یكی از مهمترین ویژگیهای ادبیات معاصر ایران پیدایش شیوه ای نو در شعر و تغییر بنیادین اركان آن است. در آخرین دهة قرن سیزدهم هجری شمسی گروهی از صاحبنظران و شاعران علیه قواعد و اصول سنتی شعر فارسی قیام كردند و گامهایی در جهت تغییر و تحول بنیادین آن برداشتند . آنها با انتشار آراء و عقاید خود در دو نشریة (( آزادیستان )) و (( تجدد )) نخستین حركت را در جهت تغییر و تحول شعر فارسی ایجاد كردند. سپس نیما با انتشار (( افسانه )) و اشعار دیگر ، متفاوت با شعر سنتی و اصول و قواعد آن ، شعر نو را بنیان نهاد و به ادبیات معاصر ایران امتیاز و ویژگی مهمی بخشید . این ویژگی با تازگی و طراوت و لطف خاص خود در برابر اصول و قواعد سنتی ، كه یك هزار سال بر شعر فارسی سایه افكنده بود ، قد علم كرد . اما با ظهور شیوة نو شیوة سنتی به دست فراموشی سپرده نشد و ارزش و اعتبار آن كاهش نیافت ؛ زیرا این بنای عظیم ، كه ذوق و قریحة نوابغی چون فردوسی ، سعدی ، حافظ ، خیام ، نظامی و مولوی بدان صلابت و استحكام بخشیده است در برابر هیچ پدیده ای آسیب پذیر نیست . شعر فارسی امروز به دو گروه تقسیم می شود ، كه عبات است از شعر سنتی و شعر نو . به همین مناسبت شاعران معاصر را نیز باید در دوگروه كهن سرایان و نوسراین معرفی كرد . برخی از كهن سرایان معاصر ، شعر نو و شاعران نوگو را نفی نكرده حتی خود نیز درشیوة نو طبع آزمایی نموده اند مانند لاهوتی ، شهریار ، سیمین بهبهانی و چند تن دیگر . اما برخی دیگر از این گروه ، در اصل با شعر نو مخالف بوده ، آثاری از این دست را به هیچ عنوان شعر نمی دانند و حتی از توهین و ناسزا به نو سرایان خودداری نكرده آنها را مصروع ، یاوه سرا و هذیان گو معرفی كرده اند . مهدی حمیدی و مظاهر مصفا از مخالفان سر سخت شعر نو در گروه سنتی سرایان هستند .
بعضی نوسرایان نیز نه تنها با سرودن شعر به سبك متقدمین در دوران معاصر مخالفتی ندارند بلكه خود نیز اشعارزیبایی بدان شیوه سروده و توانمندی ، مهارت و علاقة خود را به این شیوه نشان داده اند . فروغ فرخزاد ، اخوان ثالث ، یدالله رویائی ، و تعداد دیگری از این نو سرایان در این گروه جای دارند . تفاوتهای شعر نو با كهن
نزدیك به یك قرن است كه از شعر نو گفتگو می شود ولی هنوز تعریف جامع و كاملی از آن نشده و معیارها و ضوابط آن مشخص نگردیده است . ضوابط شعر كهن را وزن و قافیه مشخص می سازند ، به طوری كه برای تشخیص شعر از (( غیر شعر )) یا حداقل نظم از (( غیر نظم )) نیازی به آگاهی از رموز و فنون شعر و ادب نیست . هر آدم عامی شعر كهن را می شناسد و سخن فاقد وزن و قافیه را به عنوان شعر نمی پذیرد . اما شعر نو چنین نیست و ظاهراً ضوابط و معیارهای معینی آن را مشخص نمی سازد . گاه قطعه ای به عنوان شعر نو معرفی می شود كه با نثر كمترین تفاوتی ندارد . گوینده ، آن را شعر می نامد و مدعی ، هیچ شباهتی بین آن و شعر پیدا نمی كند ! بدیهی است شعر نو ضوابط و معیارهای خاص خود را دارد ، كه در جای خود به آن خواهیم پرداخت ، ولی به جرئت می توان گفت كه ، نه تنها مخاطبان شعر ، بلكه بسیاری از نوسرایان نیز با ضوابط و معیارهای شعر نو بیگانه اند .
قافیه در شعر كهن و شعر نو
گفتیم كه بنای شعر كهن بر دو اصل قافیه و وزن استوار است و وجود این دو اصل همراه با برخی ملاحظات سخن منظوم را از منثور جدا می كند . قافیه در لغت به معنی از پی رونده و پساوند است و در اصطلاح به آخرین كلمة شعر گفته می شود . در تعریف دقیقتر باید گفت قافیه عبارت است از تكرار یك یا چند حرف در آخرین كلمه دو مصراع یا مصراعهای آخر یك قطعه شعر . نویسندگان دایره المعارف فارسی در تعریف قافیه گفته اند : (( یك مصوت یا رشته ای از چند صامت و مصوت ، كه در آخرین كلمة ابیات یك قطعه شعر یا در آخرین كلمة مصراعهای یك بیت تكرار شود ، ولی این تكرار تكرار یك كلمه با معنی واحد نباشد ، والاّ این كلمة مكرر را ردیف می خوانند و كلمة ماقبل آن مأخذ قافیه است ، مثلاً در بیت : عكس روی تو چو در آینه ی جام افتاد صوفی از خنده ی می در طمع خام افتاد كلمة افتاد ، كه در دو مصراع به عینه و با یك معنی تكرار شده است ، ردیف خوانده می شود و (( ام )) در جام و خام قافیه است . در میان ادبای قدیم بر سر اینكه قافیه آیا بر تمام كلمه اطلاق می شود یا بر حروف مشترك ، یا بر آخرین حرف كلمه ، اختلاف است . )) قافیه در اشعار اروپایی نیز وجود دارد ، اما چون كاربرد آن در اشعار اروپایی با اشعار سنتی فارسی و عربی تفاوت دارد تعریف آن نیز تا حدودی متفاوت است . اگر بخواهیم خلاصه ای از تعاریف گوناگون غربیها در مورد قافیه بدهیم باید بگوییم قافیه تكرار صداهای مشابه یا بازگشت صداهای مشابه است یا به صورت دیگر قافیه صداهای مشابه دو هجای آخر در پایان شعر است . در حال حاضر در اشعار زبانهای مختلف اروپایی از قافیه استفاده می شود ، اما هیچگاه به آن درجه از اهمیتی كه در شعر عرب یا سنتی فارسی دارد نرسیده است . در اغلب اشعار اروپایی شاعر پس از استفاده دو یا سه قافیه در یك قطعه آن را عوض می كند ، اما در اشعار فارسی و عربی وحدت قافیه حتی در قصاید بلند حفظ می شود . در اشعار سنتی اروپا بیشتر به وحدت هجاها و سیلابها اهمیت داده می شد ولی با ظهور سمبولیسم در فرانسه نظم الكساندرن ( مصراع دوازده هجایی ) در هم ریخته شد و قافیه نیز تغییر یافته ساده تر گردید ، یعنی چند قافیة ناقص به جای قافیه های كامل مورد قبول قرار گرفت و قواعد و مقررات دست و پاگیر مربوط به قافیه از میان برداشته شد . ایراد و انتقاد به قافیه ، از زمانهای دور تا زمان حال وجود داشته و به عنوان عیوب شعر مطرح شده است . نكات مورد انتقاد ، كه توسط منتقدان ، چه اروپایی و چه عرب و ایرانی ، اقامه می شده همیشه یكسان بوده است . اهم این نكات را می توان بدین قرار خلاصه كرد : 1 . پایبندی به قافیه و رعایت آن به عواطف و احساس شاعر خدشه وارد ساخته ، آزادی فكر و اندیشه را از او سلب می كند . 