در روزگاران پيشين، زن و شوهر جواني از كوه بلندي بالا رفتند، در بالاي كوه پير دانايي را ديدند. پير، جايي را برايشان باز كرد تا بنشينند. آنگاه گفت: «هر مطلبي كه داشته باشيد، ميتوانيد از من بپرسيد». آنها معناي زندگي را پرسيدند. پير به پرسش آنها پاسخ داد. آنها رمز خوشبختي را سؤال كردند. پير، نسخهاش را نوشت. آنها اسرار جهان را پرسيدند. پير به آن هم جواب داد. آنگاه سؤال دشواري را پرسيدند كه: «اي خردمند بزرگ، ما بسيار دچار خشم ميشويم. در هنگام خشم، يكديگر را آزار ميدهيم. چه كنيم؟» ناگهان پير دانا به آنان خيره شد. آنگاه قلم خود را به دو نيم كرد و نفرينگويان به غار خود برگشت. در آستانه غار، رويش را برگرداند و غريد: «افسوس، اگر من پاسخ اين پرسش را ميدانستم، ناچار نبودم تنهايي بر بالاي اين كوه زندگي كنم!»
در هنگام خشم چه ميكنيد؟
هيچكس واقعاً راه غلبه بر خشم را ـ دستكم در تمام موارد ـ نميداند. خشم، نعمتي الهي و بخشي طبيعي از وجود انسان است، اما تسلط بر آن آسان نيست. خشم، در زندگي ما دردسرهاي بزرگي را پديد ميآورد. دشواريهاي خشم، شامل اموري است كه نميگذارد بر خشم خود مسلط شويد. به عنوان مثال، ممكن است از خشم خود بترسيد، يا آن را خيلي دوست داشته باشيد يا آن را (فروخوريد) زيرا نميدانيد چگونه آن را ابراز كنيد و چگونه دچار انفجار خشم شويد. مقصود از نوع خشم، نحوه بروز آن با الگوي خاصي است كه هر كسي براي كنترل خشم خود به كار ميبرد. از خود ميپرسيم: «در هنگام خشم، چه بايد بكنيم؟» آنگاه نوع خاصي از ابراز خشم را بر ميگزينيم.
دوري از خشم
يكي از دوستان علي با او قرار ناهار ميگذارد. اما سر وعده حاضر نميشود. اين كار، سه بار متوالي تكرار ميشود. آيا علي خشمگين است؟ البته كه خير. علي، به قول خودش هرگز از جا در نميرود. اگر عصباني شود، خيال ميكند كه آدم بدي شده است. دوركنندگان خشم، عصبانيت را دوست ندارند. بعضيها از خشم خود يا خشم ديگران ميترسند و سعي ميكنند جنجال به پا نشود. ميترسند در هنگام خشم، اختيار خود را از دست بدهند و ديو درونشان، مجال خودنمايي پيدا كند. بعضي ديگر فكر ميكنند كه خوب نيست عصباني شوند. اين چيزها را ياد گرفتهاند كه (فقط سگها پارس ميكنند.) يا (پسر خوبي باش. عصباني مشو) و براي اينكه مورد محبت ديگران واقع شوند، خشم خود را پنهان ميكنند. كساني كه از خشم دوري ميكنند، چون از جا در ميروند، آدمهاي خوب و مهرباني به نظر ميرسند، به همين دليل، احساس امنيت و آرامش ميكنند. آنان كه از خشم ميگريزند نيز دشواريهايي دارند. اين افراد، در برابر امور غلط هم دچار خشم نميشوند و چون نيروي خشم به بقاي آنان كمكي نميكند. در ضمن نميتوانند مثبت و قاطع باشند چون در هنگام بيان خواستههاي خود، احساس گناه ميكنند و چه بسا كه ديگران حقشان را پايمال كنند.
خشم پنهان (ريايي)
دوستان محسن تلفن ميزنند و از او ميخواهند كه براي گردش دستهجمعي هفته بعد، تهيه صد ساندويچ را در برنامه كار خود قرار دهد. اين موضوع با ساير برنامههاي محسن تضاد دارد با وجود محسن ميگويد «باشد». بالاخره روز گردش فرا ميرسد، ولي محسن پيدا نميشود. وقتي تلفن ميزنند ميگويد: «فراموش كردهام». وقت هم گذشته است. خيلي بد ميشود، ولي بالاخره دوستان او ناچار ميشوند فكر ديگري بكنند. كساني كه گرفتار خشم پنهان (ريايي) هستند هرگز نميگذارند كسي بفهمد خشمگين شدهاند. در واقع گاهي اوقات حتي خودشان هم نميدانند تا چه حد خشمگين هستند. اما خشم خود را از راههاي غيرمستقيم نشان ميدهند. مثلاً به جاي اينكه كاري صورت دهند، مرتباً ميگويند: «بله، اما...» يا اينكه آرام در ميان افراد خانواده مينشينند و به نوعي اعصاب بقيه را خُرد ميكنند. وقتي هم ديگران عصباني شوند، وانمود ميكنند كه رنجيدهاند و صورت حق به جانب به خود ميگيرند. ميگويند: «چرا نسبت به من عصباني هستي؟» يا ـ «من كه كاري نكردهام». مشكل همينجاست. اين افراد به همان دليل كه خشمگين هستند، كاري كه بايد، بكنند نميكنند. اما در عين حال، خشم خود را هم به كسي بروز نميدهند. خشمگينان رياكار، وقتي باعث دلسردي ديگران ميشوند، حس ميكنند كه بر زندگي خود تسلط يافتهاند. با كمكاري، خودداري از انجام كار يا به تعويق انداختن كارها، برنامههاي ديگران را به هم ميريزند. خشم آميخته به ريا، دشواريهايي هم دارد. مهمترين آنها اين است كه شخص سررشته خواستهها و نيازهايش را گم ميكند درست است كه اين افراد ممكن است نگذارند ديگران به خواستههايشان برسند، ولي خودشان هم نميدانند كه با زندگي خودشان چه ميخواهند بكنند. نتيجه آن كسالت، دلسردي و نداشتن رضايت در روابط با ديگران است.
خشم همراه با بدگماني
بيژن عاشق همسرش است، به همين دليل او را مانند سايه تعقيب ميكند. از او سؤالهاي جوراجور ميكند. اگر همسرش براي لحظهاي، مرد بيگانهاي را نگاه كند، خشم در درونش زبانه ميكشد. او به قدري در اين زمينه حسود است كه ليلا را ديوانه ميكند. اخيراً ليلا گفته است كه اگر رفتارش را عوض نكند، از وي جدا خواهد شد. مشكل بيژن تنها حسادت نيست؛ او به شدت بدگمان است و غالباً خيال ميكند كه ديگران پشت سر او بدگويي ميكنند، به كمتر كسي اعتماد دارد و گاهي در فكر است كه ديگران چه نقشه تازهاي براي آزارش كشيدهاند. بارها ديگران را متهم كرده است كه از دست او عصباني هستند و قصد دارند به او كلك بزنند، اما معمولاً ديگران اين موضوع را انكار ميكنند. خشم همراه با بدگماني چنين است كه گفتيم. اين خشم، هنگامي به سراغ شخص ميآيد كه احساس كند به صورت غيرمنطقي مورد تهديد قرار گرفته است. افراد بدگمان، خطر تهاجم را در همهجا احساس ميكنند. اطمينان دارند كه ديگران ميخواهند چيزهايي را از چنگشان درآورند. هميشه انتظار دارند كه ديگران به صورت جسمي يا لفظي به حمله كنند. اعتقاد دارند كه بايد از خودشان دفاع كنند. آنان راهي يافتهاند كه بدون احساس گناه، خشمگين شوند. آنان خشم را در زير نقاب «حفظ ذات» پنهان كردهاند. براي خشم همراه با بدگماني، بهاي زيادي هم بايد پرداخت. افراد بدگمان احساس بيامنيتي ميكنند. به كسي اعتماد ندارند. بدتر از همه، قدرت قضاوتشان هم ضعيف است و بين احساسات خود و ديگران، نميتوانند كاملاً تمايز قائل شوند. آنان خشم خود را در چشم و كلمات دوستان، همسر و همكاران احساس ميكنند. به اين ترتيب خود و ديگران را گيج ميكنند.
