Ever Green
متخصص بخش پزشکی
ذهن زجر ديده يك نقاش
ترجمهي ياسمن ميرجلالي
درباره زندگی و آثار ونسان وان گوگ vincent van gogh) 1890- 1853 )
ونسان ويليام وان گوگ در سيام مارچ 1853 در شهر گروت زندرت واقع در جنوب هلند به دنيا آمد. او بزرگترين پسر تئودوراس وان گوگ (كشيش) و آناكرنلينا كاربنتس بود و چند سال بعد از تولد او يعني در سال 1857 برادر مورد علاقهي ونسان(تئو) به دنيا آمد.
ونسان در سن 16 سالگي در سال 1869 شروع به كارآموزي در جوپيل وسيا (Goupil and cia) دلالان بين المللي هنر در شعبه اصلي پاريس كرد. در سال 1873 ونسان به جوپيل واقع در لندن ميرود. ارتباط روزانه او با آثار هنري قدرشناسي او را از نقاشي بيان ميكند. ونسان نقاشيهاي واقع گرايانه حاكي از زندگي روستايي جين فرنكويس ديلف و جولس بر تون را تحسين ميكند و بعد از كشيدن چند تابلو علاقهاش را نسبت به كارهاي خود از دست ميدهد. به پاريس باز ميگردد، از جوپيل خارج ميشود و تصميم ميگيرد كه كشيش شود.
او در سال 1876 به عنوان معلم و معاون يك مبلغ مذهبي در يك مدرسه شبانه روزي كار ميكند. او به مذهب پروتستان علاقه پيدا ميكند و خدمت به فقيران دغدغه فكري او ميشود و بعد از اينكه از كار در يك مدرسه الهيات منع ميشود به يك منطقه حفاري معدن زغال سنگ به عنوان مبلغ غير روحاني ميرود و در اين زمان است كه از دين تنفر شديد پيدا ميكند. او مينويسد «بايد سعي كنيم معناي واقعي كار هنرمندان بزرگ را بفهميم استادان مسلم و چيره دست در شاهكارهايشان ما را به دو صورت به سوي خدا هدايت ميكنند يكي آن را در كتابي مينويسد و ميگويد و ديگري در تابلو نقاشي» او در سال 1880 براي فراگيري هنر نقاشي به بروكسل رفت و پس از چندي تصميمميگيرد كه يك نقاش شود در حالي كه هيچ كس نميتوانست استعداد بي نظيرش را در اين كار حدس بزند.
ونسان هويت هنري خود را با رنگهاي تاثير گذار و سادهاش اما با تركيبات فراموش نشدني خود شكل داد. او كارگاهي در لاهوگ اجاره كرد و اولين نقاشي آبرنگ خود را در سال 1882 خلق كرد و در سال 1884 بيشتر تابلوهايش تصوير گر زندگي روستايي بودند و در بيشتر نقاشيهايش رنگهاي تيره به كار رفته بودند كه در سبك پاريس رايج نبود زيرا نقاشان احساسگرا در آن زمان بيشتر رنگ روشن در تابلوهايشان استفاده ميكردند. در سال 1885 تابلو رنگ روغن «سيب زميني خواران» به عنوان اولين تركيب هنري او در مقياس بزرگ شكل گرفت كه اولين شاهكارش محسوب ميشود. در اوايل سال 1886 به پاريس بر ميگردد كه اين سال دوره تعيين كننده شكلگيري سبك نقاشي اوست. حالا او خودش ميداند كه نقاشان احساسي گرا چگونه نور و رنگ را با يكديگر به كار ميگيرند. آثار پاريسي ونسان متاثر از محيط اطراف اوست و بدين ترتيب رنگهاي به كار رفته در نقاشيهايش روشنتر ميشود و در اين زمان موضوعات نقاشي خود را به بلوارها و فضاهاي باز اطراف شهر و رودخانهها برد و از روي آثار جرج سوآرت(George Seuart) و پل سيگناك (Paul Signac)با سبك سايهگذاري در نقاشي آشنا ميشود.
او مينويسد «آنچه كه بسيار روشن است در رنگ آموزي و تقويت مدلهايي براي كامل كردن مهارتهايم ناتوان هستم» او در پاريس پرترههاي بسيار را كشيده است و حداقل 20 پرتره از خودش نقاشي كرده است در اوايل كارش بيشتر از رنگهاي خاكستري و قهوهاي استفاده ميكرد و اين رنگهاي تيره به تدريج جاي خود را به رنگهاي زرد، قرمز، سبز و آبي دادند. او براي خواهرش مينويسد قصدم اين است كه پرترههاي گوناگون متعلق به يك نفر را نشان دهم يكي از آخرين پرترههاي ونسان كه در پاريس كشيده پرتره خودش بود كه بيانگر تصوير دراماتيك شخصي و هويت هنري اوست.
