• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

زندگینامه نامداران جهان

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
نيكولاس كوپر نيك
نيكولاس كوپرنيك در 19 سال 1473 در شهر تورن واقع در لهستان متولد شد و چون پدرش را از دست داده بود تربيت و پرورش او به دست عمويش انجام گرفت، عمويش كه يكي از كشيشان بزرگ بود او را براي تحصيل به دانشگاه كراكووي فرستاد كوپرنيك در 23 سالگي براي تحصيل در رشته طب به دانشگاه پادو وارد شد و ضمناٌ در دانشگاه بولوني تحصيل نجوم مي كرد طولي نكشيد كه در اثر بروز استعداد خويش يك كرسي تدريس رياضيات را به دست آورد.
كوپرنيك در سن 25 سالگي به شهر رم آمد او در دانشگاه رم استاد اخترشناسي شد و به شاگرادنش علوم آسمان شناسي نقل شده از دورانهاي پيشين را كه اختر شناس يوناني بطلميوس حدود 1370 سال قبل از زمان او بنيان نهاده بود تدريس مي كرد در تصوير يطلميوس از نظام عالم زمين مركز عالم است و سيارات هر يك در دايره اي كه شعاع آن فاصله سياره تا زمين است به گرد زمين مي چرخند. اين نظريه پاكيزه و مرتب بود و مي شد از آن براي محاسبات مداري سياره ها نيز استفاده كرد اما هر چه كه بود نظريه اي غلط بود و بايد 1700 سال مي گذشت و مشاهدات نجومي با دقت كافي امكان پذير و انجام مي شد تا زمينه به زير سؤال رفتن آن فراهم مي گرديد آغازگر انقلاب علمي كه سرانجام علم يونان را از تخت به زير كشيد نيكولاس كوپرنيك بود كه با كار خود انسان انديشگر را در مسير خلاقيت بهتري قرار داد. بر اساس نظريه بطلميوس عالم از شرق به غرب به دور زمين مي گردد ولي كوپرنيك خود از آنچه كه درس مي داد ناراضي بود بسياري از چيزهايي كه او مشاهده كرده بود با اين فرضيه قابل توجيه و بيان نبود و خود فرضيه نيز داراي تضادها و تناقضهايي بود مثلاٌ چرا ستارگاه در مقايسه با ماه سريعتر حركت مي كردند تا در مقايسه با خورشيد؟ به همين جهت تصميم گرفت كرسي استادي خود در دانشگاه را ترك كند تا بتواند عميق تر و اصولي تر به پژوهش در دانش اختر شناسي بپردازد.
او در سال 1501 پس از چند سال تحقيق در ايتاليا به وطن خود بازگشت و در آنجا به عنوان متولي كليساي جامع شهر فرائن بورگ در پروسيا و دبير و مشاور عمويش در منطقه ارم لند به كار پرداخت او به عنوان كشيش كليساي شهر مراسم مذهبي را رهبري مي كرد و به عنوان پزشك به معالجه بيماران مي پرداخت به عنوان مخترع يك سيستم جديد سدبندي و ذخيره آب با يك آسياي آبران اختراع كرد كه بوسيله آن آب آشاميدني از يك رودخانه كه در فاصله 3 كيلومتري قرار داشت به داخل شهر هدايت مي شد و بالاخره به عنوان رياضيدان و حسابدار يك روش پولي سكه اي جديد براي پروسياي غربي و پادشاهي لهستان بنا نهاد. از آنجايي كه نخستين تلسكوپ سالها پس از مرگ او اختراع شد مجبور بود براي پژوهش در زمينه حركات اجرام آسماني تنها به چشمان خود متكي باشد او براي اينكار دستور داد در اتاق مطالعه اش در برج كليسا شكافهايي در سقف ايجاد كنند او مي توانست شبها مشاهده كند كه ستارگان چگونه بر فراز اين شكافها عبور مي كنند وي در سال 1507 دريافت كه اگر به جاي زمين خورشيد مركز عالم فرض شود جداول نجومي موقعيت مكاني سيارات با دقت بس بهتري قابل محاسبه است. ترتيب جديدي كه كوپرنيك براي موقعيت سيارات بر پايه افزايش فاصله آنها تا خورشيد در نظر گرفت - يعني ترتيب:عطارد، زهره، زمين، ماه، مريخ، مشتري و زحل جاي ترتيب قبلي در نظريه زمين مركزي را گرفت بنابر اصل پيشنهادي كوپرنيك چنانچه مدار گردش زمين به دور خورشيد از مدارات مشتري و زحل تنگ تر باشد زمين متناوباٌ‌ از آنها پيش افتاده، سبب مي شود آن دو در آسمان شب در حال چرزخش در جهت معكوس به نظر آيند ديگر اينكه پديده تقديم اعتدالين را اينك مي شد با فرض تكان خوردن زمين(لرزش خفيف شبيه لرزش ژله) حين چرخش به دور محور خود توضيح داد.
اعتدالين به هنگام عبور خورشيد از صفحه مدار بر استواري زمين رخ مي دهند و برابري طول شب و روز در سراسر كره زمين را سبب مي شوند اعتدال بهاري حوالي اول فروردين ماه و اعتدال پاييزي در حوالي آخر شهريور رخ مي دهد مشكل در آن زمان اين بود كه اعتدالين هر سال اندكي زودتر رخ مي دادند و نظريه قديمي بطلميوس قادر به توضيح آن رويداد نبود پيدايش فصول سال نيز اگر زمين در سال يكبار به دور خورشيد مي چرخيد و محور آن با راستاي قرار گرفتن خورشيد زاويه مي ساخت، بهتر قابل توضيح بود كوپرنيك تقريباٌ‌ چهل سال براي تكميل پژوهشهاي اختر شناسي خود وقت صرف كرد با پايان يافتن پژوهشها ثابت كرد كه تصوير جهاني بطلميوس اشتباه است خورشيد و ساير ستارگان فقط در ظاهر به دور زمين مي گردند كوپرنيك ثابت كرد كه در حقيقت اين خورشيد است كه در مركز جهان ما قرار دارد و زمين - مانند معدودي از اجرام آسماني بزرگ ديگر كه او مشاهده كرده بود - به دور خورشيد در گردش است او اين سياره ها را پلانت ناميد كه از واژه اي يوناني به معناي مهاجر گرفته شده است كه شامل سياراتي است كه پيش از اين ذكر شد. كوپرنيك در باره ماه فرضيه بطلميوس را تائيد مي كرد و به اين باور بود كه ماه واقعاٌ‌ به دور زمين مي چرخد در حاليكه زمين به دور خورشيد مي گردد و ماه به عنوان قمر زمين به همراه آن به دور خورشيد مي گردد كوپرنيك تا اواخر مر خود از چاپ كامل نظرات خارق العاده خويش خودداري كرد و تنها در سال 1543 بود كه گفتار در باره چرخش كرات سماوي او انتشار يافت.
افكار آماده در كتاب كوپرنيك بنيادي تر از آن بود كه بتوان آنها را جدي گرفت يك نسخه چاپ شده از آثارش درست قبل از مرگ در بستر بيماري به دست او رسيد چون او در اين آزمايش بيش از 70 سال سن داشت و مفلوج و تقريباٌ‌ نابينا بود بعيد به نظر مي رسيد كه موفق به ديدن اين اين اثر بزرگ چاپي شده باشد اثر ي كه او براي خلق و ايجاد آن تمام عمرش را صرف كرده بود. كوپرنيك در 24 مه سال 1543 هنگامي كه فقط چند روزي از انتشار كتابش مي گذشت وفات يافت. گوپرنيك بدون آنكه بداند چه خدمت ارزنده اي به جهان بشريت كرده دار فاني را وداع گفت. سرانجام پس از گذشت 150 سال از مرگش دانشمندان انديشه هاي او را پذيرفتند. كوپرنيك امروزه بيش از چهار سده پس از مرگش، يكي از بزرگترين ها در قلمرو دانش به شمار مي رود.
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
توماس اديسون
توماس آلوا اديسون در روز يازدهم فوريه سال 1847 در شهر ميلان در ايالت اوهايوى آمريكا به دنيا آمد. بحق مى توان گفت كه اديسون يكى از آن افرادى بود كه از اقشار پائين اجتماع منشاء گرفت و بعدها به شهرت و ثروت فراوان رسيد (توماس اديسون در آمريكا تحت عنوان ?از ظرف شويى به ميليونرى رسيدن? ناميده مى شود). توماس اديسون بدون شك امروزه يكى از قهرمانان ملى آمريكا به شمار مى آيد.
در مورد اديسون نقل قول ها و داستان هاى بسيارى وجود دارد كه نمى توان به دقت گفت كداميك واقعيت دارند. به همين دليل هنوز هم در صحت برخى از موارد شك و ترديد وجود دارد. براى مثال هنوز هم مشخص نيست كه آيا علت سنگينى گوش اديسون سانحه اى در حين انجام آزمايش هايش با مواد شيميائى بوده يا بر اثر يك بيمارى بروز كرده است. مسلم اين است كه اديسون اين نقص شنوايى خويش را با ميل تمام و اغلب به سود خود به كار مى گرفت.
اديسون در كل زندگى خود تنها چند ماهى به مدرسه رفت. اسناد موجود مويد آن است كه او در خانه و توسط والدينش آموزش ديد. زمانى كه اديسون 7 ساله بود خانواده اش به ميشيگان نقل مكان كرد. 4 سال بعد، توماس به عنوان پسر بچه فروشنده روزنامه و شيرينى، در قطار بين ?پورت هورون? و ?ديترويت? مشغول به كار شد. از قرار معلوم اين شغل وقت چندانى از وى نمى گرفت و او مى توانست به اندازه كافى به كارهاى ديگر مشغول شود. او در سال 1862 هفته نامه خود به نام ?هرالد هفتگى? را منتشر ساخت. علاوه براين، اديسون يك دوره كارآموزى به عنوان تلگرافيست را گذراند و طى سال هاى 1863 تا 1868 در همين رشته به كار خود ادامه داد.
اديسون نخستين اختراع خود را كه يك دستگاه شمارش برگه هاى راى بود، در سال 1868 به ثبت رساند. اما اين دستگاه، در كنگره آمريكا مورد استفاده قرار نگرفت چرا كه اين هراس وجود داشت كه بتوان در كار آن تقلب كرد. يك سال بعد، او در نيويورك مدير كمپانى ?استاك اند گولد? شد، شركتى را به اسم خود تاسيس كرد و از اين زمان به سرعت در كارهايش ترقى كرد.
توماس اديسون در سال 1871 با خانم ?مرى استيل ول? (M .Stillwell) ازدواج كرد و در همين سال هم نخستين ماشين تحرير قابل استفاده را اختراع كرد. در اين دوره او در يك آزمايشگاه در نيوجرسى كار مى كرد. در تاريخ هجدهم ژوئيه سال 1877 اديسون فونوگراف يا دستگاه ثبت صدا را اختراع كرد و نخستين انسانى بود كه صداى ثبت شده خود را شنيد.
در سال 1879 لامپ اختراعى او كه از يك رشته ذغالين ساخته شده بود بيش از 40 ساعت درخشيد. علاوه بر اين اديسون كار دستگاه تلفن را به وسيله يك ميكروفون حاوى ذرات ذغال بهبود بخشيد. در سال 1880 در ?منلوپارك?، نخستين كارخانه لامپ سازى، شروع به كار كرده و در كنار اين كار به اختراعات ديگر خود از جمله، فيوز الكتريكى، دستگاه هاى اندازه گيرى، تكامل ديناموهاى ماشين هاى بخار پرداخت. در سال،1883 اثر اديسون كه بعدها به اختراع رشته هاى درخشان و لامپ هاى الكتريكى منجر شد، رسماً به نام او ثبت شد.تا سال 1890 اديسون كار فونوگراف را بهبود بخشيد و شركت اديسون جنرال الكتريك را تاسيس كرد. برخلاف شايعات موجود اديسون مخترع صندلى الكتريكى نبود. اين صندلى توسط يكى از همكاران او به نام ?هارولد پى براون? اختراع شد.
در سال 1891 اديسون دستگاه ?سينماتوگراف? يكى از مراحل ابتدايى تكامل دوربين فيلمبردارى را اختراع كرد. بايد متذكر شويم كه اختراعات اديسون كه فهرست آن پايانى ندارد، از جمله تلفن، تلگراف، ميكروفون و لامپ الكتريكى در واقع تنها بهبود و تكامل كار دستگاه هاى اختراع شده پيشين بودند.
اما در وصف شخصيت اديسون نيز بايد اذعان كرد كه او انسانى بسيار سخت كوش بود. اديسون نه تنها يك پژوهشگر توانا بود، بلكه هنر او بيشتر در حيطه عرضه و فروش زيركانه توليدات جلوه گر مى شدند و متاسفانه در رقابت با ديگر شركت هاى توليد و فروش اجناس مشابه، از هيچ تلاشى فروگذار نمى كرد. دعواهاى قضايى او در برابر شركت هاى ديگر رقمى اعجاب برانگيز دارند
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
استرابو Strabo دانشمند يوناني متولد در ِ amasia واقع در آسياي صغير (آناتولي) 25 ژوئن سال پنج سال پيش از ميلاد، كار نوشتن تاليف بزرگ و معروف خود را در 17 کتاب تحت عنوان geography به پايان رسانيد.

