• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

داستان کوتاه_برداشت شخصی

targol

کاربر ويژه
تک تک مردم برداشت های مختلف دارند. گوشتی که یک نفر با لذت می خورد برای دیگری زهر است.
زن و شوهری یک خر از بازار خریدند. در راه یک پسر بچه گفت: -چقدر احمقند. چرا هیچکدام سوار خر نشده اند؟ وقتی این حرف را شنیدند زن سوار بر خر شد و مرد در کنار آنها براه افتاد. کمی بعد پیرمردی آنها را دید و گفت: -مرد رئیس خانواده است. چطور زن می تواند در حالی که شوهرش پیاده راه می رود سوار خر شود؟ زن با شنیدن این حرف فوراً از خر پیاده شد و جای خود را به شوهرش داد. لحظاتی بعد با پیرزنی مواجه شدند. پیر زن گفت: -عجب مرد بی معرفتی. خودش سوار خر می شود و زنش پیاده راه می رود مرد با شنیدن این حرف بسرعت به زنش گفت که او هم سوار خر شود. بعد به مرد جوانی برخوردند. او گفت: -خر بیچاره، چطور می توانی وزن این دو را تحمل کنی. چقدر به تو ظلم می کنند! زن و شوهر با شنیدن این حرف فوراً از خر پیاده شدند و خر را به دوش گرفتند. ظاهراً راه دیگری باقی نمانده بود. بعداً، وقتی به پل باریکی رسیدند، خر ترسید و شروع به جفتک زدن کرد. آنها تعادلشان را از دست دادند و به رودخانه سقوط کردند. هیچوقت ممکن نیست که همه شما را بستایند، و یا لعنت کنند. هیچگاه نه در گذشته، نه در حال حاضر و نه در آینده چنین اتفاقی نخواهد افتاد. بنابراین، اگر وجدان راحتی داری از حرف دیگران زیاد دلخور نشو
 
بالا