زندگينامه دانته
دانته آليگيري Dante Alighieri در ماه مه سال 1265 در شهر فلورانس بدنيا آمد.
فلورانس در آن زمان يكي از جمهوريهاي متعدد ايتاليا بود كه مانند شهرهاي ونيز Venezia ، پيزا Pisa، سيهنا Sienna، جنوا Genova، راوناRavenna و غيره ، براي خود استقلال داشت؛ اين شهرها از لحاظ بازرگاني شهرهايي آباد و مرفه بودند، ولي همه آنها دستخوش اختلافات و دسيسه بازيها و بند و بستهاي داخلي فراواني بودند كه در آن دوره تقريباً بر سراسر اروپا حكمفرما بود، منتها در هيچ جا بپاي ايتاليا نميرسيد.
ازاوايل قرن سيزدهم مسيحي (قرني كه دانته در آن بدنيا آمد)، فلورانس و غالب شهرهاي اطراف آن ميدان زور آزمائي سياسي دو دسته اي بودند كه گوئلفي Guelfi و گيبليني Ghibellini نام داشتند. از لحاظ سياسي «گيبلينو» ها طرفدار«امپراتوري مقدس روم و ژرمن» بودند كه رياست آن با امپراتور آلمان بود، و «گوئلفو» ها كه خاندان دانته از آنها بود بعكس هواخواه پاپ و آزادي ايتاليا از نفوذ آلمان بودند.
دانته ساليان كودكي و جواني خود را در دوران قرون وسطي و جنگهاي صليبي و آشوب در اروپا گذراند. از تحصيلات اوليه او چندان اطلاعي در دست نيست، ولي قطعي است كه اين تحصيلات وسيع و دامنه دار بود؛ ظاهراً وي در دانشگاه «بولونيا» كه درآن عصر شهرت خاص داشت و نيز در دارالتعليم فرقه مذهبي «برادران كهتر» Frati Minori در شهر سنتا كروچه تحصيل كرد، ولي قسمت عمده رشد فكري و فلسفي خود را مرهون دانشمند بزرگي بنام «برونتو لاتيني» Brunetto Latini بود كه چندين كتاب و يكنوع «دائره المعارف» علوم آن عصر را بزبانهاي فرانسه و ايتاليائي و لاتيني نوشته بود، و دانته در سرود پانزدهم «دوزخ» خود بتفصيل و با احترام از او نام ميبرد.
در اين دوران كودكي بود كه عشق افسانه و معروف دانته به «بئاتريكس» آغاز شد. بئاتريكس دختر مردي به نام «پرتيناري» بود كه نزديكي خانوادگي با دانته داشت، و در يك ميهماني فاميلي بود كه دانته براي اولين بار با دختر او ملاقات كرد. در آن هنگام «دانته» نه سال داشت و بئاتريس هشت ساله بود، ولي خود دانته معتقد است كه عشق سوزان او به بئاتريس از همين هنگام آغاز شد ، و چنانكه در كتاب «زندگاني نو» خود ميگويد«از اين هنگام بود كه پا بقلمرو سلطان عشق نهاد.»
ده سال بعد وي نخستين نغمههاي عاشقانه خود را بخاطر اين دختر سرود. ولي اين عشق تا آخر بصورتي افلاطوني باقي ماند، زيرا بئاتريس بمردي ديگر شوهر كرد و اندكي بعد در ژوئن سال 1290، در 24 سالگي مرد. اين مرگ نابهنگام روح دانته را تكان داد و او را كه هنوز شاعري تازه كار و ناپخته بود، چنان آماده شاعري كرد كه عاقبت بصورت يكي از بزرگترين شاعران تاريخ جهانش در آورد.