خشم ناگهاني
رؤيا آتش گرفته است. مادرش ميخواهد او را از خانه بيرون كند. چطور جرأت كرده است؟ رؤيا ناگهان از كوره درميرود. هر چه در دستش دارد پرت ميكند. فرياد ميكشد و مشت به ديوار ميكوبد. شعله خشم او فقط چند دقيقه زبانه ميكشد. اما پيش از آنكه اين شعله فروكش كند، مادرش گريهكنان از در خارج ميشود. كساني كه دچار خشم ناگهاني ميشوند، به رعد و برق بهاري شبيهاند. طوفان خشم، از نقطه نامعلومي آغاز ميشود و هر چه بر سر راه باشد درهم ميپيچد. سپس فرو مينشيند. گاهي فقط به صورت رعد و برق است. لحظهاي جلوه ميكند و سپس پايان ميگيرد. ولي غالباً ديگران را آزار ميدهند، خانهها را خراب ميكنند و به اشيا خساراتي وارد ميكند كه جبران آنها مدتها طول ميكشد. كساني كه دچار انفجار خشم ميشوند، براي لحظهاي موجي از قدرت را حس ميكنند. همه احساسهاي منفي خود را تخليه ميكنند تا به آرامش برسند. بدون انديشه سود و زيان، مهار را از عواطف خود برميدارند. مشكل اصلي خشم ناگهاني، از دست دادن كنترل است. افرادي كه دچار اين نوع خشم ميشوند، ممكن است براي خود و ديگران خطر ايجاد كنند. و بياختيار دست به كارهاي عجيب و غيرمنتظره بزند.
معمولاً چيزهايي ميگويند و كارهايي ميكنند كه بعداً از پشيمان ميشوند، اما ديگر دير شده است و نميتوان آب رفته را به جو برگرداند.
خشم عمدي، ممكن است براي مدتي مؤثر واقع شود، ولي در درازمدت كارساز نيست.
خشم ناشي از شرم
فريد با اتومبيل، به دنبال همسرش شهلا ميرود. وقتي او را سوار ميكند، يادش ميرود كه آيا همسرش از تماشاي فيلم لذت برده است يا خير. شهلا با خودش فكر ميكند «اين ثابت ميكند كه مرا دوست ندارد. اگر به من اهميت ميداد، حتماً دلش ميخواست بداند كه من اوقاتم را چگونه گذراندهام. همين مرا ميسوزاند!» كساني كه به توجه زياد، نياز داشته يا بيش از حد در برابر انتقاد حساس باشند، غالباً دچار اين نوع خشم ميشوند. كمترين انتقاد، اين افراد را دچار شرم ميكند. اين اشخاص متأسفانه، خودشان را چندان دوست ندارند. احساس ميكنند كه افرادي بيارزش، نهچندان خوب، درهم شكسته و نخواستني هستند. بنابراين وقتي كسي آنها را ناديده ميگيرد يا مطلب ناخوشايندي به آنها ميگويد، آن را دليلي ميدانند كه ديگر آنها را دوست ندارند؛ همچنان كه خودشان، خودشان را دوست ندارند، اما اين موضوع، آنان را واقعاً به خشم ميآورد. آنگاه شروع به نيش، كنايه زدن و بدخُلقي ميكنند. در دل ميگويند «تو مرا رنجاندي و حالم را بد كردي پس من هم تو را اذيت ميكنم». اشخاصي كه دچار اين نوع خشم هستند، به علت خجلتزدگي سعي ميكنند نقطهضعف ديگران را پيدا كنند. اين افراد، هنگامي از شرمزدگي خود خلاص ميشوند كه به سرزنش، عيبجويي يا مسخرهكردن ديگران بپردازند. خشم سبب ميشود كه بتوانند از كساني كه ظاهراً آنها را خجالت دادهاند انتقام بگيرند، آنها سعي ميكنند با خجالت دادن ديگران، احساس بيكفايتي را از خود دور كنند.