ونسان پس از مدتي به دهكدهاي نزديك پاريس با عنوان آسنيرزAsniers (جايي كه اكثر نقاشان احساسيگرا اغلب سه پايه تابلوي نقاشي خود را در آنجا قرار ميدادند) ميرود. او به خواهرش مينويسد «وقتي كه من مناظر آسنيرز را در اين تابستان ميكشيدم، رنگ هاي بيش تري را از قبل در آنجا ديدم» در سال 1887 ,ونسان تصاوير چاپي ژاپني را ميخرد و به دقت روي آنها مطالعه ميكند.
در اين زمان است كه علاقه شديدي به هنر مشرق زمين در او به وجود ميآيد به همين دليل به شهر آرس در جنوب فرانسه رفت چون در آنجا ميتوان رنگهاي گرم شرقي را به خوبي يافت و پس از مدت زماني كوتاه نمايشگاهي از حفاريهاي چوبي ژاپني را در پاريس نمايش ميدهد كه تعدادي از آثار خودش را با سبكي ويژه و رنگ آميزي با معنايي عميق از نمونههاي ژاپني در اين نمايشگاه در معرض ديد قرار ميدهد.
او در مورد سبك نقاشي ژاپني ميگويد: «من به نظم و ترتيب عظيمي كه در آثارشان وجود دارد حسادت ميكنم در آن آثار هرگز كسالت ديده نميشود و به نظر نميرسد كه با عجله كشيده شده باشند. كارهايشان به سادگي نفس كشيدن است . آنها پرتره را با خطهايي كه به بهترين شكل ممكن انتخاب شده ميكشند.» ون گوگ عكسهاي چاپي ژاپني را نه صرفاً به خاطر مطالعه سبك و تكنيك آنها كپي كرد بلكه چندين نقش آنها را تركيب نمود به روشي ابداعي در نقاشي رسيد كه سطح رنگ هموار با اختلاف جزئي تغيير داد و به اين ترتيب با جسارت فوق العادهاش آثار اصيل و عالي را خلق كرد و كپي عكسهاي ژاپني او را مجبور كرد تا از كشيدن تابلوهايي با عرف غرب فاصله بگيرد و دستور تركيبي خود را توسعه بدهد ون گوگ نه تنها خود به مطالعه اين عكسهاي چاپي پرداخت بلكه دوستانش همچون اميل برنارد را نيز به مطالعه دقيق آنها تشويق مينمود و فرهنگ و هنر ژاپني تاثير هميشگي روي آثار وانگوگ گذاشت.
ونسان سبكهاي مختلفي را تجربه كرد مانند نقاشي سنتي، امپرسيونيسم و نئوامپرسيونيسم، رنگ كردن به شيوه نقطهگذاري، كپي از آثار هنرمندان ديگر، عكسهاي چاپي ژاپني ، پرترههاي پر احساس و چشمانداز مناظر طبيعي. اما به طور كلي سبك نقاشي وانگوگ را ميتوان پست امپرسيونيسم ناميد چون بيشتر آثارش دوره تناوبي زمان قديم را براي رفتن به ماوراي آن دنبال ميكند. اين سبك به غنيمت شمردن احساسهاي روزانه يا استفاده از كار با قلم موي رها شده روي صفحه و به كارگيري رنگهاي روشن تاكيد ميكند و به همين خاطر به كار بردن رنگهاي افراطي و كار با قلممو به سبك امپرسيونيسم در آثار وانگوگ سبكي را به وجود آورد كه نقاشان احساسيگراي بعد از خود را بسيار تحت تاثر قرار داد.
در اوايل سال 1888 ونسان به طرف پرونس(Provence) ميرود زيرا به گفته او كار در پاريس برايش غير ممكن بود ونسان در اين زمان وارد دوره فعاليت خلاقانه بسيار عالي ميشود او شيفته تماشاي بهار در پرونس بود ونسان در بهار شكوفه درختان ميوه و در تابستان منظره زندگي روستايي را نقاشي ميکرد. او در هواي آزاد و اغلب در يك نشست طولاني به تنهايي نقاشي ميكشيد. او ميگويد «با كار كردن مدام روي يك مكان در تمام اوقات سعي كردم به آن چه كه لازم است برسم » او هر فصل يا موضوع را با رنگهاي خاصي مشخص ميكرد باغها را با رنگ هاي صورتي و سفيد و مزارع گندم را با رنگ زرد نشان ميداد و رنگ يك عنصر براي او وسيلهاي براي ابراز احساسش بود.
در تمام نقاشيهاي وانگوگ توجه زيادي به جزئيات چيزهايي مانند رنگ و تركيب شده است و هنوز تعداد زيادي از تابلوهاي پرتره آن به نظر نامتعادل ميرسد مطالعه دقيق روي آثار ونگوگ نشان ميدهد كه او دقت لازم براي رسيدن به شخصيت كامل مدلهايش انجام داده است و اين موارد است كه سبك بينظير او را ميسازند آثار وان گوگ نه تنها از نظر منتقدين هنرمند و دانش پژوهان بلكه از نظر عاشقان نياموخته هنر نقاشي از ارزشمندترين آثار قابل درك در سراسر جهان است.
