آنه ماری شیمل در زمره اقبال شناسانی بود که نگاه ژرف و روشنگر نسبت به آرا و آثار اقبال داشت. گفتار حاضر که در همایش «عرفان پلی میان فرهنگها، بزرگداشت پروفسور آنه ماری شیمل» در دانشگاه تهران ارائه شد...
شخصیت و آرای اقبال لاهوری را از پنجره نگاه قلم شیمل بررسی و بیان میکند. روزهای نخست اردیبهشت، دانشگاه اقبال پاکستان میزبان اقبالشناسان جهان است. این مناسبت را به فال نیک میگیریم و اثر حاضر را تقدیم خوانندگان ارجمند میکنیم.
گروه اندیشه
در میان آثار پروفسور آنه ماری شیمل، که اکنون از 100 عنوان کتاب نیز فراتر رفته است به ندرت اثری را میتوان یافت که در آن به گونهای از محمد اقبال لاهوری سخن به میان نیامده باشد. میدانیم که زمینه اصلی مطالعات بانو شیمل و اعم تحقیقات و تألیفات وی، در گسترده پهناور عرفان و به ویژه جستوجوی بیپایان در دریای بیکران عرفان اسلامی است. با آنکه آشنایی اولیه او با عرفان از راه مطالعه آثار مولانا جلالالدین محمد بلخی آغاز شد، اما شخصیت محمد اقبال و جذابیت آثار این متفکر و شاعر مسلمان، تأثیری به سزا در فرآیند شکلگیری حیات علمی شیمل داشت. او در کتاب خاطرات خود مینویسد: «تصور اینکه شاعری مسلمان در شخصیت مورد علاقه من، یعنی گوته و مولانا، در باغ ارم با هم دیدار میکنند و بر این نکته توافق نظر دارند که زیرکی زابلیس و عشق از آدم است مرا چنان به شوق آورد و مجذوب خود ساخت که دانستم آثار و افکار اقبال در آینده نیز یکی از زمینههای کار مرا تشکیل خواهد داد.» چنین نیز شد و آشنایی با اقبال زمینهساز آشنایی و شناخت شیمل از شاعران و عارفان شبه قاره هند گردید؛ تا آنجا که در ادامه این راه اولین کرسی «مطالعات فرهنگهای هندی-اسلامی» دانشگاه هاروارد به پروفسور شیمل واگذار شد اما در آغاز داستان این آشنایی را از زبان خود استاد بشنویم.
در کتاب «اقبال، شاعر و فیلسوف پیام گذار» میخوانیم: «دلبستگی من به آثار و افکار اقبال، به آغاز دوران دانشجویی و نخستین سالهای تحصیل در دانشگاه باز میگردد. من هنوز روزی را به یاد میآورم که برای نخستین بار با نام اقبال آشنا شدم. در برلین بود و در سالهای نخست جنگ دوم جهانی که مقاله شرقشناس انگلیسی، رینولد نیکلسون را در مجله «اسلامیکا» خواندم. نیکلسون در آن مقاله، کتاب «پیام مشرق» اقبال را به خوانندگان اروپایی معرفی کرده بود. او که پیشتر منظومه بحثانگیز «اسرار خودی» اقبال را به زبان انگلیسی ترجمه و تفسیر کرده بود در مقاله خود کتابی را معرفی میکرد که تا آن زمان تنها پاسخ منظوم یک مسلمان به «دیوان غربی ـ شرقی» گوته بود. من در آن مقاله، با تحسین و اعجاب بسیار، نسبتی میان «ولفگانگ گوته» و «مولانا جلال الدین» یافتم؛ شخصیتی که آن زمان نیز به او دلبستگی خاص و محبت بسیار داشتم.
مقاله نیکلسون، و بیش از همه، آن قطعه شعر در کتاب «پیام مشرق» که اقبال در آن، دیدار صمیمانه راهبران معنوی خود، یعنی دیدار گوته غربی و رومی شرقی را به تصویر کشیده است، مرا به وجد و حال آورد ودر رؤیای روزی بودم که با آثار این شاعر هندی مسلمان، بیشتر آشنا شوم ودرباره او مطالعه و تحقیق کنم.
