baroon
متخصص بخش ادبیات
زردها بیهوده قرمز نشدند
قرمزی رنگ نیانداخته بیهوده بر دیوار
صبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست
گرته ی روشنی مرده برفی همه کارش آشوب
بر سر شیشه ی هر پنجره بگرفته قرار
من دلم سخت گرفته است از این
میهمان خانه ی مهمان کش روزش تاریک
که به جان هم نشناخته انداخته است
چند تن خواب آلود
چند تن ناهموار
چند تن نا هشیار
*نیما یوشیج*
آخرین ویرایش: