قسمت هایی از کتاب سرود افرینش نوشته دکتر علی شریعتی:در آغاز هیچ نبود ، کلمه بود و آن کلمه خدا بود.کلمه بی زبانی که بخوانَدَش و بی اندیشه ای که بدانَدَش ، چگونه می توان بود ؟و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبودو با نبودن چگونه می توان بود ؟و خدا بود و با او عدم ، و عدم گوش نداشت.حرفهایی هست برای گفتن، که اگر گوشی نبود نمی گوییمو حرفهایی هست برای نگفتن ، حرفهایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرو نمی آرند.حرفهایی شگفت ، زیبا و اهورایی همین هایندو سرمایه های ماورایی هر کس به اندازه ی حرفهاییست که برای نگفتن داردحرفهایی بی تاب و طاقت فرسا که همچون زبانه های بی قرار آتشندو کلماتش هر یک انفجاری را به بند کشیده اند…