اشاره بانو شیمل در اینجا به قطعه شعر «پیام مشرق» است که در آن گوته در دیدار و گفتگو با مولای روم، درام «فاوست» خود را برای او میخواند و مولانا را همدل و همزبان خود مییابد:
نکته دان المانی را در ارم
صحبتی افتاد با پیر عجم
شاعری کو همچو آن عالیجناب
نیست پیغمبر، ولی دارد کتاب
خواند بر دانای اسرار قدیم
قصه پیمان ابلیس و حکیم
گفت رومی: ای سخن را جان نگار
تو ملک صید استی و یزدان شکار
فکر تو در کنج دل خلوت گزید
این جهان کهنه را باز آفرید
سوزوساز جان به پیکر دیدهای
در صدف تعمیر گوهر دیدهای
هر کسی از رمز عشق آگاه نیست
هر کسی شایان این درگاه نیست
«داند آن کو نیکبخت و محرم است
زیرکی ز ابلیس و عشق از آدم است»
در سال 1947 میلادی پروفسور شیمل کلاسهای اولین دوره تدریس خود درباره «مشرق زمین در ادبیات آلمان» را در دانشگاه ماربورگ آلمان با اشارهای به پاسخ شرقی اقبال به دیوان غربی گوته به پایان میبرد. شش ماه بعد، زمانی که پاکستان به عنوان کشوری مستقل بر نقشه جغرافیای جهان نقش بست و از او خواسته شد تا برای «فصلنامه پاکستان» نشریه زیبنده کشور نوبنیاد پاکستان، مقالهای بنویسد، خواهش میکند تا در ازای حقالتألیف، کتابهایی درباره اقبال به او بدهند. بانو شیمل مینویسد: «قدم بعدی در راه شناخت عمیقتر با آثار و افکار اقبال، دوستی من با «هانس ماینکه» Hanns Meinke بود. در واقع موجبات آشنایی من با ماینکه را فیلسوف آلمانی، «رودلف پانویتس» Rudolf Pannwitz فراهم آورده بود. (پانویتس پس از مطالعه اولین تحقیق من درباه اقبال، بزرگترین ستایشگر این متفکر و شاعر مسلمان شد.) «ماینکه»، آموزگاری از ادیبان محفل ادبی «اتوتسورلینده» Otto zur linde، در سال 1930 میلادی، 9 قطعه از سرودههای اقبال را به نظم کشیده بود – البته از روی متن ترجمه انگلیسی آنها. وی سپس ترجمههای منظوم خود از اشعار اقبال را، بنا به رسم و عادت همیشگیاش و همانند دیگر ترجمههای پرتحرک خود، بر روی کاغذ ظریف و با زیبایی تمام خوشنویسی کرده و برای اقبال فرستاده بود. نسخه اصلی این ترجمهها را امروز نیز در «موزه اقبال» در لاهور میتوان مشاهده کرد. اقبال هم متقابلاً به پاس این محبت، دو کتاب از آثار خود را به او هدیه میکند؛ کتابهای «پیام مشرق» و «جاویدنامه». ماینکه که فارسی نمیدانست، این دو کتب را به من، دوست جوانش که فارسی میداند، هدیه کرد.
باری، من نتوانستم خود را از افسون کتاب «جاویدنامه» برهانم؛ و چنین بود که ترجمهای منظوم از این کتاب را به زبان آلمانی به انجام رساندم و کتاب با پیشگفتاری از «هرمان هسه»، شاعر نویسنده نامدار آلمانی، در سال 1957 میلادی در شهر مونیخ، منتشر شد.»
