آيا افكار خيّام بر مترلينگ اثر گذاشته است؟
شواهدي درباب نزديكي افكار و فلسفة مترلينگ با شعار و انديشه خيّام
« موريس مترلينگ » فيلسوف و متفكر نامي بلژيكي بسال 1949 در سن هشتاد و هفت سالگي در بروكسل درگذشت، او شاعر – اديب – درام نويس – و حشرهشناس نيز بود و در سال 1911 برندة جايزه نوبل شد ولي شهرت جهاني او ( كه بسرعت مرزها را درنورديد و وي را در شمار متفكران بزرگ قرن بيستم قلمداد كرد) بواسطة انديشههاي فلسفي ويژة او بود كه دربارة خلقت و جهان آفرينش بيان داشت.
دريافتهاي انديشه حساس و فكر وسيع و بلند مترلينگ دربارة فلسفة خلقت و عالم هستي چون برقي در افق تيرة باورها و پندارهاي سست بنياد جهانيان بدرخشيد و بسياري از تاريكيهاي اين راه را روشن ساخت و دشوارترين مباحث مربوط به فلسفة آفرينش را با سادهترين و شيرينترين بيان براي جهانيان توضيح داد و افكار بزرگان علم و دانش را در سراسر گيتي متوجه خود كرد، بيهوده نبود كه « انشتين » نابغة بزرگ رياضي گفت :
شايد قرنها بگذرد و در كرة خاك متفكري مانند مترلينگ بوجود نيايد.
آري مترلينگ پرده از اسرار خلقت برگرفت و معماي وجود را حل كرد و باين پرسش ديرينه سال بشر : از كجا آمدهام آمدنم بهر چه بود؟، پاسخ داد، پاسخي آرامش بخش و معقول.
بسياري از آثار مترلينگ مانند كتاب « عقل و سرنوشت »، « دربرابر خدا »، « قوة جاذبه »، « راز بزرگ »، « زنبور عسل »، « موريانه »، « مورچگان » و « ستارگان سنگين آسمان » شهرت جهاني دارد، خوشبختانه مترجم ارجمند آقاي ذبيحالله منصوري قسمت مهمي از آثار مترلينگ را در حدود بيست و چند سال پيش بفارسي ساده و دلنشين ترجمه كرده و در چهار جلد بسرماية يكي از كتابفروشيهاي قديم تهران منتشر ساخته و در دسترس دوستداران حقيقت گذاشته است. من كه شيفتة افكار بزرگان فلسفه و ادب ميباشم، در سالهاي پيش كه بيش از اين اوقات فراغت و فرصت داشتم، ضمن مطالعة برخي از آثار مترلينگ و بخصوص اثر موسوم به طرز فكر ما در اين جهان باين نكته متوجه شدم كه يك هماهنگي فكري بين انديشههاي « مترلينگ » با شاعر و متفكر بزرگ و معروف ايران عمر « خيام » وجود دارد و گاهي درك و انديشة اني دو دربارة بعضي نكات فلسفي و رموز آفرينش بقدري همانند و شبيه است كه گوئي « مترلينگ » در مكتب « خيام » درس خوانده و بعضي از دريافتهاي فكري خود را از اين منبع الهام گرفته است وشايد بهمين سبب باوجود نه قرن فاصله زمان و با اختلاف مكان و مغايرت فاحش محيط زندگي گاهي كوچكترين تفاوتي در انديشة اين دو مرد بزرگ در موضوع فلسفة خلقت و اسرار آفرينش مشاهده نميشود.
هيچ استبعادي ندارد كه « مترلينگ » ترجمه اشعار خيام را مطالعه كرده و تحت تأثير انديشههاي او قرار گرفته باشد، مگر نه اينكه « فيتز جرالد » شاعر انگليسي چندسال پيش از تولد مترلينگ رباعيات خيام را به انگليسي ترجمه كرد؟ و مگر نه اينكه ترجمه فيتز جرالد و ترجمههاي ديگر رباعيات خيام در سراسر اروپا شهرت يافت و بسياري از انديشمندان فرنگ فلسفه خيام را پسنديدند و پذيرفتند.