خشم گرفتن بر ديگران، راه خوبي براي پنهان كردن شرمندگي نيست. افرادي كه دچار اين نوع خشم هستند، در نهايت كساني را كه دوست ميدارند، مورد حمله قرار ميدهند. در ضمن، روز به روز تصوير ضعيفتري از شخصت خويش پيدا ميكنند و نسبت به انتقاد ديگران حساستر ميشوند. خشم و از كف دادن كنترل، فقط باعث ميشود كه احساس بدتري نسبت به خود پيدا كنند.
خشم عمدي
رضا، هر وقت با خواستههايش مخالفت شود، ابتدا قيافه ميگيرد. بعد داد و فرياد راه مياندازد و طرف مقابل را به بيتوجهي متهم ميكند. ظاهراً بسيار خشمگين به نظر ميرسد. گويي كنترل خود را از دست داده است. اما در كمال تعجب، وقتي به خواستهاش رسيد، خشمش فروكش ميكند. چگونه ممكن است كسي در اين لحظه عصباني باشد و چند ثانيه بعد آرام شود؟ خشم عمدي همراه با نقشه قبلي است. كساني كه خشم خود را به اين شكل به كار ميگيرند، معمولاً ميدانند چه ميكنند. در واقع خشم آنان با طغيان عواطف همراه نيست. قصدشان تسلط بر ديگران است و بهترين راهي كه يافتهاند، ابراز خشم و گاه اعمال خشونت است. مقصود افراد، از اظهار خشم عمدي، كسب قدرت و كنترل است. هدف اصلي آن است كه به خواستهشان برسند و براي رسيدن به اين مقصود، از تهديد و اعمال قدرت استفاده ميكنند. خشم عمدي ممكن است براي مدتي مؤثر واقع شود، ولي در درازمدت كارساز نيست. ديگران از توپ و تشر خوششان نميآيد، بنابراين براي فرار از آن سرانجام، راهي پيدا ميكنند.
خشم اعتيادي
كريم ذاتاً خشمگين است. غالباً احساس ميكند كه افسرده و كسل و از زندگي خود خسته است. اما هر چند وقت يكبار، ظاهراً حالش به كلي خوب ميشود. ميگويد: «ميداني چيست؟ هر وقت با كسي دعوايم ميشود خود را زنده احساس ميكنم. افزايش آدرنالين خون، معركه ميكند. فقط در چنين مواقعي است كه هيجان پيدا ميكنم». بعضيها به عواطف نيرومندي نياز دارند كه با اظهار خشم همراه است. آنان طالب شدت عواطف هستند، كه هر چند ممكن است دردسرهاي ناشي از بروز خشم را نپسندند. خشم آنان، تنها يك عادت ساده نيست، بلكه موجب هيجان عاطفي آنان ميشود.
خشم، شوخي نيست، بلكه عاطفه آنان نيرومند است. معتادان به خشم، منتظرند كه دچار طوفان غضب شوند و از خماري دربيايند! اين افراد، اعتياد به خشم را نميتوانند بهراحتي ترك كنند و حالت آنان شبيه كساني است كه به قمار، مواد مخدر يا ماجراجويي معتادند. اگر گهگاه دچار هيجان شديد نشوند، زندگي برايشان يكنواخت و كسل كننده ميشود. معتادان به خشم، در هنگام انفجار احساسات، اوج شدت عواطف و نيروي احساس را درك ميكنند. در اين هنگام است كه خود را زنده و پرانرژي مييابند. هر نوع اعتيادي، دردناك و مخرب است. اعتياد به خشم نيز از اين قاعده مستثني نيست. معتادان راه ديگري براي رسيدن به حال خوب، سراغ ندارند، به اين جهت به خشم، وابسته ميشوند. اين افراد براي اينكه از خماري دربيايند، دعوا راه مياندازند و از آنجاكه به شدت به احساسات نياز دارند، چون خشم آنان تابع قانون (همه يا هيچ) است. براي اين افراد هم خشم، بيش از آن كه حلال مشكلي باشد، خود مشكلآفرين است.