اضافه بر اين مدركي براي حمايت از اين تئوري در نامههاي ونسان به برادرش تئو وجود دارد كه در يكي از اين نامهها مينويسد: «من اكنون فقط غرق در مطالعه هستم. مطالعه، مطالعه، مطالعه و … و هيچ چيز مرا از داشتن يك مطالعه خوب باز نميدارد و حدس ميزنم كه تنها يك اثر از 20 اثرم قابليت فروش داشته باشد البته شايد بعدها ارزش فروش پيدا كنند»
وانگوگ، «گوگن» نقاش فرانسوي را به پرونس دعوت ميكند كه تابلوهاي صندلي گوگن و صندلي وانگوگ را در اين زمان ميكشد ولي بعد از مدتي اختلاف نظر شديدي بين آن ها به وجود ميآيد و در طي يك درگيري با گوگن او را با تيغ تهديد ميكند اما لاله گوش خودش را ميبرد و تابلوي مرد گوش بريده را متاثر از اين حادثه ميكشد و بدين ترتيب او از يك بيماري رواني و افسردگي در دهه آخر زندگيش رنج ميبرد و در طول هفتههاي آخر زندگيش دلتنگ بود به خاطر اينكه در مورد موقعيت مالي برادرش و آينده خود نگران بود و دائماً از تحمل رنج در دوره ديگري از بيماري روانيش ميترسيد و با وجود داشتن استعداد فوق العاده در زمينه نقاشي در زندگي احساس شكست ميكرد با اين وجود ايمان وعقيدهي وانگوگ نسبت به كارش همچنان باقي ماند و اكثر آثار وانگوگ در 29 ماه آخر زندگيش با فعاليت ديوانه وار و كشمكشهاي نوبتي با حملات مشابه صرع و نااميدي عميق كه در نهايت به خودكشياش انجاميد، همراه بود ولي درطول كشمكشهاي سخت يك دوست و حمايت كنندهي هميشگي يعني برادر كوچك او (تئو) همراهش بود.
او در سال 1888 در يكي از بيمارستانهاي آرس بستري شود و بعد از رفتن به بيمارستان رواني جهان را آنطور كه از اتاقش ميبيند، ميكشد بعداً به او اجازه داده ميشود كه از بيمارستان دور شود و در فضاي بيرون نقاشي بكشد.
رژيم غذايي، استواري عجيبي روي او گذاشت و با وجود بيماري روانيش شاهكارهايش را يكي پس از ديگري ميكشيد ، «رنگين كمان»، «درخت سرو»، «شب پرستاره»، «اتاق خواب» و «مزرعه گندم با كلاغها» از آن جمله بود. او همچنين در روانشناسي اخلاقي تابلوي صورت دكتر كاشه (Dr Cachet)را كه سمبل عشق و دوستي است ميكشد.
وانگوگ از داد و ستد هنر متنفر بود و در طول زندگيش فقط يك تابلو را فروخت و شهرت او بيشتر بر اساس آثار سه سال آخر از دوره كوتاه كاري ده ساله اواست. رنگهاي برجسته و كار با قلمموي زبر و درشت و نقشهاي برجسته آن نشان از دلتنگي و اضطراب ناشي از بيماري رواني او را ميدهد كه همين بيماري او را به سمت خودكشي راند و در 27 جولاي 1890 در سن 37 سالگي به مزرعه گندم ميرود و به سينهاش شليك ميكند و دو روز بعد از آن از دنيا ميرود. جسدش را با گلهاي زرد آفتابگردان (رنگ مورد علاقهاش) به خاك ميسپارند و شش ماه بعد از آن نيز برادرش تئو فوت ميكند. زماني كه زندگي ونسان وانگوگ به پايان رسيد اين نابغه هنر، جهان را با 1600 اثر هنري بي نظير ترك كرد و به طور كلي ونسان وانگوگ بعد از رامبراند بزرگترين نقاش هلندي است . يكي از تابلوهاي معروف ونگوگ تابلوي «اتاق خواب» اوست كه برجستهترين وجه آن سر هم كردن دقيق در تقابل رنگها و رنگآميزي ضخيم و چشمانداز منحضر به فرد آن است. او با استفاده از رنگهاي نارنجي ، آبي، زرد، بنفش و قرمز و سبز سعي كرد كه مفهوم استراحت و خواب را انتقال دهد. او اين اتاق خواب را با سادگي كامل نمايش ميدهد.
تابلو زيباي ديگر ونگوگ شب پر ستاره است كه شايد مهمترين تابلوي ونسان وانگوگ به حساب آيد و فوراً به خاطر سبك بي نظيرش معروف شد . اين اثر موضوع شعرها، داستانها و آهنگهايي همچون« ونسان» يا «استري» شده بود. تابلوي شب پر ستاره را نبايد سادهانگارانه ديد زيرا اين تابلو بيانگر احساسات ونسان وانگوگ است و اساساً برگرفته از حقيقتي است كه آن را در نامههايش به تئو دوبار بيان ميكند، زيرا در ارتباط با برادرش اغلب آثار خود را در تمام جزئيات براي او بيان ميكرد اما در مورد شب پر ستاره اين طور نيست و كسي دليلش را نميداند.