وي جغرافيا را يك علم خواند و آن را به جغرافياي انساني، طبيعي و اقتصادي تقسيم كرد. با اين كه پيش از او هم تلاشهايي براي تنظيم جغرافيا به عمل آمده بود، روال بر اين است كه ?استرابو? را پدر دانش ?جغرافيا? بخوانند و اصلاحاتي را كه به كار برده به همان گونه به كاربرند.
استرابو که در سال 64 پيش از ميلاد متولد و در سال 24 ميلادي فوت شد پس از تحصيلات مقدماتي در زادگاه خود و آتن به رم رفت و بعد از انجام مطالعاتي در آنجا به مدت پنج سال هم در اسکندريه مصر به بررسي اوضاع جهان پرداخت.

استرابو براي نوشتن کتاب جغرافي خود از ارمنستان تا اتيوپي و همه مناطق درياي سياه و مديترانه را زير پا گذاشت اسناد را خواند و با مسافران و سربازان و بازرگانان مصاحبه کرد.
تاليف او اطلاعات جامعي درباره مردم و سرزمين هايي که در آن زمان براي روميان و يونانيان شناخته شده بود به دست مي دهد.

استرابو با توجه به اطلاعات تازه اي که به دست آورده بود در سال 18 ميلادي در تاليف خود يک تجديد نظر کامل به عمل آورد. وي در باره امپراتوري ايران و ايرانيان مطالب فراوان به دست داده از جمله نوشته است که کثيف کردن آب و زمين (آلودگي محيط زيست ) در ايران مجازات دارد .
نوشته هاي استرابو در عصر حاضر بارها مورد استناد قرار گرفته است و آخرين بار آن در دهه 1990 بود که مقدوني ها به آن استناد کردند و ادعاي يونانيان را که ملت جاگانه اي نيستند رد کردند. زيرا استرابو در تاليف خود نوشته است که مقدوني ها و مردم سرزمين هاي شمال تساليا غير يوناني هستند.
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
موتسارت
نابغه تاريخ موسيقي
ولفگانگ آمادئوس موتسارت،آهنگساز اتريشي در سال1756ميلادي در سالزبورگ اتريش به دنيا آمد .
او در كودكي بساير بيمار مي شد به طوري كه ديگران اميد زيادي براي زنده ماندن او نداشتند.
موتسارت تا 3 سالگي يك بچه معمولي بود ولي بعد 3سالگي شروع به تقليد از خواهر بزرگ تر و با استعدادش« ماريا آنا» شروع به پيانو زدن كرد.
موتسارت در 5 سالگي تا ديروقت بيدار مي ماند ودر نور شمع موسيقي تمرين مي كرد.او آن قدر باهوش بود كهنيازي به مدرسه رفتن نداشت و به همين دليل پدرش در خانه به او درس مي داد.
موتسارت در 8 سالگي سمفوني مي نوشت و در11سالگي اولين اپراي خود را ساخت.او هنگام نوشتن موسيقي،پيشبندي مي بست تا جوهر روي لباس هايش نريزد.
موتسارت عاشق حيوانات بود به همين دليل در لندن يك كنسرت را متوقف كرد تا به دنبال گربه اي كه داخل سالن آمده بود بدود.وي قد كوتاه و لاغر بود و سرش براي بدنش خيلي بزرگ به نظر مي رسيدبا اين حال خيلي به ظاهرش اهميت مي داد و لباس هاي شيك و تميز مي پوشيد.
موتسارت اغلب اوقات فقط 4 ساعت در شبانه روز مي خوابيد و در تمام طول شبانه روز مشغول ساختن موسيقي بود.
موتسارت بسيار شوخ و ترسو بود. او در اوج كارش از هر كنسرت پول زيادي به دست مي آورد ولي هميشه بيشتر از در آ«دش خرج مي كردو به همين خاطر موقع مرگش چيز زيادي نداشت.
موتسارت بسيار اهل سفر بود و 14 سال از عمر كوتاهش را در مسافرت گذراند. اجرا كردن تمام ساخته هاي موتسارت 202 ساعت طول مي كشد.
موتسارت در سن 35 سالگي(1791 ميلادي)در اثر نارسايي كليه و سوء تغذيه از دنيا رفت.از موتسارت 346كتاب باقي مانده و آثار او امروز بيشتر از هر آهنگ ساز ديگري به فروش مي رسد.
از شاهكارهاي موتسارت ، اپراهاي فلوت سحر آميز و دن ژوواني، آهنگ كوچك شب است.
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
پابلو نرودا