در هنگام خشم چه ميكنيد؟
هيچكس واقعاً راه غلبه بر خشم را ـ دستكم در تمام موارد ـ نميداند. خشم، نعمتي الهي و بخشي طبيعي از وجود انسان است، اما تسلط بر آن آسان نيست. خشم، در زندگي ما دردسرهاي بزرگي را پديد ميآورد. دشواريهاي خشم، شامل اموري است كه نميگذارد بر خشم خود مسلط شويد. به عنوان مثال، ممكن است از خشم خود بترسيد، يا آن را خيلي دوست داشته باشيد يا آن را (فروخوريد) زيرا نميدانيد چگونه آن را ابراز كنيد و چگونه دچار انفجار خشم شويد. مقصود از نوع خشم، نحوه بروز آن با الگوي خاصي است كه هر كسي براي كنترل خشم خود به كار ميبرد. از خود ميپرسيم: «در هنگام خشم، چه بايد بكنيم؟» آنگاه نوع خاصي از ابراز خشم را بر ميگزينيم.
دوري از خشم
يكي از دوستان علي با او قرار ناهار ميگذارد. اما سر وعده حاضر نميشود. اين كار، سه بار متوالي تكرار ميشود. آيا علي خشمگين است؟ البته كه خير. علي، به قول خودش هرگز از جا در نميرود. اگر عصباني شود، خيال ميكند كه آدم بدي شده است. دوركنندگان خشم، عصبانيت را دوست ندارند. بعضيها از خشم خود يا خشم ديگران ميترسند و سعي ميكنند جنجال به پا نشود. ميترسند در هنگام خشم، اختيار خود را از دست بدهند و ديو درونشان، مجال خودنمايي پيدا كند. بعضي ديگر فكر ميكنند كه خوب نيست عصباني شوند. اين چيزها را ياد گرفتهاند كه (فقط سگها پارس ميكنند.) يا (پسر خوبي باش. عصباني مشو) و براي اينكه مورد محبت ديگران واقع شوند، خشم خود را پنهان ميكنند. كساني كه از خشم دوري ميكنند، چون از جا در ميروند، آدمهاي خوب و مهرباني به نظر ميرسند، به همين دليل، احساس امنيت و آرامش ميكنند. آنان كه از خشم ميگريزند نيز دشواريهايي دارند. اين افراد، در برابر امور غلط هم دچار خشم نميشوند و چون نيروي خشم به بقاي آنان كمكي نميكند. در ضمن نميتوانند مثبت و قاطع باشند چون در هنگام بيان خواستههاي خود، احساس گناه ميكنند و چه بسا كه ديگران حقشان را پايمال كنند.
