مدتى است در بعضى از مدارس ابتدایى غیر انتفاعى روش تدریس دو زبانه شكل گرفته است و به بعضى از پیش دبستانى ها هم این مورد سرایت كرده است. در حالى كه كمتر نقطه اى از جهان به دانش آموز ابتدایى زبان خارجى مى آموزند. دوره ابتدایى و حتى راهنمایى و دبیرستان خاص تكمیل زبان مادرى و ملى است. در كنار آن آموزش زبان انگلیسى در مقطع راهنمایى و دبیرستان ممكن نیست كسى را به مدارج عالى علمى ترقى دهد مگر این كه زبان مادرى خود را به خوبى بداند، به خوبى بنویسد و به خوبى سخن بگوید. در كشورمان تا همین چهل، پنجاه سال پیش قصه گویى، شاهنامه خوانى و سخنورى در قهوه خانه ها وسیله رایجى براى آگاهى و آشنایى عموم با روایات ملى به حساب مى آمد؛ از موش و گربه، دزد و قاضى، عاق والدین، حسین كرد، حمزه صاحبقران، عروسى بلقیس، عوج بن عنق، بلعم باعور، توبه نصوح، اصحاب كهف گرفته تا كشته شدن ایرج و سهراب و سیاوش و پهلوانى سام و زال و رستم و جنگ هاى ایران و توران، همه را مردم ایران مى شنیدند و در كتاب ها و جزوه هایى كه مصور و ارزان براى ایشان چاپ مى شد مى خواندند، در ذهنشان مى ماند و در خاطرشان جا مى گرفت؛ زیرا با زبان مادرى مأنوس بودند. ۴۹ سال پیش (خرداد۱۳۳۸) روزنامه اطلاعات تحت عنوان «چه خطراتى زبان فارسى را تهدید مى كند » بحث جالبى را پیش كشید كه بعد از نزدیك به نیم قرن در حالى كه سوژه نخ نما نشده همچنان هم تازه است زیرا این قصه سر دراز دارد: «در تاریخ دنیا گذشته از بعضى موارد ضعیف و ناقص كه در بین بعضى ملل قدیم مانند بابل، مصر، چین و هند كم و بیش آثارى از بعضى فنون پیدا شده بود در سه جا سه دوره علم به حد كمال رسیده است. نخست در یونان و روم، دوم در دوره تمدن اسلامى از نیمه قرن دوم تا نیمه قرن هفتم هجرى (پانصدسال)، سوم در مغرب زمین (اروپا) بعد از قرن پانزدهم مسیحى به تدریج همه ملل عالم در ادوار مختلف از این منابع فیض استفاده كرده اند؛ ولى این مطلب ابداً و اصلاً و مطلقاً ربطى به تعلیم زبان خارجى بخصوص انگلیسى در دبستان ها و كودكستان هاى ما ندارد، چنان كه حالا هم هیچ ملتى این كار را نمى كند. به عقیده معتقدان، حفظ زبان به هیچ وجه مستلزم آن نیست كه زبان فارسى در مدارس فارسى زبانان از میان برود و زبان انگلیسى جانشین آن بشود. در مدارس فنى فرانسه، یكى از مواد مسابقه یا به قول خودشان «كنكور» زبان و ادبیات فرانسه است. همچنین در سایر كشورهاى پیشرفته این كشورها در دنیاى كنونى برایشان تنها زبان و ادبیات و مفاخر ادبى و تاریخى باقى نمانده بلكه داراى وسایل امروزى و تجهیزات، صنایع، اقتدارات نظامى و امتیازات علمى نیز هستند و در نتیجه بسیار به زبان و ادبیات خودشان معتقد و علاقه مندند. بدون شك كسى منكر فواید یاد گرفتن زبان خارجى به طور مطلق و مخصوصاً به نیت كسب علم و معرفت نشده بلكه منظور داخل نكردن زبان خارجى در مراحل ابتدایى تعلیم است.