در ادبيات جهان ستايشي كه دانته از اين زن كرده نظير ندارد، زيرا هيچ شاعري هنوز محبوبه خود را تا بدين درجه الوهيت بالا نبرده است. دانته بدين بئاتريس در «كمدي الهي» مقام «مظهر حق» و «نماينده لطف الهي » داده و او را تا بحد فرشتگان ملكوت بالا برده و در عاليترين طبقه فردوس، كه آدميان بدان راه ميتوانند يافت جاي داده است. خودش، پيش از سرودن «كمدي الهي» در كتاب معروف ديگرش بنام «زندگاني نو» Vita Nuova نوشته بود كه : «... اميد دارم درباره او آن چيزي را بگويم كه تاكنون درباره هيچ زني گفته نشده است» ، و كم اتفاق افتاده كه كسي تا بدين پايه بقول خويش وفا كرده باشد.
با اين وصف، عشق دانته به بئاتريس مانع از آن نشد كه وي پس از مرگ محبوبه خود روي به عشقهائي ديگر آورد و سراغ زيبا روياني دگر رود.
شايد، چنانكه غالباً در شرح حال دانته نوشتهاند،اين گريز پائيهاي شاعر بيشتر بخاطر سرگرم كردن او صورت گرفت تا براي تسلاي خاطر و فراموشي. بالاخره در سال 1293، يكسال بعد از مرگ بئاتريس، وي با زني به نام جما Gemma از خاندان دوناتي Donati يك خانواده محترم فلورانسي ازدواج كرد، و اين زن تا ده سال بعد از مرگ او نيز بزيست .
در اين زمان دانته شاعر مشهوري شده بود و يكي از رهبران مكتب ادبي تازهاي بنام «سبك ملايم نو» Dolce Stil nuovo بشمار ميرفت كه در عالم ادب بوجود آمده بود. اين مكتب، نظير مكتب رمانتيك قرن نوزدهم طرفدار بيان احساسات و عواطف قلبي بود، و اساس كار آن دوري از تصنع و سادگي بيان و توجه به الهامات شاعر بشمار ميرفت ، و از اين حيث نقطه مقابل مكتب ادبي رايج آن زمان بود كه «مكتب ادبي سيسيل» نام داشت و اساس كارش سبك نويسندگي پيچيده و پر از سجع و قافيهاي بود كه تا حد زيادي به مكتب نظم هندي ما شباهت داشت .
در همين احوال دانته در چندين زد و خورد بين قواي فلورانس و همسايگان اين شهر شركت كرد كه خاطره آنها جابجا در «كمدي الهي» آمده ، و مهمترين شان نبرد «كامپالدينو» بود.
در حدود سي سالگي به فعاليت سياسي پرداخت. در سالهاي 1296 و 1297 بعضويت «شوراي صد نفري» Consiglio dei Cento انتخاب شد و در سال 1300 بسمت سفير فلورانس به «سن جمينيانو» رفت؛ دو ماه نيز در سال 1301 سمتي نظير «رئيس ديوان عالي كشور» را در شهر خود داشت و در اين سمت بود كه لااقل ده نطق آتشين عليه پاپ بوينفاتسيوي هشتم ايراد كرد كه تمام بدبختيهايspan style='mso-spacerun:yes'> بعدي او از آن سرچشمه گرفت؛ ولي دانته عملاً در «كمدي الهي» از او بطوري انتقام ستاند كه اين پاپ را بصورت يكي از منفورترين پاپهاي تاريخ كليسا درآورد.
در سال 1300، بين دو دسته سياسي «سفيدها» كه نماينده ثروتمندان و نوكيسگان شهر بودند، و دسته «سياهها» كه از طبقات عامه هواخواهي ميكردند، زد و خوردي شديد در گرفت كه بر آتش كينه توزيهاي گذشته دامن زد. پاپ ظاهراً براي استقرار آرامش و در واقع براي توسعه نفوذ خود ، كاردينال «آكوئاسپارتا» را به فلورانس فرستاد، ولي وي نتوانست كاري انجام دهد، و اين بار پاپ از شارل دووالوا برادر فيليپ لوبل پادشاه فرانسه كمك گرفت. مقام و قدرت اين «مصلح» تازه فلورانسيان را سخت نگران كرد، و دسته سفيدها كه در آن وقت روي كار بودند ، سه نفر را بنمايندگي خود بعنوان «سفير فوق العاده » به نزد پاپ فرستادند تا او را از اين فكر منصرف سازند و راه سازشي بدست آرند. دانته يكي از اين سه نفر بود، ولي آن روزي كه بقصد سفر به واتيكان از شهر خود بيرون آمد خبر نداشت كه ديگر تا آخر عمر خويش اين شهر را بچشم نخواهد ديد .