تابلوي شب پر ستاره زماني كشيده شد كه رفتارش در هر زمان غير قابل پيشبيني بود و بر خلاف بيشتر آثار وانگوگ «شب پر ستاره» از روي حافظه و ذهن كشيده شده است، اين ميتواند از جهتي توضيح بدهد كه چرا تاثر احساسي اثر خيلي قويتر از بسياري ديگر ازآثارش در همان دوره است. بعضي از افراد اين اثر رابا ديگر آثار سركش مشابه آن مانند« مزرعه گندم با كلاغها» مقايسة اديبانه ميكنند. آيا سبك نامنظم اين اثر ذهن زجر ديده را بازتاب ميكند؟ آيا چيزي بيش تر از آن چه كه از حلقه آسمان شب خشمناك ونسان ميفهميم وجود دارد؟
آنچه كه «شب پر ستاره» را تشكيل ميدهد نه تنها آن را معروفترين اثر بلكه يكي از بحث برانگيزترين آثار در معني و محتوي جلوه ميدهد و ونسان زماني اين اثر را خلق كرد كه همان التهاب مذهبي را در سال 1889 نداشت و داستان جوزف «الدستامت» احتمالاً روي ساخت اين اثر تاثير زيادي گذاشته است.
تابلوي مزرعه گندم با كلاغها در جايگاه يكي از قويترين و تند خوترين تابلوهاي وانگوگ قرار دارد و احتمالاً تفسير و شرح اين اثر متنوعتر از ديگر آثار وانگوگ است عدهاي بيان ميكنندكه تفكر خودكشي وانگوگ در اين تابلو مشهود است در صورتي كه افرادي ديگر در آن سوي منظره صوري، ديدگاه سادهاي را كاوش ميكنند. تعدادي از منتقدين ديدشان را فراتر از اينها ميبرند و در آن سوي پرده براي بيان تصورات او به يك زبان احساسي جديد تكيه ميكنند.
از نظر عده زيادي مزرعه گندم با كلاغها آخرين اثر ونگوگ است . مسلماً اين اثر بر اساس يك معماري پيچيده و با سليقه ساخته شده و اگر اين نقاشي آخرين كار او باشد نقاشي بدون ابهام، آشفتگي و انتقال حقيقي احساستنهايي در مزرعه، يك تصور قوي وانگوگ به عنوان هنرمند شكست خورده و منزوي در سالهاي آخر زندگي است. به هر حال هر دو فيلم معروف« شهوت براي زندگي »و« ونسان و تئو »كه تاريخ را بيان ميكنند اين نقاشي را به عنوان آخرين اثر ونسان وانگوگ معرفي ميكنند. گذشته از اين به خاطر علاقه بسيار به دانستن واقعيت تاريخي بر اساس احساس دراماتيك همچنان اين اثر يك مورد مطلوب است، همانطور كه يك افسانه جعلي سرگرم كننده در مواجه با حقيقت انكار ناپذير بايد به آرامش برسد. روانشناسي دقيق اين اثر وانگوگ و نوشتن درباره آن به خاطر همانندي آن با ديگر آثار وانگوگ دشوار است. از ديدگاه سمبليك در ابتدا مروري بر اصل و اساس پايه نقاشي و بعد از آن جستجو در روانشناسي وسيع و متفاوت كه منجر به طيف وسيعي ميشود، ارزنده است.
مسيرهاي موجود در تابلوي «مزرعه گندم با كلاغها» را ميتوان به راههاي زندگي خود وانگوگ نسبت داد اين راهها در برگيرنده سه جهت است، دو مسير در دو گوشه تابلو و در جلو تصوير و سومين مسير كه در وسط به طور مارپيچ به افق ميرسد. دو مسير كه در جلوتر قرار دارند به هيچ جا نميرسند، عدهاي تفسير كردهاند كه اين برگرفته از پريشاني مدام خود وانگوگ در مورد جهتهاي پراكنده زندگي خودش است و سومين مسير براي شرح سمبليك موثرترين اثر باقيمانده است. آيا اين مسير ما را به جايي راهنمايي ميكند؟ آيا آن خط ، قاطع مزرعه گندم است و در جستجوي افق تازهاي است؟ و يا اينكه آن مسير به مرگي اجتنابناپذير در انتها خاتمه مييابد؟ وانگوگ آن را به عهده بيننده گذاشته تا خود تصميم بگيرد.
شايد مهمترين نقش اين اثر كلاغها باشند و شايد نماديترين تفسير اثر محسوب گردد. مهمترين سوال در اين رابطه اين است كه كلاغها در حال نزديك شدن به نقاش هستند يا دور شدن از او؟ حقيقت اين است كه هيچ جواب قطعي كه به كدام مسير در حال پروازند، وجود ندارد و اين نكته تا به حال حل نشدني باقيمانده است.
