You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
دوباره طفل دل من بهانه ی تو گرفت
دوباره طفل دل من بهانه ی تو گرفت
شبانه، گریه کنان راه خانه ی تو گرفت
به هر گلی که گذر کرد، عطر زلف تو خواست
ز برگ برگ درختان، نشانه ی تو گرفت
به گاه رفتن تو اشک من ز دیده چکید
لبم به نغمه ی غمگین ترانه ی تو گرفت
"دمید در شب تنهایی ام ستاره ی اشک
دوباره طفل دل من بهانه ی تو گرفت"
مهدی سهیلی
دختر ماه
رفت تنها آشنای بخت من
رفت و با غم ها مرا تنها گذاشت
چون نسیم تندپو از من گریخت
آهوانه سر به صحراها گذاشت .
ماه را گفتم که : ماهِ من کجاست ؟
گفت : هر شب روی در روی منست .
در دل شب هرکجا مهتاب هست، ماهِ تو بازو به بازوی منست.
باغ را گفتم که : او را دیده ای ؟
گفت : آری عطر این گلها از اوست .
لحظه ای در دامن گلها نشست ،نغمه ی جانبخش بلبل ها از اوست .
چشمه را گفتم : ازو داری نشان ؟
گفت : او سرمایه ی نوش منست .
نیمه شبها با تنی مهتابرنگ
تا سحرگاهان در آغوش منست .
از نسیم فرودینش خواستم
گفت : هر شب می خزم در کوی او
این همه عطری که در چنگ منست
نیست جز عطر سر گیسوی او
ای دمیده ! ای گریزان عشق من !
چشمه ای ؟ نوری؟ نسیمی؟چیستی؟
دختر ماهی ، عروس گلشنی
با همه هستی و با من نیستی ... !