نويسنده:احمدرضا ساحلي
منبع:روزنامه رسالت
تعليم و تريبت و معضلات و مشکلات مربوط به آن يکى از بحثانگيزترين مسائل در جوامع مختلف بوده و هست. دلايل اين اهميت را نيز مىتوان به نکاتى چون، لزوم تعليم و تربيت صحيح نسل آتي، حساسيت و شکنندگى کودکان، نوجوانان و جوانان در مقابل مسائل مختلف؛ سرمايهگذارى دولتمردان جوامع براى دستيابى به موفقيت بيشتر با استفاده از تخصص نسل جوان؛ تاکيد والدين بر تعليم و تربيت درست فرزندان؛ حرکت سرسامآور جوامع به سوى رشد و ترقى و بسيارى نکات ريز و درشت ديگرى نسبت داد و بنا بر دلايل ذکر شده، «ترک تحصيل دانشآموزان» يکى از معضلاتى است که مىتوان آن را به دلايل مختلف، آفتى براى ساختار آموزشي، پرورشى جوامع دانست.
شاخصترين دلايل و راهکارهاى جلوگيرى از ترک تحصيل دانشآموزان دبيرستانى در يازده مورد خلاصه مىشود:
1- فراهم نشدن زمينه مناسب براى تحصيل همه جوانان و نوجوانان زير بيست و يک سال؛ در بسيارى از کشورها حداکثر سن براى تحصيل در دوره دبيرستان18 سال است و پس از اين سن دانشآموزان به فرض اشتياق به ادامه تحصيل بايد راهى مدارس شبانه شوند. حضور در مدارس شبانه عاملى براى ترک تحصيل دانشآموزان است. از اين رو با ارتقاى سطح سنى اين معضل برطرف شده و دانشآموزان بدون ترس و هيجان، بويژه هيجان ناشى از افزايش سن مىتوانند به تحصيل بپردازند. به عقيده پژوهشگران در قرن حاضر که بسيارى از دانشآموزان با مشکلات فراوانى چون ناتوانى در تامين نيازهاى اقتصادي، اجتماعى دست و پنجه نرم مىکنند، افزايش سن تحصيل در دبيرستان راهکارى است تا دانشآموزان بتوانند در کنار کار به تحصيل نيز بپردازند.
براساس پژوهشهاى انجام شده بالاترين آمار مربوط به ترک تحصيل به دليل افزايش سن و امتناع دانشآموزان از حضور در مدارس شبانه است.
2- مدارس ويژه دانشآموزان 19 تا 21 سال؛ خجالت دانشآموزانى که نسبت به همکلاسىهاى خود سن بالاترى دارد، عاملى ديگر براى ترک تحصيل آنها ست. بنابراين با ساخت مدارس ويژه دانشآموزان 19 تا 21 ساله، مىتوان گام موثرى جهت جلوگيرى از ترک تحصيل اين رده سنى برداشت. اين مدارس بايد جدا از مدارس شبانه فعاليت کرده و از هر نظر حتى از جهت زمانى مانند ساير مدارس مقطع دبيرستان باشند.
3- بر روى تکتک دانشآموزان تمرکز کنيم؛ به عقيده پژوهشگران انجمن بينالمللى مطالعات آموزشى آمريکا )nea( مرکز آموزشى مىتواند در زمينه آموزش و پرورش دانشآموزان موفق عمل کند که از وضعيت آموزشي، پرورشى فرد فرد دانشآموزان آگاه باشد. اين تمرکز با کاهش تعداد کادر آموزشى و انتخاب افراد زبده، ارتباط منظم و موثر والدين و اولياى مدرسه، ارتباط صميمانه (در حد معقول و منطقي) بين دانشآموزان و آموزگار، کاهش تعداد دانشآموزان در هر کلاس (حداکثر بين 18 تا 25 نفر)، برنامهريزى منظم براى رسيدگى به وضعيت درسى دانشآموزان، برگزارى کلاسهاى تقويتى منظم به منظور رفع ضعفهاى آموزشى ميسر است. پژوهشگران برگزارى برنامههاى تفريحى دسته جمعى در پايان هفته و حتى در طول تعطيلات تابستان را يکى از شيوههاى افزايش ارتباط ميان دانشآموزان با يکديگر و دانشآموزان با اولياى مدرسه بويژه آموزگار مىدانند. اين ارتباط زمينهساز حل بسيارى از مشکلات آموزشي، پرورشى است. در حقيقت به هر ميزان موانعى چون ترس، خجالت و بىاعتمادى ميان دانشآموزان و آموزگار و ... برطرف شود به همان ميزان امکان موفقيت دانشآموز افزايش مىيابد.