منابع:
www.discoverflance.net
www.encyclopedia.com
www.glencoe.com
www.lessonplanet.com
www.tvcbc.ca
www.expo-vangogh.com
www.huntfor.com
www.rambles.net
ترجمهي ياسمن ميرجلالي
درباره زندگی و آثار ونسان وان گوگ vincent van gogh) 1890- 1853 )
ونسان ويليام وان گوگ در سيام مارچ 1853 در شهر گروت زندرت واقع در جنوب هلند به دنيا آمد. او بزرگترين پسر تئودوراس وان گوگ (كشيش) و آناكرنلينا كاربنتس بود و چند سال بعد از تولد او يعني در سال 1857 برادر مورد علاقهي ونسان(تئو) به دنيا آمد.
ونسان در سن 16 سالگي در سال 1869 شروع به كارآموزي در جوپيل وسيا (Goupil and cia) دلالان بين المللي هنر در شعبه اصلي پاريس كرد. در سال 1873 ونسان به جوپيل واقع در لندن ميرود. ارتباط روزانه او با آثار هنري قدرشناسي او را از نقاشي بيان ميكند. ونسان نقاشيهاي واقع گرايانه حاكي از زندگي روستايي جين فرنكويس ديلف و جولس بر تون را تحسين ميكند و بعد از كشيدن چند تابلو علاقهاش را نسبت به كارهاي خود از دست ميدهد. به پاريس باز ميگردد، از جوپيل خارج ميشود و تصميم ميگيرد كه كشيش شود.
او در سال 1876 به عنوان معلم و معاون يك مبلغ مذهبي در يك مدرسه شبانه روزي كار ميكند. او به مذهب پروتستان علاقه پيدا ميكند و خدمت به فقيران دغدغه فكري او ميشود و بعد از اينكه از كار در يك مدرسه الهيات منع ميشود به يك منطقه حفاري معدن زغال سنگ به عنوان مبلغ غير روحاني ميرود و در اين زمان است كه از دين تنفر شديد پيدا ميكند. او مينويسد «بايد سعي كنيم معناي واقعي كار هنرمندان بزرگ را بفهميم استادان مسلم و چيره دست در شاهكارهايشان ما را به دو صورت به سوي خدا هدايت ميكنند يكي آن را در كتابي مينويسد و ميگويد و ديگري در تابلو نقاشي» او در سال 1880 براي فراگيري هنر نقاشي به بروكسل رفت و پس از چندي تصميمميگيرد كه يك نقاش شود در حالي كه هيچ كس نميتوانست استعداد بي نظيرش را در اين كار حدس بزند.
ونسان هويت هنري خود را با رنگهاي تاثير گذار و سادهاش اما با تركيبات فراموش نشدني خود شكل داد. او كارگاهي در لاهوگ اجاره كرد و اولين نقاشي آبرنگ خود را در سال 1882 خلق كرد و در سال 1884 بيشتر تابلوهايش تصوير گر زندگي روستايي بودند و در بيشتر نقاشيهايش رنگهاي تيره به كار رفته بودند كه در سبك پاريس رايج نبود زيرا نقاشان احساسگرا در آن زمان بيشتر رنگ روشن در تابلوهايشان استفاده ميكردند. در سال 1885 تابلو رنگ روغن «سيب زميني خواران» به عنوان اولين تركيب هنري او در مقياس بزرگ شكل گرفت كه اولين شاهكارش محسوب ميشود. در اوايل سال 1886 به پاريس بر ميگردد كه اين سال دوره تعيين كننده شكلگيري سبك نقاشي اوست. حالا او خودش ميداند كه نقاشان احساسي گرا چگونه نور و رنگ را با يكديگر به كار ميگيرند. آثار پاريسي ونسان متاثر از محيط اطراف اوست و بدين ترتيب رنگهاي به كار رفته در نقاشيهايش روشنتر ميشود و در اين زمان موضوعات نقاشي خود را به بلوارها و فضاهاي باز اطراف شهر و رودخانهها برد و از روي آثار جرج سوآرت(George Seuart) و پل سيگناك (Paul Signac)با سبك سايهگذاري در نقاشي آشنا ميشود.
او مينويسد «آنچه كه بسيار روشن است در رنگ آموزي و تقويت مدلهايي براي كامل كردن مهارتهايم ناتوان هستم» او در پاريس پرترههاي بسيار را كشيده است و حداقل 20 پرتره از خودش نقاشي كرده است در اوايل كارش بيشتر از رنگهاي خاكستري و قهوهاي استفاده ميكرد و اين رنگهاي تيره به تدريج جاي خود را به رنگهاي زرد، قرمز، سبز و آبي دادند. او براي خواهرش مينويسد قصدم اين است كه پرترههاي گوناگون متعلق به يك نفر را نشان دهم يكي از آخرين پرترههاي ونسان كه در پاريس كشيده پرتره خودش بود كه بيانگر تصوير دراماتيك شخصي و هويت هنري اوست.