از اين گمان درميگذرم وچنين ميانگارم كه « مترلينگ » با افكار و انديشة خيام آشنا نبوده و از اين منبع فيض شرقي الهام نگرفته است، اما اين را نميتوانم ناديده بگيرم كه اين دو متفكر شرقي و غربي دربارة فلسفه خلقت و اسرار آفرينش در موارد بسيار انديشة مشترك دارند و هنگامي كه درنظر بياوريم كه خيام نه قرن پيش از مترلينگ در محيطي پرتعصب و درميان مردمي عامي و پندار پرست ميزيسته و بيان آزادانة افكار و عقايدش براي او خطر مرگ همراه داشته به اين نتيجه ميرسيم كه او نه قرن پيش از مترلينگ در محيطي تيره از جهل دربارة فلسفة خلقت بهمانگونه سخن گفته است كه مترلينگ در دنياي آزاد قرن بيستم.
اينجاست كه عظمت فكر و اوج انديشة حكيم عمر خيام را خوب درك ميكنيم، اين را هم بايد بدانيم كه خيام از اينكه نميتوانسته است بيپروا و آزادانه برداشتهاي پرارج فكري خود را برمردم عرضه دارد متأسف بوده و ميگفته است :
[TD="width: 284"]اسرار جهان چنانكه در دفتر ماست [/TD]
[TR]
[TD="width: 284"]نتوان گفتن هرآنچه درخاطر ماست [/TD]
[TD="width: 284"]چون نيست درين مردم نادان اهلي [/TD]
[/TR]
باري، من با يك مطالعة كوتاه و اجمالي در افكار مترلينگ در ده مورد انديشة او را با انديشة خيام سنجيدم و ماية تفكر اين دو فيلسوف شرق و غرب را همسان و همانند يافتم.
اينان هر دو افسانهها و اسطورههاي نامعقول مربوط به راز آفرينش را طرد كرده و با روشنائي چراغ خرد در طريق تفكر و تعقل گام برداشته و از آنسوي پردههاي اسرار سر بيرون آوردهاند ولي سرانجام چراغ خرد و پرتو عقل نتوانسته است اين راه تاريك را برآنان بخوبي روشن سازد، ازينرو دچار حيرت و سرگشتگي شده و عقل « محدود و ناقص » بشري را براي درك « نامحدود و كامل » درمانده و ناتوان يافته گاهي فلسفة « جبر مطلق » را گردن نهاده و زماني حيات و زندگي بشر را بس ناچيز و حقير و بيارزش و بازيچه دانسته و روزي بابيان درك فكر و انديشة عالي خود رنگ اوهام را از آئينه عقول زدوده و چيستان هستي و وجود را بنحوي مقبول كشف كردهاند.
راستي گفتار اين دو متفكر در پارهاي از مطالب چقدر باهم شباهت دارد، اينك براي آگاهي با تشابه انديشة اين دو مرد خردمند، ده رباعي از خيام و ده گفتار كوتاه از مترلينگ ميآورم و محض سهولت مقايسه بين افكار اين دو متفكر بزرگ در هرده مورد نخست رباعي « خيام » را مينويسم سپس گفتار « مترلينگ » را در زير رباعي خيام نقل مينمايم تا خوانندگان مجله بهمانندي برخي از انديشههاي اين دو مرد نامي كه يكي از شرق كهن و ديگري از غرب نو برخاسته بخوبي آگاه شوند و عظمت فكر و ژرفاي انديشة خيام را نسبت به اسرار خلقت بازشناسند :
1 – هيچكس ره بجائي نبرد
خيام
[TD="width: 284"]آنانكه محيط فضل و آداب شدند [/TD]
[TR]
[TD="width: 284"]گفتند فسانهئي و در خواب شدند [/TD]
[TD="width: 284"]ره زين شب تاريك نبردند به روز [/TD]
[/TR]
مترلينگ
از روزي كه نوع بشر بوجود آمد ميخواست بداند كه اين دنيا چيست و براي چه آن را آفريدهاند. صدها تمدن منقرض شده كه شايد آثاري از آنها نيست و همگي از بين رفتهاند، دربارةدنيا تصورات و خيالاتي كردند كه بعضي از آنها كودكانه و بعضي عقلائي بود ولي امروز كه هزاران سال از آن تاريخ ميگذرد ما متوجه شديم كه فكر ما هم دربارة دنيا چندان عميقتر و بزرگتر از آنها نيست چون ما براي درك حقيقت دنيا هيچ وسيلة سنجشي جز مغز خود نداريم و متأسفانه مغز ما آنطور كه بايد ترقي نكرده است و خيلي دشوار بلكه محال ميباشد كه ما بتوانيم دنيائي را در مغز خود تصور نمائيم كه بيپايان و نامحدود ميباشد، چون مغز ما محدود است.
