• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

# دزده و مرغ فلفلي (به ياد خاطرات!) #

do..bia

کاربر ويژه


%D8%AF%D8%B2%D8%AF%D9%87%20%D9%88%20%D9%85%D8%B1%D8%BA%20%D9%81%D9%84%D9%81%D9%84%DB%8C.jpg




توی ده شلمرود
فلفلی مرغش تک بود
یه ده بود و یه فلفلی
یه مرغ زردکاکلی
یه روز که خیلی خسته بود
کنج اتاق نشسته بود
یه دزد رندناقلا
شیطون و بدجنس و بلا
اومد و یک کیسه آورد
کاکلی رو دزدید وبرد
تنگ غروب که فلفلی
رفت به سراغ کاکلی
نه آب بود و نه دونه بود
نهکاکلی تو لونه بود
داد زد و گفت
مرغ کاکلی
توپول موپولی
دست و پاگلی
نوک حنایی ، کجایی ؟
فلفلی هی صدا زد
اما جواب نیومد
تنها یه رد پابه جا مونده بود
اون دوروبرا آقا فلفلی
قبا به تن
شال به کمر
گیوه بهپا
کلاه به سر
یه کوزه آب
یه سفره نون
از توی ده اومد بیرون
کدخداگفت
اوقور بخیر
مگه با ما قهری فلفلی ؟
عازم شهری فلفلی؟
فلفلیگفت
اون مرغ زرد پا کوتاه
کاکل حنای نوک طلا
که صد تومن می خریدنش نمیدادمش
دزده گرفت و بردش
میرم که پیداش بکنم
دزده رو رسواش بکنم
یکسرهرفت ارومیه
تا ببینه کی به کیه
اینور و دید اونورو دید
اینجاواونجاسرکشید
نه مرغودید،نه دزدو دید
ازاونجا رفت به تبریز
منظره هاش دلانگیز
اینجاواونجا سرکشید
نه مرغودید،نه دزدو دید
ازاونجا شد سوارفیل
یکسره رفت به اردبیل
کوه سهند و سبلان
سرکشیده به آسمان
از پشت کوهسرک کشید
نه مرغودید ، نه دزدو دید
از اونجا رفت به آستارا
شهر قشنگباصفا
گوشه کنارا سرک کشید
نه مرغودید ،نه دزدو دید
از آنجا بیمعطلی
یکسره رفت به انزلی
میان دریا کشتی بود
ماهی به این درشتی بود
توکشتی ها سرک کشید
نه مرغودید ،نه دزدو دید
از اونجا رفت به شهر رشت
اینورو گشت ، اونوروگشت
تو شالیزارها سرک کشید
نه مرغودید ،نه دزدو دید
ازاونجا رفت به لاهیجان
مردم خوب مهربان
شهر به این مصفایی
سرتاسرش باغچایی
یه گشتی توی کوچه خورد
یه عالمه کلوچه خورد
اینجاروگشت،آنجاروگشت
از تنکابن هم گذشت
عروس شهرهای شمال
مرکز باغ پرتغال
ازآنجا بامینی بوس
یکسره رفت به چالوس
اینجا و آنجاسرکشید
نه مرغودید ، نهدزدو دید
از بس که هی بارون آمد
از آنجاهم بیرون آمد
نشست تویسواری
رفت توی شهر ساری
دومترونیم پارچه خرید
نه مرغودید ، نه دزدودید
از اونجا شاد و خندون
رفت توی شهر گرگان
ترکمن های اسب سوار
دنبالهم قطار قطار
تودشت و صحرا سرکشید
نه مرغودید ، نه دزد و دید
از اونجابیرون آمد
رفت توی شهر گنبد
گنبد قابوس اینجاست
ببین،ببین،چهزیباست
اینجا واونجا سرکشید
نه مرغودید ، نه دزدو دید
از توی شهرگنبد
یکسره رفت به مشهد
وقتی به صحن نو رسید
یکدفعه کدخدا رو دید
کدخداگفت:سفر بخیر
همه جا رو گشتی فلفلی
چه طوری مشتی فلفلی؟
تنها میای تنهامیری
