Two days we shouldn't worry about (Persian and English)
دو روزی که نباید نگرانش بود
در هر هفته دو روز است که نباید نگرانش بود؛ دو روزی که آدمی باید خودش را از ترس و تشویش دور نگه دارد. یکی از این دو روز "دیروز" است با همۀ اشتباهاتش و آنچه که در آن اهمّیت داشت؛ با خطاهایش و سهوهایش؛ با دردهایش و رنجهایش. دیروز گذشته، برای همیشه گذشته و دیگر سُلطه ای بر آن نداریم و اگر تمامی مال دنیا را هم خرجش کنیم نتوانیم آن را باز گردانیم. هیچیک از آنچه را که انجام داده ایم نتوانیم بازگرداند؛ هیچیک از آنچه را که گفته ایم نتوانیم دیگربار ناگفته اش کرد؛ دیروز برای همیشه گذشته و به ابدیت پیوسته است.
و امّا روز دیگر، "فردا" است که نباید نگرانش بود؛ فردایی با همۀ مشقّات احتمالی اش، با بارهایی که بر شانه هایمان خواهد گذاشت؛ با وعده های خوش آیندش و یا عملکرد ضعیفش. فردا نیز از سُلطۀ امروز ما خارج است. فردا خورشید طلوع خواهد کرد، یا در نهایت شکوه و جلالش یا در پس پرده ای از ابرهای غلیظ؛ ولی به هر حال از افق سر خواهد زد. به هر حال، تا خورشید فردا ندمیده، ما سهمی از فردا را در اختیار نداریم؛ باید گذاشت تا فردا متولّد شود.
در این میان فقط "امروز" برایمان باقی می ماند. هر فردی میتواند در نبرد فقط یک روز شرکت کند و برای آن مبارزه نماید. ما زمانی فرو می شکنیم و از پا در می آییم که بار سنگین گذشته را بر دوش گیریم و تشویش عمیق فردا را در عمق جان حفظ کنیم؛ این دو در ابدیت خویش قرار دارند. تجربۀ امروز نیست که آدمی را آزرده و خشمگین می سازد، بلکه ملامت گذشته و تلخی کاری که دیروز انجام شده و ترس از آنچه که ممکن است فردا آبستن آن باشد، دیوانه کننده است. پس، بیایید امروز را زندگی کنیم.
دو روزی که نباید نگرانش بود
در هر هفته دو روز است که نباید نگرانش بود؛ دو روزی که آدمی باید خودش را از ترس و تشویش دور نگه دارد. یکی از این دو روز "دیروز" است با همۀ اشتباهاتش و آنچه که در آن اهمّیت داشت؛ با خطاهایش و سهوهایش؛ با دردهایش و رنجهایش. دیروز گذشته، برای همیشه گذشته و دیگر سُلطه ای بر آن نداریم و اگر تمامی مال دنیا را هم خرجش کنیم نتوانیم آن را باز گردانیم. هیچیک از آنچه را که انجام داده ایم نتوانیم بازگرداند؛ هیچیک از آنچه را که گفته ایم نتوانیم دیگربار ناگفته اش کرد؛ دیروز برای همیشه گذشته و به ابدیت پیوسته است.
و امّا روز دیگر، "فردا" است که نباید نگرانش بود؛ فردایی با همۀ مشقّات احتمالی اش، با بارهایی که بر شانه هایمان خواهد گذاشت؛ با وعده های خوش آیندش و یا عملکرد ضعیفش. فردا نیز از سُلطۀ امروز ما خارج است. فردا خورشید طلوع خواهد کرد، یا در نهایت شکوه و جلالش یا در پس پرده ای از ابرهای غلیظ؛ ولی به هر حال از افق سر خواهد زد. به هر حال، تا خورشید فردا ندمیده، ما سهمی از فردا را در اختیار نداریم؛ باید گذاشت تا فردا متولّد شود.
در این میان فقط "امروز" برایمان باقی می ماند. هر فردی میتواند در نبرد فقط یک روز شرکت کند و برای آن مبارزه نماید. ما زمانی فرو می شکنیم و از پا در می آییم که بار سنگین گذشته را بر دوش گیریم و تشویش عمیق فردا را در عمق جان حفظ کنیم؛ این دو در ابدیت خویش قرار دارند. تجربۀ امروز نیست که آدمی را آزرده و خشمگین می سازد، بلکه ملامت گذشته و تلخی کاری که دیروز انجام شده و ترس از آنچه که ممکن است فردا آبستن آن باشد، دیوانه کننده است. پس، بیایید امروز را زندگی کنیم.
|