ونسان پس از مدتي به دهكدهاي نزديك پاريس با عنوان آسنيرزAsniers (جايي كه اكثر نقاشان احساسيگرا اغلب سه پايه تابلوي نقاشي خود را در آنجا قرار ميدادند) ميرود. او به خواهرش مينويسد «وقتي كه من مناظر آسنيرز را در اين تابستان ميكشيدم، رنگ هاي بيش تري را از قبل در آنجا ديدم» در سال 1887 ,ونسان تصاوير چاپي ژاپني را ميخرد و به دقت روي آنها مطالعه ميكند.
در اين زمان است كه علاقه شديدي به هنر مشرق زمين در او به وجود ميآيد به همين دليل به شهر آرس در جنوب فرانسه رفت چون در آنجا ميتوان رنگهاي گرم شرقي را به خوبي يافت و پس از مدت زماني كوتاه نمايشگاهي از حفاريهاي چوبي ژاپني را در پاريس نمايش ميدهد كه تعدادي از آثار خودش را با سبكي ويژه و رنگ آميزي با معنايي عميق از نمونههاي ژاپني در اين نمايشگاه در معرض ديد قرار ميدهد.
او در مورد سبك نقاشي ژاپني ميگويد: «من به نظم و ترتيب عظيمي كه در آثارشان وجود دارد حسادت ميكنم در آن آثار هرگز كسالت ديده نميشود و به نظر نميرسد كه با عجله كشيده شده باشند. كارهايشان به سادگي نفس كشيدن است . آنها پرتره را با خطهايي كه به بهترين شكل ممكن انتخاب شده ميكشند.» ون گوگ عكسهاي چاپي ژاپني را نه صرفاً به خاطر مطالعه سبك و تكنيك آنها كپي كرد بلكه چندين نقش آنها را تركيب نمود به روشي ابداعي در نقاشي رسيد كه سطح رنگ هموار با اختلاف جزئي تغيير داد و به اين ترتيب با جسارت فوق العادهاش آثار اصيل و عالي را خلق كرد و كپي عكسهاي ژاپني او را مجبور كرد تا از كشيدن تابلوهايي با عرف غرب فاصله بگيرد و دستور تركيبي خود را توسعه بدهد ون گوگ نه تنها خود به مطالعه اين عكسهاي چاپي پرداخت بلكه دوستانش همچون اميل برنارد را نيز به مطالعه دقيق آنها تشويق مينمود و فرهنگ و هنر ژاپني تاثير هميشگي روي آثار وانگوگ گذاشت.
ونسان سبكهاي مختلفي را تجربه كرد مانند نقاشي سنتي، امپرسيونيسم و نئوامپرسيونيسم، رنگ كردن به شيوه نقطهگذاري، كپي از آثار هنرمندان ديگر، عكسهاي چاپي ژاپني ، پرترههاي پر احساس و چشمانداز مناظر طبيعي. اما به طور كلي سبك نقاشي وانگوگ را ميتوان پست امپرسيونيسم ناميد چون بيشتر آثارش دوره تناوبي زمان قديم را براي رفتن به ماوراي آن دنبال ميكند. اين سبك به غنيمت شمردن احساسهاي روزانه يا استفاده از كار با قلم موي رها شده روي صفحه و به كارگيري رنگهاي روشن تاكيد ميكند و به همين خاطر به كار بردن رنگهاي افراطي و كار با قلممو به سبك امپرسيونيسم در آثار وانگوگ سبكي را به وجود آورد كه نقاشان احساسيگراي بعد از خود را بسيار تحت تاثر قرار داد.
در اوايل سال 1888 ونسان به طرف پرونس(Provence) ميرود زيرا به گفته او كار در پاريس برايش غير ممكن بود ونسان در اين زمان وارد دوره فعاليت خلاقانه بسيار عالي ميشود او شيفته تماشاي بهار در پرونس بود ونسان در بهار شكوفه درختان ميوه و در تابستان منظره زندگي روستايي را نقاشي ميکرد. او در هواي آزاد و اغلب در يك نشست طولاني به تنهايي نقاشي ميكشيد. او ميگويد «با كار كردن مدام روي يك مكان در تمام اوقات سعي كردم به آن چه كه لازم است برسم » او هر فصل يا موضوع را با رنگهاي خاصي مشخص ميكرد باغها را با رنگ هاي صورتي و سفيد و مزارع گندم را با رنگ زرد نشان ميداد و رنگ يك عنصر براي او وسيلهاي براي ابراز احساسش بود.
در تمام نقاشيهاي وانگوگ توجه زيادي به جزئيات چيزهايي مانند رنگ و تركيب شده است و هنوز تعداد زيادي از تابلوهاي پرتره آن به نظر نامتعادل ميرسد مطالعه دقيق روي آثار ونگوگ نشان ميدهد كه او دقت لازم براي رسيدن به شخصيت كامل مدلهايش انجام داده است و اين موارد است كه سبك بينظير او را ميسازند آثار وان گوگ نه تنها از نظر منتقدين هنرمند و دانش پژوهان بلكه از نظر عاشقان نياموخته هنر نقاشي از ارزشمندترين آثار قابل درك در سراسر جهان است.