2 . رعایت قافیه و پایبندی به آن وحدت موضوع را از بین برده موجب می شود كه معانی پراكنده ای در یك قطعه شعر وارد شود . همچنین شاعر به سبب توجه به وحدت وزن و قافیه از وحدت معنی غافل می گردد . 3 . قافیه سازی موجب می شود كه گاه شاعر سخنی را در شعر بیاورد كه خود بدان اعتقاد نداشته باشد . 4 . قافیه سازی ، شاعران دوره های گذشته را به آوردن كلمات مهجور عربی در شعر فارسی تشویق كرده و از این را بسیاری از لغات عربی وارد زبان فارسی شده است . 5 . رعایت قافیه و پایبندی به آن موجب می شود كه كلمات زائد در شعر گنجانده شود و شاعر ناچار زیبایی شعر را به عیب حشو زایل سازد ! قافیه تنها از سوی منتقدان و مخالفان آن مورد ایراد و انتقاد واقع نشده بلكه موافقان قافیه و برخی از قافیه سازان نیز گاه آن را مخل به حساب آورده اند چنانكه مولوی گفته است : لفظ و قول و حرف را بر هم زنم تا كه بی این هر سه با تو دم زنم و در جای دیگر : قافیه اندیشم و دلدار من گویدم مندیش جز دیدار من در اینكه قافیه ( در شعر سنتی ) شاعر را مقید می سازد و مشكلاتی در كار شاعر به وجود می آورد تردیدی نیست ، اما در برابر امتیازات بسیاری كه قافیه به شعر می دهد . (( روشن است كه قافیه و بحر سدّ راه و مشكل عظیمی برای بیان هنرمند است و اگر هنرمند اندیشه و احساس خود را می توانست در قالب نثر بیان كند بهتر ادای معنی می كرد ؛ ولی رمز آفرینش شعر و وجه امتیاز آن در همین نكته است كه شاعر توائا و هنرمند ( به معنی واقعی ) آن است كه با وجود همین حدود و قیود بیان خود را به بهترین و زیباترین صورت ادا كند ، به طوری كه غالباً شعر هنرمندی چون حافظ را اگر بخواهند به نثر برگردانند زیباتر و رساتر از شعر وی نخواهد شد ... )) در مورد ارزش و اهمیت قافیه در شعر محققان و پژوهشگران قدیم و معاصر مطلب زیادی نوشته اند . دكتر عیدالحسین زرین كوب در (( شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب )) می گوید : (( در قافیه چند خاصیت هست : اول آنكه با تكرار و تراجع اصوات آخر كلمه حالتی به كلام می بخشد كه در حقیقت موسیقی وزنش را تكمیل می كند و بدین گونه قدرت و تاثیر صنعت عجاب انگیز شاعر را می افزاید ... خاصیت دیگر قافیه آن است كه نظم و ترتیبی به شعر می دهد واجزاء آن را متناسب می كند . ضبط و ربط آنها را آسان می نماید ، وزن و آهنگ را هم تقویت می كند و گویی به قول بعضی فایدة آن سر و سامان دادن است به شعر ... ارتباط قافیه با معنی هم قابل توجه است و مهم . شوتسه ، محقق آلمانی در رساله ای كه به زبان آلمانی نوشته شده است سبب زیبایی قافیه را اصل تعدد در وحدت نتیجه می گیرد ، یعنی كه بی این تعدد وحدت شعر چیزی نیست جز یكجور یكنواختی تحمل ناپذیر . بعلاوه به اهمیت آن در مساعدت به حافظه نیز توجه كرده اند .... )) مؤلف (( موسیقی شعر )) تحقیق جامع و كاملی در زمینة نقش قافیه انجام داده به نحوی عالمانه اهمیت و مقام قافیه را در شعر روشن ساخته است . به طوری كه كار هر پوینده ای را در این زمینه آسان كرده است . او با توجه به نظریات ناقدان غرب و تأملات برخی معاصران از راز پیوستگی قافیه با شعر و مقام آن در زیبایی شعر سخن گفته ، نقش مهم قافیه را در پانزده مورد مشخص ساخته است . آنچه در پی می آید اشارة مختصری است به موارد پانزده گانه كه تمامی آن مربوط به پژوهشگر مزبور است و از كتاب موسیقی شعر تلخیص شده است . 1 . تاثیر موسیقیایی : قافیه در حقیقت به منزلة دستگاه مولد صوت است زیرا اگر دو غزل با دو قصیده را در یك وزن و یك موضوع اما با دو قافیه مختلف سروده شده است با یكدیگر بخوانیم تأثیر این شعر ها با هم متفاوت خواهد بود و این اختلاف تأثیر ، از اختلاف قافیه هاست كه از نظر موسیقیایی هر كدام آهنگ مخصوص به خود دارد . نكته دیگر در باب جنبة موسیقیایی قافیه این است كه در گفتگو معمولی و نثر به آهنگ كلمات توجه نداریم ؛ ذهن فقط متوجه معانی است اما در شعر ، با اینكه هرگز از معانی غافل نیستیم ، از آهنگ كلمات نیز لذت می بریم و این لذت بیشتر در اثر برگشت قافیه هاست و در حقیقت گوش بوسیلة قافیه ها تحریك می شود و احساس لذت و خشنودی می كند . 2 . تشخّصی كه قافیه ها به كلمات خاص هر شعر می بخشد : در شعر شاعران هنرمند ، آنها كه به تأثیر هنری قافیه توجه داشته اند ، اگر دقت كنیم خواهیم دید كه اینان به قافیه به عنوان یك كلمة ساده كه برای پایان بندی مصرعها و ابیات به خدمت گمارده می شود نگاه نمی كرده اند ، بلكه همواره می كوشیده اند كه قافیه را از كلماتی انتخاب كنند كه در شعر تشخّص و امتیاز دارند و یك كلمة ساده نیستند... ناگفته پیداست كه اگر شاعر بخواهد در شعر روی كلمة خاصی تكیه كند ، اگر آن كلمة را در قافیه قرار دهد این تشخّص و برجستگی در حد اعلای خود خواهد بود ... گاهی این تشخّص و امتیاز را در قافیه برای آن ایجاد می كنند كه قافیه علاوه بر معنی خود ، از نظر صوتی نیز به ادای مفهوم كمك می كند . 