4- گسترش زمينه تحصيل؛ محدود کردن رشتههاى تحصيلى و القاى اين باور که ادامه تحصيل در برخى رشتههاى تحصيلى ضامن موفقيت بوده و ادامه تحصيل در ساير رشتهها، آينده روشنى را به دنبال ندارد، دانشآموز را از ادامه تحصيل دلزده مىکند. اين نکته بويژه در دانشآموزانى که به ادامه تحصيل در برخى رشتهها علاقه نداشته و فقط به اجبار اجتماع، والدين و مدرسه ادامه تحصيل در اين رشتهها را برمىگزينند حائز اهميت بوده و عامل اصل بازدارنده از تحصيل آنهاست. بنابراين مدرسه و در گام بعدى اجتماع و والدين موظفند تا زمينه تحصيل براى همه رشتههاى تحصيلى را براى دانشآموزان فراهم کنند. از ديدگاهى ديگر شکستن حصار باورهاى نادرست اجتماعي، فرهنگى راهى جهت هموار کردن انتخاب آزادانه دانشآموزان و در نتيجه موفقيت آنهاست.
5- ارتباط بخش آموزش و اشتغال؛ ارتباط موثر بين بخش آموزش و اشتغال نه تنها باعث مىشود آموزشها جهتيابى صحيحى داشته و به سمت و سوى برآوردن نيازهاى اجتماع و چرخاندن چرخهاى اقتصادى گام بردارد، بلکه دانشآموزان اطمينان مىيابند که پس از فراغت از تحصيل و تحصيل در هر رشتهاي، بيکار نخواهند ماند. ترس از بيکارى پس از اتمام تحصيلات (چه پس از اخذ مدرک ديپلم يا فارغالتحصيلى از دانشگاه) و باور به هدر رفتن سالهاى مفيد جوانى به دليل ترس از بيکارى پس از تحصيل، در مقايسه با افراد تحصيل نکردهاى که وارد بازار کار شده و از شرايط به مراتب بهترى نسبت به افراد تحصيلکرده برخوردارند، دانشآموز را از ادامه تحصيل باز مىدارد. در حقيقت مقايسه دائمى قشر تحصيلکرده و بيکار و تحصيلکرده و کم درآمد با قشر تحصيل نکرده و حتى بيسواد با درآمد بالا، يکى از دلايلى است که بسيارى از دانشآموزان دبيرستانى را از ادامه تحصيل باز مىدارد. اين وضعيت در کشورهاى در حال توسعه و توسعه نيافته به وضوح مشاهده مىشود
منبع:روزنامه رسالت
تعليم و تريبت و معضلات و مشکلات مربوط به آن يکى از بحثانگيزترين مسائل در جوامع مختلف بوده و هست. دلايل اين اهميت را نيز مىتوان به نکاتى چون، لزوم تعليم و تربيت صحيح نسل آتي، حساسيت و شکنندگى کودکان، نوجوانان و جوانان در مقابل مسائل مختلف؛ سرمايهگذارى دولتمردان جوامع براى دستيابى به موفقيت بيشتر با استفاده از تخصص نسل جوان؛ تاکيد والدين بر تعليم و تربيت درست فرزندان؛ حرکت سرسامآور جوامع به سوى رشد و ترقى و بسيارى نکات ريز و درشت ديگرى نسبت داد و بنا بر دلايل ذکر شده، «ترک تحصيل دانشآموزان» يکى از معضلاتى است که مىتوان آن را به دلايل مختلف، آفتى براى ساختار آموزشي، پرورشى جوامع دانست.
شاخصترين دلايل و راهکارهاى جلوگيرى از ترک تحصيل دانشآموزان دبيرستانى در يازده مورد خلاصه مىشود:
1- فراهم نشدن زمينه مناسب براى تحصيل همه جوانان و نوجوانان زير بيست و يک سال؛ در بسيارى از کشورها حداکثر سن براى تحصيل در دوره دبيرستان18 سال است و پس از اين سن دانشآموزان به فرض اشتياق به ادامه تحصيل بايد راهى مدارس شبانه شوند. حضور در مدارس شبانه عاملى براى ترک تحصيل دانشآموزان است. از اين رو با ارتقاى سطح سنى اين معضل برطرف شده و دانشآموزان بدون ترس و هيجان، بويژه هيجان ناشى از افزايش سن مىتوانند به تحصيل بپردازند. به عقيده پژوهشگران در قرن حاضر که بسيارى از دانشآموزان با مشکلات فراوانى چون ناتوانى در تامين نيازهاى اقتصادي، اجتماعى دست و پنجه نرم مىکنند، افزايش سن تحصيل در دبيرستان راهکارى است تا دانشآموزان بتوانند در کنار کار به تحصيل نيز بپردازند.
براساس پژوهشهاى انجام شده بالاترين آمار مربوط به ترک تحصيل به دليل افزايش سن و امتناع دانشآموزان از حضور در مدارس شبانه است.