* ورود لغات بیگانه
لغات فرنگى را براى اولین بار ایرانیانى كه به خارج براى تحصیل رفتند همراه آوردند و بعد هم با اكتشافات و اختراعات جدید از قبیل گرامافون، اتومبیل و غیره این قبیل لغات نیز خود به خود در زبان فارسى پیدا شد. در خصوص این قبیل لغات كه در دستور زبان «اسم ذات» خوانده مى شوند چشم پوشى جایز است. كما این كه سایر ملل نیز غالباً این لغات را از ملل دیگر مى پذیرند. یا اگر تعصب بیشتر نسبت به زبان خود داشته باشند آنها را مقلوب مى كنند و در این قسمت عرب ها خاصه ید طولایى دارند. اما پذیرفتن لغاتى غیر از این نیز خود مبحثى دارد. بعضى كلمات در زبان هاى بیگانه وجود دارد كه معانى بسیطى را مى سازند و مثل آنها در زبان فارسى نیست. شاید استعمال اضطرارى این قبیل لغات را هم بتوان موجه شمرد، مثلاً لغت «انترسان» در فارسى جانشین ندارد. در فارسى یا باید گفت فلان چیز دیدنى است یا باید گفت فلان مطلب شنیدنى است یا باید گفت فلان نكته قابل توجه است اما یك لغت خاص كه به وسعت و جامعیت كلمه «انترسان» باشد نمى توان سراغ كرد. از این رو دسته لغات گذشته لغاتى است كه روى هوس و بدون منطق وارد زبان مى شود. مثلاً «كوران» كه در فارسى جمع كلمه «كور» یعنى نابیناست ولى در زبان خارجى همان معنایى را افاده مى كند كه كلمه «جریان» به خوبى مى رساند، بنابراین جز هوس هیچ دلیلى موجود نیست كه بگوییم «فلانى وارد كوران سیاست شد» و نگوییم «وارد جریان سیاست شد»... امروزه كلماتى مانند «مرسى» جزء لاینفك زبان فارسى شده و كلمات دیگرى مانند اشل، پارك، ویلا، استودیو، انیستیتو، دكلامه، سن و غیره در برخوردهاى روزانه مكرر استعمال مى شود. بعضى اصطلاحات دیگر هر چند دیر آمده اند ولى زود جاى خود را باز كرده اند. مثلاً «سوپر ماركت» كه عنوان فروشگاه بزرگ خواربار است از زبان بقال سرگذر نیز شنیده مى شود، در حالى كه كلمه «فروشگاه» امروز، لباس شویى ویكتورهوگو، كافه رستوران نایب اندرى، اغذیه فروشى ریمبو، لحاف دوزى مدرن و كله پزى رنسانس در تهران به وفور یافت مى شود.
یكى از مسائلى كه بارها به آن توجه شده اما هیچ وقت از این توجهات نتیجه اى به دست نیامده، همین تابلوهاى فرنگى است كه در سراسر شهر تهران به چشم مى خوردو چندین بار نیز از سوى مسئولین اخطار اكید شده است كه حتى كلمات لاتین نباید روى تابلوها دیده شود ولى نه صاحبان تابلوهاى «مدرن» گوششان بدهكار بود و نه ...
یكى دیگر از نكات، علاقه بعضى مردم نسبت به ماه هاى فرنگى است. بسیارى اوقات دیده شده كسانى مى گویند در ۵۲ یا ۵۳ فلان جا بودم، بعد معلوم مى شود مقصود آنها سال ۱۹۵۲ یا ۱۹۵۳ است.
در بسیارى كشورها دو مرجع مهم در مسأله زبان حجت و سند به شمار مى روند؛ رادیو و تئاتر. در این كشورها اگر كسى در مورد زبان به مشكلى برخورد كند آنچه در تئاتر یا رادیو بشنود برایش حجت و سند است و حال آن كه متأسفانه در ایران كار به عكس است.