2 – در ابديت مرور زمان وجود ندارد
خيام
[TD="width: 284"]ايدوست بيا تا غم فردا نخوريم [/TD]
[TR]
[TD="width: 284"]با شصت هزار سالگان سربسريم [/TD]
[TD="width: 284"]فردا كه ازين دار فنا درگذريم [/TD]
[/TR]
مترلينگ
چون اين دنيا داراي قلب و كبد نيست و خون در عروقش جريان ندارد نميتواند بمرور زمان پيببرد، اگر اين ضربان قلب و حركت منظم و يكنواخت خون در رگهاي ما نبود بمرور زمان پي نميبرديم و در نتيجه يكصدهزار ميليارد قرن با چند ثانيه در نظرمان مساوي بود و بهمين سبب است كه وقتي ما از دنيا رفتيم و لاشة ما را بخاك سپردند يك ثانيه با يكصد قرن براي ما مساوي خواهد بود چون از سيطرة مرور زمان خارج شدهايم.
3 – آفرينش ما براي جهان چه سودي دارد ؟
خيام
[TD="width: 284"]از آمدنم نبود گردون را سود [/TD]
[TR]
[TD="width: 284"]كاين آمدن و رفتنم از بهر چه بود [/TD]
[TD="width: 284"]وز هيچكسي نيز دو گوشم نشنود [/TD]
[/TR]
مترلينگ
از بزرگترين و مرموزترين اسرار جهان زندگي ما اين است كه چرا ما را بوجود آوردند.
دستگاه آفرينش با اين قانون بزرگ و با اين جهان بزرگ كه در آن يكصدهزار ميليون كهكشان مانند دنياي ما وجود دارد چه احتياجي داشت كه من و شما را بيافريند و اگر من و شما نبوديم به كجاي دنيا برميخورد و اگر قبلاً اين كرة خاك نبود كه ما انسانها روي آن زندگي كنيم چه زياني بآفرينش ميرسيد ؟
مگر مقابل ديدگان ما هرشب صدها ستاره بيكديگر تصادم نكرده از بين نميروند و بهيچ مبدل نميشوند؟
آيا هيچ اتفاق افتاده است كه در كتاب حساب آفرينش اين تصادمات را به حساب ضرر بنويسند؟
پس كمال خودخواهي و خودپسندي است كه موجودات نادان و بدبخت و عليلي مثل ما كه پيوسته گرفتار معدة كثيف خود هستيم بگوئيم دنيا براي خاطر ما آفريده شده است، پيش از ما اين جهان بوده است و بعد از ما نيز كماكان باقي خواهد ماند.
4 – مرده از زنده آسودهتر است
خيام
[TD="width: 284"]ساقي دل من زمرده فرسودهتر است [/TD]
[TR]
[TD="width: 284"]دامان ترم زديده آلودهتر است [/TD]
[TD="width: 284"]هرچند بخون ديده دامن شويم [/TD]
[/TR]
مترلينگ
اكنون مدتي است كه خود را مرده ميبينم، براي آنكه مدتي است قواي جواني مرا ترك گفته است، نه فقط امروز كه قواي من تحليل رفته بلكه اگر داراي قواي جواني هم ميبودم آرزوي عمر جاويدان نميكردم براي آنكه عمر جاويدان ولو آنكه باقواي جواني هم توأم باشد كسالت آور است.
بعقيده من اگر مرگ در دنيا نبود بشر بآن محتاج بود و ميبايست آن را اختراع كند تا از چنگال كسالتهاي زندگي خلاص شود، بسياري از ما درواقع پيش از مردن مرده هستيم براي آنكه همه چيز خود را از دست دادهايم.
عمر ما يك روز يا يك ميليون سال هيچ فايده ندارد و از لحاظ فهم به اسرار حيات با آن كسي كه در گور خوابيده مساوي هستيم با تفاوت اينكه او آسودهتر از ما است چون قلب و اعصاب او از كار افتاده است ديگر از كسالتهاي زندگي رنج نميبرد.
ادامه دارد...
