به نظر اسم جالبی دارد ولی جالب ترزیبایی فوق العاده این منطقه است . جنگل هاي ابر كه از شما ل روستاي ابر بصورت پراكنده شروع شده است و تا جنگلهاي متراكم استان گلستان ادامه دارد. نام خويش را از وضعيت خاص اقليمي منطقه گرفته است . به دليل شرايط خاص كوههاي البرز در اين منطقه و همچنين رطوبت بالاي مناطق شما لي كشور ، در اكثر اوقات سال ابرها در طي روز چندين بار تا سطح زمين پايين مي آيند و دوباره اوج ميگيرند . اين شرايط براي پياده روي در فضايي مه آلود و وهم آلود بسيار زيبا و مناسب است خصوصا در فصل بهار كه درختان شكوفه هاي تازه زده اند و يا در پاييز رنگارنگ كه برگ درختان طبيعتي زيبا را رقم زده است .ابتدا بايد خود را به شاهرود برسانيد. به سمت شما ل شرق شاهرود و به سمت راميان و آزاد شهر حرکت مي کنيم .روستایی کوچک ولي فوق العاده زيبا که با شکوفه هاي زيباي بهاري آراسته شده است. مناطق جنگلي فوق العاده زيبا هستند و در عين حال خطرناک . وجود حيوانات وحشي ، ديد کم در صورت وجود مه و ابر در منطقه ، مناطق صخره اي و صعب العبور که در جنگلها به وفور يافت مي شوند و تنگه ها و آبشارهاي بلند ، لزوم وجود يک برنامه ريزي دقيق را تاييد مي کند .راه رفتن روي ابرها رويايي است، دست يافتني. بدون جدا شدن روح از بدن ميشود ميان ابرها راه رفت، خوابيد و بر ابر سوار شد. لازم نيست حتما به آسمان بروي. در جنگل ابر آسمان به زمين ميآيد. از قبل خبر نميكنند. هر وقت دلشان بخواهد ميآيند هر وقت هم كه دلشان بخواهد ميروند. مجاورت دو ناحيه كم فشار و پرفشار (دشت گرگان و منطقه ابر) باعث شده هر وقت زمين انرژي ميگيرد ابرها جابهجا شوند.
جنگل ابر زياد از مركز شاهرود فاصله ندارد اما تقريبا همه چيزش با آن فرق دارد. از شهر كه فاصله ميگيري دشتهاي وسيع با پوشش استپي ميبيني. هر چه پيش ميروي هوا خنكتر ميشود، بوتههاي بزرگ آويشن كه پوشيده از گلهاي سفيدند از دور غرق در برف به نظر ميرسند. دور دست پر از ابر است. كوهها و ابرها به هم پيچيدهاند. مثل صحنه نمايشي ميماند كه در آن تيره پوشي حريري را شش دور بر خود پيچيده باشد. ابرها روي شيشه باران ميشوند. پيشتر كه ميروي درختها شروع ميكنند به سبز شدن. يكي، دو تا، هزار تا. آنچه زياد است چنار است و بلوط و آنچه چشم به دنبال آن ميگردد اورس است. درخت خاص منطقه ابر كه مثل ابر روي زمين ميخزد. نميشود گفت مه غليظ، در اين جنگل، ابر گردا گردت را ميپوشاند. ياد شبهاي لندن نميافتي. خنكي و طراوت و بوي خوشي همراه ابر روي صورتت مينشيند. ابرها بر گونه و چشم و مويت باران ميشوند. بيشتر به دريايي ميماند كه بدون آبشش مي شود در آن نفس كشيد. زمين پوشيده از گياه است و درخت اما ميشود جايي براي چادر زدن پيدا كرد. چشمه ترش مكاني مناسب است. غروب كه ميشود ديگر چشم چشم را نميبيند. بايد به چراغ قوه دست برد. ابرها چنان ديواري ساختهاند كه نور كه ميافتد سايهات را مقابلت ميبيني. ابرها در حال جوششاند. انگار كه زمين سماوري است بزرگ و جوش آمده، كه بخار آب با فشار از آن بيرون ميزند. سرد سرد است.