3 . لذتی كه قافیه از برآورده شدن یك انتظار به وجود می آورد : قافیه های پیش در حقیقت نوعی انتظار در خاطر آدمی به وجود می آورد و قافیه های پس از آن این انتظار را بر می آورند . لذتی كه از آمدن قافیه در شعر می بریم تا حدودی به همین مسئله پیوستگی دارد ، یعنی در حقیقت لذت برآورده شدن یك انتظار است ... 4 . زیبایی معنوی یا تنوع در عین وحدت : یكی از لذتهای دیگر كه قافیه به ما می بخشد ، نوعی زیبایی معنوی است كه از یك خصوصیت روانی دیگر سرچشمه گرفته و آن عبارت از این است كه وقتی كلمات مشابه را در پایان ابیات می خوانیم یا می شنویم احساس می كنیم كه این كلمات در عین وحدت با یكدیگر متفاوت اند و در عین تفاوت وحدت دارند . 5 . تنظیم فكر و احساس : یكی از مهمترین هنرهای قافیه در یك شعر ، تأثیری است كه در حفظ وحدت احساس و حالت هنرمند دارد . هنگامی كه قافیه می آید خواننده یا شنونده به یاد قرینه می افتد و از آن قرینه مطالبی را كه با آن پیوستگی دارند ، تداعی می كند و این تداعی باعث می شود كه وحدت ذهنی و حالت كلی تأملات شاعر به خواننده منتقل شود در این باره قافیه به شخص شاعر این كمك را كرده است كه احساسات و عواطف او را به صورت منظم و مرتبی در آورده است ... در حقیقت قافیه عواطف را از پریشانی و بی نظمی باز می دارد و بدان وحدت شكل می بخشد . 6 . استحكام شعر : جایگزین شدن و استواری یك كلمه در قافیه چندان به استواری شعر كمك می كند كه اگر بخواهیم تمام كلمات دیگر شعر را پخته و منسجم و استوار جای دهیم و یكی را از این نظر نادیده بگیریم استواری ساختمان شعر از بین می رود ... قافیه به قول مایاكوفسكی (( چفت و بست شعر )) است و این سخن او بسیار سخن دقیق و قابل ملاحظه ای است . قافیه طرح و پیكرة صوری و صوتی شعر را به وجود می آورد و اگر نا استوار باشد مایه ضعف سخن می شود . 7 . كمك به حافظه و سرعت انتقال : اسپنسر در بارة وزن می گوید : وزن وسیله ای برای صرفه جویی در توجه ذهن به شمار می رود و لذتی كه از آن حاصل می شود نتیجة آن است كه چون كلمات بر طبق ضرب و وزنی معهود و آشنا با هم تلفیق شود ذهن آنها را آسانتر ادراك می كند ... این سخن اسپنسر را در بارة قافیه بهتر می توان مطرح كرد ، زیرا ذهن آدمی با شنیدن یك شعر ، بعد كه بخواهد آن را از حفظ بخواند در بسیار موارد از قافیه كمك می گیرد ، یعنی از یاد آوری كلمات هم آهنگ و هم شكل به یاد جملاتی می افتد كه این كلمات در پی آنها بوده اند و ما خود در زندگی خویشتن از این خاصیت قافیه بهره ها برده ایم و می توانیم به عنوان یك راه ساده برای حفظ شعر ها از وجود قافیه های شعر استفاده كنیم. 8 . ایجاد وحدت شكل : یكی از خصوصیات برجستة قافیه تأثیری است كه در پیوستن مصراعها و دسته بندی آنها به صورت بند ها دارد ، زیرا صدای نخستین هنوز در گوش ما طنین دارد كه صدای دومی – كه مشابه آن است – می رسد و این دو یكدیگر را می گیرند . این خصوصیت پیوند دهندگی تنها در مورد مصراعهانیست ، بلكه گاهی بند ها را نیز به یكدیگر پیوند می دهد و از این رهگذر وحدت ساختمانی شعر را حفظ می كند . 9 . جدا كردن و تشخّص مصراعها : قافیه در عین اینكه باعث وحدت مصراعها و ایجاد شكل تركیبی شعر می شود ، وظیفه مقابل این كار را نیز به عهده دارد . یعنی در عین ایجاد وحدت تمایز و دگرگونی و استقلالی نیز به مصراعها می بخشد . 10 . تداعی معانی : یكی از بزرگترین خصوصیتهای قافیه مسئلة تداعی معانی است زیرا در موارد بسیار شاعر خود را در اختیار كلمات می گذارد تا او را به هر وادی كه بخواهند بكشند ... می دانیم كه (( هر عنصر نفسانی كه به قسمت روشن وجدان بازگردد میل دارد كل حالت نفسانی ای را كه خود جزء آن بوده در آنجا احیا كند )) یعنی از آمدن هر صورت ذهنی یك مشت صور و حالت ذهنی دیگر كه همراه آن بوده است . به خاطر آدمی باز می گردد و این موضوع خاصیت طبیعی ذهن انسان است كه از هر كلمه مفهومی را و با هر مفهومی یك سلسله مفاهیم دیگر را كه بدان پیوستگی دارند تداعی می كند از این خاصیت ذهن كار شعر بیش از هر كار دیگر می توان سود جست . 11 . توجه دادن به زیبایی ذاتی كلمات : یكی از تأثیرهایی كه قافیه در ذهن ایجاد می كند مسئلة توجه دادن خواننده است به زیبایی ذات كلمات . بنابر عقیدة schutzeوظیفه ای كه قافیه در ایجاد زیبایی دارد این است كه توجه و فكر ما را به تصدیق و مقایسة كلمات به صورت هر چه بیشتر جلب كند . هگل نیز با عقیده ای مشابه به همین نظر معتقد است كه قافیه جنبة فیزیكی الفاظ را از راه جلب توجه ما به كلمات نمایش می دهد ، بی آنكه توجهی به معانی آنها داشته باشیم ... 12 . تناسب و قرینه سازی : بر روی هم هر نوع تناسب و قرینه سازی میان اجزاء پراكنده وحدتی پدید می آورد كه ادارك مجموع اجزاء را سریعتر و آسانتر می كند و همین نكته خود سبب احساس آسایش و لذت می شود و بسیاری از فلاسفه و محققان زیبایی شناسی مانند دیدرو معتقدند كه (( تناسب اساس ادراك زیبایی است )) ... ابوریحان بیرونی هم از قدما ، معتقد است كه (( نفس آدمی به هر چیز كه در آن تناسبی وجود داشته باشد میل می كند و از آنچه بی نظام است روی گردان است و مشمئز . )) 13 . ایجاد قالب مشخص و حفظ وحدت : كلمات یك شعر همین كلمات سادة زبان هستند كه در اثر نوع گزینش و پسند شاعر و حالت تركیبی آنها با یكدیگر آنقدر برجستگی و تشخّص پیدا می كنند كه خواننده تصور می كند . در جایی كه باید زبان نرم شود قافیه نیز بیش از دیگر كلمات – چنین شكلی به خود می گیرد و در جایی كه باید درشت باشد به گونه ای دیگر چهره می نماید و در هر مجالی كه شاعر سخن می گوید قافیه برای او قالب خاص سخن می آفریند و در هر قسمت وحدت و آهنگ گفتاری او را حفظ می كند .... 