شواهدي درباب نزديكي افكار و فلسفة مترلينگ با شعار و انديشه خيّام
« موريس مترلينگ » فيلسوف و متفكر نامي بلژيكي بسال 1949 در سن هشتاد و هفت سالگي در بروكسل درگذشت، او شاعر – اديب – درام نويس – و حشرهشناس نيز بود و در سال 1911 برندة جايزه نوبل شد ولي شهرت جهاني او ( كه بسرعت مرزها را درنورديد و وي را در شمار متفكران بزرگ قرن بيستم قلمداد كرد) بواسطة انديشههاي فلسفي ويژة او بود كه دربارة خلقت و جهان آفرينش بيان داشت.
دريافتهاي انديشه حساس و فكر وسيع و بلند مترلينگ دربارة فلسفة خلقت و عالم هستي چون برقي در افق تيرة باورها و پندارهاي سست بنياد جهانيان بدرخشيد و بسياري از تاريكيهاي اين راه را روشن ساخت و دشوارترين مباحث مربوط به فلسفة آفرينش را با سادهترين و شيرينترين بيان براي جهانيان توضيح داد و افكار بزرگان علم و دانش را در سراسر گيتي متوجه خود كرد، بيهوده نبود كه « انشتين » نابغة بزرگ رياضي گفت :
شايد قرنها بگذرد و در كرة خاك متفكري مانند مترلينگ بوجود نيايد.
آري مترلينگ پرده از اسرار خلقت برگرفت و معماي وجود را حل كرد و باين پرسش ديرينه سال بشر : از كجا آمدهام آمدنم بهر چه بود؟، پاسخ داد، پاسخي آرامش بخش و معقول.
بسياري از آثار مترلينگ مانند كتاب « عقل و سرنوشت »، « دربرابر خدا »، « قوة جاذبه »، « راز بزرگ »، « زنبور عسل »، « موريانه »، « مورچگان » و « ستارگان سنگين آسمان » شهرت جهاني دارد، خوشبختانه مترجم ارجمند آقاي ذبيحالله منصوري قسمت مهمي از آثار مترلينگ را در حدود بيست و چند سال پيش بفارسي ساده و دلنشين ترجمه كرده و در چهار جلد بسرماية يكي از كتابفروشيهاي قديم تهران منتشر ساخته و در دسترس دوستداران حقيقت گذاشته است. من كه شيفتة افكار بزرگان فلسفه و ادب ميباشم، در سالهاي پيش كه بيش از اين اوقات فراغت و فرصت داشتم، ضمن مطالعة برخي از آثار مترلينگ و بخصوص اثر موسوم به طرز فكر ما در اين جهان باين نكته متوجه شدم كه يك هماهنگي فكري بين انديشههاي « مترلينگ » با شاعر و متفكر بزرگ و معروف ايران عمر « خيام » وجود دارد و گاهي درك و انديشة اني دو دربارة بعضي نكات فلسفي و رموز آفرينش بقدري همانند و شبيه است كه گوئي « مترلينگ » در مكتب « خيام » درس خوانده و بعضي از دريافتهاي فكري خود را از اين منبع الهام گرفته است وشايد بهمين سبب باوجود نه قرن فاصله زمان و با اختلاف مكان و مغايرت فاحش محيط زندگي گاهي كوچكترين تفاوتي در انديشة اين دو مرد بزرگ در موضوع فلسفة خلقت و اسرار آفرينش مشاهده نميشود.
هيچ استبعادي ندارد كه « مترلينگ » ترجمه اشعار خيام را مطالعه كرده و تحت تأثير انديشههاي او قرار گرفته باشد، مگر نه اينكه « فيتز جرالد » شاعر انگليسي چندسال پيش از تولد مترلينگ رباعيات خيام را به انگليسي ترجمه كرد؟ و مگر نه اينكه ترجمه فيتز جرالد و ترجمههاي ديگر رباعيات خيام در سراسر اروپا شهرت يافت و بسياري از انديشمندان فرنگ فلسفه خيام را پسنديدند و پذيرفتند.
از اين گمان درميگذرم وچنين ميانگارم كه « مترلينگ » با افكار و انديشة خيام آشنا نبوده و از اين منبع فيض شرقي الهام نگرفته است، اما اين را نميتوانم ناديده بگيرم كه اين دو متفكر شرقي و غربي دربارة فلسفه خلقت و اسرار آفرينش در موارد بسيار انديشة مشترك دارند و هنگامي كه درنظر بياوريم كه خيام نه قرن پيش از مترلينگ در محيطي پرتعصب و درميان مردمي عامي و پندار پرست ميزيسته و بيان آزادانة افكار و عقايدش براي او خطر مرگ همراه داشته به اين نتيجه ميرسيم كه او نه قرن پيش از مترلينگ در محيطي تيره از جهل دربارة فلسفة خلقت بهمانگونه سخن گفته است كه مترلينگ در دنياي آزاد قرن بيستم.
اينجاست كه عظمت فكر و اوج انديشة حكيم عمر خيام را خوب درك ميكنيم، اين را هم بايد بدانيم كه خيام از اينكه نميتوانسته است بيپروا و آزادانه برداشتهاي پرارج فكري خود را برمردم عرضه دارد متأسف بوده و ميگفته است :
گفتن نتوان زانكه وبال سر ماست |
[TD="width: 284"]اسرار جهان چنانكه در دفتر ماست [/TD]
[TR]
[TD="width: 284"]نتوان گفتن هرآنچه درخاطر ماست [/TD]
[TD="width: 284"]چون نيست درين مردم نادان اهلي [/TD]
[/TR]
باري، من با يك مطالعة كوتاه و اجمالي در افكار مترلينگ در ده مورد انديشة او را با انديشة خيام سنجيدم و ماية تفكر اين دو فيلسوف شرق و غرب را همسان و همانند يافتم.
اينان هر دو افسانهها و اسطورههاي نامعقول مربوط به راز آفرينش را طرد كرده و با روشنائي چراغ خرد در طريق تفكر و تعقل گام برداشته و از آنسوي پردههاي اسرار سر بيرون آوردهاند ولي سرانجام چراغ خرد و پرتو عقل نتوانسته است اين راه تاريك را برآنان بخوبي روشن سازد، ازينرو دچار حيرت و سرگشتگي شده و عقل « محدود و ناقص » بشري را براي درك « نامحدود و كامل » درمانده و ناتوان يافته گاهي فلسفة « جبر مطلق » را گردن نهاده و زماني حيات و زندگي بشر را بس ناچيز و حقير و بيارزش و بازيچه دانسته و روزي بابيان درك فكر و انديشة عالي خود رنگ اوهام را از آئينه عقول زدوده و چيستان هستي و وجود را بنحوي مقبول كشف كردهاند.
راستي گفتار اين دو متفكر در پارهاي از مطالب چقدر باهم شباهت دارد، اينك براي آگاهي با تشابه انديشة اين دو مرد خردمند، ده رباعي از خيام و ده گفتار كوتاه از مترلينگ ميآورم و محض سهولت مقايسه بين افكار اين دو متفكر بزرگ در هرده مورد نخست رباعي « خيام » را مينويسم سپس گفتار « مترلينگ » را در زير رباعي خيام نقل مينمايم تا خوانندگان مجله بهمانندي برخي از انديشههاي اين دو مرد نامي كه يكي از شرق كهن و ديگري از غرب نو برخاسته بخوبي آگاه شوند و عظمت فكر و ژرفاي انديشة خيام را نسبت به اسرار خلقت بازشناسند :
1 – هيچكس ره بجائي نبرد
خيام
در جمع كمال شمع اصحاب شدند |
[TD="width: 284"]آنانكه محيط فضل و آداب شدند [/TD]
[TR]
[TD="width: 284"]گفتند فسانهئي و در خواب شدند [/TD]
[TD="width: 284"]ره زين شب تاريك نبردند به روز [/TD]
[/TR]
مترلينگ
از روزي كه نوع بشر بوجود آمد ميخواست بداند كه اين دنيا چيست و براي چه آن را آفريدهاند. صدها تمدن منقرض شده كه شايد آثاري از آنها نيست و همگي از بين رفتهاند، دربارةدنيا تصورات و خيالاتي كردند كه بعضي از آنها كودكانه و بعضي عقلائي بود ولي امروز كه هزاران سال از آن تاريخ ميگذرد ما متوجه شديم كه فكر ما هم دربارة دنيا چندان عميقتر و بزرگتر از آنها نيست چون ما براي درك حقيقت دنيا هيچ وسيلة سنجشي جز مغز خود نداريم و متأسفانه مغز ما آنطور كه بايد ترقي نكرده است و خيلي دشوار بلكه محال ميباشد كه ما بتوانيم دنيائي را در مغز خود تصور نمائيم كه بيپايان و نامحدود ميباشد، چون مغز ما محدود است.
