خاطرات بروبچّه های ایران انجمن در عید 1390

[baroon]

به به ، به به ، به به ، سلام گلای ایران انجمن:گل:. عیدتون سرشار از عیدی و مهمونی و شادی.امیدوارم بهترین لحظه ها رو تو این روزای قشنگ داشته باشین .
دوست دارید واسه ما تعریف کنید ؟ چیو؟ میگم الآن.اینجا بیاید واسه همدیگه تعریف کنید عید چه جوری براتون شروع شد . کجاها رفتین ، چی کارا کردین. چیا عیدی گرفتید و دادید
خلاصه هرچی دوست دارید راجع به عید امسال بگید، اینجا بنویسید تا تو دفتر خاطرات ایران انجمن ثبت شه .
منتظر شنیدن لحظه های بهارانه ی شما هستیم .:بغل::دوست:​

 

[baroon]

اوّلیشو خودم میگم.:بدجنس:
داداشم لحظه ی سال تحویل گفت : خــــــــب 13 بدر کجاییم؟!!! :غش2:
عید امسال برای من خیلی خوب شروع شد و هنوزم خوبه خداروشکر .شب سال تحویل تا ساعت 5 صبح بیداربودیم .خیلی خوش گذشت و خندیدیم. امیدوارم همه خوش باشید.

 

[baroon]

این همه وقت عزرائیل بیکاره ، توی عید میگیره آدم میکشه !!! :تعجب:
یکی از اقوام دورمون فوت کرد ، امروز رفتیم ختم :ناراحت: اشکمونو درآوردن :دل شکسته:
یه تلنگر بود برای اینکه یادآوری شه اجل هر لحظه در کمینه :48::50:
بچه ها شماها حرفتون نمیاد؟!! :نه:

 

[Mehdi]

به به...به به چه تاپیکی:نیش:

خب ما هم که از همون سال تحویل فهمیدیم امسال کلا چه خبره........
من ساعت 12 شب بلیط داشتم واسه تهران:نیش: (حیف واجب بود کارم) بعد ساعت 2 هم که سال تحویل بود من تو راه بودم اون موقع اس مس های تبریک سرم هوار شد:هنگ:

صبح که رسیدیم دیدیم اقا انگار خاک مرده ریختند تو شهر!!!:تعجب: مترو رفتم اول فکر کردم تعطیله! هیچ کی نبود!:تعجب:

بعد که اومدم خونه یکی دو روز بعدش رفتم واسه خرید(تازه اون موقع وقت خرید کردم) همون شبش مهمون داشتیم......فرداش....پس فرداش.........نذاشتند که ما بریم :نیش:

یه چند بار هم ما رفتیم خونه فایملا..........الانم که خونم:نیش:

 

[baroon]

خــــــــــــــــــب پس خاطره تعریف نمیکنید نه؟ سرتون شلوغه ها؟ همه ش ددر دودور؟
باشــــــــــــه .منم روز 13 بدر انقد میبارم که بشینین تو خونه هاتون مجبور شید از بیکاری خاطره بنویسید !!!!!!!!!!! :بدجنس::49:

:غش2::غش2::غش2:
​

 

[ahmadfononi]

من در لحظه تحویل سال پای سفره هفت سین بودم و آرزو کردم سال خوشی باشه و تا ساعت 5 بیدار بودم

 

[Maryam]

یکی از خاطرات خوبم توی این ایام ... زیارت تلفنی امام حسین و حضرت ابولفظل بود ... یک زیارت چند دقیقه ای بود که خیلی بهم چسبید اصلا نتونستم چیزی بگم و فقط گریه کردم
نکته جالبش اینجاست که دو روز تمام تماس میگرفتن از کربلا تا من صحبت کنم و هر بار به یه دلیلی بعد از قطع شدن ارتباط من گوشی به دستم میرسید !
این خاطره یکی از خاطرات خوب و به یاد ماندنیم توی نوروز سال 90 بود ...

 

[amininho]

سیزدهم بدر خیلی خوش گذشت.فکر نکنم هیچ سالی به اندازه امسال سیزده بدر خوش گذشته باشه.

(باران نبارید)