14 . توسعة تصویرها و معانی : مارمونتل می گوید : لذتی كه كه از قافیه حاصل می شود نتیجه روشنی و زیبایی است كه قافیه در كار بیان شعر می بخشد و این سخن درستی است زیراكه می توان قافیه را به نوعی ترانسفورماتور الكتریكی تشبیه كرد . اگر كلمات و مصراعها را به صورت رشتة سیمی تصور كنیم كه احساسات و عواطف و اندیشه های شاعر را از خود گذرداده به خواننده منتقل می كنند قافیه را باید به منزلة یك ترانسفورماتور به حساب آوریم كه در هر فاصله ای مجموعه ای از احساسات شاعر را به خواننده می رساند و در هر قسمت آنچه را كه از بخش اول باز گرفته تقویت می كند و با قسمت اخیر می آمیزد ... 15 . القاء مفهوم از راه آهنگ كلمات : این خصوصیات قافیه همة شعرها نیست . اما قابل توسعه و گسترش است در بسیاری از شعرها قافیه علاوه بر ادای وظیفه هایی كه گفتیم از نظر صوتی ترسیم مفهوم شعر است . اگر موضوع شعر حالت ندبه و فریاد كشیدن باشد قافیه نیز این حالت را از نظر صوتی نمایش می دهد و این چیزی است ورای جنبة موسیقیایی قافیه و یا گوشة مشخصی است از همان كه جای دقت و گسترش بسیار دارد . این بود خلاصه ای از آنچه (( موسیقی شعر )) در زمینة نقش و مقام قافیه در شعر نگاشته است . قافیه در شعر نو وجود دارد ، اما از نظم و ترتیب و اصول دقیق شعر سنتی برخوردار نیست و شاعر التزامی به آوردن آن در پایان مصراعها یا ابیات ندارد بلكه در هر كجا كه مناسب بداند آن را مورد استفاده قرارمی دهد . برای تشریح چگونگی قافیه در شعر نو بهتر است از زبان نیما صحبت كنیم . بنیانگذار شعر نو در موقعیتهای مختلف از قافیه و كاربرد آن در شعر نو وهمچنین ارزش و اهمیت قافیه سخن گفته است . او می گوید : (( قافیه در نظر من زیبایی و طرح بندی است كه به مطلب داده می شود و موزیك طبیعی كلام را درست می كند ... قافیه مقید به جمله خود است ؛ همین كه مطلب عوض شد و جملة دیگر روی كار آمد قافیه به آن نمی خورد .)) (( قافیه مال مطلب است ، زنگ مطلب است . مطلب كه جدا شد قافیه جداست . در هر دو مطلب اگر دو قافیه شد ، یقین می دانم مثل من زشت خواهی دانست . قدما این را قافیه می دانستند ولی قبول این مطلب بیذوقی است . برای ما ، كه به طبیعت كلام دست به هم می دهیم ، هر جا كه مطلبی است در پایان آن قافیه است . دو كلمه از حیث وزن و حروف متفاوت گاهی اثر قافیه را به هم می دهند . فراموش نكنید وقتی كه مطلب تكه تكه و در جملات كوتاه كوتاه است اشعار شما حتماً باید قافیه نداشته باشد . همین نداشتن عین داشتن است و در گوش من لذت بیشتری می دهد . )) (( شعر بی قافیه آدم بی استخوان است ... قافیه بندی ، آن طور كه من می دانم و زنگ مطلب آن را اسم می گذارم ، بسیار بسیار مشكل است و بسیار بسیار لطیف و ذوق می خواهد . قافیه غلام شاعر است نه شاعر غلام قافیه و من قافیه را بردة خویش ساخته ام . )) (( قافیه باید زنگ آخر مطلب باشد . مطلب كه جداشد قافیه جداست ... لازم نیست قافیه در حرف روی متفق باشد ، دو كلمه از حیث وزن و حروف متفاوت گاهی اثر قافیه را به هم می دهند . )) (( قافیه یك موزیك جداگانه از وزن برای مطلب است . شعر بی قافیه خانة بی سقف و در است . )) (( اگرقافیه نباشد چه خواهد بود ؟ حباب تو خالی ! شعر بی قافیه مثل آدم بی استخوان و وزن بی ضرب است. به حسب ذوق و پس از كار زیاد خودتان می توانید پیدا كنید كجا خواننده منتظر قافیه است . هر كه این انتظار را شناخت قافیه را شناخته است . )) چنانكه دیدیم بنیانگذار شعر نو می گوید : (( شعر بی قافیه آدم بی استخوان است )) و در جای دیگر : (( شعر بی قافیه خانة بی سقف و در است . )) سخن نیما را اگر به بیان دیگر بازگو كنیم باید بگوئیم : (( شعر بی قافیه شعر نیست زیرا آدم بی استخوان آدم نیست و خانة بی سقف و در خانه نیست . )) استناد به سخن نیما در مورد قافیه و نیز توجه او به وزن در بسیاری از شعرها به معنی طرفداری از استمرار اسلوبهای كهن و رعایت وزن و قافیه به شیوة سنتی نیست . هرگز نمی توان انكار كرد كه نوآوری و ایجاد تغییر و تحول در شعر فارسی نیاز زمانه بود و ظهور شعر نو و شاعران نو گو به شعر فارسی طراوت و تازگی بخشید . تداوم شعر به یك شیوه و یك شكل و تكرار مضامین گذشته در طول مدتی بیش از هزار سال خسته كننده و ملال آور بود . اگر نیاز زمانه نبود چگونه شعر نو در برابر شعر پر اقتدار كهن یارای خودنمایی داشت ؟ در ضرورت نوآوری و لزوم تغییر و تحول در شعر فارسی به اندازة كافی سخن گفته شده و ظهور صدها شاعر نوگو و ارائه اشعاری زیبا به شیوة نو جایی برای انكار این شعر باقی نگذاشته است . اما در چگونگی شعر نو و معیارها و ضوابطی كه آن را مشخص می سازد سخن بسیار است . همزمان با نیما و بعد از او گروه بیشماری به عنوان شاعر نوگو در عرصة شعر ظاهر شدند و به زعم خود اشعارشان را در روزنامه ها و مجلات و دفترها و دیوانهای گوناگون منتشر ساختند . برخی بدون استحقاق ، تنها به لطف همفكران و دوستان روزنامه نگار به نام و شهرتی دست یافتند . در ساخته های آنها اثری از تازگی ، زیبایی لفظ و زیبایی معنی نمی توان یافت اما ملاحظات عقیدتی و همفكری و دوستی ، آنان را به شهرت كاذب رسانید .
