خانه خاموش است اما
یک صدای آشنا
می تراود از نگاه آفتاب
پنجره دستان خود را می گشاید نرم نرم
می کشد خمیازه شب بو
می فشارد دست گلدان
شبنم الماس گون
خاک آهسته نوازش می کند
گونه های بی قرار ریشه ها
و درخت نارون می خندد
زشوق غنچه ها
ماهی قرمز هنوز در سایه گرم سکوت
خواب می بیند ولی
می نشیند روی خواب شاد او
پروانه با آواز صبح
سیب می افتد زدست آیینه
توی دامان پریشان سحر
می زند شانه به موی اطلسی
نرگس افسانه گو
باد می خندد به باغ
صبح می آید به ناز
پروین دریابیگی
یک صدای آشنا
می تراود از نگاه آفتاب
پنجره دستان خود را می گشاید نرم نرم
می کشد خمیازه شب بو
می فشارد دست گلدان
شبنم الماس گون
خاک آهسته نوازش می کند
گونه های بی قرار ریشه ها
و درخت نارون می خندد
زشوق غنچه ها
ماهی قرمز هنوز در سایه گرم سکوت
خواب می بیند ولی
می نشیند روی خواب شاد او
پروانه با آواز صبح
سیب می افتد زدست آیینه
توی دامان پریشان سحر
می زند شانه به موی اطلسی
نرگس افسانه گو
باد می خندد به باغ
صبح می آید به ناز
پروین دریابیگی