اضافه بر اين مدركي براي حمايت از اين تئوري در نامههاي ونسان به برادرش تئو وجود دارد كه در يكي از اين نامهها مينويسد: «من اكنون فقط غرق در مطالعه هستم. مطالعه، مطالعه، مطالعه و … و هيچ چيز مرا از داشتن يك مطالعه خوب باز نميدارد و حدس ميزنم كه تنها يك اثر از 20 اثرم قابليت فروش داشته باشد البته شايد بعدها ارزش فروش پيدا كنند»
وانگوگ، «گوگن» نقاش فرانسوي را به پرونس دعوت ميكند كه تابلوهاي صندلي گوگن و صندلي وانگوگ را در اين زمان ميكشد ولي بعد از مدتي اختلاف نظر شديدي بين آن ها به وجود ميآيد و در طي يك درگيري با گوگن او را با تيغ تهديد ميكند اما لاله گوش خودش را ميبرد و تابلوي مرد گوش بريده را متاثر از اين حادثه ميكشد و بدين ترتيب او از يك بيماري رواني و افسردگي در دهه آخر زندگيش رنج ميبرد و در طول هفتههاي آخر زندگيش دلتنگ بود به خاطر اينكه در مورد موقعيت مالي برادرش و آينده خود نگران بود و دائماً از تحمل رنج در دوره ديگري از بيماري روانيش ميترسيد و با وجود داشتن استعداد فوق العاده در زمينه نقاشي در زندگي احساس شكست ميكرد با اين وجود ايمان وعقيدهي وانگوگ نسبت به كارش همچنان باقي ماند و اكثر آثار وانگوگ در 29 ماه آخر زندگيش با فعاليت ديوانه وار و كشمكشهاي نوبتي با حملات مشابه صرع و نااميدي عميق كه در نهايت به خودكشياش انجاميد، همراه بود ولي درطول كشمكشهاي سخت يك دوست و حمايت كنندهي هميشگي يعني برادر كوچك او (تئو) همراهش بود.
او در سال 1888 در يكي از بيمارستانهاي آرس بستري شود و بعد از رفتن به بيمارستان رواني جهان را آنطور كه از اتاقش ميبيند، ميكشد بعداً به او اجازه داده ميشود كه از بيمارستان دور شود و در فضاي بيرون نقاشي بكشد.
رژيم غذايي، استواري عجيبي روي او گذاشت و با وجود بيماري روانيش شاهكارهايش را يكي پس از ديگري ميكشيد ، «رنگين كمان»، «درخت سرو»، «شب پرستاره»، «اتاق خواب» و «مزرعه گندم با كلاغها» از آن جمله بود. او همچنين در روانشناسي اخلاقي تابلوي صورت دكتر كاشه (Dr Cachet)را كه سمبل عشق و دوستي است ميكشد.
وانگوگ از داد و ستد هنر متنفر بود و در طول زندگيش فقط يك تابلو را فروخت و شهرت او بيشتر بر اساس آثار سه سال آخر از دوره كوتاه كاري ده ساله اواست. رنگهاي برجسته و كار با قلمموي زبر و درشت و نقشهاي برجسته آن نشان از دلتنگي و اضطراب ناشي از بيماري رواني او را ميدهد كه همين بيماري او را به سمت خودكشي راند و در 27 جولاي 1890 در سن 37 سالگي به مزرعه گندم ميرود و به سينهاش شليك ميكند و دو روز بعد از آن از دنيا ميرود. جسدش را با گلهاي زرد آفتابگردان (رنگ مورد علاقهاش) به خاك ميسپارند و شش ماه بعد از آن نيز برادرش تئو فوت ميكند. زماني كه زندگي ونسان وانگوگ به پايان رسيد اين نابغه هنر، جهان را با 1600 اثر هنري بي نظير ترك كرد و به طور كلي ونسان وانگوگ بعد از رامبراند بزرگترين نقاش هلندي است . يكي از تابلوهاي معروف ونگوگ تابلوي «اتاق خواب» اوست كه برجستهترين وجه آن سر هم كردن دقيق در تقابل رنگها و رنگآميزي ضخيم و چشمانداز منحضر به فرد آن است. او با استفاده از رنگهاي نارنجي ، آبي، زرد، بنفش و قرمز و سبز سعي كرد كه مفهوم استراحت و خواب را انتقال دهد. او اين اتاق خواب را با سادگي كامل نمايش ميدهد.
تابلو زيباي ديگر ونگوگ شب پر ستاره است كه شايد مهمترين تابلوي ونسان وانگوگ به حساب آيد و فوراً به خاطر سبك بي نظيرش معروف شد . اين اثر موضوع شعرها، داستانها و آهنگهايي همچون« ونسان» يا «استري» شده بود. تابلوي شب پر ستاره را نبايد سادهانگارانه ديد زيرا اين تابلو بيانگر احساسات ونسان وانگوگ است و اساساً برگرفته از حقيقتي است كه آن را در نامههايش به تئو دوبار بيان ميكند، زيرا در ارتباط با برادرش اغلب آثار خود را در تمام جزئيات براي او بيان ميكرد اما در مورد شب پر ستاره اين طور نيست و كسي دليلش را نميداند.