بعضی نوسرایان نیز نه تنها با سرودن شعر به سبك متقدمین در دوران معاصر مخالفتی ندارند بلكه خود نیز اشعارزیبایی بدان شیوه سروده و توانمندی ، مهارت و علاقة خود را به این شیوه نشان داده اند . فروغ فرخزاد ، اخوان ثالث ، یدالله رویائی ، و تعداد دیگری از این نو سرایان در این گروه جای دارند . تفاوتهای شعر نو با كهن
نزدیك به یك قرن است كه از شعر نو گفتگو می شود ولی هنوز تعریف جامع و كاملی از آن نشده و معیارها و ضوابط آن مشخص نگردیده است . ضوابط شعر كهن را وزن و قافیه مشخص می سازند ، به طوری كه برای تشخیص شعر از (( غیر شعر )) یا حداقل نظم از (( غیر نظم )) نیازی به آگاهی از رموز و فنون شعر و ادب نیست . هر آدم عامی شعر كهن را می شناسد و سخن فاقد وزن و قافیه را به عنوان شعر نمی پذیرد . اما شعر نو چنین نیست و ظاهراً ضوابط و معیارهای معینی آن را مشخص نمی سازد . گاه قطعه ای به عنوان شعر نو معرفی می شود كه با نثر كمترین تفاوتی ندارد . گوینده ، آن را شعر می نامد و مدعی ، هیچ شباهتی بین آن و شعر پیدا نمی كند ! بدیهی است شعر نو ضوابط و معیارهای خاص خود را دارد ، كه در جای خود به آن خواهیم پرداخت ، ولی به جرئت می توان گفت كه ، نه تنها مخاطبان شعر ، بلكه بسیاری از نوسرایان نیز با ضوابط و معیارهای شعر نو بیگانه اند .
قافیه در شعر كهن و شعر نو
گفتیم كه بنای شعر كهن بر دو اصل قافیه و وزن استوار است و وجود این دو اصل همراه با برخی ملاحظات سخن منظوم را از منثور جدا می كند . قافیه در لغت به معنی از پی رونده و پساوند است و در اصطلاح به آخرین كلمة شعر گفته می شود . در تعریف دقیقتر باید گفت قافیه عبارت است از تكرار یك یا چند حرف در آخرین كلمه دو مصراع یا مصراعهای آخر یك قطعه شعر . نویسندگان دایره المعارف فارسی در تعریف قافیه گفته اند : (( یك مصوت یا رشته ای از چند صامت و مصوت ، كه در آخرین كلمة ابیات یك قطعه شعر یا در آخرین كلمة مصراعهای یك بیت تكرار شود ، ولی این تكرار تكرار یك كلمه با معنی واحد نباشد ، والاّ این كلمة مكرر را ردیف می خوانند و كلمة ماقبل آن مأخذ قافیه است ، مثلاً در بیت : عكس روی تو چو در آینه ی جام افتاد صوفی از خنده ی می در طمع خام افتاد كلمة افتاد ، كه در دو مصراع به عینه و با یك معنی تكرار شده است ، ردیف خوانده می شود و (( ام )) در جام و خام قافیه است . در میان ادبای قدیم بر سر اینكه قافیه آیا بر تمام كلمه اطلاق می شود یا بر حروف مشترك ، یا بر آخرین حرف كلمه ، اختلاف است . )) قافیه در اشعار اروپایی نیز وجود دارد ، اما چون كاربرد آن در اشعار اروپایی با اشعار سنتی فارسی و عربی تفاوت دارد تعریف آن نیز تا حدودی متفاوت است . اگر بخواهیم خلاصه ای از تعاریف گوناگون غربیها در مورد قافیه بدهیم باید بگوییم قافیه تكرار صداهای مشابه یا بازگشت صداهای مشابه است یا به صورت دیگر قافیه صداهای مشابه دو هجای آخر در پایان شعر است . در حال حاضر در اشعار زبانهای مختلف اروپایی از قافیه استفاده می شود ، اما هیچگاه به آن درجه از اهمیتی كه در شعر عرب یا سنتی فارسی دارد نرسیده است . در اغلب اشعار اروپایی شاعر پس از استفاده دو یا سه قافیه در یك قطعه آن را عوض می كند ، اما در اشعار فارسی و عربی وحدت قافیه حتی در قصاید بلند حفظ می شود . در اشعار سنتی اروپا بیشتر به وحدت هجاها و سیلابها اهمیت داده می شد ولی با ظهور سمبولیسم در فرانسه نظم الكساندرن ( مصراع دوازده هجایی ) در هم ریخته شد و قافیه نیز تغییر یافته ساده تر گردید ، یعنی چند قافیة ناقص به جای قافیه های كامل مورد قبول قرار گرفت و قواعد و مقررات دست و پاگیر مربوط به قافیه از میان برداشته شد . ایراد و انتقاد به قافیه ، از زمانهای دور تا زمان حال وجود داشته و به عنوان عیوب شعر مطرح شده است . نكات مورد انتقاد ، كه توسط منتقدان ، چه اروپایی و چه عرب و ایرانی ، اقامه می شده همیشه یكسان بوده است . اهم این نكات را می توان بدین قرار خلاصه كرد : 1 . پایبندی به قافیه و رعایت آن به عواطف و احساس شاعر خدشه وارد ساخته ، آزادی فكر و اندیشه را از او سلب می كند . 2 . رعایت قافیه و پایبندی به آن وحدت موضوع را از بین برده موجب می شود كه معانی پراكنده ای در یك قطعه شعر وارد شود . همچنین شاعر به سبب توجه به وحدت وزن و قافیه از وحدت معنی غافل می گردد . 3 . قافیه سازی موجب می شود كه گاه شاعر سخنی را در شعر بیاورد كه خود بدان اعتقاد نداشته باشد . 4 . قافیه سازی ، شاعران دوره های گذشته را به آوردن كلمات مهجور عربی در شعر فارسی تشویق كرده و از این را بسیاری از لغات عربی وارد زبان فارسی شده است . 5 . رعایت قافیه و پایبندی به آن موجب می شود كه كلمات زائد در شعر گنجانده شود و شاعر ناچار زیبایی شعر را به عیب حشو زایل سازد ! قافیه تنها از سوی منتقدان و مخالفان آن مورد ایراد و انتقاد واقع نشده بلكه موافقان قافیه و برخی از قافیه سازان نیز گاه آن را مخل به حساب آورده اند چنانكه مولوی گفته است : لفظ و قول و حرف را بر هم زنم تا كه بی این هر سه با تو دم زنم و در جای دیگر : قافیه اندیشم و دلدار من گویدم مندیش جز دیدار من در اینكه قافیه ( در شعر سنتی ) شاعر را مقید می سازد و مشكلاتی در كار شاعر به وجود می آورد تردیدی نیست ، اما در برابر امتیازات بسیاری كه قافیه به شعر می دهد . (( روشن است كه قافیه و بحر سدّ راه و مشكل عظیمی برای بیان هنرمند است و اگر هنرمند اندیشه و احساس خود را می توانست در قالب نثر بیان كند بهتر ادای معنی می كرد ؛ ولی رمز آفرینش شعر و وجه امتیاز آن در همین نكته است كه شاعر توائا و هنرمند ( به معنی واقعی ) آن است كه با وجود همین حدود و قیود بیان خود را به بهترین و زیباترین صورت ادا كند ، به طوری كه غالباً شعر هنرمندی چون حافظ را اگر بخواهند به نثر برگردانند زیباتر و رساتر از شعر وی نخواهد شد ... )) در مورد ارزش و اهمیت قافیه در شعر محققان و پژوهشگران قدیم و معاصر مطلب زیادی نوشته اند . دكتر عیدالحسین زرین كوب در (( شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب )) می گوید : (( در قافیه چند خاصیت هست : اول آنكه با تكرار و تراجع اصوات آخر كلمه حالتی به كلام می بخشد كه در حقیقت موسیقی وزنش را تكمیل می كند و بدین گونه قدرت و تاثیر صنعت عجاب انگیز شاعر را می افزاید ... خاصیت دیگر قافیه آن است كه نظم و ترتیبی به شعر می دهد واجزاء آن را متناسب می كند . ضبط و ربط آنها را آسان می نماید ، وزن و آهنگ را هم تقویت می كند و گویی به قول بعضی فایدة آن سر و سامان دادن است به شعر ... ارتباط قافیه با معنی هم قابل توجه است و مهم . شوتسه ، محقق آلمانی در رساله ای كه به زبان آلمانی نوشته شده است سبب زیبایی قافیه را اصل تعدد در وحدت نتیجه می گیرد ، یعنی كه بی این تعدد وحدت شعر چیزی نیست جز یكجور یكنواختی تحمل ناپذیر . بعلاوه به اهمیت آن در مساعدت به حافظه نیز توجه كرده اند .... )) مؤلف (( موسیقی شعر )) تحقیق جامع و كاملی در زمینة نقش قافیه انجام داده به نحوی عالمانه اهمیت و مقام قافیه را در شعر روشن ساخته است . به طوری كه كار هر پوینده ای را در این زمینه آسان كرده است . او با توجه به نظریات ناقدان غرب و تأملات برخی معاصران از راز پیوستگی قافیه با شعر و مقام آن در زیبایی شعر سخن گفته ، نقش مهم قافیه را در پانزده مورد مشخص ساخته است . آنچه در پی می آید اشارة مختصری است به موارد پانزده گانه كه تمامی آن مربوط به پژوهشگر مزبور است و از كتاب موسیقی شعر تلخیص شده است . 1 . تاثیر موسیقیایی : قافیه در حقیقت به منزلة دستگاه مولد صوت است زیرا اگر دو غزل با دو قصیده را در یك وزن و یك موضوع اما با دو قافیه مختلف سروده شده است با یكدیگر بخوانیم تأثیر این شعر ها با هم متفاوت خواهد بود و این اختلاف تأثیر ، از اختلاف قافیه هاست كه از نظر موسیقیایی هر كدام آهنگ مخصوص به خود دارد . نكته دیگر در باب جنبة موسیقیایی قافیه این است كه در گفتگو معمولی و نثر به آهنگ كلمات توجه نداریم ؛ ذهن فقط متوجه معانی است اما در شعر ، با اینكه هرگز از معانی غافل نیستیم ، از آهنگ كلمات نیز لذت می بریم و این لذت بیشتر در اثر برگشت قافیه هاست و در حقیقت گوش بوسیلة قافیه ها تحریك می شود و احساس لذت و خشنودی می كند . 2 . تشخّصی كه قافیه ها به كلمات خاص هر شعر می بخشد : در شعر شاعران هنرمند ، آنها كه به تأثیر هنری قافیه توجه داشته اند ، اگر دقت كنیم خواهیم دید كه اینان به قافیه به عنوان یك كلمة ساده كه برای پایان بندی مصرعها و ابیات به خدمت گمارده می شود نگاه نمی كرده اند ، بلكه همواره می كوشیده اند كه قافیه را از كلماتی انتخاب كنند كه در شعر تشخّص و امتیاز دارند و یك كلمة ساده نیستند... ناگفته پیداست كه اگر شاعر بخواهد در شعر روی كلمة خاصی تكیه كند ، اگر آن كلمة را در قافیه قرار دهد این تشخّص و برجستگی در حد اعلای خود خواهد بود ... گاهی این تشخّص و امتیاز را در قافیه برای آن ایجاد می كنند كه قافیه علاوه بر معنی خود ، از نظر صوتی نیز به ادای مفهوم كمك می كند . 3 . لذتی كه قافیه از برآورده شدن یك انتظار به وجود می آورد : قافیه های پیش در حقیقت نوعی انتظار در خاطر آدمی به وجود می آورد و قافیه های پس از آن این انتظار را بر می آورند . لذتی كه از آمدن قافیه در شعر می بریم تا حدودی به همین مسئله پیوستگی دارد ، یعنی در حقیقت لذت برآورده شدن یك انتظار است ... 4 . زیبایی معنوی یا تنوع در عین وحدت : یكی از لذتهای دیگر كه قافیه به ما می بخشد ، نوعی زیبایی معنوی است كه از یك خصوصیت روانی دیگر سرچشمه گرفته و آن عبارت از این است كه وقتی كلمات مشابه را در پایان ابیات می خوانیم یا می شنویم احساس می كنیم كه این كلمات در عین وحدت با یكدیگر متفاوت اند و در عین تفاوت وحدت دارند . 