• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

ریشه‌شناسی واژة تابستان

mallarme

کاربر ويژه
( آفتاب، تابان، تابش، مهتاب، تب، تابه، تفت، تافتون/تافتان، تاوَل)

واژة فارسی تابستان در فارسی میانه به دو صورت tābistān و hāmīn ( مکنزی1971 ) آمده است. ایرانی باستانِ صورت اخیر sam « تابستان» اوستایی ham- «تابستان» سنسکریت samā « فصل، سال» تخاریA

sme «تابستان» ( Mallory,2006) ( قس summer در انگلیسی). واژة hāmin در برخی از گویش‌ها باقی مانده است مانند: گورانی hāmin، کردی hāwin ، تاتی hāmi. تابستان tābistān) ( ترکیبی است از tāb « گرما، تابش» و پسوند زمان istān-.



tāb- برگرفته از از ایرانی باستان tāpah- * « گرما» مشتق از tap- « تافتن» است. مادة ماضی tāb- به معنی «تافتن، سوزاندن گرم کردن؛ درخشیدن»، از ایرانی باستان tāpa-* از ریشة tap- « گرم بودن، پرتو افکندن» اوستایی tap- « گرم بودن، درخشیدن»، سنسکریت (tapati) tap- « گرم کردن»، صورت هند و اروپایی tep* « گرم بودن» با صورت لاتینی tepēre « نیم گرم بودن، ولرم بودن» سنجیده می‌شود، هندی باستانtap-, tapta-. فارسی میانه tāftan, tāb « سوزاندن؛ درخشیدن»، پارتی tāß- « درخشیدن، تابیدن، سوزاندن»، سغدی بودایی tp’kh,tph,’ntph سکایی ttav- « گرم بودن، داغ بودن»، آسی دیگوری äntäf «گرم، گرم شدن»، آلمانی شمالی کهن pefa « دود کردن» اسلاوی کهن tep-، روسی tëply ، اسلاوی کهن toplu «گرم»، هیتی tapašša « تب». فارسی نو ftan, tab-āt، tābidan « گرم شدن، درخشیدن».


در بندهش متنی به زبان فارسی میانه واژة hāmin «تابستان»این‌گونه آمده است:
… hangām ī wahār ud pas ka ō nazdist xwurdag ī karzang rasēd { rōzān mahist bun ī hāmin.
« ... هنگام بهار است. سپس چون به نخستین خردة خرچنگ رسید، روزها بلندترین [شدند که] آغاز تابستان است.
برخی واژه‌های هم ریشه و مربوط (آفتاب، تابان، تابش، مهتاب، تب، تابه، تفت، تافتون/تافتان، تاوَل)



تمام این واژه‌ها همانند « تابستان» از ریشة tab- « گرم شدن؛ درخشیدن» هستند. در واقع ریشة همانند دارند با ساخت‌های گوناگون( در برخی موارد در گونه‌های مختلف گویشی ساخت‌های یکسان با معاتی متفاوت نیز وجود دارد مانند taw در کردی به معنای «آفتاب» که در سرخه‌ای به معنی « تب» است) ، و معانی که به نوعی با گرم شدن/بودن و یا درخشیدن در ارتباط‌ هستند.





آفتاب
آفتاب مرکب از āf « آب، روشنی» و –tāb مادة مضارع از tāftan « تافتن، گرم شدن» ( برگرفته از صورت ābā (tāpah. فارسی میانه ترفانیftābā «آفتاب» پارتی aßdāß «آفتاب» ( مرکب از abi-tap ). کردی tāw «آفتاب»، سرخه‌ای āftaw.





تابه
تابه در فارسی میانه به صورت tābag برگرفته از ایرانی باستان tāpaka- و از همان ریشة tap- «تافتن» است. سنسکریت tapaka « تابه» خوارزمی t’bk ، آسیِ ایرونی t’pa، t’bæ، دیگوری tabaj، tabæ « تابه». در ارداویراف نامه یکی از متون دورة میانه که دربارة سرنوشت روان پس از مرگ است، در متنی که به مجازات زنان گناهکار اشاره می‌کند، تابه این‌‌‌گونه به کار رفته است:
ēg-im dīd ruvān ī zanān kē- šān pad dast ī xvēš pestān ī xvēš abar tābag ī garm nihād ēstād ud…
« پس دیدم روان زن‌هایی که با دست‌هایشان پستان‌های خود را بر روی تابة گرم نهاده بودند و .... .»
تب
تب در فارسی میانه tap آمده که آن را برگرفته از ایرانی باستان tapah-* از همان ریشة tap- «گرم بودن» دانسته‌اند، قس. اوستایی tanfu- «گرما، تب»، سنسکریت tapas- « حرارت، گرمی»، فارسی میانة ترفانی tab «تب» سغدی tph « تب»، ntp « تب، حرارت بدن» سکاییttausaa- « تب». فینی بندر عباس taw « تب»، زرقان فارس«تب» tow ، نائینی tew «تب»، ساریtu «تب».


تفت
تفت « گرم» از ایرانی باستان tafta-* « تافته، داغ» برگرفته از ریشة tab- « گرم بودن» که با اوستایی tafta- «تبدار، گرم» سنجیده می‌شود. فارسی میانه tafdig « سوزان، داغ»، دوانی to «تفت»، آسی( ایرونی) tævd، آسی (دیگوری) tævdæ « گرم، داغ».
به همین ترتیب واژ‌ه‌های دیگری نیز در زبان فارسی به کار می‌رود که ریشة همة آنها همان tab- است مانند: تابیدن در معنی درخشیدن و مشتقات آن مانند: تابش، تابان، نان تافتان / تافتون، مهتاب ( مرکب از māh , و ریشة tab- «درخشیدن» ) نیز تفسیدن و تاوَل (این واژه نیز به گفتة علی اشرف صادقی از ریشة tab- tāftan است).








منابع
بهار، مهرداد (1376) پژوهشی در اساطیر ایران ( پارة نخست و دویم). تهران: آگه.
ژینیو، فیلیپ (1372) ارداویراف‌نامه. ترجمه و تحقیق ژاله آموزگار ، تهران: شرکت انتشارات معین، انجمن ایران‌شناسی فرانسه.
حسن دوست، محمد (1383) فرهنگ ریشه‌شناختی زبان فارسی جلد اول (آ-ت)تهران: نشر آثار فرهنگستان زبان و ادب فارسی.

Mallory J. P. &D. Q. Adams (2006) The Oxford Introduction to Proto-Indo-European and the
Proto-Indo-European World. Oxford, University press
Bailey, H.W. ( 1979) Dictionary of Khotan Saka, Cambridge
Bartholomae Chr. (1940) Altiranisches Wörterbuch, Strassburg
Mackenzie D. N. ( 1971). A concise Pahlavi Dictionary, Oxford.
Pakzad,F. ( 2005) Bundahišn, Zoroastriche Kosmogomie und Kosmologie. Band1, Kritische, Edditin. Tehran.
 
بالا