اجازه بدهید که در اینجا به نکتهای اشاره کنم. پیشگفتار هرمان هسه بر ترجمه شیمل از «جاویدنامه» کوتاه، اما جذاب و جان نواز است. البته در نگاه اول این پرسش به ذهن خطور میکند که چه چیز هسه را به اقبال نزدیک میکند. نخست آنکه میدانیم هسه به ادبیات و عرفان مشرق زمین آشنا بود و به آن دلبستگی و گرایش داشت. بیگمان تأثیر عرفان و حکمت شرق را در دو کتاب «سفر شرق» Die Morgenlandfahrt و «سیدارتا» Siddhartha، بیش از دیگر آثارش میتوان دید. افزون بر این هسه با فیلسوف آلمانی «رودلف پانویتس» که پیشتر نیز بعد از آشنایی با پانویتس در «آسکونا»ی سوئیس، در سال 1951، با این فیلسوف آلمانی طرح دوستی ریخت و با او که مجذوب افکار اقبال شده بود، نامه نگاری داشت. پس میتوان حدس زد که حلقه ارتباط میان شیمل و هسه هم، پانویتس بوده است.
به هر حال، از پیشگفتار شاعرانه هرمان هسه بر «جاویدنامه» اقبال میگفتم؛ هسه مینویسد:
«محمد اقبال لاهوری (یا اگر دقیقاً کلام هسه را به کار گیریم؛ Sir Muhammad Iqbal) به سه قلمرو معنوی تعلق دارد. آثار گرانسنگ او نیز از سرچشمه این سه جهان معنوی سیراب میشوند؛ قلمرو معنوی هند، جهان روحانی اسلام و دنیای اندیشههای مغرب زمین.
مسلمانی برخاسته از سرزمین هند، آموخته قرآن، تعلیم دیده و دانا و فرهیخته عرفان ایرانی – عربی؛ اما سخت متأثر از پیچیدگی فلسفه غرب و با برگسون و نیچه آشنا، ما را در عروج فزایندهای به قلمرو معنوی خویش هدایت میکند.
اقبال عارف نیست، اما تقدیس شده مولای روم است. نه هگل گراست و نه پیرو برگسون، لیکن فیلسوفی نگرورز است. سرچشمه توانایی فکری او اما در جای دگر نهفته است؛ در دیانت و در ایمان او. اقبال دیندار است، دینداری که خود را وقف خدا کرده است. با این همه ایمان او کوتهبینانه و کودکانه نیست. سرتاسر متهورانه و مردانه است، آتشین است و پیکارگر و پیکار اتو تنها در راه خدا نیست، بلکه مبارزهای برای این جهان نیز هست. زیرا ایمان اقبال ادعای فراگیری و جامعیت دارد و بیهیچ تردید، خواست آزادگی و آزاداندیشی دینی را نیز در بردارد. رؤیای او بشریتی متحد به نام و در خدمت خداست.
(هسه ادامه میدهد)؛ در نگاه راهبان سفر معنوی به مشرق زمین، گستره دانش و فرهیختگی اقبال و شوق خیالپردازی پرظرافت او به عنوان نبوغ مهم و مهین این دانشمند توانا، جلوهگر نخواهد شد. بلکه قدرت عشق و نیروی خلاقیت شاعرانه اوست که تحسین برانگیز است. مسافران این راه، او را به خاطر آتشی که در سینه نهان دارد و به خاطر جهان تصاویر شعرهایش گرامی خواهند داشت و کتاب «جاویدنامه» او را چون دیوان شرقی – غربی- دوست خواهند داشت.» (تا اینجا پیشگفتار هسه بر ترجمه جاویدنامه به زبان آلمانی).