5 . تنظیم فكر و احساس : یكی از مهمترین هنرهای قافیه در یك شعر ، تأثیری است كه در حفظ وحدت احساس و حالت هنرمند دارد . هنگامی كه قافیه می آید خواننده یا شنونده به یاد قرینه می افتد و از آن قرینه مطالبی را كه با آن پیوستگی دارند ، تداعی می كند و این تداعی باعث می شود كه وحدت ذهنی و حالت كلی تأملات شاعر به خواننده منتقل شود در این باره قافیه به شخص شاعر این كمك را كرده است كه احساسات و عواطف او را به صورت منظم و مرتبی در آورده است ... در حقیقت قافیه عواطف را از پریشانی و بی نظمی باز می دارد و بدان وحدت شكل می بخشد . 6 . استحكام شعر : جایگزین شدن و استواری یك كلمه در قافیه چندان به استواری شعر كمك می كند كه اگر بخواهیم تمام كلمات دیگر شعر را پخته و منسجم و استوار جای دهیم و یكی را از این نظر نادیده بگیریم استواری ساختمان شعر از بین می رود ... قافیه به قول مایاكوفسكی (( چفت و بست شعر )) است و این سخن او بسیار سخن دقیق و قابل ملاحظه ای است . قافیه طرح و پیكرة صوری و صوتی شعر را به وجود می آورد و اگر نا استوار باشد مایه ضعف سخن می شود . 7 . كمك به حافظه و سرعت انتقال : اسپنسر در بارة وزن می گوید : وزن وسیله ای برای صرفه جویی در توجه ذهن به شمار می رود و لذتی كه از آن حاصل می شود نتیجة آن است كه چون كلمات بر طبق ضرب و وزنی معهود و آشنا با هم تلفیق شود ذهن آنها را آسانتر ادراك می كند ... این سخن اسپنسر را در بارة قافیه بهتر می توان مطرح كرد ، زیرا ذهن آدمی با شنیدن یك شعر ، بعد كه بخواهد آن را از حفظ بخواند در بسیار موارد از قافیه كمك می گیرد ، یعنی از یاد آوری كلمات هم آهنگ و هم شكل به یاد جملاتی می افتد كه این كلمات در پی آنها بوده اند و ما خود در زندگی خویشتن از این خاصیت قافیه بهره ها برده ایم و می توانیم به عنوان یك راه ساده برای حفظ شعر ها از وجود قافیه های شعر استفاده كنیم. 8 . ایجاد وحدت شكل : یكی از خصوصیات برجستة قافیه تأثیری است كه در پیوستن مصراعها و دسته بندی آنها به صورت بند ها دارد ، زیرا صدای نخستین هنوز در گوش ما طنین دارد كه صدای دومی – كه مشابه آن است – می رسد و این دو یكدیگر را می گیرند . این خصوصیت پیوند دهندگی تنها در مورد مصراعهانیست ، بلكه گاهی بند ها را نیز به یكدیگر پیوند می دهد و از این رهگذر وحدت ساختمانی شعر را حفظ می كند . 9 . جدا كردن و تشخّص مصراعها : قافیه در عین اینكه باعث وحدت مصراعها و ایجاد شكل تركیبی شعر می شود ، وظیفه مقابل این كار را نیز به عهده دارد . یعنی در عین ایجاد وحدت تمایز و دگرگونی و استقلالی نیز به مصراعها می بخشد . 10 . تداعی معانی : یكی از بزرگترین خصوصیتهای قافیه مسئلة تداعی معانی است زیرا در موارد بسیار شاعر خود را در اختیار كلمات می گذارد تا او را به هر وادی كه بخواهند بكشند ... می دانیم كه (( هر عنصر نفسانی كه به قسمت روشن وجدان بازگردد میل دارد كل حالت نفسانی ای را كه خود جزء آن بوده در آنجا احیا كند )) یعنی از آمدن هر صورت ذهنی یك مشت صور و حالت ذهنی دیگر كه همراه آن بوده است . به خاطر آدمی باز می گردد و این موضوع خاصیت طبیعی ذهن انسان است كه از هر كلمه مفهومی را و با هر مفهومی یك سلسله مفاهیم دیگر را كه بدان پیوستگی دارند تداعی می كند از این خاصیت ذهن كار شعر بیش از هر كار دیگر می توان سود جست . 11 . توجه دادن به زیبایی ذاتی كلمات : یكی از تأثیرهایی كه قافیه در ذهن ایجاد می كند مسئلة توجه دادن خواننده است به زیبایی ذات كلمات . بنابر عقیدة schutzeوظیفه ای كه قافیه در ایجاد زیبایی دارد این است كه توجه و فكر ما را به تصدیق و مقایسة كلمات به صورت هر چه بیشتر جلب كند . هگل نیز با عقیده ای مشابه به همین نظر معتقد است كه قافیه جنبة فیزیكی الفاظ را از راه جلب توجه ما به كلمات نمایش می دهد ، بی آنكه توجهی به معانی آنها داشته باشیم ... 12 . تناسب و قرینه سازی : بر روی هم هر نوع تناسب و قرینه سازی میان اجزاء پراكنده وحدتی پدید می آورد كه ادارك مجموع اجزاء را سریعتر و آسانتر می كند و همین نكته خود سبب احساس آسایش و لذت می شود و بسیاری از فلاسفه و محققان زیبایی شناسی مانند دیدرو معتقدند كه (( تناسب اساس ادراك زیبایی است )) ... ابوریحان بیرونی هم از قدما ، معتقد است كه (( نفس آدمی به هر چیز كه در آن تناسبی وجود داشته باشد میل می كند و از آنچه بی نظام است روی گردان است و مشمئز . )) 13 . ایجاد قالب مشخص و حفظ وحدت : كلمات یك شعر همین كلمات سادة زبان هستند كه در اثر نوع گزینش و پسند شاعر و حالت تركیبی آنها با یكدیگر آنقدر برجستگی و تشخّص پیدا می كنند كه خواننده تصور می كند . در جایی كه باید زبان نرم شود قافیه نیز بیش از دیگر كلمات – چنین شكلی به خود می گیرد و در جایی كه باید درشت باشد به گونه ای دیگر چهره می نماید و در هر مجالی كه شاعر سخن می گوید قافیه برای او قالب خاص سخن می آفریند و در هر قسمت وحدت و آهنگ گفتاری او را حفظ می كند .... 