2 – در ابديت مرور زمان وجود ندارد
خيام
وين يكدم عمر را غنيمت شمريم |
[TD="width: 284"]ايدوست بيا تا غم فردا نخوريم [/TD]
[TR]
[TD="width: 284"]با شصت هزار سالگان سربسريم [/TD]
[TD="width: 284"]فردا كه ازين دار فنا درگذريم [/TD]
[/TR]
مترلينگ
چون اين دنيا داراي قلب و كبد نيست و خون در عروقش جريان ندارد نميتواند بمرور زمان پيببرد، اگر اين ضربان قلب و حركت منظم و يكنواخت خون در رگهاي ما نبود بمرور زمان پي نميبرديم و در نتيجه يكصدهزار ميليارد قرن با چند ثانيه در نظرمان مساوي بود و بهمين سبب است كه وقتي ما از دنيا رفتيم و لاشة ما را بخاك سپردند يك ثانيه با يكصد قرن براي ما مساوي خواهد بود چون از سيطرة مرور زمان خارج شدهايم.
3 – آفرينش ما براي جهان چه سودي دارد ؟
خيام
وز رفتن من جاه و جاهش نفزود |
[TD="width: 284"]از آمدنم نبود گردون را سود [/TD]
[TR]
[TD="width: 284"]كاين آمدن و رفتنم از بهر چه بود [/TD]
[TD="width: 284"]وز هيچكسي نيز دو گوشم نشنود [/TD]
[/TR]
مترلينگ
از بزرگترين و مرموزترين اسرار جهان زندگي ما اين است كه چرا ما را بوجود آوردند.
دستگاه آفرينش با اين قانون بزرگ و با اين جهان بزرگ كه در آن يكصدهزار ميليون كهكشان مانند دنياي ما وجود دارد چه احتياجي داشت كه من و شما را بيافريند و اگر من و شما نبوديم به كجاي دنيا برميخورد و اگر قبلاً اين كرة خاك نبود كه ما انسانها روي آن زندگي كنيم چه زياني بآفرينش ميرسيد ؟
مگر مقابل ديدگان ما هرشب صدها ستاره بيكديگر تصادم نكرده از بين نميروند و بهيچ مبدل نميشوند؟
آيا هيچ اتفاق افتاده است كه در كتاب حساب آفرينش اين تصادمات را به حساب ضرر بنويسند؟
پس كمال خودخواهي و خودپسندي است كه موجودات نادان و بدبخت و عليلي مثل ما كه پيوسته گرفتار معدة كثيف خود هستيم بگوئيم دنيا براي خاطر ما آفريده شده است، پيش از ما اين جهان بوده است و بعد از ما نيز كماكان باقي خواهد ماند.
4 – مرده از زنده آسودهتر است
خيام
كوزير زمين زمن دل آسودهتر است |
[TD="width: 284"]ساقي دل من زمرده فرسودهتر است [/TD]
[TR]
[TD="width: 284"]دامان ترم زديده آلودهتر است [/TD]
[TD="width: 284"]هرچند بخون ديده دامن شويم [/TD]
[/TR]
مترلينگ
اكنون مدتي است كه خود را مرده ميبينم، براي آنكه مدتي است قواي جواني مرا ترك گفته است، نه فقط امروز كه قواي من تحليل رفته بلكه اگر داراي قواي جواني هم ميبودم آرزوي عمر جاويدان نميكردم براي آنكه عمر جاويدان ولو آنكه باقواي جواني هم توأم باشد كسالت آور است.
بعقيده من اگر مرگ در دنيا نبود بشر بآن محتاج بود و ميبايست آن را اختراع كند تا از چنگال كسالتهاي زندگي خلاص شود، بسياري از ما درواقع پيش از مردن مرده هستيم براي آنكه همه چيز خود را از دست دادهايم.
عمر ما يك روز يا يك ميليون سال هيچ فايده ندارد و از لحاظ فهم به اسرار حيات با آن كسي كه در گور خوابيده مساوي هستيم با تفاوت اينكه او آسودهتر از ما است چون قلب و اعصاب او از كار افتاده است ديگر از كسالتهاي زندگي رنج نميبرد.
ادامه دارد...