یک سال بعد از انتشار ترجمه آلمانی «جاویدنامه» ترجمه ترکی آن منتشر شد. بانو شیمل در آن سالها را آنکارا تدریس میکرد و در درسها و سخنرانیهایش درباره این اثر مهیج و زیبا و ژرف، نکتههای بسیار گفت؛ چنان که از او خواستند تا «جاویدنامه» را به زبان ترکی ترجمه کند. البته ترجمه ترکی «جاویدنامه» به نثر انجام گرفت؛ ولی با تفسیری جامع که در سال 1958 میلادی در آنکارا به چاپ رسید. پروفسور شیمل در کتاب خاطرات خود که با عنوان «مشرق زمین و مغرب زمین؛ زندگی غربی- شرقی من» در پاییز 2002 میلادی به زبان آلمان منتشر شده است اشارات بیشتری به چگونگی ترجمه «جاویدنامه» به زبان ترکی دارد. او خاطرنشان میکند که مشوق او برای ترجمه «جاویدنامه» به زبان ترکی، دوستان ترک وی بودند؛ ولی مبتکر اصلی این کار وزیر اسبق فرهنگ ترکیه «حسن علی یوچل» بود که نه تنها به پیشرفتهای اجتماعی ترکیه علاقه بسیار داشت و خانه او محل رفت و آمد نویسندگان منتقد ترک بود، بلکه ذوق شاعری هم داشت و اشعاری نیز در گرامیداشت مولانا جلالالدین سروده بود.
بانو شیمل اشاره میکند که «حسن علی یوچل» تسهیلاتی برای انتشار این کتاب فراهم آورد و از هیچ کمکی برای ترجمه و چاپ کتاب کوتاهی نکرد تا جایی که کتابخانه خصوصی خود را هم در اختیار وی گذاشت. انتشار این کتاب در آن زمان، قبول خاص و اقبال عام را به همراه داشت. جالب آنکه از میان نامههای تشکرآمیزی که به خاطر ترجمه «جاوید نامه» به دست شیمل رسید، نامه پیشخدمت رستورانی از شرق آناتولی بود که در نامهاش مینویسد: تصور اقبال از اسلام همان تصور رؤیایی است که او هم از اسلام دارد و از شیمل به خاطر ترجمه این کتاب سپاسگزاری میکند. ناگفته نگذاریم که ترجمه ترکی «جاویدنامه» تاکنون چندین بار تجدید چاپ شده است و آخرین چاپ آن هم در سال 2000 میلادی به بازار آمد.
همشهری آنلاین
ویرایش وتلخیص:آکاایران
شخصیت و آرای اقبال لاهوری را از پنجره نگاه قلم شیمل بررسی و بیان میکند. روزهای نخست اردیبهشت، دانشگاه اقبال پاکستان میزبان اقبالشناسان جهان است. این مناسبت را به فال نیک میگیریم و اثر حاضر را تقدیم خوانندگان ارجمند میکنیم.
گروه اندیشه
در میان آثار پروفسور آنه ماری شیمل، که اکنون از 100 عنوان کتاب نیز فراتر رفته است به ندرت اثری را میتوان یافت که در آن به گونهای از محمد اقبال لاهوری سخن به میان نیامده باشد. میدانیم که زمینه اصلی مطالعات بانو شیمل و اعم تحقیقات و تألیفات وی، در گسترده پهناور عرفان و به ویژه جستوجوی بیپایان در دریای بیکران عرفان اسلامی است. با آنکه آشنایی اولیه او با عرفان از راه مطالعه آثار مولانا جلالالدین محمد بلخی آغاز شد، اما شخصیت محمد اقبال و جذابیت آثار این متفکر و شاعر مسلمان، تأثیری به سزا در فرآیند شکلگیری حیات علمی شیمل داشت. او در کتاب خاطرات خود مینویسد: «تصور اینکه شاعری مسلمان در شخصیت مورد علاقه من، یعنی گوته و مولانا، در باغ ارم با هم دیدار میکنند و بر این نکته توافق نظر دارند که زیرکی زابلیس و عشق از آدم است مرا چنان به شوق آورد و مجذوب خود ساخت که دانستم آثار و افکار اقبال در آینده نیز یکی از زمینههای کار مرا تشکیل خواهد داد.» چنین نیز شد و آشنایی با اقبال زمینهساز آشنایی و شناخت شیمل از شاعران و عارفان شبه قاره هند گردید؛ تا آنجا که در ادامه این راه اولین کرسی «مطالعات فرهنگهای هندی-اسلامی» دانشگاه هاروارد به پروفسور شیمل واگذار شد اما در آغاز داستان این آشنایی را از زبان خود استاد بشنویم.
در کتاب «اقبال، شاعر و فیلسوف پیام گذار» میخوانیم: «دلبستگی من به آثار و افکار اقبال، به آغاز دوران دانشجویی و نخستین سالهای تحصیل در دانشگاه باز میگردد. من هنوز روزی را به یاد میآورم که برای نخستین بار با نام اقبال آشنا شدم. در برلین بود و در سالهای نخست جنگ دوم جهانی که مقاله شرقشناس انگلیسی، رینولد نیکلسون را در مجله «اسلامیکا» خواندم. نیکلسون در آن مقاله، کتاب «پیام مشرق» اقبال را به خوانندگان اروپایی معرفی کرده بود. او که پیشتر منظومه بحثانگیز «اسرار خودی» اقبال را به زبان انگلیسی ترجمه و تفسیر کرده بود در مقاله خود کتابی را معرفی میکرد که تا آن زمان تنها پاسخ منظوم یک مسلمان به «دیوان غربی ـ شرقی» گوته بود. من در آن مقاله، با تحسین و اعجاب بسیار، نسبتی میان «ولفگانگ گوته» و «مولانا جلال الدین» یافتم؛ شخصیتی که آن زمان نیز به او دلبستگی خاص و محبت بسیار داشتم.
مقاله نیکلسون، و بیش از همه، آن قطعه شعر در کتاب «پیام مشرق» که اقبال در آن، دیدار صمیمانه راهبران معنوی خود، یعنی دیدار گوته غربی و رومی شرقی را به تصویر کشیده است، مرا به وجد و حال آورد ودر رؤیای روزی بودم که با آثار این شاعر هندی مسلمان، بیشتر آشنا شوم ودرباره او مطالعه و تحقیق کنم.
اشاره بانو شیمل در اینجا به قطعه شعر «پیام مشرق» است که در آن گوته در دیدار و گفتگو با مولای روم، درام «فاوست» خود را برای او میخواند و مولانا را همدل و همزبان خود مییابد:
نکته دان المانی را در ارم
صحبتی افتاد با پیر عجم
شاعری کو همچو آن عالیجناب
نیست پیغمبر، ولی دارد کتاب
خواند بر دانای اسرار قدیم
قصه پیمان ابلیس و حکیم
گفت رومی: ای سخن را جان نگار
تو ملک صید استی و یزدان شکار
فکر تو در کنج دل خلوت گزید
این جهان کهنه را باز آفرید
سوزوساز جان به پیکر دیدهای
در صدف تعمیر گوهر دیدهای
هر کسی از رمز عشق آگاه نیست
هر کسی شایان این درگاه نیست
«داند آن کو نیکبخت و محرم است
زیرکی ز ابلیس و عشق از آدم است»
در سال 1947 میلادی پروفسور شیمل کلاسهای اولین دوره تدریس خود درباره «مشرق زمین در ادبیات آلمان» را در دانشگاه ماربورگ آلمان با اشارهای به پاسخ شرقی اقبال به دیوان غربی گوته به پایان میبرد. شش ماه بعد، زمانی که پاکستان به عنوان کشوری مستقل بر نقشه جغرافیای جهان نقش بست و از او خواسته شد تا برای «فصلنامه پاکستان» نشریه زیبنده کشور نوبنیاد پاکستان، مقالهای بنویسد، خواهش میکند تا در ازای حقالتألیف، کتابهایی درباره اقبال به او بدهند. بانو شیمل مینویسد: «قدم بعدی در راه شناخت عمیقتر با آثار و افکار اقبال، دوستی من با «هانس ماینکه» Hanns Meinke بود. در واقع موجبات آشنایی من با ماینکه را فیلسوف آلمانی، «رودلف پانویتس» Rudolf Pannwitz فراهم آورده بود. (پانویتس پس از مطالعه اولین تحقیق من درباه اقبال، بزرگترین ستایشگر این متفکر و شاعر مسلمان شد.) «ماینکه»، آموزگاری از ادیبان محفل ادبی «اتوتسورلینده» Otto zur linde، در سال 1930 میلادی، 9 قطعه از سرودههای اقبال را به نظم کشیده بود – البته از روی متن ترجمه انگلیسی آنها. وی سپس ترجمههای منظوم خود از اشعار اقبال را، بنا به رسم و عادت همیشگیاش و همانند دیگر ترجمههای پرتحرک خود، بر روی کاغذ ظریف و با زیبایی تمام خوشنویسی کرده و برای اقبال فرستاده بود. نسخه اصلی این ترجمهها را امروز نیز در «موزه اقبال» در لاهور میتوان مشاهده کرد. اقبال هم متقابلاً به پاس این محبت، دو کتاب از آثار خود را به او هدیه میکند؛ کتابهای «پیام مشرق» و «جاویدنامه». ماینکه که فارسی نمیدانست، این دو کتب را به من، دوست جوانش که فارسی میداند، هدیه کرد.
باری، من نتوانستم خود را از افسون کتاب «جاویدنامه» برهانم؛ و چنین بود که ترجمهای منظوم از این کتاب را به زبان آلمانی به انجام رساندم و کتاب با پیشگفتاری از «هرمان هسه»، شاعر نویسنده نامدار آلمانی، در سال 1957 میلادی در شهر مونیخ، منتشر شد.»
اجازه بدهید که در اینجا به نکتهای اشاره کنم. پیشگفتار هرمان هسه بر ترجمه شیمل از «جاویدنامه» کوتاه، اما جذاب و جان نواز است. البته در نگاه اول این پرسش به ذهن خطور میکند که چه چیز هسه را به اقبال نزدیک میکند. نخست آنکه میدانیم هسه به ادبیات و عرفان مشرق زمین آشنا بود و به آن دلبستگی و گرایش داشت. بیگمان تأثیر عرفان و حکمت شرق را در دو کتاب «سفر شرق» Die Morgenlandfahrt و «سیدارتا» Siddhartha، بیش از دیگر آثارش میتوان دید. افزون بر این هسه با فیلسوف آلمانی «رودلف پانویتس» که پیشتر نیز بعد از آشنایی با پانویتس در «آسکونا»ی سوئیس، در سال 1951، با این فیلسوف آلمانی طرح دوستی ریخت و با او که مجذوب افکار اقبال شده بود، نامه نگاری داشت. پس میتوان حدس زد که حلقه ارتباط میان شیمل و هسه هم، پانویتس بوده است.
به هر حال، از پیشگفتار شاعرانه هرمان هسه بر «جاویدنامه» اقبال میگفتم؛ هسه مینویسد:
«محمد اقبال لاهوری (یا اگر دقیقاً کلام هسه را به کار گیریم؛ Sir Muhammad Iqbal) به سه قلمرو معنوی تعلق دارد. آثار گرانسنگ او نیز از سرچشمه این سه جهان معنوی سیراب میشوند؛ قلمرو معنوی هند، جهان روحانی اسلام و دنیای اندیشههای مغرب زمین.
مسلمانی برخاسته از سرزمین هند، آموخته قرآن، تعلیم دیده و دانا و فرهیخته عرفان ایرانی – عربی؛ اما سخت متأثر از پیچیدگی فلسفه غرب و با برگسون و نیچه آشنا، ما را در عروج فزایندهای به قلمرو معنوی خویش هدایت میکند.
اقبال عارف نیست، اما تقدیس شده مولای روم است. نه هگل گراست و نه پیرو برگسون، لیکن فیلسوفی نگرورز است. سرچشمه توانایی فکری او اما در جای دگر نهفته است؛ در دیانت و در ایمان او. اقبال دیندار است، دینداری که خود را وقف خدا کرده است. با این همه ایمان او کوتهبینانه و کودکانه نیست. سرتاسر متهورانه و مردانه است، آتشین است و پیکارگر و پیکار اتو تنها در راه خدا نیست، بلکه مبارزهای برای این جهان نیز هست. زیرا ایمان اقبال ادعای فراگیری و جامعیت دارد و بیهیچ تردید، خواست آزادگی و آزاداندیشی دینی را نیز در بردارد. رؤیای او بشریتی متحد به نام و در خدمت خداست.
(هسه ادامه میدهد)؛ در نگاه راهبان سفر معنوی به مشرق زمین، گستره دانش و فرهیختگی اقبال و شوق خیالپردازی پرظرافت او به عنوان نبوغ مهم و مهین این دانشمند توانا، جلوهگر نخواهد شد. بلکه قدرت عشق و نیروی خلاقیت شاعرانه اوست که تحسین برانگیز است. مسافران این راه، او را به خاطر آتشی که در سینه نهان دارد و به خاطر جهان تصاویر شعرهایش گرامی خواهند داشت و کتاب «جاویدنامه» او را چون دیوان شرقی – غربی- دوست خواهند داشت.» (تا اینجا پیشگفتار هسه بر ترجمه جاویدنامه به زبان آلمانی).
یک سال بعد از انتشار ترجمه آلمانی «جاویدنامه» ترجمه ترکی آن منتشر شد. بانو شیمل در آن سالها را آنکارا تدریس میکرد و در درسها و سخنرانیهایش درباره این اثر مهیج و زیبا و ژرف، نکتههای بسیار گفت؛ چنان که از او خواستند تا «جاویدنامه» را به زبان ترکی ترجمه کند. البته ترجمه ترکی «جاویدنامه» به نثر انجام گرفت؛ ولی با تفسیری جامع که در سال 1958 میلادی در آنکارا به چاپ رسید. پروفسور شیمل در کتاب خاطرات خود که با عنوان «مشرق زمین و مغرب زمین؛ زندگی غربی- شرقی من» در پاییز 2002 میلادی به زبان آلمان منتشر شده است اشارات بیشتری به چگونگی ترجمه «جاویدنامه» به زبان ترکی دارد. او خاطرنشان میکند که مشوق او برای ترجمه «جاویدنامه» به زبان ترکی، دوستان ترک وی بودند؛ ولی مبتکر اصلی این کار وزیر اسبق فرهنگ ترکیه «حسن علی یوچل» بود که نه تنها به پیشرفتهای اجتماعی ترکیه علاقه بسیار داشت و خانه او محل رفت و آمد نویسندگان منتقد ترک بود، بلکه ذوق شاعری هم داشت و اشعاری نیز در گرامیداشت مولانا جلالالدین سروده بود.
بانو شیمل اشاره میکند که «حسن علی یوچل» تسهیلاتی برای انتشار این کتاب فراهم آورد و از هیچ کمکی برای ترجمه و چاپ کتاب کوتاهی نکرد تا جایی که کتابخانه خصوصی خود را هم در اختیار وی گذاشت. انتشار این کتاب در آن زمان، قبول خاص و اقبال عام را به همراه داشت. جالب آنکه از میان نامههای تشکرآمیزی که به خاطر ترجمه «جاوید نامه» به دست شیمل رسید، نامه پیشخدمت رستورانی از شرق آناتولی بود که در نامهاش مینویسد: تصور اقبال از اسلام همان تصور رؤیایی است که او هم از اسلام دارد و از شیمل به خاطر ترجمه این کتاب سپاسگزاری میکند. ناگفته نگذاریم که ترجمه ترکی «جاویدنامه» تاکنون چندین بار تجدید چاپ شده است و آخرین چاپ آن هم در سال 2000 میلادی به بازار آمد.
همشهری آنلاین
ویرایش وتلخیص:آکاایران