شهاب حسینی بازیگر توانمند سینمای ایران که امسال یکی دو فیلم خوب در جشنواره داشت به تازگی در گفتگویی از این مساله سخن گفته که مایل است دستکم برای پنج سال هم که شده از دنیای بازیگری خداحافظی کرده و به زندگی شخصیاش بپردازد.
بخشهایی از گفتههای حسینی را به نقل از هفتهنامه سروش میخوانید:
مشکلات شهرت
شهرت و محوبیت اجتماعی در کنار همه مواهبی که دارد میتواند آرامش و امنیت خصوصی فرد را برهم بریزد. گاهی وقتها هنرمندان ناچار میشوند دور خود و خانوادهشان حصار یا گارد دفاعی بکشند چون همواره افرادی هستند که قصد دارند وارد حریم خصوصی آنها شوند و آرامش را از آنها بربایند. زندگی هنری هنرمندان با زندگی خانوادگی آنها از اساس ناهمخوانیهایی دارند. انتخاب راه میانهای برای اینکه هم زندگی خانوادگی و هم زندگی هنریات را حفظ کنی، علی رغم اینکه سختیهای بسیار دارد اما غیر ممکن نیست.
راه میانه
در حال حاضر به خاطر این شرایط دشوار من تصمیم گرفتم راه میانهای را انتخاب کنم که پیش از من هم بازیگرانی این راه را پیمودهاند و موفق هم بودهاند مثل مهدی هاشمی که همچنان با همسر محترمشان سرکار خانم گلاب آدینه زندگی بسیار خوبی دارند و در عین حال کارشان را هم هر روز بهتر از روز قبل انجام میدهند.
هنرمندان افراطی
برخی هنرمندان کارشان را بر هر چیزی مقدم میدانند و میخواهند به هر قیمتی که شده سیمرغ و خرس و تمشک و اسکار بگیرند و به نوعی بر این باور هستند که زن و فرزند جلوی دست و پای آنها را میگیرد و دوست دارند زودتر از دستشان خلاص شوند، یک دسته از بازیگران هم هستند که میگویند حرفه دوستداشتنی من خداحافظ. چون خانواده را بر هر چیزی ترجیح میدهند. من جزو بازیگران دسته دوم هستم و مدتی است به این نتیجه رسیدهام که لااقل برای مدتی با حرفهام خداحافظی کنم. مایلم دستکم برای پنج سال این حرفه را کنار گذاشته و به زندگی شخصی خودم برسم.
میخواهم به خانوادهام برسم
من ۱۵ سال را وقف کارم کردم و حالا تصمیم دارم حداقل پنج سال از عمرم را وقف همسر و فرزندم کنم. من همه این سالها پدر و مادرم را میدیدم اما متوجه نمیشدم که چه تغییراتی کردند، یک روز به خودم آمدم دیدم چقدر پیر شدند و به خودم گفتم شهاب اگر یک روز چشمانت را باز کنی و ببینی که آنها دیگر… چکار میکنی؟ آن وقت جواب خودت را چی میدهی؟ میخواستی مرغ و سیمرغ و خرس و پلنگ بگیری! به چه قیمتی؟! به قیمت اینکه فردا پسرم بیست سالش بشود و بگوید بابا من و تو به اندازه نوک سوزن همدیگر را نمیشناسیم، نه من حرفهای شما را میفهمم و نه شما حرفهای مرا میفهمی. حالا من گنج قارون داشته باشم و خانه من پر شود از سیمرغ و پلنگهای طلایی و نقرهای فستیوالها و جشنوارههای گوناگون! چه ارزشی دارد؟ فرزندم پاره تن من است وقتی من نتوانم با او به اجماع برسم، چطور میخواهم با مردم به اجماع برسم؟!
اهمیت خانواده
خانواده مانع همه تکرویهای فرد میشود و وقتی شما ملزم هستید که غیر از سرنوشت خودتان به سرنوشت دو نفر دیگر هم فکر بکنید آهستهتر و پیوستهتر جلو میروید، فکر شدهتر عمل میکنید، پختهتر تصمیم میگیرید و وقتی همه اینها درست اتفاق بیفتد نتیجهای جز موفقیت نخواهد داشت. همه عدم موفقیتها به خاطر یک طرفه فکر کردنها و آنی تصمیم گرفتنها حاصل میشود.