اندكي بعد از آغاز اين سفر بود كه «شارل دووالوا» و قواي پاپ پيروزمندانه وارد فلورانس شدند و دسته سفيدها را كه با آنان مخالفت كرده بودند از آنجا راندند و زمام امور را بدست «سياهها» سپردند . اين تغيير حكومت مقدمه «تصفيه» دامنه داري شد كه در نتيجه آن، بسياري از اشخاص سرشناس و خاندانهاي بزرگ شهر از ميان رفتند؛ و از نظر تاريخي «دانته» معروفترين قرباني اين تصفيه شد.
روز 27 ژانويه سال 1302 نخستين حكم عليه دانته از طرف دادگاه فلورانس صادر شد. در اين حكم بقصد بدنام كردن وي، سخني از سياست نرفته بود، بلكه ويرا متهم به «سوء استفاده ازاموال دولتي» كرده و بدين جرم بپرداخت پنج هزار «فيورينو» جريمه و دو سال تبعيد از فلورانس و محروميت ابد از حقوق مدني محكوم ساخته بودند. دادرسي بطور غيابي صورت گرفت و دانته در آن حضور نيافت، زيرا همه مي دانستند كه در چنين دادگاهي راي به چه صورت خواهد شد. تقريبا چهل روز بعد از آن، حكم تازهاي درباره او صادر شد اين بار وي محكوم بدان شده بود كه اگر بدست مقامات تامينيه و قضائي فلورانس بيفتد، زنده زنده در آتش سوزانده شود.
عدم موفقيت اين «مقامات تامينيه» در دستيابي به دانته، بيش از هر كس بنفع خود فلورانسي ها تمام شد، زيرا از شش قرن پيش بزرگترين افتخار اين شهر اينست كه چنين مردي را به جهان داده است ، و معلوم نيست كه خيلي از تصفيههاي ديگر اين چنين اشخاصي را از ميان نبرده باشد.
از آن پس يك دوران ممتد آوارگي و در بدري براي شاعر شروع شد كه تا آخر عمر او ادامه يافت . نخستين ضربتي كه دانته از اين بابت خورد، از دست دادن زن و فرزندانش بود. زيرا اينان اجازه نيافتند كه از فلورانس خارج شوند، و بناچار شاعر از زن و چهار فرزندش :«پيترو»،«پاكوپو»، «آنتونيا»، «بئاتريچه» دور شد. از اين چهار، دو تاي اولي پسر و دو تاي دومي دختر بودند و شاعر بدين دختر «بئاتريكس» نام داده بود . از اين تاريخ ديگر تا آخر عمر زنش را نديد، و دو تن از فرزندانش فقط در اواخر زندگاني او توانستند بشهري كه وي در آن بسر ميبرد بروند.
دوران بيست ساله بازمانده عمر دانته، از اين پس در شهرهاي مختلف ايتاليا گذشت، و احتمال هم ميرود كه وي در اين ضمن به فرانسته و آلمان و شايد هم به انگلستان سفر كرد. بهر حال چندين دانشگاه فرانسته و آلمان، و دانشگاه آكسفورد انگلستان ، مدعي آنند كه اين «شاعر بزرگ اروپا » را در زمره شاگردان خود داشتهاند. تا آخر عمر، دانته همچنان اميد داشت كه روزي اجازه بازگشت به فلورانس بدو داده شود، ولي هر بار اين اجازه را از وي مضايقه كردند، و بالاخره نيز مردي كه ايتاليا او را از «بزرگترين نوابع تاريخ خود» شمرد، دور از زاد و بوم خويش در غربت بخواب جاودان رفت .