در گذشته هاى نه چندان دور بچه ها را در هفت سالگى به مكتبخانه مى فرستادند. ترتیب مكتب رفتن به این صورت بود كه اول ساعت، خوش مى كردند (منظور وقتى كه نحس نباشد) اگر ساعت اجازه مى داد (طبق تقویم شرعى ساعت سعد باشد) كودك هفت ساله را با یك كله قند نیم منى و یك توپ قدك یا متقال یا تحفه اى از این قبیل نزد مكتب دار مى فرستادند. آن وقت معلم هم شروع مى كرد به درس دادن و درس اول این بود:
پس مبارك بود چو فر هما
اول كارها به نام خدا
بعد از آن الفبا و زیر و زبر شروع مى شد و وقتى شاگرد با الفباى فارسى كه با مختصر تفاوتى همان الفباى عربى است عم جزء مى خواند و سپس در همان مكتبخانه كتب فارسى مثل گلستان و بوستان و بالاخره صرف و نحو عربى، مقدمات ، منطق ، معانى و بیان را مى خواند و مى آموخت. وقتى دوره مكتبخانه تمام مى شد؛ اگر طفلى قریحه اى داشت دنبال درس خود را در خارج از مكتب ادامه مى داد.
معمولاً پس از مكتبخانه رسم بر این بود كه بعد از طى دوره اطفالى كه تمایل به ادامه تحصیل داشتند جذب مدارس مربوط به حوزه مى شدند. این دوره از دروس با «جامع المقدمات » آغاز مى شد كه مشتمل است بر امثله و شرح امثله، صرف میر، تعریف و شرح تعریف، عوامل جرجانى، عوامل ملامحسن، عوامل منظومه و غیره...
از جامع المقدمات كه مى گذشت، الفیه ابن مالك، شرح نظام، شرح جامى، شرح سیوطى، حاشیه ملاعبدالله، شرح شمسیه در منطق، مغنى و مطول در معانى بیان،مخزن الانشا و ناسخ التواریخ شروع مى شد و بالاخره دیوان سعدى، حافظ، نظامى ، حكیم سنایى غزنوى، مولانا جلال الدین در تمام مراحل چاشنى دروس دیگر بود.
بعد از انقلاب مشروطیت و گستردگى كار «وزارت معارف و فواید عامه و اوقاف» مدارس جدید به تدریج تأسیس شد و مكتب خانه ها نیز در حاشیه قرار گرفتند و بچه ها به جاى مكتب خانه به مدرسه مى رفتند. فرزندان علما نیز قبل از شروع دروس حوزوى در این مدارس درس مى خواندند. نخستین مدرسه و مكتب علمى ، حوزه درس امام صادق (ع) در مدینه به شمار مى رفت. دراین حوزه، علاوه بر علوم ادبى و دینى، علوم طبیعى مانند شیمى ، فیزیك ، حكمت و فلسفه نیز تدریس مى شد.
همه نوع شاگردى در محضر حضرتش حاضر شده و استفاده علمى مى كرد و چه بسا كه دانشمندان طبیعى با كمال آزادى و آرامش به خدمت امام مى آمدند و عقاید و افكار خود را بیان داشته و پاسخ قانع كننده مى شنیدند. شاگردان حضرتش بعضى به ایران آمدند و در شهرهاى اهواز، توس ، اصفهان، قم و غیره حوزه درس دائر كردند.
بعد از حوزه درسى امام صادق(ع) درمدینه اولین حوزه رسمى شیمى با بیشتر از هزار سال سابقه؛ حوزه درسى نجف اشرف را مى توان نام برد كه گردانندگان آن عموماً ایرانى بوده اند.
بزرگ ترین مدرس این حوزه علمیه، شیخ محمدبن حسن طوسى است كه مزار و مسجد او در نجف اشرف، هنوز هم به نام «مسجد طوسى» شهرت دارد و یكى از سه «محمد نامى» است كه پایه گذار تعلیمات مذهبى شیعى بوده اند. این سه محمد، عبارتند از«محمدبن یعقوب كلینى » از اهل رى. «محمدبن بابویه» قمى و دیگر «محمدبن حسن طوسى» كه هرسه ایرانى پاك نژاد بودند و چهار كتاب تألیف كرده اند كه اساس اجتهاد و فقه مذهب شیعى بر آن چهار كتاب قرار دارد با این نام ها: «كافى، از كلینى ، «من لایحفر الفقیه» از ابن بابویه، «استبصار» و «تهذیب» از شیخ طوسى.
