نه گفتن فقط در مورد اموری كه میخواهید انجام بدهید نیست، شما باید به اموری كه نمیخواهید انجام بدهیدو فكر میكنید پیر شدهاید نیز نه بگویید.
«باشه عزیزم. اون با من!» این جمله معروفی است كه ندا خانم وقتی از او كاری میخواستند به دیگران میگفت.
ندا خانم خیاط خوبی بود، اما این مربوط میشد به قبل از اینكه آرتروز بگیرد و درد مفاصل زندگیاش را مختل كند، ولی او باز هم نمیخواهد از پا بنشیند و باور كند كه نمیتواند یا اگر میتواند برایش هزینه سنگینی دارد.
ندا بانویی 67 ساله است، او مهارتهای زیادی دارد؛ خیاطی، بافتنی، آشپزی، رنگكردن موی سر و خیلی كارهای دیگر، اما هرچیز دوره خاص خودش را دارد. این چیزی است كه او همیشه به دخترش میگوید آن هم وقتی سهیلا دختر ندا خانم با داشتن 45 سال سن میخواهد به كوه برود.
برای این بانوی سالمند سخت است كه گذر زمان را بپذیرد، اما اگر او بخواهد عمری دراز و سالم داشته باشد باید قبل از هر چیز نه گفتن را بیاموزد، اول به خود و بعد هم به دیگران.
[h=2]به خودتان نه بگویید نه گفتن فقط در مورد اموری كه میخواهید انجام بدهید نیست، شما باید به اموری كه نمیخواهید انجام بدهیدو فكر میكنید پیر شدهاید نیز نه بگویید.
نادر مردی 72 ساله و بازنشسته ارتش است. او میگوید: از وقتی نه گفتن به تنبلیها و افسردگیهای خودم را شروع كردهام تازه فهمیدهام كه چقدر میتوانم مفیدتر و سرحالتر باشم.
او چند سالی بود كه به بهانه این كه پیر شده است نه رفت و آمد میكرد و نه پیادهروی، نه كتابی میخواند و نه كار تازهای را شروع میكرد، اما بعد از چند سال متوجه شد خودش دارد خودش را زمینگیر میكند و بیاینكه عارضه خاصی داشه باشد، منتظر مرگ نشسته است. این بود كه نه گفتن به خود را شروع كرد، آن هم از كارهای ساده كه یقین داشت از پس آن برمیآید.
حالا او هر هفته یك كتاب میخواند، هر روز نیمساعت پیادهروی میكند و با دوستان قدیمی خود دوباره ارتباط برقرار كرده است و ماهی یكبار چه بچهها به دیدنش بیایند و چه نیایند به خانه آنها سر میزند؛ این كار شیوه زندگی و حس و حال او را به كلی عوض كرده است.
شما نباید به خود لطمه بزنید و دست از خواستهها و برنامههاى شخصی بكشید یا به جسم خود فشار بیاورید. شاید هم خود را در مقابل سایرین بیشتر از حد متعارف و معمول مسوول مى بینید و به عنوان مادر، پدر یا مادربزرگ و پدربزرگ هنوز میخواهید كوچكترها را كمك كنید یا جای آنها كارهایشان را انجام دهید
[h=2]دوحرف كلیدی اگر دائما مجبور باشیم تسلیم درخواستهای دیگران شویم و با آنها موافقت كنیم و به همین خاطر شدیدا احساس ناراحتى داشته باشیم، روزى مىرسد كه به كلی فرسوده و خسته میشویم. چرا میترسید دیگران از شما برنجند، آیا میترسید در این سن و سال به شما اتهام بیفایده بودن بزنند؟ میترسید شما را تنها بگذارند و دیگر به سراغتان نیایند؟ یا شاید میخواهید خودی نشان بدهید و به همه ثابت كنید مهارتهایتان از همه بیشتر است؟
واقعیت این است كه دوستانتان شما را دوست دارند، كسانی هم كه برای استفاده از تواناییهایتان به سراغتان میآیند میتوانند خود را با شما هماهنگ كنند، پس جای نگرانی نیست.
شما نباید به خود لطمه بزنید و دست از خواستهها و برنامههاى شخصی بكشید یا به جسم خود فشار بیاورید. شاید هم خود را در مقابل سایرین بیشتر از حد متعارف و معمول مسوول مى بینید و به عنوان مادر، پدر یا مادربزرگ و پدربزرگ هنوز میخواهید كوچكترها را كمك كنید یا جای آنها كارهایشان را انجام دهید.
ارزش شما به كارهایی كه برای دیگران میكنید نیست.
خود را تصور كنید كه مثلا به فرزندتان برای نگهداری از نوهتان نه گفتهاید. آیا او دیگر سراغ شما نخواهد آمد و شما را مادر خود نمیداند؟ قطعا این طور نیست. اگر تحمل این شرایط به شما لطمه بزند فرزندتان باید علاوه بر كودكش از شما هم مراقبت كند، كدام بهتر است؟
نه گفتن را از درخواستهای كوچكتر و سادهتر شروع كنید، برای این دو حرف كلیدی سعی كنید دلیل منطقی و حساب شدهای داشته باشید.
[h=2]نه آرام، نه محكم شما میتوانید این كلمه را كاملا مستقیم و بیحاشیه استفاده كنید، اما اگر از تخریب روحیه طرف مقابلتان میترسید، بهتر است اول با او احساس همدردی كنید و علاقه خود نسبت به پیشنهادش را نشان دهید و سپس به او بگویید شاید اگر جوانتر بودم میشد این كار را برایت انجام دهم، اما در حال حاضر فقط میتوانم راهنماییات كنم.
روش دیگر این است كه شخص را قانع كنید و دلیل كوتاه و واقعى رد تقاضا را مطرح كنید.
نفی نسبی نیز روش دیگری است كه به شما اختیار میدهد كه در حد توان به شخص مورد نظرتان كمك كنید.
گرچه نمیتوانم از آن باقالیپلوهای خوشمزهای كه دوست دارید بپزم، اما میتوام بگویم چطور این كار را بكنید.
دوستی تعریف میكرد یك بار به مادرم گفتم اگر ممكن است وقتی رب درست میكنی چند تا شیشه هم برای من درست كن.
او به من نه گفت اما نه او خیلی درد داشت، در حد سیلی یا چیزی شبیه به آن.
او گفت: معلومه كه درست نمیكنم. تو هنوز هم نمیخواهی زن خانه شوی و دست از تنبلی برداری. الان تو باید برای من رب درست كنی، اگر هم نمیتوانی دست كم برو برای خودت بخر.
قبول دارم كمیخودم را لوس كرده بودم، اما دیگر این نه قرص و محكم و عتابآلود هم واقعا ضرورتی نداشت، آن هم در مقابل شوهرم!
ما هم توصیه میكنیم از گفتن چنین نههای محكم و شدیدی پرهیز كنید.