خشم پنهان (ريايي)
دوستان محسن تلفن ميزنند و از او ميخواهند كه براي گردش دستهجمعي هفته بعد، تهيه صد ساندويچ را در برنامه كار خود قرار دهد. اين موضوع با ساير برنامههاي محسن تضاد دارد با وجود محسن ميگويد «باشد». بالاخره روز گردش فرا ميرسد، ولي محسن پيدا نميشود. وقتي تلفن ميزنند ميگويد: «فراموش كردهام». وقت هم گذشته است. خيلي بد ميشود، ولي بالاخره دوستان او ناچار ميشوند فكر ديگري بكنند. كساني كه گرفتار خشم پنهان (ريايي) هستند هرگز نميگذارند كسي بفهمد خشمگين شدهاند. در واقع گاهي اوقات حتي خودشان هم نميدانند تا چه حد خشمگين هستند. اما خشم خود را از راههاي غيرمستقيم نشان ميدهند. مثلاً به جاي اينكه كاري صورت دهند، مرتباً ميگويند: «بله، اما...» يا اينكه آرام در ميان افراد خانواده مينشينند و به نوعي اعصاب بقيه را خُرد ميكنند. وقتي هم ديگران عصباني شوند، وانمود ميكنند كه رنجيدهاند و صورت حق به جانب به خود ميگيرند. ميگويند: «چرا نسبت به من عصباني هستي؟» يا ـ «من كه كاري نكردهام». مشكل همينجاست. اين افراد به همان دليل كه خشمگين هستند، كاري كه بايد، بكنند نميكنند. اما در عين حال، خشم خود را هم به كسي بروز نميدهند. خشمگينان رياكار، وقتي باعث دلسردي ديگران ميشوند، حس ميكنند كه بر زندگي خود تسلط يافتهاند. با كمكاري، خودداري از انجام كار يا به تعويق انداختن كارها، برنامههاي ديگران را به هم ميريزند. خشم آميخته به ريا، دشواريهايي هم دارد. مهمترين آنها اين است كه شخص سررشته خواستهها و نيازهايش را گم ميكند درست است كه اين افراد ممكن است نگذارند ديگران به خواستههايشان برسند، ولي خودشان هم نميدانند كه با زندگي خودشان چه ميخواهند بكنند. نتيجه آن كسالت، دلسردي و نداشتن رضايت در روابط با ديگران است.
خشم همراه با بدگماني
بيژن عاشق همسرش است، به همين دليل او را مانند سايه تعقيب ميكند. از او سؤالهاي جوراجور ميكند. اگر همسرش براي لحظهاي، مرد بيگانهاي را نگاه كند، خشم در درونش زبانه ميكشد. او به قدري در اين زمينه حسود است كه ليلا را ديوانه ميكند. اخيراً ليلا گفته است كه اگر رفتارش را عوض نكند، از وي جدا خواهد شد. مشكل بيژن تنها حسادت نيست؛ او به شدت بدگمان است و غالباً خيال ميكند كه ديگران پشت سر او بدگويي ميكنند، به كمتر كسي اعتماد دارد و گاهي در فكر است كه ديگران چه نقشه تازهاي براي آزارش كشيدهاند. بارها ديگران را متهم كرده است كه از دست او عصباني هستند و قصد دارند به او كلك بزنند، اما معمولاً ديگران اين موضوع را انكار ميكنند. خشم همراه با بدگماني چنين است كه گفتيم. اين خشم، هنگامي به سراغ شخص ميآيد كه احساس كند به صورت غيرمنطقي مورد تهديد قرار گرفته است. افراد بدگمان، خطر تهاجم را در همهجا احساس ميكنند. اطمينان دارند كه ديگران ميخواهند چيزهايي را از چنگشان درآورند. هميشه انتظار دارند كه ديگران به صورت جسمي يا لفظي به حمله كنند. اعتقاد دارند كه بايد از خودشان دفاع كنند. آنان راهي يافتهاند كه بدون احساس گناه، خشمگين شوند. آنان خشم را در زير نقاب «حفظ ذات» پنهان كردهاند. براي خشم همراه با بدگماني، بهاي زيادي هم بايد پرداخت. افراد بدگمان احساس بيامنيتي ميكنند. به كسي اعتماد ندارند. بدتر از همه، قدرت قضاوتشان هم ضعيف است و بين احساسات خود و ديگران، نميتوانند كاملاً تمايز قائل شوند. آنان خشم خود را در چشم و كلمات دوستان، همسر و همكاران احساس ميكنند. به اين ترتيب خود و ديگران را گيج ميكنند.
خشم ناگهاني
رؤيا آتش گرفته است. مادرش ميخواهد او را از خانه بيرون كند. چطور جرأت كرده است؟ رؤيا ناگهان از كوره درميرود. هر چه در دستش دارد پرت ميكند. فرياد ميكشد و مشت به ديوار ميكوبد. شعله خشم او فقط چند دقيقه زبانه ميكشد. اما پيش از آنكه اين شعله فروكش كند، مادرش گريهكنان از در خارج ميشود. كساني كه دچار خشم ناگهاني ميشوند، به رعد و برق بهاري شبيهاند. طوفان خشم، از نقطه نامعلومي آغاز ميشود و هر چه بر سر راه باشد درهم ميپيچد. سپس فرو مينشيند. گاهي فقط به صورت رعد و برق است. لحظهاي جلوه ميكند و سپس پايان ميگيرد. ولي غالباً ديگران را آزار ميدهند، خانهها را خراب ميكنند و به اشيا خساراتي وارد ميكند كه جبران آنها مدتها طول ميكشد. كساني كه دچار انفجار خشم ميشوند، براي لحظهاي موجي از قدرت را حس ميكنند. همه احساسهاي منفي خود را تخليه ميكنند تا به آرامش برسند. بدون انديشه سود و زيان، مهار را از عواطف خود برميدارند. مشكل اصلي خشم ناگهاني، از دست دادن كنترل است. افرادي كه دچار اين نوع خشم ميشوند، ممكن است براي خود و ديگران خطر ايجاد كنند. و بياختيار دست به كارهاي عجيب و غيرمنتظره بزند.
معمولاً چيزهايي ميگويند و كارهايي ميكنند كه بعداً از پشيمان ميشوند، اما ديگر دير شده است و نميتوان آب رفته را به جو برگرداند.
خشم عمدي، ممكن است براي مدتي مؤثر واقع شود، ولي در درازمدت كارساز نيست.
خشم ناشي از شرم
فريد با اتومبيل، به دنبال همسرش شهلا ميرود. وقتي او را سوار ميكند، يادش ميرود كه آيا همسرش از تماشاي فيلم لذت برده است يا خير. شهلا با خودش فكر ميكند «اين ثابت ميكند كه مرا دوست ندارد. اگر به من اهميت ميداد، حتماً دلش ميخواست بداند كه من اوقاتم را چگونه گذراندهام. همين مرا ميسوزاند!» كساني كه به توجه زياد، نياز داشته يا بيش از حد در برابر انتقاد حساس باشند، غالباً دچار اين نوع خشم ميشوند. كمترين انتقاد، اين افراد را دچار شرم ميكند. اين اشخاص متأسفانه، خودشان را چندان دوست ندارند. احساس ميكنند كه افرادي بيارزش، نهچندان خوب، درهم شكسته و نخواستني هستند. بنابراين وقتي كسي آنها را ناديده ميگيرد يا مطلب ناخوشايندي به آنها ميگويد، آن را دليلي ميدانند كه ديگر آنها را دوست ندارند؛ همچنان كه خودشان، خودشان را دوست ندارند، اما اين موضوع، آنان را واقعاً به خشم ميآورد. آنگاه شروع به نيش، كنايه زدن و بدخُلقي ميكنند. در دل ميگويند «تو مرا رنجاندي و حالم را بد كردي پس من هم تو را اذيت ميكنم». اشخاصي كه دچار اين نوع خشم هستند، به علت خجلتزدگي سعي ميكنند نقطهضعف ديگران را پيدا كنند. اين افراد، هنگامي از شرمزدگي خود خلاص ميشوند كه به سرزنش، عيبجويي يا مسخرهكردن ديگران بپردازند. خشم سبب ميشود كه بتوانند از كساني كه ظاهراً آنها را خجالت دادهاند انتقام بگيرند، آنها سعي ميكنند با خجالت دادن ديگران، احساس بيكفايتي را از خود دور كنند.