شب كه به نيمه ميرسد ابرها كمكم كاسه كوزه خود را جمع ميكنند. درههاي اطراف خوب مشخص مي شوند. حركت ادامه دارد. درهها از ابر پر و خالي ميشوند. جوشش سريع ابرها جنگل ابر را به آزمايشگاه يك كيمياگر شبيه كرده است. كمكم از آسمان هم چشم ميپوشند. دره مهتابي نيست اما «شب و رود بي انحناي ستارگان كه سرد ميگذرد» اكنون ديدني است. ستارهها در آسمان پاشيده شدهاند. به دارچيني ميمانند كه آشپزي ناشي براي تزيين شلهزرد به روي آن پاشيده است. آتش و باد و خاك و آب، شب را هم به عناصر چهارگانه ميافزاييم. در جنگل ابر هيچ چيز كم نيست. به تا صبح بيدار ماندن ميارزد براي اينكه تغيير رنگ زمين و آسمان را ببيني. هر چه ميگذرد نور بيشتر ميپاشد و ابرها دورتر ميروند. آفتاب طلوع ميكند كه بگويد قانون زمين هنوز هم بر اين سرزمين حاكم است. ميخواهد به ياد بياورد كه در اين سرزمين رويايي هم، شب روز ميشود و روز شب. از پشت ابرها و كوهها ميآيد و ميماند. طلوع كه ميشود پينهدوز باد سوزن نگاهت را نخ ميكند و به شرق ميبرد.
روز مشخص ميكند كه جنگل ابر پر از تپه است. پوشش تپهها گاه تنك است و گاه انبوه. وارد جنگلهاي انبوه كه ميشوي باور نميكني در استان سمنان هستي و باور نميكني كه با كوير خارتوران فاصله چنداني نداري. در قسمتهايي از تپه توت فرنگيهاي وحشي به فراواني يافت ميشود. اينجاست كه اين سئوال پيش ميآيد كه توتي كه گياه بومي ايران است چرا بايد فرنگي خوانده شود. توت فرنگيها ريزند اما بسيار خوشمزهاند. چشمه در منطقه فراوان است و در نزديكي هر چشمه خانه كوچكي ساخته اند وگوسفند و بزها را . اينجا ييلاق است. چوپانان از گلستان به اينجا آمدهاند. مناظر اطراف با پوشش سراسر سبز و گاه رنگياش وادارت ميكند به بيشتر ديدن. از دور قلعه ماران كه در دوره ايلاميها بر نوك كوه ساخته شده ديده ميشود. همين قلعه ماران صبحها هنگام طلوع چنان در ابر غرق ميشود كه احساس ميكني جزيره سرگردان را ميان درياچه نمك ديدهاي. در ته يكي از درهها آبشاري به نام شرشر هست كه به خاطر صعبالعبور بودن رفتن به آن ممكن نيست. تنها براي ماجراجويان ممكن است كه از مسيرهاي سخت و پرتگاهي در گروههاي كوچك دو سه نفره با راهنماي مجرب آن را ببينند. بايد هميشه به ياد داشت كه ابرها خبر نميكنند. برنامهها را به دقت بايد تنظيم كرد و پيش از تاريكي هوا به جايي مطمئن رسيد. اما براي احتياط هم كه شده در گلگشتها هم بايد آب و خوراكيهاي شيرين و چراغ قوه به همراه داشت. خطر گراز و خرس را هم در مناطق بسيار بكر بايد اضافه كرد. محل كمپ بايد به دقت انتخاب شود.هر لحظه ممكن است حركت ابرها آغاز شود. مثل خورشيد از كنار درخت، ابرها از كنارت عبور ميكنند. به آرامي و نرمي و زيبايي و كسي بايد باشد تا بخوابد، همراه گندم ميان دندانها و به ابرها نگاه كند.