بگو ببینم کجا میری؟
فلفلی گفت:دارم یه جای دور می رم
به شهر نیشابورمی رم
هندونه هاش چه عالیه
حقا که جاتون خالیه
تو جالیزها سرککشید
اینجا واونجا سرکشید
سوار سوار ، پیاده سوار
خودشو رسوند بهسبزوار
سرتاسرش باغ هلو
يا هلوهلوبروتوگلو
از آنجا رفت به شاهرود
آب وهواش چه خوب بود
وقتی رسید به دامغان
پسته خرید فراوان
از اونجارفت بهگرمسار
خربزه های آبدار
از اونجا رفت به تهران
شهر بزرگ ایران
شهر نگو، شهر فرنگ
هر چی بخوای ، از همه رنگ
توی شلوغی سرکشید
نه مرغودید ، نهدزدو دید
از شلوغی کلافه شد
عازم شهر ساوه شد
هواپراز بوی بهار
زمین پراز باغ انار
اینجارودید،آنجارودید
رفت و به شهر قم رسید
سوهانفرداعلا
شیرین مثل حلوا
حلوای تن تنانی
تا نخوری ندانی
به شهر کاشان کهرسید
اینجا دوید،آنجادوید
عقرب و قالی یک طرف
گلاب عالی یک طرف
توگلزارها سرک کشید
نه مرغودید ، نه دزدو دید
از اونجا رو به پایین
رفت بهنطنز ونایین
از اونجا رفت به اصفهان
اینجا کجاست نصف جهان
ساختموناش قشنگقشنگ
با کاشی های رنگارنگ
توساختمون ها سرکشید
نه مرغودید ، نه دزدودید
اسباباشو چید توی ساک
از اصفهان رفت بهاراک
اینجاوآنجاسرکشید
انگور بی دانه خرید
چه انگوری چه انگوری
مثلچراغ زنبوری
همراه یک مسافر
شد راهی ملایر
تو کوچه و تو بازار
کشمش وشیره بسیار
اینجا و اونجا سرکشید
نه مرغودید ،نه دزدو دید
از ملایر دواندوان
دوید به سوی همدان
بدون هیچ معطلی
رفت ورسید به بوعلی
پای پیادهشد روان
از همدان به باختران
اینجا و اونجا سرکشید
چیزی به جز گیوهندید
از باختران راه افتاد
بسوی خرم آباد
به خرم آباد که رسید
نهمرغودید ، نه دزدو دید
از اونجا رفت به دزفول
هر کی به کاری مشغول
ازاونجا با یه پرواز
پرید تو شهر اهواز
وقتی رسید غروب بود
صحبت تانک و توپبود
تو اهواز هم نایستاد
تنگ غروب راه افتاد
از توی شهر اهواز
یکسرهرفت به شیراز
حافظ وسعدی را ببین
چه دل فزا چه دل نشین
اینجا دوید،اونجادوید
گوشه کناروسرکشید
نه مرغودید ، نه دزدو دید
رفت و به شهر یزدرسید
قطاب و باقلوا خرید
پشمک و زولبیا خرید
شد عازم رفسنجان
از اونجارفت به کرمان
شهری که قالی داره
زیره ی عالی داره
اینجا و اونجاسرکشید
نه مرغودید ، نه دزدو دید
از پشت کوه تفتان
شدعازم زاهدان
اینجاو اونجا سرکشید
یک ردپای تازه دید
روی شتر سوار شد
عازم چابهارشد
دوروبرونگا کرد
ردپاشو پیداکرد
این همه آزارم دادی
بالاخره، گیرافتادی
حالا می خوای چی کار کنی ؟
کدوم طرف فرار کنی؟
نه اینوری نهاونوری
یه راست برو کلانتری
ای مرغ زرد پا کوتا
کاکل حنای نوک طلا
هیدنبالت دویدم
رنج سفر کشیدم
خوب شد که پیدات کردم
الانه برمیگردم
میبرمت به خونه
می دمت آب و دونه
دونه بخور که چاق شی
سالم و سردماغشی

شاعر : منوچهر احترامی
 
بالا