neruda.jpg


پابلو نرودا در سال 1904 در شیلی متولد شد. نام اصلی او نفتالی ریکاردو ری یس باسواآلتو بود که مثل اسم بقیه‌ی اهالی امریکای جنوبی برای بقیه‌ی مردم دنیا زیادی طولانی است! برای همین هم پابلو نرودا را به عنوان اسم مستعار انتخاب کرد. خیلی زود و قبل از آنکه هجده ساله شود، به عنوان شاعر شناخته شد. روح ناآرام نرودا حوادث زیادی را برایش رقم زد. او از یک سو به عنوان ادیب و شاعری توانا شهرت جهانی پیدا کرد و در سال 1971 جایزه‌ی نوبل ادبیات را کسب کرد و از سوی ديگر عاشقی پرشور و دوستی قابل اعتماد بود. بخش مهمی از زندگی‌اش هم به فعالیت‌های سیاسی پیوند خورد و باعث شد او یاور و حامی بزرگی برای سالوادور آلنده باشد و پس از انتخاب او به ریاست جمهوری به مقام سفیر شیلی در پاریس منصوب شود.
نرودا همه جا سفیر صلح بود؛ طوری که وقتی دولت ایتالیا ویزای اقامت او را باطل کرد، هنرمندان و متفکران ایتالیایی با تجمع خود جلوی این کار را گرفتند. عشق اثر خود را بر تمام زندگی نرودا گذاشته بود. او عاشقانه‌های زیادی سرود. در عاشقانه‌هایش با همسرش ماتیلده، هموطنانش، کشورش، طبیعت و انسان سخن گفت. نرودا با عشق به زندگی مدت‌ها با سرطانی که وجودش را تحلیل می برد، مبارزه کرد. او همه‌ی اینها را در استعاره‌های زیبای شعرهایش درهم‌آمیخت و زیباترین‌ها را سرود.
نرودا در سال 1973 درگذشت. این شاعر، سیاستمدار، مترجم و چهره‌ی مشهور ادبیات شیلی و آمریکای جنوبی، بعد از گذشت سال‌ها محبوب بسیاری از مردم جهان است
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
بنیامین فرانکلین، نویسنده و ناشر، سیاست‌مدار، طبیعی‌دان و مخترع آمریکایی در تاریخ ۱۷ژانویه ۱۷۰۶ میلادی در بوستون چشم به جهان گشود. او یکی از بنیانگذاران ایالات متحده آمریکا و مخترع برق‌گیر و عینک‌ دوکانونی بود.
بنیامین به عنوان دهمین پسر و پانزدهمین فرزند آقای فرانکلین که تولیدکننده صابون و شمع بود، در بوستون زاده شد. وی از اوان کودکی با اشتیاق و علاقه به مطالعه کتاب‌های علمی، مذهبی و ادبیات پرداخت و گنجینه‌ای از دانش و معلومات کسب کرد. بنیامین مدتی در چاپ‌خانه برادر ناتنی خود، جیمز فرانکلین، به کارآموزی پرداخت و برای اولین بار در سال ۱۷۲۲ با نام مستعار در روزنامه برادرش چهارده مقاله طنزآمیز وکوتاه منتشر کرد. آن روزنامه در همان سال بخاطر مقاله جنجال‌برانگیزی که به چاپ رساند توقیف و جیمز که سردبیر آن بود به یکماه زندان محکوم شد. از آن پس بنیامین مدیریت روزنامه را به عهده گرفت و به نشر آن همت گماشت. بنیامین فرانکلین در فیلادلفیا به صنعت چاپ روی آورد و کتاب‌های بی‌شماری را منتشر ساخت. فعالیت‌های خستگی‌ناپذیر او در زمینه چاپ کتاب، وی را به عنوان ناشر صاحب‌نامی به اشتهار رسانید. فرانکلین در دوران زندگی به فعالیت‌های اجتماعی و خدمات عمومی و امدادرسانی همت گماشت و به عضویت در این مؤسسات پذیرفته شد. او توجه خود را به خدمات شهری و رفاه عمومی مانند نظافت خیابان‌ها، روشنایی شهر، نظام تشکیلاتی مدارس، تأسیس آتش‌نشانی غیرانتفاعی، بیمارستان و اولین کتاب‌خانه عاریتی که در دنیا بی‌همتا بود، معطوف داشت. بنیامین فرانکلین در سال ۱۷۳۱ به عضویت در لژ فراماسونری پذیرفته شد و یک‌سال بعد به مقام دوم‌ناظر بزرگ منصوب شد.
بنیامین فرانکلین، نفس خویش را به مدد امساک و پرهیزگاری که از دوران شباب بدان خو گرفته بود، مهار کرد و به خلوص آن همت ورزید. او فهرستی شامل سیزده روش سودمند در زمینه آموزش اخلاق که در تمام طول زندگی بدان پای بند بود، به صورت زیر تنظیم کرد:
  • ۱) خویشتن‌داری: شکم را تا مرز بلاهت شعور پر مکن و تا مرز بی‌خودی منوش.
  • ۲) سکوت: سخنی بران که خود یا دیگران از آن سود گیرید؛ از سخنان بی‌ثمر پرهیز کن.
  • ۳) نظم و انضباط: هرچیز را در جای خود قرارده و هرکاری را به وقت خود موقوف کن.
  • ۴) عزم و اراده: آن‌چه را که باید به انجام رسد، بدان همت گمار و آن‌چه را که بدان اراده نموده‌ای بی‌وقفه و خلل به انجام رسان.
  • ۵) قناعت: از خرج کردن برای خوش‌آمد دیگران یا خشنودی خویش بپرهیز و چیزی را ضایع مکن.
  • ۶) سعی و کوشش: زمان را از دست مده، هرلحظه به کاری سودمند بپرداز، کارهای باطل را از خود دورکن.
  • ۷) راستی و درستی: از فریب بپرهیز، اندیشه را به عصمت و حقیقت آراسته دار و به سخن خویش پای‌بند باش.
  • ۸) عدالت: راضی به زیان دیگران مباش، مباد که بر کسان ستمی روا داری و آن ها را از خیری که بدان موظفی بی نصیب گردانی.
  • ۹) اعتدال: از تندروی پرهیز کن؛ اهانت ناروا به دیگران که به گمان خویش خود نیز در خور آن نیستی، روا مدار.
  • ۱۰) نظافت: ناپاکی را از تن و جامه و خانه خویش بزدا.
  • ۱۱) آسایش خیال: آرام باش و از خرده گیری بپرهیز و از وقایع عادی و حوادث اجتناب ناپذیر روی درهم مکش.
  • ۱۲) عفت: در ارضای میل جنسی اعتدال را رعایت کن؛ تنها به خاطر حفظ تندرستی و بقای نسل و نه تا مرز جنون و سستی، نزدیکی کن. در این راه از جرح عواطف و سلامت خود و دیگری خودداری کن و دغدغه خوش‌نامی خویشتن را به دل داشته باش.
  • ۱۳) تواضع و فروتنی: از پیش‌کسوتان بزرگ مانند عیسی مسیح و سقراط تقلید کن.
فعالیت های سیاسی و علمی
بنیامین فرانکلین در سال ۱۷۴۸ موسسه انتشاراتی خود را ترک کرد و در سال ۱۷۵۰ به عضویت پارلمان پنسیلوانیا برگزیده شد. آثار منتشره فرانکلین در این دوران تأثیر بسزایی در تشکیلات آموزشی پنسیلوانیا داشت و با انتشار کتاب «پیشنهادی چند در باب آموزش و پرورش جوانان پنسیلوانیا»، در احداث آکادمی فیلادلفیا که بعدها به نام دانشگاه پنسیلوانیا خوانده شد، مفید افتاد. برنامه پیشنهادی فرانکلین علوم قدیمی و مسلط آن دوران را محدود و دانش جدید را شامل زبان انگلیسی، زبان‌های زنده خارجی، ریاضیات و علوم طبیعی جایگزین کرد. فرانکلین در سال های ۱۷۵۱ تا ۱۷۶۴ به تناوب معاونت وزارت پست را به عهده داشت. وی در سال ۱۷۵۲ دستگاه برق گیر را اختراع کرد. وی در مجموع پانزده‌سال به عنوان نماینده پنسیلوانیا، جورجیا، نیوجرسی، و ماساچوست در انگلستان اقامت گزید. بنیامین فرانکلین در یکی از سفرهای خود از انگلیس به آمریکا در توقف کوتاهی که نصیبش شد، «انجمن فلسفی آمریکا» را تأسیس کرد. او در سال ۱۷۷۵ انگلیس را به مقصد آمریکا ترک گفت و در همان سال به عضویت کنگره آمریکا درآمد و پس از مدتی به کمیته تنظیم «بیانیه استقلال ایالات متحده آمریکا» دعوت شد. به خاطر افکار درخشان و آزادیخواهی او و همچنین در پیوند با اختراع برق گیر، در باره او چنین گفته‌اند:
«او برق را از پهنه آسمان و شمشیر را از دست ستمکاران برگرفت.» فرانکلین به اتفق ۵۴ نفر از مقامات برجستهٔ سیزده ایالت دیگر، بیانیه استقلال را در ۴ ژوئیه ۱۷۷۶ میلادی امضا کرد و یک‌سال بعد از طرف کنگره به عنوان نماینده سیزده ایالات مستقل آمریکا به فرانسه رفت و در آن جا به عنوان سیاستمداری بزرگ اشتهار یافت. او در پاریس به عضویت لژ فراماسونری فرانسه در آمد و ولتر نیز از او پیروی کرد. فرانکلین از سال ۱۷۷۹ تا ۱۷۸۲ به مقام ریاست آن لژ برگزیده شد.
آثار بنیامین فرانکلین
فرانکلین در تمام دوران زندگی به انتشار رسالات، مقالات و پند و اندرز در هر زمینه و هر مقوله‌ای پرداخت. زندگی‌نامه خود را که در سال ۱۷۷۱ آغاز کرده بود، همچنان ناتمام ماند. او با بیشتر بزرگان عهد خویش مکاتبه داشت و نامه‌های بی‌شماری از وی به یادگار مانده است.
بنیامین فرانکلین در سال ۱۷۸۶ به آمریکا بازگشت و به عنوان ریاست عالی اجرایی شورای پنسیلوانیا و در سال ۱۷۸۷ به مقام دبیرکل جامعه ضد برده‌داری برگزیده شد. او در ۱۷ آوریل ۱۷۹۰ میلادی در سن هشتاد و چهل‌سالگی در پنسیلوانیا درگذشت. هنگامی که بیست و سه‌سال بیشتر نداشت، شرحی به مضمون زیر برای مقبره خود نوشت:
«این جا آرامگاه بنیامین فرانکلین ناشر است که برای تغذیه کرم‌ها، مانند جلدی از کتابی کهن که نبشته‌هایش پراکنده و بی‌نام و عاری از تذهیب، اما بی خللی که بر محتوای آن آید، به خاک سپرده‌اند. باشد تا به باور خویش به شیوه‌ای نو و آراسته، به ویراستاری خود نویسنده تجدیدچاپ گردد.» این کلام بر آرامگاه او نوشته نشد.
منبع:ویکی پدیا
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
نیو تن :

ايزاك نيوتن در سال 1642 در انگلستان بدنيا آمد.پدرش دو ماه قبل از متولدشدنش درگذشته بود. زماني كه ايزاك 3 ساله بود مادرش دوباره ازدواج كرد،واو نزد مادربزرگش باقي ماند. او علاقه اي به مزرعه خانوادگي نداشت،به همين جهت او براي تحصيل به دانشگاه كمبريج فرستاده شد.

ايزاك تنها چند ماه بعد ازمرگ گاليله متولد شد،يكي از بزرگترين دانشمندان تمام قرن ها. گاليله ثابت كرده بود كه اين سياره ها هستند كه به دور خورشيد مي چرخند و نه بدور زمين،آمطور كه عموم مردم مي انديشيدند. ايزاك نيوتن به دستاوردها و اكتشافات گاليله و ديگران بسيار علاقمند بود. ايزاك فكر مي كرد كه عالم هستي مثل ماشيني عمل مي كند كه قوانين كم و ساده اي بر آن حاكم است.

او همانند گاليله بر اين انديشه بود كه رياضيات راهي ست براي اثبات و بيان اين قوانين.نيوتن يكي از بزرگترين دانشمندان دنيا بود چون هم ايده و انديشه هاي خود را حفظ كرده بود و هم از انديشه هاي ديگر دانشمندان بهره ميگرفت تا تصويري از كاركرد عالم بدست آورد. ايزاك نحوه كار جهان را با رياضيات مي داد،او قوانين حركت و جاذبه را فرمولبندي كرد.اين قوانين فرمولهاي رياضي هايي هستندكه حركت اشيا هنگامي كه بر آنها نيرويي وارد ميشود را توضيح ميدهند.

هنگامي كه ايزاك به عنوان پروفسور رياضيات در دانشگاه تدريس مي كرد،مشهورترين كتابش،را منتشر كرد. او 3 قانون مهم را در مورد حركت اشيا در اين كتاب آورده است. سپس او تئوري ها و نظراتش را در مورد جاذبه تشريح كرد.

جاذبه نيرويي است كه باعث ميشود اشيا به طرف زمين كشيده شوند. مثلا اگر مدادي از ميز به پايين سقوط كند بر روي كف اتاق مي افتد نه روي سقف.

ايزاك همچنين در اين كتابش از قوانينش استفاده كرد تا نشان دهد كه سيارات در يك مدار بيضوي شكل بدور خورشيد ميگردند نه مداري دايره اي نيوتن از سه قانون براي بيان حركت اجسام استفاده كرد. كه از آنها به قوانين نيوتن اسم برده ميشود.

قانون اول ميگويد كه جسمي كه نه كشيده شود و نه هل داده شود،همچنان باقي مي ماند ويا حركتش را برخط مستقيم با سرعت ثابت ادامه مي دهد.

فهميدن اين مطلب كه يك دوچرخه بدون اينكه كشيده شود ويا هل داده شود بدون حركت مي ماند ساده است،اما فهميدن اينكه جسمي بدون كمك به حركتش ادامه دهد مشكلتر به نظر مي رسد. دوباده به دوچرخه فكر كنيد، اگر كسي در هنگام دوچرخه راندن قبل از توقف دوچرخه ازآن پايين بپرد چه اتفاقي مي افتد؟ به حركتش ادامه ميدهد يا مي افتد.

تمايل يك جسم به بي حركت باقي ماندن وياادامه حركت در يك خط مستقيم با سرعت ثابت اينرسي خوانده ميشو د.

قانون دوم F=ma

نيرو = جرم شتاب بيان ميكند كه چگونه نيرويي بر جسمي عمل ميكند اگر شخصي سوار بر دوچرخه پدال آن را به جلو فشار دهد دوچرخه به سمت جلو ميرود،واگه شخصي دوچرخه را از پشت بگيرد و به جلو هل دهد شتاب دوچرخه افزايش مي يابد.اگر دوچرخه سوار ترمز را فشار بدهد از سرعتش بآرامي كم ميشود واگراو فرمان دوچرخه را به سمتي به گرداند،مسيرآن عوض خواهد شد.

قانون سوم مي گويداگر جسمي كشيده شود يا هل داده شود،همين جسم در مسيرمخالف به همان اندازه ميكشد و يا هل خواهد داد.

شخصي جعبه اي را بلند ميكند،براي اين كار نيرويي صرف كرده است جعبه سنگين است به اين دليل كه،همان مقدار نيرو را به دستهاي بلندكننده وارد ميكند. اين وزن از طريق پاهاي فرد به زمين منتقل ميشود،زمين هم به همان اندازه به پاهاي فرد نيرويي به سمت بالا وارد مي كند. اگر زمين نيروي كمي را به شخص وارد كند،شخص بلندكننده مي افتد. و اگر كف زمين نيروي زيادي وارد كند شخص به پرواز در خواهدآمد.