يكي دو سال اول را وي در شهر سيه نا Sienna گذرانيد. از آنجا به سن گودنتو و وروناVerona و بعد به پادووا Padova رفت. در همه جا از طرف بزرگان و زمامداران شهرها با او بگرمي تمام رفتار شد و همه جا در بارها و كاخها برويش گشوده بود. ولي خودش با تلخي به يكي از دوستان نزديكش نوشت: «نميداني نان ديگري چه تلخ است، ونميداني چه سخت است كه آدم از پلكان ديگري بالا رود و پائين آيد!»
چندي نيز ، از 1314 تا 1316، در شهر لوكا Lucca مقيم بود، ولي آخرين منزل اين سفر غربت بيست ساله او، و مشهورترين اين منزلها ، شهر راوناRavenna بود. اين شهر در اين زمان تحت حكومت «گويدو نوولو دا پولنتا» Guido Novello da Polenta بود كه دانته نامش را جاوداني كرده است، و«فرانچسكادار يميني» ، زن زيبائي كه جذابترين «قيافه» دوزخ دانته است ، و با دست دانته نامش در فهرست عشاق بزرگ تاريخ جهان ضبط شده، خويشاوند اين دوك بود.
دانته در اين شهر تا سال 1321 ميهمان «كان گرانده دلا اسكالا» Can Granda della Scalla بود؛ و اين همان كسيست كه «كمدي الهي » شاعر بوي اهدا شده است. در تابستان اين سال، وي از طرف كنت داپولننا، زمامدار شهر، بعنوان «سفير فوق العاده» به يك ماموريت خارج رفت. در بازگشت از اين ماموريت بود كه وي بناگهان دچار تبي شديد شد و اين تب در شب 14 سپتامبر سال 1321 او را بدست مرگ سپرد در اين هنگام 56 سال داشت. در ساعت آخر گفت: «كاش در خانه خودم مرده بودم»
در خانه او، در اين زمان زني شكسته دل زندگي ميكرد كه حق ديدار شوهرش را نداشت. ولي مردم شهري كه با او چنين رفتاري كرده بودند، پس از مرگ وي ناگهان فهميدند كه اين تبعيدي بزرگترين پرچمدار افتخار شهر آنان بوده است. آنوقت داد و فرياد براه انداختند تا جسد شاعر و نابغه بزرگ خود را پس بگيرند، و اين «نوشداروي پس از مرگ خواننده ايراني را بياختيار بياد شاعر بزرگ ديگري از سرزمين ما مياندازد كه ا و نيز مثل دانته از بزرگترين مفاخر تاريخ بشر بود، و او نيز مثل دانته زبان كشور خود را «پي افكند» و او نيز مثل دانته ساليان آخر عمر را با دلشكستگي و تلخكامي در گوشهاي گذرانيد، و اگر آنچه مثل اينست كه طبيعت از آنانكه تحمل عظمت نبوغشان را ندارد، در همه جا به يك نوع و با يك روش معين انتقام ميگيرد.
راونيها حاضر به پس دادن جسد ميهمان بزرگ خود نشدند، و اين بار فلورانسيها كه از تطميع نتيجه نگرفته بودند از راه تهديد در آمدند و لشكر آرائي كردند تا «خاك راونا را بتو بره كشند» و جسد دانته را پس بگيرند . اما اين بار «برادران كهتر» راونا دست بحيله زدند و فلورانسيان را فريب دادند، و بالاخره نيز جسد بزرگترين ميهماني را كه يك شهر ايتاليايي بخود ديده بود، و خواهد ديد، در خاك خويش نگاه داشتند. و امروز آرامگاه اين شاعر كه مثل آرامگه خواجه آسماني ما «بر آن ميگذرد و همت ميخواهند» در آن شهر است.