر هستيم که اين گونه خودمان را عادت داده ايم. خود را در چنبره يي از اقساط مختلف گرفتار کرده ايم تا زندگي ما هم رنگ و لعابي بگيرد. غافل از اينکه اين ما هستيم که داريم از دست مي رويم.
اگر تفريحي مثل رفتن به استخر و فوتبال براي خود در نظر مي گيريم.اما چون خرج و مخارج آن را نمي توانيم بدهيم از انجام آن صرف نظر مي کنيم. به عبارتي خود را آلوده و معتاد به کار و اضافه کاري کرده ايم و از خود غافل شده ايم. پدرها به معناي واقعي درگيري هاي ذهني بسيار دارند؛ شهريه ي مدرسه، هزينه ي خورد و خوراک، پوشاک، اجاره و اقساط مختلف. آنها ديگر به جسم و روح خود فکر نمي کنند.آنها حتي روزهاي تعطيل هم کار مي کنند و از کمبود وقت در عذابند.
اگر تفريحي مثل رفتن به استخر و فوتبال براي خود در نظر مي گيريم.اما چون خرج و مخارج آن را نمي توانيم بدهيم از انجام آن صرف نظر مي کنيم. به عبارتي خود را آلوده و معتاد به کار و اضافه کاري کرده ايم و از خود غافل شده ايم. پدرها به معناي واقعي درگيري هاي ذهني بسيار دارند؛ شهريه ي مدرسه، هزينه ي خورد و خوراک، پوشاک، اجاره و اقساط مختلف. آنها ديگر به جسم و روح خود فکر نمي کنند.آنها حتي روزهاي تعطيل هم کار مي کنند و از کمبود وقت در عذابند.