• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

روانشناسی قدرت

الهه خورشید

متخصص بخش خانه و خانواده
هر انساني دوست دارد صاحب قدرت و شهرت شود و مورد توجه ديگران قرارگيرد. در بسياري از مواقع همين انگيزه مطرح شدن در جمع به بشر كمك مي كند كه در امور خود دست به خلاقيت بزند ودر كنار مطرح شدن نام خود به پيشرفت علم و تكنولوژي , هنر و فرهنگ و ديگر عرصه هاي اجتماعي كمك كند.
همانگونه كه شاعري با سرودن شعر خود يا هنر مندي با خلق اثر خود لذت مي برد و به آرامش مي رسد .عده اي هم با حس رياست و برتري طلبي بر جمع در صدد آرام كردن خود هستند.همانطور كه كودكان هنرمند در ابتداي كودكي ذوق و هنر خويش را نشان مي دهند.كودكان قدرت طلب و سلطه جو هم اين صفت خود را در اعمال و رفتار خود به نمايش مي گذارند.چنين كودكاني توانا در محيط هاي مناسب پرورش مي يابند و با آموزش هايي كه فرا مي گيرند خردورزي را هم چاشني توانايي مديريتي خود كرده تبديل به رهبران و مديران شايسته مي شوند..اما صفت شهرت طلبي و سلطه جويي هميشه افراد كاردان و با لياقت تحويل جامعه نمي دهد.چه بسياري از همين افراد قدرت طلب كه از اين توانايي خود به شكل درستي استفاده نكردند يا انسان هاي خردمندي نبوده و با ناداني خود چهره هاي منفوري را در طول تاريخ از خود ساخته اند و باعث نگون بختي جامعه اي شده ا ند.


همانطور كه رهبران خردمند و توانا جامعه اي را به پيشرفت و تعالي مي رسانند و سرنوشت نيكو و درخشاني براي مردمان خود رقم مي زنند رهبران نالايق و بي كفايت نيز جامعه را رو به تباهي ونيستي به پيش ميبرند.زماني كه كورش كبير حقوق همه مردم را برابر مي دانست و به افكار و عقايد ملت هاي مختلف احترام مي گذاشت وپس از فتح سرزمينها به مردمان آن سرزمين اجازه مي داد تا بر دين و عقايد خود پابر جا بمانند و حاكم خويش را خود تعيين كنند در نتيجه همين رفتار انساني و كردار شايسته بود كه مردم هم راه تمدن و تعالي را پيشه خود مي ساختند.وخدمت به ديگران را وظيفه خود مي دانستند.اما رهبري كه مستبد است و همه چيز را فداي خود و عقايد خود مي سازد مسلم است كه مردمان زير گروه او هم فقط به منافع شخصي خود مي انيشند و حاضرند همه چيز را فداي خواسته هاي خودكنند.مسلم است كه چنين مردمي هرگز صاحب فرهنگ و تمدن نخواهند شد.و هر روز از فضيلت هاي اخلاقي فاصله مي گيرند.



اما صرف نالايق بودن رهبر آن نيست كه بطور آشكار بر مردمان خود ظلم و جفا روا كند كه در اين صورت جامعه تحت جور او زوتر به ستوه آمده ودر پي چاره كار بر مي آيند.اماهميشه مهلكترين ضربه از سوي رهبراني بر جامعه وارد مي شود كه اين رهبران گرفتار بيماري خودشيفتگي هستند است .آنان به واسطه تمجيدها وستايش هاي اطرافيان خود, خويشتن را باور مي كنند و تصور مي نمايند راه وروش آنها به حدي صحيح است كه بايد همه چيز فدا ي هدف آنها شود.آنان در برابر هرگونه انتقاد يا راهنمايي هاي دوستانه به شدت مقاومت مي كنند و هر مخالفتي را حركتي از سوي دشمن فرضي قلمداد مي نمايند چون آنان به حدي ازبيماري خودشيفتگي رسيده اند كه قادر نيستند هيچ صداي مخالفي را تحمل نمايند چه رسد كه بخواهند افكار مخالف را مورد گفتمان قرار دهند.نمونه چنين رهبراني(فيدل كاسترو) رهبر انقلاب كوباو(کيم جونگ ايل) رهبر كنوني كره شمالي و ديگر رهبراني كه كشور خود را به باد فنا داده و حاضر نيستند قدمي از اهداف و عقايد نادرست خود به عقب برگردند.اگر اين رهبران به گذشته كشور خود نظري بيفكنند يا به كشورهاي اطراف خود بنگرند در مي يابند كه چه سرنوشت شومي را براي كشور خود رقم زده اند.



خود شيفتگي رهبران هنگامي به مرحله خطرناكتري وارد مي شود كه اين رهبران يا ادعاي خدايي كنند يا ادعا كنند كه نماينده خدا بر روي زمين هستند ووظيفه دارند همچون يك قيم فرزانه سرنوشت مردم نادان را رقم بزنند.اينجا مخالف با يك انسان خودشيفته مخالفت با فرمان خداست و سزاي آن مرگ است.رهبراني كه به دنبال پياده كردن عقيده و ايدئولوژي خود در سطح جهان هستند و خود را نماينده خدا مي دانند مسلم است كه هر وسيله اي را براي رسيدن به هدف فدا ميكنند حتي اگر اين وسيله سرزمين آبا و اجدادي او باشد. چون آنان هدف خود را فراتر از سرزمين خود مي دانند و معتقدند هدفهاي خدايي مرز و قراردادي نمي شناسد.اين افراد براي اصول گرايان وپيروان آن مذهب و عقيده رهبراني اسوه و مقدس هستند و فرمان آنان به هر قيمتي لازم الاجراست.اما وطن پرستان در پي آن هستند كه سرنوشت سرزمين شان به دست خودشان اداره شود و هر زمامداري تنها در فكر پيشرفت و ترقي كشورخود باشد.وتنها مصلحت مملكت ومردم را در نظر داشته باشد و هرگز گرفتارعقايد و عقيده هاي بسته نباشد.
 

الهه خورشید

متخصص بخش خانه و خانواده
عموما قدرت دو جنبه دارد:قدرت فردی و قدرت جمعی.

هر فردی میزانی از قدرت را در جامعه داراست و با موفقیت در حرفه خود می تواند میزان آن را افزایش دهد که درصورت استفاده صحیح از موقعیت ها, زمینه موفقیت ها و قدرت بیشتری را در آینده فراهم می کند.مطرح شدن در صحنه های جهانی توسط فرد یا گروه ها در عرصه های مختلف نمونه ای از حضور قدرت جمعی است که هم بر اعتماد به نفس افراد و غرور ملی موثر واقع می شود وهم باعث افزایش سرمایه گذاری در آن کشور می شود که خود عاملی بسیار مهم و تعیین کننده جهت بهبود مناسبات اقتصادی جامعه و افراد می باشد.


بنابراین موفقیت و پیشرفت در زمینه های فردی یا اجتماعی,باعث افزایش قدرت می شود و با افزایش قدرت فردی و اجتماعی, بسترهای لازم جهت بهره مندی افراد و جامعه از امور زندگی بهبود می یابد.البته بسیار واضح و روشن است که در زمینه قدرت اجتماعی این رشد باید در همه زمینه ها باشد به خصوص در حوزه اقتصاد
که برای ورود به حوزه های دیگر ضروری است.
 
بالا