ادوارد براون در تاریخ ادبیات ایران، این چهار كتاب را (اگرچه به زبان عربى تألیف شده) از ا صول ادبیات ایران قلمداد مى كند، چون بر چهار كتاب ، اثر فكر و نبوغ مردان ایران است كه براى اداره كردن جامعه ایرانیان در نظر گرفته شده بود.
به هرروى پیش از این هم نوشتیم كه ملت هاى كمى در جهان پیدا مى شوند كه تاریخى كهن داشته باشند، در معرض هجوم و تسلط انواع اقوام بیگانه قرار گرفته باشند و هنوز هم زبان و ادبیاتشان را حفظ كرده باشند. وجود چند زبان مسلط در دنیا این حرف را ثابت مى كند. نه مصرى ها با تاریخ كهن و پادشاهى هاى عظیم و نه اینكاها با جوامع پیشرفته شان نتوانستند مانع از تسلط زبان هاى عربى و اسپانیایى شوند. در حالى كه نه حمله اعراب و مغولان و نه هجوم اقوام مهاجم از كشورهاى همسایه نتوانست زبان فارسى را از بین ببرد و ادبیات فارسى را منسوخ كند. برعكس كشور ما به مدد زبان و ادبیات قوى ، حوزه تمدنى گسترده اى دارد. به همین دلیل است كه بسیارى از ملت هاى دیگر براى دست و پا كردن هویتى براى خود هریك به گوشه اى از گنجینه ادبیات فارسى چنگ مى زنند و مى كوشند نام شاعران و نویسندگان ایرانى را براى خود مصادره كنند...
آرى زبان و ادب فارسى چنان سترگ است كه نه با حمله چنگیز و اسكندر از بین رفت نه با دست درازى كشورهایى كه عمرشان به دو دهه قد نمى دهد اما آیا ما وارثان خوبى براى پاسداشت چنین فرهنگ سترگ و عظیمى هستیم
* ورود لغات بیگانه
لغات فرنگى را براى اولین بار ایرانیانى كه به خارج براى تحصیل رفتند همراه آوردند و بعد هم با اكتشافات و اختراعات جدید از قبیل گرامافون، اتومبیل و غیره این قبیل لغات نیز خود به خود در زبان فارسى پیدا شد. در خصوص این قبیل لغات كه در دستور زبان «اسم ذات» خوانده مى شوند چشم پوشى جایز است. كما این كه سایر ملل نیز غالباً این لغات را از ملل دیگر مى پذیرند. یا اگر تعصب بیشتر نسبت به زبان خود داشته باشند آنها را مقلوب مى كنند و در این قسمت عرب ها خاصه ید طولایى دارند. اما پذیرفتن لغاتى غیر از این نیز خود مبحثى دارد. بعضى كلمات در زبان هاى بیگانه وجود دارد كه معانى بسیطى را مى سازند و مثل آنها در زبان فارسى نیست. شاید استعمال اضطرارى این قبیل لغات را هم بتوان موجه شمرد، مثلاً لغت «انترسان» در فارسى جانشین ندارد. در فارسى یا باید گفت فلان چیز دیدنى است یا باید گفت فلان مطلب شنیدنى است یا باید گفت فلان نكته قابل توجه است اما یك لغت خاص كه به وسعت و جامعیت كلمه «انترسان» باشد نمى توان سراغ كرد. از این رو دسته لغات گذشته لغاتى است كه روى هوس و بدون منطق وارد زبان مى شود. مثلاً «كوران» كه در فارسى جمع كلمه «كور» یعنى نابیناست ولى در زبان خارجى همان معنایى را افاده مى كند كه كلمه «جریان» به خوبى مى رساند، بنابراین جز هوس هیچ دلیلى موجود نیست كه بگوییم «فلانى وارد كوران سیاست شد» و نگوییم «وارد جریان سیاست شد»... امروزه كلماتى مانند «مرسى» جزء لاینفك زبان فارسى شده و كلمات دیگرى مانند اشل، پارك، ویلا، استودیو، انیستیتو، دكلامه، سن و غیره در برخوردهاى روزانه مكرر استعمال مى شود. بعضى اصطلاحات دیگر هر چند دیر آمده اند ولى زود جاى خود را باز كرده اند. مثلاً «سوپر ماركت» كه عنوان فروشگاه بزرگ خواربار است از زبان بقال سرگذر نیز شنیده مى شود، در حالى كه كلمه «فروشگاه» امروز، لباس شویى ویكتورهوگو، كافه رستوران نایب اندرى، اغذیه فروشى ریمبو، لحاف دوزى مدرن و كله پزى رنسانس در تهران به وفور یافت مى شود.
یكى از مسائلى كه بارها به آن توجه شده اما هیچ وقت از این توجهات نتیجه اى به دست نیامده، همین تابلوهاى فرنگى است كه در سراسر شهر تهران به چشم مى خوردو چندین بار نیز از سوى مسئولین اخطار اكید شده است كه حتى كلمات لاتین نباید روى تابلوها دیده شود ولى نه صاحبان تابلوهاى «مدرن» گوششان بدهكار بود و نه ...
یكى دیگر از نكات، علاقه بعضى مردم نسبت به ماه هاى فرنگى است. بسیارى اوقات دیده شده كسانى مى گویند در ۵۲ یا ۵۳ فلان جا بودم، بعد معلوم مى شود مقصود آنها سال ۱۹۵۲ یا ۱۹۵۳ است.
در بسیارى كشورها دو مرجع مهم در مسأله زبان حجت و سند به شمار مى روند؛ رادیو و تئاتر. در این كشورها اگر كسى در مورد زبان به مشكلى برخورد كند آنچه در تئاتر یا رادیو بشنود برایش حجت و سند است و حال آن كه متأسفانه در ایران كار به عكس است.
در گذشته هاى نه چندان دور بچه ها را در هفت سالگى به مكتبخانه مى فرستادند. ترتیب مكتب رفتن به این صورت بود كه اول ساعت، خوش مى كردند (منظور وقتى كه نحس نباشد) اگر ساعت اجازه مى داد (طبق تقویم شرعى ساعت سعد باشد) كودك هفت ساله را با یك كله قند نیم منى و یك توپ قدك یا متقال یا تحفه اى از این قبیل نزد مكتب دار مى فرستادند. آن وقت معلم هم شروع مى كرد به درس دادن و درس اول این بود:
پس مبارك بود چو فر هما
اول كارها به نام خدا
بعد از آن الفبا و زیر و زبر شروع مى شد و وقتى شاگرد با الفباى فارسى كه با مختصر تفاوتى همان الفباى عربى است عم جزء مى خواند و سپس در همان مكتبخانه كتب فارسى مثل گلستان و بوستان و بالاخره صرف و نحو عربى، مقدمات ، منطق ، معانى و بیان را مى خواند و مى آموخت. وقتى دوره مكتبخانه تمام مى شد؛ اگر طفلى قریحه اى داشت دنبال درس خود را در خارج از مكتب ادامه مى داد.
معمولاً پس از مكتبخانه رسم بر این بود كه بعد از طى دوره اطفالى كه تمایل به ادامه تحصیل داشتند جذب مدارس مربوط به حوزه مى شدند. این دوره از دروس با «جامع المقدمات » آغاز مى شد كه مشتمل است بر امثله و شرح امثله، صرف میر، تعریف و شرح تعریف، عوامل جرجانى، عوامل ملامحسن، عوامل منظومه و غیره...
از جامع المقدمات كه مى گذشت، الفیه ابن مالك، شرح نظام، شرح جامى، شرح سیوطى، حاشیه ملاعبدالله، شرح شمسیه در منطق، مغنى و مطول در معانى بیان،مخزن الانشا و ناسخ التواریخ شروع مى شد و بالاخره دیوان سعدى، حافظ، نظامى ، حكیم سنایى غزنوى، مولانا جلال الدین در تمام مراحل چاشنى دروس دیگر بود.