14 . توسعة تصویرها و معانی : مارمونتل می گوید : لذتی كه كه از قافیه حاصل می شود نتیجه روشنی و زیبایی است كه قافیه در كار بیان شعر می بخشد و این سخن درستی است زیراكه می توان قافیه را به نوعی ترانسفورماتور الكتریكی تشبیه كرد . اگر كلمات و مصراعها را به صورت رشتة سیمی تصور كنیم كه احساسات و عواطف و اندیشه های شاعر را از خود گذرداده به خواننده منتقل می كنند قافیه را باید به منزلة یك ترانسفورماتور به حساب آوریم كه در هر فاصله ای مجموعه ای از احساسات شاعر را به خواننده می رساند و در هر قسمت آنچه را كه از بخش اول باز گرفته تقویت می كند و با قسمت اخیر می آمیزد ... 15 . القاء مفهوم از راه آهنگ كلمات : این خصوصیات قافیه همة شعرها نیست . اما قابل توسعه و گسترش است در بسیاری از شعرها قافیه علاوه بر ادای وظیفه هایی كه گفتیم از نظر صوتی ترسیم مفهوم شعر است . اگر موضوع شعر حالت ندبه و فریاد كشیدن باشد قافیه نیز این حالت را از نظر صوتی نمایش می دهد و این چیزی است ورای جنبة موسیقیایی قافیه و یا گوشة مشخصی است از همان كه جای دقت و گسترش بسیار دارد . این بود خلاصه ای از آنچه (( موسیقی شعر )) در زمینة نقش و مقام قافیه در شعر نگاشته است . قافیه در شعر نو وجود دارد ، اما از نظم و ترتیب و اصول دقیق شعر سنتی برخوردار نیست و شاعر التزامی به آوردن آن در پایان مصراعها یا ابیات ندارد بلكه در هر كجا كه مناسب بداند آن را مورد استفاده قرارمی دهد . برای تشریح چگونگی قافیه در شعر نو بهتر است از زبان نیما صحبت كنیم . بنیانگذار شعر نو در موقعیتهای مختلف از قافیه و كاربرد آن در شعر نو وهمچنین ارزش و اهمیت قافیه سخن گفته است . او می گوید : (( قافیه در نظر من زیبایی و طرح بندی است كه به مطلب داده می شود و موزیك طبیعی كلام را درست می كند ... قافیه مقید به جمله خود است ؛ همین كه مطلب عوض شد و جملة دیگر روی كار آمد قافیه به آن نمی خورد .)) (( قافیه مال مطلب است ، زنگ مطلب است . مطلب كه جدا شد قافیه جداست . در هر دو مطلب اگر دو قافیه شد ، یقین می دانم مثل من زشت خواهی دانست . قدما این را قافیه می دانستند ولی قبول این مطلب بیذوقی است . برای ما ، كه به طبیعت كلام دست به هم می دهیم ، هر جا كه مطلبی است در پایان آن قافیه است . دو كلمه از حیث وزن و حروف متفاوت گاهی اثر قافیه را به هم می دهند . فراموش نكنید وقتی كه مطلب تكه تكه و در جملات كوتاه كوتاه است اشعار شما حتماً باید قافیه نداشته باشد . همین نداشتن عین داشتن است و در گوش من لذت بیشتری می دهد . )) (( شعر بی قافیه آدم بی استخوان است ... قافیه بندی ، آن طور كه من می دانم و زنگ مطلب آن را اسم می گذارم ، بسیار بسیار مشكل است و بسیار بسیار لطیف و ذوق می خواهد . قافیه غلام شاعر است نه شاعر غلام قافیه و من قافیه را بردة خویش ساخته ام . )) (( قافیه باید زنگ آخر مطلب باشد . مطلب كه جداشد قافیه جداست ... لازم نیست قافیه در حرف روی متفق باشد ، دو كلمه از حیث وزن و حروف متفاوت گاهی اثر قافیه را به هم می دهند . )) (( قافیه یك موزیك جداگانه از وزن برای مطلب است . شعر بی قافیه خانة بی سقف و در است . )) (( اگرقافیه نباشد چه خواهد بود ؟ حباب تو خالی ! شعر بی قافیه مثل آدم بی استخوان و وزن بی ضرب است. به حسب ذوق و پس از كار زیاد خودتان می توانید پیدا كنید كجا خواننده منتظر قافیه است . هر كه این انتظار را شناخت قافیه را شناخته است . )) چنانكه دیدیم بنیانگذار شعر نو می گوید : (( شعر بی قافیه آدم بی استخوان است )) و در جای دیگر : (( شعر بی قافیه خانة بی سقف و در است . )) سخن نیما را اگر به بیان دیگر بازگو كنیم باید بگوئیم : (( شعر بی قافیه شعر نیست زیرا آدم بی استخوان آدم نیست و خانة بی سقف و در خانه نیست . )) استناد به سخن نیما در مورد قافیه و نیز توجه او به وزن در بسیاری از شعرها به معنی طرفداری از استمرار اسلوبهای كهن و رعایت وزن و قافیه به شیوة سنتی نیست . هرگز نمی توان انكار كرد كه نوآوری و ایجاد تغییر و تحول در شعر فارسی نیاز زمانه بود و ظهور شعر نو و شاعران نو گو به شعر فارسی طراوت و تازگی بخشید . تداوم شعر به یك شیوه و یك شكل و تكرار مضامین گذشته در طول مدتی بیش از هزار سال خسته كننده و ملال آور بود . اگر نیاز زمانه نبود چگونه شعر نو در برابر شعر پر اقتدار كهن یارای خودنمایی داشت ؟ در ضرورت نوآوری و لزوم تغییر و تحول در شعر فارسی به اندازة كافی سخن گفته شده و ظهور صدها شاعر نوگو و ارائه اشعاری زیبا به شیوة نو جایی برای انكار این شعر باقی نگذاشته است . اما در چگونگی شعر نو و معیارها و ضوابطی كه آن را مشخص می سازد سخن بسیار است . همزمان با نیما و بعد از او گروه بیشماری به عنوان شاعر نوگو در عرصة شعر ظاهر شدند و به زعم خود اشعارشان را در روزنامه ها و مجلات و دفترها و دیوانهای گوناگون منتشر ساختند . برخی بدون استحقاق ، تنها به لطف همفكران و دوستان روزنامه نگار به نام و شهرتی دست یافتند . در ساخته های آنها اثری از تازگی ، زیبایی لفظ و زیبایی معنی نمی توان یافت اما ملاحظات عقیدتی و همفكری و دوستی ، آنان را به شهرت كاذب رسانید .