بيشتر مردم وقتي به نيوتن فكر ميكنند،اون رو زير يك درخت سيب در حال افتادن سيب مي بينند.زماني كه نيوتن سيب راهنگام افتادن ديد به فكر حركت خاصي افتادـجاذبه. نيوتن فهميد كه جاذبه نيروي جذب كننده اي ست بين دو جسم. او همچنين دانست كه اجسام با جرم بيشتر نيروي جاذبه بيشتري را اعمال مي كنند،يا به بيان ديگري اجسام كوچكتر را به سمت خود مي كشند.اين همان دليلي است كه سيب به خاطر آن به سمت زمين مي افتدبه جاي رفتن به هوا،واينكه چرا مردم در آسمان شناور نيستند ايزاك در مورد جاذبه وسيب انديشيد. او فكر مي كرد كه ممكن است جاذبه به زمين واشياي بر روي آن محدود نشود چه مي شوداگر جاذبه در ماه واطراف آن وجود داشته باشد؟ ايزاك نيرويي كه لازم بود تا ماه به دور زمين بگردد را محاسبه كرد.وسپس با نيرويي كه موجب افتادن سيب شده بود،مقايسه كرد.بعد از پذيرفتن اين واقعيت كه ماه بسيار از زمين دور است،و جرم بسيار بيشتري دارد،او متوجه شدكه نيروها مساوي است.ماه توسط نيروي جاذبه زمين به دور مدار زمين نگه داشته شده است محاسبات نيوتن درك مردم از عالم را تغيير داد.كسي تا آن زمان نمي توانست بگويد كه چرا سيارات در مداراتشان مانده اند؟. چه چيزي آنها را نگه داشته است؟ پنحاه سال قبل از اينكه نيوتن متولد شود تصور مردم براين بود كه سياره ها توسط سپرهاي نامرئي نگه داشته شده است.ايزاك ثابت كردكه آنها توسط جاذبه خورشيد نگه داشته شده اند.همچنين او نشان داد كه نيروي جاذبه به فاصله و جرم دو جسم بستگي دارد او اولين كسي نبود كه فهميد مدار سيارات حلقوي نمي باشد،بلكه بيشتر بيضوي شكل هستند.
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
الکساندر بل در ادینبورگ اسکاتلند به دنیا آمد و بعدها نام میانی "گراهام"را به خاطر علاقه به یک دوست خانوادگی،برای خود برگزید.
بسیاری او را پدر ناشنوایی نامیده اند.این عنوان تا حدودی طنزآمیز به خاطر باور و تلاشش برای کمک به ناشنوایان بود. او امیدوار بود که روزی ناشنوایی از میان انسانها ریشه کن کند.
خانواده او با آموزش فن خطابه و سخنوری پیوند داشتند.پدر بزرگش در لندن،عمویش در دوبلین و پدرش الکساندر ملویل بل در ادینبورگ همه به درجه سخنوری کلیسا تشرف یافتند.
آنها کتابهای متنوعی درباره این موضوع منتشر کردند که تعدادی از آنها به شهرت رسیده اند،به ویژه رساله او درباره "سخنرانی دیداری"که سال 1868 در ادینبورگ منتشر شد. در این مبحث او روش خود در مورد آموزش ناشنوایان،به وسیله دیدن را توضیح داد.اینکه چگونه کلمات را شمرده بیان کنند و نیز چطور آنچه دیگران می گویند را از روی حرکت لبها بفهمند.
الکساندر گراهام بل در مدرسه سلطنتی ادینبورگ درس خواند و در 13 سالگی از آنجا فارغ لتحصیل شد.در 16 سالگی جایگاهی برای تدریس فن بیان و موسیقی در "آکادمی وستون هاوس"به دست آورد.سال بعد در دانشگاه ادینبورگ سپری کرد و از 1866 تا 1867
آموزگار کالج سامرست شایر در انگلستان بود. زمانی گه هنوز در اسکاتلند بود،توجه خود را به پژوهش در مورد صوت و صوت شناسی معطوف کرد تا بتواند ناشنوایی مادرش را بهبود ببخشد.

سال 1870 در سن 23 سالگی،الکساندر و خانواده اش به کانادا مهاجرت کردند و در برنت فورد ساکن شدند.پیش از آنکه اسکاتلند را ترک کند،توجه خود را به ساخت تلفن متمرکز کرده بود و در کانادا نیز تحقیقات خود را در این زمینه ساخت وسیله ارتباطی ادامه داد.
او پیانویی طراحی کرد که می توانست موزیکش را به وسیله الکتریسیته منتقل کند.او سعی کرد وسیله ای بسازد که نه تنها نتهای موسیقی،بلکه کلمه های سخنرانی را نیز ارسال کند.
با کمک مالی پدر خوانده آمریکاییش در مارس 1871 امتیاز و اجازه کارش را دریافت کرد. پس از به دست آوردن امتیاز انحصار تلفن ،بل تجربیاتش را در زمینه ارتباط مخابراتی ادامه داد که در ساخت فوتوفون(وسیله انتقال صدا به وسیله پرتوهای نور)به اوج خود رساند.این وسیله در واقع پیش درآمدی برای سیستم فیبر نوری بود.
او همچنین روشی برای آموزش سخنرانی به ناشنوایان اختراع کرد.تعداد اختراعات این پژوهشگر نابغه زیاد است.برخی به نام خود او و برخی به نام بل وهمکارانش ثبت شده اند.
بل تصورات بزرگی داشت که امروزه جزء اختراعات واقعی هستند.او نمونه ابتدایی کولر برای خانه خود طراحی کرده بود،هواپیمایی که امکان فرود بر آب داشت،سلول خورشیدی و تولید گاز متان از کودهای انسانی و حیوانی جزء نظرات او بود.همچنین بل معتقد بود میان افزایش استفاده از سوختهای فسیلی و آلودگی هوا ارتباط هست.
سال 1882 او به تابعیت آمریکا در آمد و یک سال بعد به عنوان یکی از بنیانگذاران موسسه "نشنال جئوگرافیک" به ریاست آن منصوب شد. الکساندر با یکی از شاگردان ناشنوای خود به نام "میبل هابارد"ازدواج کرد.اختراع تلفن در واقع در ادامه تلاشهایش برای ارتباط برقرار کردن با همسر و مادرناشنوایش صورت گرفت.
نام او در میان فهرست 100 نفر از بزرگترین مخترعان آمریکا و 10 مخترع بزرگ کانادا قرار دارد.
الکساندر گراهام بل دوم آگوست 1922 در نووا اسکاتیا،جزیره ای نزدیک بادک، از دنیا رفت.
روحش شاد
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
john lennon

ساعت 7 صبح، 9 اکتبر 1940 در ليورپول انگلستان به دنيا آمد. او در سن 5 سالگي به خاطر بد رفتاري از مدرسه اخراج شد. او اولين گروهش را در سن 15 سالگي و در سال 1956 به نام The Quarry Men تاسيس کرد. در حدود ساعت 11 شب روز دوشنبه 8 دسامبر 1980، زماني که جان در اطراف آپارتمانش قدم مي زد توسط مارک چاپمن مورد اصابت گلوله قرار گرفت و در 10 دسامبر 1980 همسر دوم او يوکو جسدش را سوزانيد و خاکستر کرد.



جان وینستون اونو لنون خواننده و آهنگساز و شاعر معروف انگلیسی در نهم اکتبر ۱۹۴۰ در لیورپول (در انگلیس) به دنیا آمد و در هشتم دسامبر ۱۹۸۰ در نیویورک درگذشت. او دوست داشت که مانند پدرش یک ملوان شود اما پس از گوش دادن به آهنگهای الویس پریسلی به موسیقی روی آورد. وی به جز موسیقی در زمینه‌های سیاست و نویسندگی و بازیگری هم فعالیت داشت. او به عنوان یکی از بهترینهای موسیقی قرن بیستم به یاد همه مردم می‌ماند. وی در نظرسنجی بی‌بی‌سی در سال ۲۰۰۲ در بین مردم انگلیسی مقام هشتم را یافت.
لنون در موسیقی سبک راک ان رول در دهه شصت تأثیر به سزایی داشت به طوری که بیشتر ترانه‌هایی که ساخته می‌شد توسط جان لنون بود و ترانه‌های وی از ترانه‌های مک‌کارتنی درون‌گرایانه‌تر بود. Strawberry Fields Forever و I Am the Walrus مثالهای خوبی از ترانه‌های منحصر به فرد او می‌باشند

 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
کمال الملک

محمد غفاري كاشاني" ملقب به "كمال‌الملك" از نقاشان پر آوازه ايراني است كه از خطه هنر پرور كاشان برخاست و در سپهر هنر ايران زمين درخشيد.


وي‌ازنقاشان بزرگ دوره قاجاريه وازنام آوران تاريخ هنرايران واز خاندان هنرمند غفاري است كه عموما نقاش بوده‌اند.

" ميرزا ابوالحسن مستوفي" (ابوالحسن اول )، " ميرزاابوالحسن ثاني" ( صنيع‌الملك) عموي پدر كمال الملك، "ميرزا ابوتراب " برادر " كمال‌الملك" و چند تن ديگر كه تمامي ايشان نام و آوازه‌اي در هنر نقاشي ايران دارند، همگي از همين خاندان هستند.

نويسنده كتاب تاريخ هنرمندان كاشان درباره كمال‌الملك مينويسد: محمد غفاري فرزند " ميرزا بزرگ علوي" و "مريم شيباني"در سال ‪ ۱۲۷۵‬ه.ق در كاشان متولد شد و پس‌ازتحصيل مقدماتي در نوجواني عازم تهران شد و به سرعت مقدمات هنري راپيمود وهرروزشهرتش افزون تر شد، بطوريكه‌به‌زودي ملقب به "نقاشباشي" گشت و افتخار " معلم نقاشي شاه" را بدست آورد.

" علي اصغر شاطري" در اين كتاب شرح حال " كمال‌الملك" را از زبان قلم خود او كه براي دكتر غني نوشته آورده و مي‌نويسد: پدر من پيشخدمت " محمد شاه" و " ناصرالدين شاه" بود كه كمي نقاشي مي‌كرد، ولي از دوره وليعهدي ناصرالدين شاه پيشخدمت بود. دو سال هم پيشخدمت محمد شاه بود.

در ادامه شرح حال كمال‌الملك آمده: مرا در سه سالگي به تهران فرستادند، منزل " آقا ميرزاعلي محمد خان" " مجيرالدوله" كه دايي‌ام بود و او من را فرستاد به مدرسه "دارالفنون" و داخل كلاس نقاشي شدم، بعد از دوسال، سالي بيست تومان مواجب برقرار شد و يك نشان نقره‌اي علمي.

در ادامه مي‌نويسد: هشت سال تقريبا در دارالفنون بودم و شاه در عمارت "شمس العماره" اطاقي براي من معين كردند، بعد در عمارت " بادگير" منزلي دادند و در آنجا مشغول نقاشي شدم.

كمال الملك درخاطرات خود سال تولد خود را"سفرسلطانيه‌ي ناصرالدين شاه" مي داند.

وي نوشته است : چون ناصرالدين شاه كشته شد به فكر مسافرت اروپا افتادم ، زيرا با"مظفرالدين شاه" افق من نگرفت، شروع به تعليم زبان فرانسه كردم و پس ازفوت ناصرالدين شاه يك سال و نيم در "فلورانس" ماندم و كمي هم زبان ايتاليايي ياد گرفتم.

نويسنده كتاب تاريخ هنرمندان كاشان در ادامه شرح حال كمال الملك از قلم خود او به سفر او به "رم"، "ميلان"، "سوئيس" و "پاريس " اشاره كرده و مي نويسد: كمال الملك مدتي نيز در پاريس در موزه " لوورپاريس" مشغول كپي برداري و شناخت آثار هنري و ساخت چند تابلو مي‌شود.

كمال‌الملك در سفر مظفرالدين شاه به اروپا مورد توجه او قرار مي‌گيرد و از او مي‌خواهد به ايران بازگردد، پس از مدتي شاه‌از او تصاويري مي‌خواهد كه خلاف شرع و عفت و عرف است، ولي هنرمند بزرگ هنر خويش را مقدس دانسته و آن را آلوده نمي‌كند.

در سفر دوم مظفرالدين شاه به اروپا كمال الملك فرصت را غنيمت شمرده و به عتبات عاليات مي‌رود و دو سال در آنجا مي‌ماند.

كمال الملك درسال ‪ ۱۳۲۹‬ه.ق به آرزوي ديرينه‌ي خود رسيد و " مدرسه مستظرفه " تاسيس و رياست آن به كمال الملك واگذار شد و او در آن مدرسه شاگردان زيادي تربيت كرد كه هر كدام چون ستاره‌اي در تاريخ هنر ايران درخشيدند.

كمال الملك در آموزش هنر مينياتور و نقش قالي‌نيزتلاش وافركرد و شاگردان زيادي پرورش داد.

"پروفسور مهدي سجادي" هنرمند بزرگ معاصر مقيم اروپا درباره كمال الملك مي گويد: او علاوه بر هنر نقاشي و قالي بافي و خوشنويسي در هنر زيباسازي در طبيعت ذوق فراواني داشت.