تابلوي شب پر ستاره زماني كشيده شد كه رفتارش در هر زمان غير قابل پيشبيني بود و بر خلاف بيشتر آثار وانگوگ «شب پر ستاره» از روي حافظه و ذهن كشيده شده است، اين ميتواند از جهتي توضيح بدهد كه چرا تاثر احساسي اثر خيلي قويتر از بسياري ديگر ازآثارش در همان دوره است. بعضي از افراد اين اثر رابا ديگر آثار سركش مشابه آن مانند« مزرعه گندم با كلاغها» مقايسة اديبانه ميكنند. آيا سبك نامنظم اين اثر ذهن زجر ديده را بازتاب ميكند؟ آيا چيزي بيش تر از آن چه كه از حلقه آسمان شب خشمناك ونسان ميفهميم وجود دارد؟
آنچه كه «شب پر ستاره» را تشكيل ميدهد نه تنها آن را معروفترين اثر بلكه يكي از بحث برانگيزترين آثار در معني و محتوي جلوه ميدهد و ونسان زماني اين اثر را خلق كرد كه همان التهاب مذهبي را در سال 1889 نداشت و داستان جوزف «الدستامت» احتمالاً روي ساخت اين اثر تاثير زيادي گذاشته است.
تابلوي مزرعه گندم با كلاغها در جايگاه يكي از قويترين و تند خوترين تابلوهاي وانگوگ قرار دارد و احتمالاً تفسير و شرح اين اثر متنوعتر از ديگر آثار وانگوگ است عدهاي بيان ميكنندكه تفكر خودكشي وانگوگ در اين تابلو مشهود است در صورتي كه افرادي ديگر در آن سوي منظره صوري، ديدگاه سادهاي را كاوش ميكنند. تعدادي از منتقدين ديدشان را فراتر از اينها ميبرند و در آن سوي پرده براي بيان تصورات او به يك زبان احساسي جديد تكيه ميكنند.
از نظر عده زيادي مزرعه گندم با كلاغها آخرين اثر ونگوگ است . مسلماً اين اثر بر اساس يك معماري پيچيده و با سليقه ساخته شده و اگر اين نقاشي آخرين كار او باشد نقاشي بدون ابهام، آشفتگي و انتقال حقيقي احساستنهايي در مزرعه، يك تصور قوي وانگوگ به عنوان هنرمند شكست خورده و منزوي در سالهاي آخر زندگي است. به هر حال هر دو فيلم معروف« شهوت براي زندگي »و« ونسان و تئو »كه تاريخ را بيان ميكنند اين نقاشي را به عنوان آخرين اثر ونسان وانگوگ معرفي ميكنند. گذشته از اين به خاطر علاقه بسيار به دانستن واقعيت تاريخي بر اساس احساس دراماتيك همچنان اين اثر يك مورد مطلوب است، همانطور كه يك افسانه جعلي سرگرم كننده در مواجه با حقيقت انكار ناپذير بايد به آرامش برسد. روانشناسي دقيق اين اثر وانگوگ و نوشتن درباره آن به خاطر همانندي آن با ديگر آثار وانگوگ دشوار است. از ديدگاه سمبليك در ابتدا مروري بر اصل و اساس پايه نقاشي و بعد از آن جستجو در روانشناسي وسيع و متفاوت كه منجر به طيف وسيعي ميشود، ارزنده است.
مسيرهاي موجود در تابلوي «مزرعه گندم با كلاغها» را ميتوان به راههاي زندگي خود وانگوگ نسبت داد اين راهها در برگيرنده سه جهت است، دو مسير در دو گوشه تابلو و در جلو تصوير و سومين مسير كه در وسط به طور مارپيچ به افق ميرسد. دو مسير كه در جلوتر قرار دارند به هيچ جا نميرسند، عدهاي تفسير كردهاند كه اين برگرفته از پريشاني مدام خود وانگوگ در مورد جهتهاي پراكنده زندگي خودش است و سومين مسير براي شرح سمبليك موثرترين اثر باقيمانده است. آيا اين مسير ما را به جايي راهنمايي ميكند؟ آيا آن خط ، قاطع مزرعه گندم است و در جستجوي افق تازهاي است؟ و يا اينكه آن مسير به مرگي اجتنابناپذير در انتها خاتمه مييابد؟ وانگوگ آن را به عهده بيننده گذاشته تا خود تصميم بگيرد.
شايد مهمترين نقش اين اثر كلاغها باشند و شايد نماديترين تفسير اثر محسوب گردد. مهمترين سوال در اين رابطه اين است كه كلاغها در حال نزديك شدن به نقاش هستند يا دور شدن از او؟ حقيقت اين است كه هيچ جواب قطعي كه به كدام مسير در حال پروازند، وجود ندارد و اين نكته تا به حال حل نشدني باقيمانده است.
منابع:
www.discoverflance.net
www.encyclopedia.com
www.glencoe.com
www.lessonplanet.com
www.tvcbc.ca
www.expo-vangogh.com
www.huntfor.com
www.rambles.net