خشم گرفتن بر ديگران، راه خوبي براي پنهان كردن شرمندگي نيست. افرادي كه دچار اين نوع خشم هستند، در نهايت كساني را كه دوست ميدارند، مورد حمله قرار ميدهند. در ضمن، روز به روز تصوير ضعيفتري از شخصت خويش پيدا ميكنند و نسبت به انتقاد ديگران حساستر ميشوند. خشم و از كف دادن كنترل، فقط باعث ميشود كه احساس بدتري نسبت به خود پيدا كنند.
خشم عمدي
رضا، هر وقت با خواستههايش مخالفت شود، ابتدا قيافه ميگيرد. بعد داد و فرياد راه مياندازد و طرف مقابل را به بيتوجهي متهم ميكند. ظاهراً بسيار خشمگين به نظر ميرسد. گويي كنترل خود را از دست داده است. اما در كمال تعجب، وقتي به خواستهاش رسيد، خشمش فروكش ميكند. چگونه ممكن است كسي در اين لحظه عصباني باشد و چند ثانيه بعد آرام شود؟ خشم عمدي همراه با نقشه قبلي است. كساني كه خشم خود را به اين شكل به كار ميگيرند، معمولاً ميدانند چه ميكنند. در واقع خشم آنان با طغيان عواطف همراه نيست. قصدشان تسلط بر ديگران است و بهترين راهي كه يافتهاند، ابراز خشم و گاه اعمال خشونت است. مقصود افراد، از اظهار خشم عمدي، كسب قدرت و كنترل است. هدف اصلي آن است كه به خواستهشان برسند و براي رسيدن به اين مقصود، از تهديد و اعمال قدرت استفاده ميكنند. خشم عمدي ممكن است براي مدتي مؤثر واقع شود، ولي در درازمدت كارساز نيست. ديگران از توپ و تشر خوششان نميآيد، بنابراين براي فرار از آن سرانجام، راهي پيدا ميكنند.
خشم اعتيادي
كريم ذاتاً خشمگين است. غالباً احساس ميكند كه افسرده و كسل و از زندگي خود خسته است. اما هر چند وقت يكبار، ظاهراً حالش به كلي خوب ميشود. ميگويد: «ميداني چيست؟ هر وقت با كسي دعوايم ميشود خود را زنده احساس ميكنم. افزايش آدرنالين خون، معركه ميكند. فقط در چنين مواقعي است كه هيجان پيدا ميكنم». بعضيها به عواطف نيرومندي نياز دارند كه با اظهار خشم همراه است. آنان طالب شدت عواطف هستند، كه هر چند ممكن است دردسرهاي ناشي از بروز خشم را نپسندند. خشم آنان، تنها يك عادت ساده نيست، بلكه موجب هيجان عاطفي آنان ميشود.
خشم، شوخي نيست، بلكه عاطفه آنان نيرومند است. معتادان به خشم، منتظرند كه دچار طوفان غضب شوند و از خماري دربيايند! اين افراد، اعتياد به خشم را نميتوانند بهراحتي ترك كنند و حالت آنان شبيه كساني است كه به قمار، مواد مخدر يا ماجراجويي معتادند. اگر گهگاه دچار هيجان شديد نشوند، زندگي برايشان يكنواخت و كسل كننده ميشود. معتادان به خشم، در هنگام انفجار احساسات، اوج شدت عواطف و نيروي احساس را درك ميكنند. در اين هنگام است كه خود را زنده و پرانرژي مييابند. هر نوع اعتيادي، دردناك و مخرب است. اعتياد به خشم نيز از اين قاعده مستثني نيست. معتادان راه ديگري براي رسيدن به حال خوب، سراغ ندارند، به اين جهت به خشم، وابسته ميشوند. اين افراد براي اينكه از خماري دربيايند، دعوا راه مياندازند و از آنجاكه به شدت به احساسات نياز دارند، چون خشم آنان تابع قانون (همه يا هيچ) است. براي اين افراد هم خشم، بيش از آن كه حلال مشكلي باشد، خود مشكلآفرين است.