" محمد كريم زاده تبريزي" نيز از كمال الملك به عنوان فردي تيزدست در مجسمه‌سازي نام مي‌برد.

محمد غفاري معروف به كمال الملك پس از عمري تلاش در عرصه هنر در ‪۲۷‬ مرداد سال ‪ ۱۳۱۹‬ه.ش در نيشابور ديده از جهان فرو بست و در كنار آرامگاه "شيخ فريدالدين عطار نيشابوري" به خاك سپرده شد.

" حوضخانه‌ي صاحب قرانيه"، " آبشار دوقلو"، " شكارگاه" ، " دورنماي عمارت گلستان"،" دونماي دهكده‌ي امامه"،دورنماي دره‌زانوس"وتصاوير بسياري از بزرگان و شخصيتها از جمله ‪ ۱۰۲‬اثر نقاشي و هنري اين هنرمند بزرگ كشورمان است.
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
الکساندر دوما
الکساندر دوما

الکساندر دوما داوري دولا پاتري، معروف به الکساندر دوما Dumas - Alexander يکي از مشهورترين رمان نويس هاي فرانسه است که در سال 1803 در شهر کوچک ويلر کوترت در چهل و پنج ميلي پاريس پا به عرصه وجود نهاد. پدر او ژنرال دما فرزند يک مارکيز فرانسوي و يک مادر کنيز و سياهپوست بود. ژنرال دوما در جزيره ي سن دومينگو به دنيا آمد و در قشون ناپلئون داراي مقام شامخي بود.
الکساندر دوما پس از اتمام تحصيلاتش چون داراي خطي زيبا بود ابتدا در يک دفترخانه به کار منشيگري پرداخت و سپس به عنوان منشي وارد خدمت يکي از بزرگان آن دوره گشت. جزئيات انقلاب کبير فرانسه را از دهان پدر خود شنيد و بعدها در رمان هاي خود توانست صحنه هاي مهيج و مخوف آن را با قلم سحار خويش مجسم کند. اسناد و مدارک و يادداشت هاي خصوصي نيز که در طي سنوات مختلف به دستش افتاد، او را در نوشتن رمان هاي متعددي که زمينه همه آنها تاريخ فرانسه است بسيار کمک کرد.
دوما به دليل ذوق وافري که به مطالعه دارد به زودي با نويسندگان بزرگ و آثار بزرگان و کتب تاريخي ونمايش نامه هاي رمانتيک آشنا مي شود و آنها را با شوق و علاقه شگرفي مطالعه مي کند و مشغول نوشتن نمايشنامه مي شود. پس از اينکه مدتي صاحبان تئاتر او را سروده اند، بالاخره در سال 1829 هنري سوم او در تئاتر فرانسه به معرض نمايش گذاشته شد. و اين نمايشنامه نام او را بر سر زبان ها انداخت و موجب دوستي وي با ويکتور هوگو و ساير شعرا و نويسندگان گرديد.
دوما پس از هنري سوم ، نمايشنامه آنتوني را که يک درام عشقي بود به رشته تحرير درآورد.
موفقيت نمايشنامه اخير حتي موفقيت پيس اول را تحت الشعاع قرار داد و بالاخره پس از يک رشته فعاليت هاي سياسي، در سال 1844 بزرگترين و مشهورترين اثر خود را به نام سه تفنگدار منتشر ساخت و در همين سال يکي ديگر از کتاب هاي معروف خود را که کنت مونت کريستو ناميده مي شد چاپ و منتشر کرد. دوما در مدت چهل سال داستان ها و نمايشنامه ها و مقالات و اشعار متعددي منتشر ساخت که تعدادشان از دويست نيز تجاوز مي کرد ولي هيچ يک از آنها از حيث ارزش ادبي و ساير محسنات با سه تفنگدار قابل مقايسه نيست. شهرت او تقاضاي ناشران را زيادتر کرد و تا جايي که دوما نويسندگان ديگر را به کار دعوت کرد تا از روي يادداشت هاي او داستان بپردازند و او خود در آنها دستي مي برد و صحيح مي کرد و به ناشران تحويل مي داد که يکي از اين شرکاي ادبي او نويسنده ي معروف اوگوست ماکت نام دارد. استيونسن نويسنده ي نامدار انگليسي مي گويد:
پس از شکسپير عزيزترين دوست من وارتانيان قهرمان داستان سه تفنگدار است...
دوما نيز مانند تمام مردان بزرگ جهان از تهمت حسودان ايمن نماند و درباره ي او مي گفتند که ديگران داستان ها را مي نگارند و او فقط اسمش را پشت جلد آنها مي نويسد. اگر اين تهمت پايه و اساس محکمي داشته باشد بايد گفت که دوما به چه شهرت و محبوبيتي رسيده بود است که خوانندگان حاضر بوده اند هر اثر وي را تنها به صرف اينکه نام دوما بر پشت جلد آن منقوش بوده بخوانند، البته اين حرف را در مورد جک لندن نويسنده ي بزرگ آمريکايي هم مي زنند ولي آيا مي توان قبول کرد؟
دوما در اوج شهرت کاخ افسانه آميزي بنا کرد و آن را مونت کريستو ناميد و خوان نعمتش را که براي دوست و بيگانه پيوسته باز بود، در آن گسترد ولي سرانجام بر اثر اسراف و تبذير و گشاده بازي هاي زياد تهي دست گرديده و طلبکارانش کاخ وي را به فروش رسانيدند.
دوما در سال 1851 به بروسل رفت و در آنجا به نگارش خاطرات خويش مشغول شد، پس از آن به پاريس بازگشت و به کار روزنامه نويسي پرداخت. در سال 1858 به روسيه مسافرت کرد و اندکي پس از مراجعت، به سيسيل رفت و به دار و دسته ي يوسف گاريبالدي آزاديخواه بنام و ناجي ايتاليا پيوست و مدت چهار سال در راه هدف مقدس او با سرسختي و علاقه مبارزه کرد.
دوما در سالهاي آخر عمر دچار مضيقه ي مالي و تنهايي و اشکالات خانوادگي و بيماري گرديد و سرانجام در پنجم دسامبر 1870 در سن شصت و هشت سالگي در خانه ي پسرش که بعدها يکي از نويسندگان بزرگ شد در ديپ درگذشت.
آثار دراماتيک او که در زمان خود نيز شهرت بسيار داشت عبارتند از:
سه تفنگدار، گردن بند خانم موتسورو، ملکه مارگو، ژوزف بالسامو، پاسداران چهل و پنج گانه، آموري، لاله سياه، تأثرات سفر، گودال جهنم، خدا وسيله ساز است، تبعيدشدگان، ابوالهول سرخ، آسکانيو، برج کج و کنت مونت کريستو,غرش توفان ؛ قبل از طوفان
 
بالا