بعد از انقلاب مشروطیت و گستردگى كار «وزارت معارف و فواید عامه و اوقاف» مدارس جدید به تدریج تأسیس شد و مكتب خانه ها نیز در حاشیه قرار گرفتند و بچه ها به جاى مكتب خانه به مدرسه مى رفتند. فرزندان علما نیز قبل از شروع دروس حوزوى در این مدارس درس مى خواندند. نخستین مدرسه و مكتب علمى ، حوزه درس امام صادق (ع) در مدینه به شمار مى رفت. دراین حوزه، علاوه بر علوم ادبى و دینى، علوم طبیعى مانند شیمى ، فیزیك ، حكمت و فلسفه نیز تدریس مى شد.
همه نوع شاگردى در محضر حضرتش حاضر شده و استفاده علمى مى كرد و چه بسا كه دانشمندان طبیعى با كمال آزادى و آرامش به خدمت امام مى آمدند و عقاید و افكار خود را بیان داشته و پاسخ قانع كننده مى شنیدند. شاگردان حضرتش بعضى به ایران آمدند و در شهرهاى اهواز، توس ، اصفهان، قم و غیره حوزه درس دائر كردند.
بعد از حوزه درسى امام صادق(ع) درمدینه اولین حوزه رسمى شیمى با بیشتر از هزار سال سابقه؛ حوزه درسى نجف اشرف را مى توان نام برد كه گردانندگان آن عموماً ایرانى بوده اند.
بزرگ ترین مدرس این حوزه علمیه، شیخ محمدبن حسن طوسى است كه مزار و مسجد او در نجف اشرف، هنوز هم به نام «مسجد طوسى» شهرت دارد و یكى از سه «محمد نامى» است كه پایه گذار تعلیمات مذهبى شیعى بوده اند. این سه محمد، عبارتند از«محمدبن یعقوب كلینى » از اهل رى. «محمدبن بابویه» قمى و دیگر «محمدبن حسن طوسى» كه هرسه ایرانى پاك نژاد بودند و چهار كتاب تألیف كرده اند كه اساس اجتهاد و فقه مذهب شیعى بر آن چهار كتاب قرار دارد با این نام ها: «كافى، از كلینى ، «من لایحفر الفقیه» از ابن بابویه، «استبصار» و «تهذیب» از شیخ طوسى.
ادوارد براون در تاریخ ادبیات ایران، این چهار كتاب را (اگرچه به زبان عربى تألیف شده) از ا صول ادبیات ایران قلمداد مى كند، چون بر چهار كتاب ، اثر فكر و نبوغ مردان ایران است كه براى اداره كردن جامعه ایرانیان در نظر گرفته شده بود.
به هرروى پیش از این هم نوشتیم كه ملت هاى كمى در جهان پیدا مى شوند كه تاریخى كهن داشته باشند، در معرض هجوم و تسلط انواع اقوام بیگانه قرار گرفته باشند و هنوز هم زبان و ادبیاتشان را حفظ كرده باشند. وجود چند زبان مسلط در دنیا این حرف را ثابت مى كند. نه مصرى ها با تاریخ كهن و پادشاهى هاى عظیم و نه اینكاها با جوامع پیشرفته شان نتوانستند مانع از تسلط زبان هاى عربى و اسپانیایى شوند. در حالى كه نه حمله اعراب و مغولان و نه هجوم اقوام مهاجم از كشورهاى همسایه نتوانست زبان فارسى را از بین ببرد و ادبیات فارسى را منسوخ كند. برعكس كشور ما به مدد زبان و ادبیات قوى ، حوزه تمدنى گسترده اى دارد. به همین دلیل است كه بسیارى از ملت هاى دیگر براى دست و پا كردن هویتى براى خود هریك به گوشه اى از گنجینه ادبیات فارسى چنگ مى زنند و مى كوشند نام شاعران و نویسندگان ایرانى را براى خود مصادره كنند...
آرى زبان و ادب فارسى چنان سترگ است كه نه با حمله چنگیز و اسكندر از بین رفت نه با دست درازى كشورهایى كه عمرشان به دو دهه قد نمى دهد اما آیا ما وارثان خوبى براى پاسداشت چنین فرهنگ سترگ و عظیمى هستیم