زن جوان توسط خواستگار خود ازپا درآمد.
عصر ۲۴ دی ماه مردی با پلیس ۱۱۰ تماس گرفته و از پیدا شدن جسد زنی در مغازه آرایشگری در بلوار شکوفه خبر داد.
با حضور ماموران کلانتری ۱۵۲خانیآباد در محل، همسایهها هویت مقتول به نام «مژگان.ت» را به عنوان صاحب آرایشگری شناسایی کردند.
همسایهها همچنین گفتند زن فوت شده حدود دو سالی است این مغازه را اجاره کرده و طی این مدت بیشترین رفت و آمد را با برادر خود به نام حسین داشته است که دکان وی نیز همین نزدیکی است.
برای نهار دعوتم کرده بود
حسین بلافاصله شناسایی و تحقیقات از وی درباره مژگان که با گزارش پزشکی قانونی به قتل رسیدن وی اثبات شده بود آغاز شد. این مرد ۳۱ساله نحوه مطلع شدن از این قتل را اینطور بیان کرد: خواهرم صبح به من زنگ زد و گفت برای نهار به مغازهاش بروم. من هم سر نهار مغازهام را بسته و پیش او رفتم اما هرچه در آرایشگاهش را زدم باز نکرد. تماس با موبایلش هم بیفایده بود. از همسایهها سراغش را گرفتم اما همه میگفتند صبح او را دیدهاند که کرکره آرایشگاهش را بالا میکشیده است. نگران شدم، سنگی برداشته و شیشه آرایشگاه را شکستم . صحنه را که دیدم دادی زدم و دیگر هیچ نفهمیدم. مژگان بیجان روی زمین افتاده بود و معلوم بود چند ساعتی از مرگش می گذرد.
ماموران البته با شک به این حرفها گوش دادند چرا که آنها با بررسی مدارک شناسایی مقتول فهمیده بودند که وی هیچگونه نسبت خواهری با این جوان ندارد.
وقتی از حسین در اینباره سوال پرسیده شد وی اینبار خود را برادرزاده مقتول معرفی کرد ولی توضیح محکمه پسندی برای جعل عنوان خود نداد.
خرید نحس!
به همین خاطر حسین به اداره دهم پلیس آگاهی منتقل شد و در آنجا مورد بازجویی تخصصی قرار گرفت.
برادر سابق و برادرزاده مقتول اینبار بخشی از واقعیت را اعتراف کرد و خود را خواستگار مقتول معرفی کرد: من در مغازه فروش و کرایه لباس عروس کار میکنم. حدود دو سال پیش وقتی مژگان برای خرید یک دست لباس به آنجا آمده بود با وی آشنا شدم. چند روزی از آشنایی ما نگذشته بود که وی گفت از همسر سابق خود طلاق گرفته و به همراه دخترش زندگی میکند.
مدتی که از ارتباط شغلی ما گذشت من به وی علاقهمند شده و مغازهای را در بلوار شکوفه کرایه کرده و پیشنهاد کردم آرایشگاهش را به نزدیکی محل کار من بیاورد. من قرابت روحی خاصی بین خودم و مژگان حس می کردم چرا که خود نیز چند سال پیش از خانمم جدا شده بودم و شدیدا احساس تنهایی می کردم.
تصمیم گرفتن مژگان را از فکری که در سر داشتم با خبر کنم به همین خاطر یک روز رسما از وی خواستگاری کردم اما پاسخ او برایم غیر قابل هضم بود، مژگان جوابش منفی بود.
چون برای ازدواج با مژگان مصر بودم و نمیخواستم ارتباطم با وی قطع شود خود را پیش در و همسایه برادر وی جا زدم تا از حرف و حدیثهای احتمالی جلوگیری شود. مرحوم مژگان هم برای حساس نشدن مردم مرا داداش خطاب میکرد.
طاقت شنیدنش را نداشتم
متهم ادامه داد : روز حادثه تصمیم گرفته بودم پیش مژگان رفته و هر طور شده رضایت وی را برای ازدواج جلب کنم.
او تازه وضو گرفته و قصد نماز داشت . با اصرار خواستم که با پیشنهاد من موافقت کند ولی او دو مرتبه سرش را به علامت نه تکان داد.
به یکباره از کوره در رفته و با تصور اینکه قصد ازدواج با مرد دیگری را دارد با او جر و بحث کردم. تا به خودم آمدم دیدم دستانم دور گلوی وی است . مژگان خود را ازدست من خلاص کرد و خواست فرار کند که سرش محکم به میز آرایش خورد و روی زمین افتاد. من هم چادر نماز را دور گردن وی پیچیدم . چند ثانیه بعد دیدم دیگر نفس نمیکشد. به سرعت از آرایشگاه خارج شدم و برای اینکه پلیس پس از کشف جسد به من مشکوک نشود خود را به مغازهام رساندم. ساعتی بعد هم سراغ مژگان را از همسایه هایش گرفتم و گفتم وی به تماسم پاسخ نمیدهد و به همین خاطر نگرانش شدهام.
براساس این گزارش متهم پس از این اقرارها روانه زندان شد تا پس از صدور کیفرخواست روانه دادگاه کیفری استان تهران شده و به اتهام قتل مورد محاکمه قرار گیرد.