2- مدارس ويژه دانشآموزان 19 تا 21 سال؛ خجالت دانشآموزانى که نسبت به همکلاسىهاى خود سن بالاترى دارد، عاملى ديگر براى ترک تحصيل آنها ست. بنابراين با ساخت مدارس ويژه دانشآموزان 19 تا 21 ساله، مىتوان گام موثرى جهت جلوگيرى از ترک تحصيل اين رده سنى برداشت. اين مدارس بايد جدا از مدارس شبانه فعاليت کرده و از هر نظر حتى از جهت زمانى مانند ساير مدارس مقطع دبيرستان باشند.
3- بر روى تکتک دانشآموزان تمرکز کنيم؛ به عقيده پژوهشگران انجمن بينالمللى مطالعات آموزشى آمريکا )nea( مرکز آموزشى مىتواند در زمينه آموزش و پرورش دانشآموزان موفق عمل کند که از وضعيت آموزشي، پرورشى فرد فرد دانشآموزان آگاه باشد. اين تمرکز با کاهش تعداد کادر آموزشى و انتخاب افراد زبده، ارتباط منظم و موثر والدين و اولياى مدرسه، ارتباط صميمانه (در حد معقول و منطقي) بين دانشآموزان و آموزگار، کاهش تعداد دانشآموزان در هر کلاس (حداکثر بين 18 تا 25 نفر)، برنامهريزى منظم براى رسيدگى به وضعيت درسى دانشآموزان، برگزارى کلاسهاى تقويتى منظم به منظور رفع ضعفهاى آموزشى ميسر است. پژوهشگران برگزارى برنامههاى تفريحى دسته جمعى در پايان هفته و حتى در طول تعطيلات تابستان را يکى از شيوههاى افزايش ارتباط ميان دانشآموزان با يکديگر و دانشآموزان با اولياى مدرسه بويژه آموزگار مىدانند. اين ارتباط زمينهساز حل بسيارى از مشکلات آموزشي، پرورشى است. در حقيقت به هر ميزان موانعى چون ترس، خجالت و بىاعتمادى ميان دانشآموزان و آموزگار و ... برطرف شود به همان ميزان امکان موفقيت دانشآموز افزايش مىيابد.
4- گسترش زمينه تحصيل؛ محدود کردن رشتههاى تحصيلى و القاى اين باور که ادامه تحصيل در برخى رشتههاى تحصيلى ضامن موفقيت بوده و ادامه تحصيل در ساير رشتهها، آينده روشنى را به دنبال ندارد، دانشآموز را از ادامه تحصيل دلزده مىکند. اين نکته بويژه در دانشآموزانى که به ادامه تحصيل در برخى رشتهها علاقه نداشته و فقط به اجبار اجتماع، والدين و مدرسه ادامه تحصيل در اين رشتهها را برمىگزينند حائز اهميت بوده و عامل اصل بازدارنده از تحصيل آنهاست. بنابراين مدرسه و در گام بعدى اجتماع و والدين موظفند تا زمينه تحصيل براى همه رشتههاى تحصيلى را براى دانشآموزان فراهم کنند. از ديدگاهى ديگر شکستن حصار باورهاى نادرست اجتماعي، فرهنگى راهى جهت هموار کردن انتخاب آزادانه دانشآموزان و در نتيجه موفقيت آنهاست.
5- ارتباط بخش آموزش و اشتغال؛ ارتباط موثر بين بخش آموزش و اشتغال نه تنها باعث مىشود آموزشها جهتيابى صحيحى داشته و به سمت و سوى برآوردن نيازهاى اجتماع و چرخاندن چرخهاى اقتصادى گام بردارد، بلکه دانشآموزان اطمينان مىيابند که پس از فراغت از تحصيل و تحصيل در هر رشتهاي، بيکار نخواهند ماند. ترس از بيکارى پس از اتمام تحصيلات (چه پس از اخذ مدرک ديپلم يا فارغالتحصيلى از دانشگاه) و باور به هدر رفتن سالهاى مفيد جوانى به دليل ترس از بيکارى پس از تحصيل، در مقايسه با افراد تحصيل نکردهاى که وارد بازار کار شده و از شرايط به مراتب بهترى نسبت به افراد تحصيلکرده برخوردارند، دانشآموز را از ادامه تحصيل باز مىدارد. در حقيقت مقايسه دائمى قشر تحصيلکرده و بيکار و تحصيلکرده و کم درآمد با قشر تحصيل نکرده و حتى بيسواد با درآمد بالا، يکى از دلايلى است که بسيارى از دانشآموزان دبيرستانى را از ادامه تحصيل باز مىدارد. اين وضعيت در کشورهاى در حال توسعه و توسعه نيافته به وضوح مشاهده مىشود