به گزارش خبرنگار مهر، اسماعیل 28 ساله متهم است بیستم بهمن ماه سال 89 یک روز پس از عقد با دختر 17 ساله ای به نام فاطمه او را با ضربه های کارد به قتل رسانده است. متهم به قتل در شعبه 71 دادگاه کیفری به ریاست قاضی عزیزمحمدی پای میز محاکمه قرار گرفت.
در ابتدای این جلسه اولیا دم برای قاتل دخترشان تقاضای قصاص کردند.
متهم نیز پس از حضور در جایگاه در تشریح ماجرا گفت: با پیشنهاد مادرم به دیدن فاطمه رفتم و در روز نخست وی را پسندیدم تا اینکه عقد کردیم، وقتی برای نخستینبار با هم تنها شدیم ساعتی بعد از عقدمان بود که متوجه بوی بد دهان فاطمه شدم. همان لحظه احساس کردم با دختری شلخته ازدواج کردهام و تا آخر عمر باید بدبختی بکشم. شب پاگشا از خانه بیرون رفتم. وقتی سر کوچه رسیدم چاقو فروشی را دیدم؛ یک چاقو خریدم و بازگشتم. داخل خانه که شدم همه خندان روی مبلها نشسته بودند. بدون اینکه حرفی بزنم سراغ فاطمه رفتم و با چاقو به وی ضربه زدم.
پس از آخرین دفاعیات متهم و وکیل مدافعش قضات دادگاه وارد شور شده و اسماعیل را به قصاص نفس -اعدام- محکوم کردند.
با اعتراض متهم به حکم مجازاتش پرونده به دیوان عالی کشور فرستاده شد که قضات دیوان عالی کشور حکم مجازات او را تایید کردند.
----------------------
ما ایرانیا عجب کارهایی که نمیکنیم((خو حق داره بدبخت دامادم خواهشان دخترای دم بخت مسواک بزنند شاید بختشون باز شد)):خنده2:
در ابتدای این جلسه اولیا دم برای قاتل دخترشان تقاضای قصاص کردند.
متهم نیز پس از حضور در جایگاه در تشریح ماجرا گفت: با پیشنهاد مادرم به دیدن فاطمه رفتم و در روز نخست وی را پسندیدم تا اینکه عقد کردیم، وقتی برای نخستینبار با هم تنها شدیم ساعتی بعد از عقدمان بود که متوجه بوی بد دهان فاطمه شدم. همان لحظه احساس کردم با دختری شلخته ازدواج کردهام و تا آخر عمر باید بدبختی بکشم. شب پاگشا از خانه بیرون رفتم. وقتی سر کوچه رسیدم چاقو فروشی را دیدم؛ یک چاقو خریدم و بازگشتم. داخل خانه که شدم همه خندان روی مبلها نشسته بودند. بدون اینکه حرفی بزنم سراغ فاطمه رفتم و با چاقو به وی ضربه زدم.
پس از آخرین دفاعیات متهم و وکیل مدافعش قضات دادگاه وارد شور شده و اسماعیل را به قصاص نفس -اعدام- محکوم کردند.
با اعتراض متهم به حکم مجازاتش پرونده به دیوان عالی کشور فرستاده شد که قضات دیوان عالی کشور حکم مجازات او را تایید کردند.
----------------------
ما ایرانیا عجب کارهایی که نمیکنیم((خو حق داره بدبخت دامادم خواهشان دخترای دم بخت مسواک بزنند شاید بختشون باز شد)):خنده2: