• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

زندگینامه و عقاید برنارد شاو

baroon

متخصص بخش ادبیات






n00023399-b.jpg




جورج برنارد شاو که زمانى گفته بود «عده بسیار کمى از مردم در طول سال بیش از دو یا سه بار فکر مى کنند. من به شهرتى بین المللى دست یافتم چون یک یا دو بار در هفته فکر مى کنم»
او یکى از بزرگترین و بحث انگیزترین نمایشنامه نویسان بریتانیاست. در سال ۱۸۵۶ در دابلین ایرلند به دنیا آمد. مشهورترین نمایشنامه او پیگ مالون (۱۹۱۳) است که به زندگى دخترى اهل کاکنى (بخش صنعتى لندن) مى پردازد که با کمک یک معلم خصوصى به بانویى متشخص تبدیل مى شود. این نمایشنامه دقیقاً یک قرن پس از تولد شاو به صورت نمایشى موزیکال به نام «بانوى بى شیله و پیله من» به روى صحنه رفت.
پدر جورج برنارد شاو، جورج کار شاو تاجر عمده فروش غلات و مادرش لوسینا الیزابت (گورلى) شاو که شانزده سال از پدرش (همسرش) کوچکتر بود، دختر یک زمین دار بازنشسته بود.
جورج در دوران بچگى زندگى سختى را از سر گذراند. پدرش معتاد به الکل بود و همین مسئله باعث شد که پسرش مخالف سرسخت مشروبات الکلى باشد. وقتى پدر شاو در سال ۱۸۸۵ مرد، نه مادر و نه هیچ یک از فرزندانش در مراسم خاکسپارى او شرکت نکردند.
شاو به همراه دو خواهرش در یکى از محله هاى پایین شهر دابلین بزرگ شد. مادر شاو خانه را به قصد کار ترک کرد و به آوازه خوانى و آموزش موسیقى پرداخت. در سال ،۱۸۶۶ خانواده شاو به محله اى بهتر رفتند. شاو ابتدا به مدرسه وسلیان رفت و سپس تحصیلاتش را در مدرسه اى خصوصى در نزدیکى دالکى و پس از آن در سنترال مدل اسکول دابلین ادامه داد. او تحصیلات رسمى اش را در مدرسه علوم انگلیسى و تجارى دابلین به پایان رساند.در پانزده سالگى، کارش را به عنوان یک کارمند جزء آغاز کرد. پنج سال بعد، در سال ۱۸۷۶ او به مادر و خواهرش ملحق شد و تقریباً تا سى سال بعد به ایرلند باز نگشت.
طى دو سال بعد، شاو در موزه بریتانیا به تحقیق و مطالعه پرداخت. او حرفه ادبى اش را با نوشتن نقد موسیقى و نمایش آغاز کرد. اولین رمان او، کتاب نیمه خودزندگینامه کم تجربگى، بدون جنجال و هیاهو و توجه منتقدین منتشر شد که داستان زندگى مرد گیاهخوارى است که از مصرف الکل و سیگار دورى مى کند.
شاو به انجمن فابین پیوست که گروهى سوسیالیست متعلق به طبقه متوسط بود. اچ دى ولز و دیگر متفکران بزرگ آن زمان عضو این انجمن بودند. او از سال ۱۸۸۵ تا ۱۹۱۱ عضو کمیته اجرایى این انجمن بود. شاو- مردى با آرمان هاى متنوع _ از مفاهیم متنوعى نظیر برچیدن مالکیت خصوصى، تغییرات اساسى در سیستم راى گیرى، املاى ساده و اصلاح الفباى زبان انگلیسى حمایت مى کرد و به خاطر فعالیت هاى اینچنینى اش در انگلیس از محبوبیت زیادى برخوردار بود. در مقالاتش درباره برابرى درآمدها بحث مى کرد و خواهان تقسیم منصفانه زمین و سرمایه مى شد. او اعتقاد داشت که مالکیت، دزدى است و همچون کارل مارکس احساس مى کرد که سرمایه دارى عمیقاً دچار نقص شده و مانند گذشته نیست اما برخلاف مارکس او اصلاحات تدریجى را بر انقلاب ترجیح مى داد.
در یکى از مقالاتى که در سال ۱۸۹۷ نوشت او پیش بینى کرد که سوسیالیسم به ملال قوانین عمومى و مدیریت عمومى پارلمان ها، کلیساها، شهردارى ها، انجمن هاى محلات و هیات مدیره هاى مدارس و... دچار خواهد شد. در سال ،۱۸۹۲ برنارد شاو اولین نمایشنامه اش را با عنوان خانه بیوه مردها نوشت. این نمایش درباره شرارت هاى صاحبخانه هاى بى مروت بود. کسانى که مخالف سیاست هاى او بودند وحشیانه به او حمله کردند.
اینجا بود که او فهمید نمایشنامه نویس خوبى است که توانسته عده زیادى از مردم را با گزارش هاى اجتماعى خود برآشفته کند. شاو با متمرکز شدن بر مسایل اجتماعى در آثار خود، آن هم در زمانى که بیشتر نمایشنامه نویسان مزخرفات احساساتى مى نوشتند، انقلابى در تئاتر انگلستان به وجود آورد.
در سال ،۱۸۹۸ شاو با ولسى شارلوت پین تاونشند ازدواج کرد.
او در سال ۱۹۰۶ در روستاى هرتفورد شایر اقامت گزید. شاو و همسرش چهل و پنج سال زندگى شاد را در کنار هم گذراندند که با توافق طرفین بدون ارتباط جنسى بود. با حمایت پول و مدیریت همسر شاو بود که او توانست در عین اینکه بارها عاشق بازیگران زن شود، همچنان موفق باشد.پس از پایان زندگى مشترک با ولسى، شاو رابطه عاشقانه اش را با خانم اتریک کمبل آغاز کرد. این بیوه تنها بازیگرى بود که حاضر شده بود در ملاء عام کلمه خونخوار را به زبان بیاورد. کلمه اى که دیگر بازیگران از اداى آن سر باز مى زدند. الیزا دولیتل، بازیگر اصلى نمایش پیگ مالون مى بایست این کلمه را بر زبان مى آورد. شاو در نوشته هایش همیشه به مشکلات اخلاقى زمان خود مى پرداخت و سعى مى کرد با استفاده از طنز و کنایه مقصودش را بیان کند. بسیارى از بهترین آثار او شامل بشر و فوق بشر (۱۹۰۲)، جزیره دیگر جان بول (۱۹۰۴) و میجر باربارا (۱۹۰۵) که داستان زنى آزاد در ارتش آزادی بخش در سال هاى کشمکش براى تساوى حقوق زنان و مردان است، از نظر فلسفى بحث مسئولیت فردى و آزادى روانى و رویارویى این مفاهیم را با خواسته هاى اجتماعى نشان مى دهد.
نمایش هاى شاو با مسایلى همچون مالکیت و حقوق زنان سروکار دارد و در آنها تاکید مى شود که سوسیالیسم مى تواند مشکلات خلق شده توسط سرمایه دارى را حل کند. در جریان جنگ جهانى اول بسیارى از اروپاییان این نگاه را دگراندیشانه مى پنداشتند. با ژاندارک مقدس (۱۹۲۳) که شاهکار او محسوب مى شود، شاو به ظرافت هاى هنرمندانه هم سن و سال هایش وفادار ماند.
ناگهان او را شکسپیر دوم نامیدند و ادعا کردند که او انقلابى در تئاتر ایستاى بریتانیا به وجود آورده است. نمایش براساس زندگى ژاندارک نوشته شده و شاو او را نه قهرمان یا شهید بلکه زن جوان کله شقى تصویر کرده بود که از ارتباط جنسى دورى مى کرد و روحى عجیب و غریب داشت. عجیب اینکه شاو قضاوت هایش را با نوعى احساس همدردى همراه مى کرد. نمایش چهار سال پس از آنکه ژاندارک، مقدس نامیده شده بود، نوشته شد و اولین بار در سال ۱۹۲۳ در نیویورک و یک سال بعد در لندن به روى صحنه رفت و براى شاو جایزه نوبل سال ۱۹۲۵ را به ارمغان آورد.
در کل شاو در تمام عمرش، شصت و پنج نمایشنامه نوشت و تا نود سالگى هم بدون فراز و نشیب به کارش ادامه داد.
در کنار نمایشنامه هاى بسیار قوى، شاو مهارت خاصى هم در نامه نگارى داشت. به طورى که در عمرش حدود دویست و پنجاه هزار نامه نوشت.
او نگاه نکته سنجى به همه چیز داشت و هرگز از اظهار نظر امتناع نمى کرد. سرانجام هم او را بیشتر نه به عنوان یک نویسنده بلکه به عنوان یک شخصیت و نقطه نظرهاى اجتماعى اش مشهور شد. شاو همه را با طنز خشم آلود و روح قابل احترامش تحت تاثیر قرار مى داد.
روزنامه نگارى جوان که به مناسبت جشن تولد نود سالگى شاو با او گفت وگو کرده بود آرزو کرده بود که بتواند در جشن صد سالگى اش با او مصاحبه کند. اما شاو پاسخ داده بود: نمى فهمم چرا این اتفاق نباید رخ بدهد. من به اندازه کافى سالم هستم. شاو حتى تا آخرین ماه هاى زندگى اش، از نوشتن و فعالیت هاى سیاسى اش دست نکشید. وقتى دکترش گفت اگر بیشتر به برنامه هاى درمانى اش توجه کند ممکن است تا صد سالگى هم زنده بماند، شاو با رفتن به خانه پاسخ او را داد. جورج برنارد شاو در دوم نوامبر سال ۱۹۵۰ در سن نود و چهار سالگى در هرتفورد شایر درگذشت.
 

baroon

متخصص بخش ادبیات


برای آشنایی جملاتی از این نویسنده ذکر می کنیم:

جورج برنارد شاو گفته است شهادت تنها راهى است که یک مرد مى تواند بى دغدغه مشهور شود.

دموکراسى ابزارى است که اطمینان مى دهد حکومتى بر ما تحمیل مى شود که سزاوار بهتر از آن نیستیم.

هگل راست مى گفت که ما از تاریخ درس مى گیریم، چرا که هیچ وقت کسى از تاریخ چیزى یاد نمى گیرد.

جهنم پر از آماتورهاى عالم موسیقى است.

انگلیس و آمریکا دو کشورى هستند که با یک زبان مشترک از هم جدا شده اند.

اگر تاریخ خودش را تکرار کند و وقایع غیرمنتظره اتفاق بیفتند چقدر سخت است که از تجربیاتمان درس بگیریم.

مى توانم آلفرد نوبل را به خاطر اختراع دینامیت ببخشم اما تنها شیطانى در لباس انسان مى توانست جایزه نوبل را اختراع کند.

همه چیز براى همه اتفاق مى افتد، دیرتر یا زودتر. اگر زمان کافى در اختیار داشته باشید.

آمریکایى ها مرا مى پرستند و آنقدر مرا ستایش خواهند کرد تا چیز خوبى درباره شان بگویم.

تخیل آغاز خلق است. آنچه را که دوست دارید به خیال مى آورید. آرزوى چیزى که در خیالتان وجود دارد را مى کنید و سرانجام چیزى که آرزویش را دارید خلق مى کنید.

فقر ریشه همه شرارت هاست.

زندگى از خنده دار بودن دست بر نمى دارد وقتى مردم مى میرند. همان طور که چیزى از جدیتش کم نمى شود وقتى مردم مى خندند.

وقتى چیزى خنده دار است با دقت در آن حقیقتى پنهان را جست وجو کنید.

زندگى اى که به اشتباه گذشته باشد افتخارآمیز نیست. اما سودمندتر از زندگى اى است که به هیچ تلف شده باشد.

هر مردى که در بیست سالگى کمونیست نباشد احمق است و هر مردى که در سى سالگى کمونیست باقى بماند احمق تر است.

دو تراژدى در زندگى وجود دارد: اول اینکه به آرزویتان نرسید، دیگرى اینکه به آرزویتان برسید.

آدم منطقى خودش را با شرایط وفق مى دهد... اما آدم غیرمنطقى شرایط پیرامونش را با خودش هماهنگ مى کند.

کل پیشرفت بشر بسته به آدم هاى غیرمنطقى است
.



 

baroon

متخصص بخش ادبیات


چطور نمایشنامه اى مخاطب پسند بنویسیم؟

برناردشاو: فرمول نوشتن نمایشى خوش ساخت آنقدر آسان است که آن را در اختیار هر خواننده اى که وسوسه شده بختش را در این راه بیازماید قرار مى دهم.
اول از همه شما ایده اى در شرایط دراماتیک دارید. اگر به نظرتان ایده اى تازه و چشمگیر بیاید با وجود آنکه تا حد ممکن قدیمى باشد بهتر است. براى مثال شخص بى گناهى که از سوى جامعه پیرامونش گناهکار شناخته مى شود بستگى به شرایط دارد. اگر آن شخص، زن باشد، او باید محکوم به زنا باشد، اگر افسرى جوان باشد باید متهم به فروش اطلاعات به دشمن شده باشد. اگرچه یک جاسوسه دلفریب او را به دام افکنده و اسنادش را دزدیده است. اگر همسر بى گناه از خانه اش طرد شده باشد از غم دورى از فرزندانش رنج مى برد و وقتى یکى از آنها در حال مرگ است (به علت ابتلا به یکى از بیمارى هاى کشنده که نمایشنامه نویس انتخاب مى کند) تغییر چهره مى دهد و به عنوان پرستار بر بالین فرزندش حضور مى یابد. دکتر که شخصیتى جدى _کمیک دارد (ترجیحاً تحسین کننده زن ها باشد) همزمان سلامت بچه را اعلام مى کند و به همه مى گوید که پى برده زن بى گناه است.
اگر نمایشنامه نویس فوت و فن خاصى در کارش به کار بسته باشد موفقیت نمایش تضمین شده است. کمدى دشوارتر است چرا که به طنز و سرزندگى نیاز دارد اما جریان کلى در همه آثار نمایشى یکسان است.
نمایش، سوءتفاهم مى آفریند. اوج نمایش را باید در پرده آخر قرار داد، جایى که در واقع خلق نمایش آغاز مى شود.
در پرده اول از ارائه توضیحات ضرورى درباره شخصیت ها به تماشاگران اجتناب کنید. پس از بسط توضیحات بوسیله خدمتکاران، مشاورین حقوقى و دیگر شخصیت هاى دون پایه زندگى باید به بقیه رسید. (شخصیت هاى اصلى باید دوک، سرهنگ یا میلیونر باشند) در آخرین پرده باید به رفع سوءتفاهم پرداخت.
حالا لطفاً دچار این سوء تفاهم نشوید که این جریان بیش از اندازه مکانیکى است و فرصتى براى به کارگیرى استعداد نمى گذارد. برعکس، فرایند نوشتن نمایش آنقدر مکانیکى هست که بدون استعداد قابل توجه نمى توان با آن به شهرت رسید. اگر چه بعضى ها توانسته اند با آن به زندگى شان سر و سامانى بدهند. این مسئله اغلب باعث مى شود که قشر تحصیل کرده گمان کنند که تمام نمایشنامه ها را نویسندگان با استعداد مى نویسند.
در واقع اکثر کسانى که در فرانسه و انگلیس از راه نوشتن نمایش، زندگى خود را مى چرخانند مشهور نیستند و بى سواد هستند. نامشان ارزشى ندارد که در پوسترهاى تئاتر نوشته شود. چون اکثر تماشاگران اصلاً توجهى ندارند که نویسنده نمایش کیست. تماشاگران اغلب فکر مى کنند که بازیگران کل نمایش را بداهه گویى مى کنند که در واقع گه گاهى بداهه گویى هم هست.
براى رهایى از این گمنامى باید نویسنده خوبى باشید و ضرورتاً یک کار مهم انجام دهید. واقعیت دارد اما اگر این کار را صادقانه و با بذله گویى در لحظات شاعرانه انجام دهید، شمه هایى از شخصیت هاى واقعى را در اختیار اهالى تئاتر مى گذارید.



 

baroon

متخصص بخش ادبیات



چرا منتقدین همیشه اشتباه مى کنند؟


برناردشاو: استعداد باعث مى شود که منتقدین به اشتباه بیفتند. آنها آنقدر به فرمول عادت کرده اند که نمى توانند نمایشى را که به طور طبیعى خلق شده باشد بفهمند و نظر مساعدى درباره اش داشته باشند. آنها نمى توانند ونوس میلو را بپسندند چون کفش پاشنه بلند نپوشیده است. آنها مثل دهاتى هایى هستند که عادت کرده اند غذایشان بوى تند سیر بدهد و اگر غذایى جلویشان بگذارند که سیر نداشته باشد مى گویند که مزه اى ندارد و اصلاً غذا نیست! به این دلیل است که منتقدین تمام دنیا نمى توانند نمایشنامه نویسان بزرگى همچون ایبسن را بپذیرند.
همان قدر که یک آدم سالم به عصا نیاز دارد یک نویسنده به فرمول نمایشنامه نویسى احتیاج دارد. در ساده ترین حالت وقتى نویسنده صرفاً به دنبال سرگرم کردن است نیازى به خلق طرح ندارد بلکه قصه مى گوید. او هیچ مشکلى در قراردادن آدم ها روى صحنه در حالى که با هم حرف مى زنند و هیجان انگیز و سرگرم کننده بازى مى کنند، نمى بیند. او شخصیت هایى و ایده هایى دارد که به خودى خود جالب هستند و هیچ لزومى نمى بیند که آنها را در قالب طرحى همچون معماهاى چینى بپیچاند.
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
مترجم زندگى برناردشاو: اما نمایشنامه نویس جداى از سرگرم کردن خود یا تماشاگران هدف دیگرى هم دارد. او باید زندگى را ترجمه کند. زندگى آن طور که در تجربیات روزانه ما اتفاق مى افتد مجموعه اى از اتفاقات بى نظم غیرقابل فهم است. از کنار اتللو در بازار حلب سوریه و ایاگو روى موج شکن قبرس و دزدمونا در ناو کلیساى مارک استریت ونیز مى گذرید بدون اینکه کمترین توجهى به سر نخ روابط آنها با همدیگر داشته باشید.
مردى که مى بینید به داروخانه آمده تا وسیله ارتکاب یک جنایت یا خودکشى را بخرد از نظر شما تنها براى خرید مسواک یا قرص کبد به آنجا آمده است. سیاستمدارى که هدفش کسب رأى شما به نفع حزبش در انتخابات آینده است شاید دارد شما را به جنگ یا انقلاب یا یک بیمارى همه گیر و یا اتفاق دیگرى مى کشاند که پنج سال از عمرتان را کم مى کند. پدرى که جنایت هولناکى مرتکب مى شود در ابتدا خانواده اش و بعد هم خودش را مى کشد یا رانندگى دخترى جوان در خیابان ها، شاید نتیجه اخراج یکى از کارمندانتان در یک ماه گذشته باشد.
تلاش براى فهمیدن زندگى از خلال آنچه صرفاً در خیابان ها اتفاق مى افتد همان قدر بیهوده و ناامیدکننده است که سعى کنید به استناد عکس هایى که از راهپیمایى هاى عمومى گرفته شده به پرسش ها و خواسته هاى عمومى برسید. اگر مجموعه عکس هایى از اعدام هاى دوران حکومت وحشت داریم، این عکس ها شاید هزار بار به نمایش گذاشته شود بدون اینکه براى تماشاگر معنا و مفهوم انقلاب را ذره اى روشن کند. روبسپیر همچون یک آقا و مرى آنتونیت همچون یک «خانم» مردند.
زندگى آن طور که اتفاق مى افتد بى معنى است. یک پلیس شاید زندگى را ببیند و سى سال در خیابان ها و دادگاه هاى پاریس کار کند و از آن چیزى بیشتر از آنچه یک بچه یا راهبه از یکى از نمایش هاى خوب مى فهمد، دستگیرش نشود. چرا که هنر نمایشنامه نویس این است که اتفاقات مهم را از مجموعه بى نظم اتفاقات روزانه انتخاب مى کند و جورى آنها را کنار یکدیگر مى چیند که رابطه آنها با یکدیگر اهمیت داشته باشند.
این بهترین نقشى است که انسان مى تواند برعهده بگیرد. بزرگترین کارى که مى تواند دستش بگیرد و به همین دلیل است که نمایشنامه نویسان بزرگ جهان از آریستوفان و اوریپید تا شکسپیر و مولیر و ایبسن شأنى شاهانه یافته اند که بسیار بالاتر از بازیگران سیار و نویسندگان نمایشنامه هاى معمولى است.



 

baroon

متخصص بخش ادبیات



چطور نمایشنامه نویسان بزرگ مردم را عذاب مى دهند؟

برناردشاو:حالا که منتقدترین در اشتباهند که گمان مى کنند فرمول نوشتن نمایش خوش ساخت نه تنها فاکتورى لازم در نمایشنامه نویسى است بلکه براى خود نمایش ضرورت دارد، اگر این تفکر اشتباه آنها تو نمایشنامه نویسان بزرگ حتى زمانى که براى سرگرم کردن خودشان مى نویسند و به قصه گویى پناه مى برند مردود شمرده مى شود، چه اتفاقى باید براى این فرمول هاى نگون بختى رخ دهد که به طور وقیحانه به نمایشنامه نویسى که نقش خودش را به عنوان مترجم زندگى پذیرفته است پیشنهاد مى شود؟
نمایشنامه نویس نه تنها نباید از این فرمول استفاده کند بلکه باید به آن حمله و نابودش کند. یکى از اولین درس هایى که او باید به عموم مردم یاد بدهد این است که سنت هاى رمانتیک که فرمول ها در درونشان رشد مى یابند همه اشتباه هستند و در این روزها که هر کسى داستان هاى عشقى را مى خواند و به تئاتر مى رود بسیار آسیب رسان است.
درست همان طور که مورخ تا زمانى که خوانندگانش را درمان نکند و این توهم رمانتیک را از ذهنشان دور نکند که بزرگى یک ملکه به خاطر زیبایى اش است نمى تواند چیزى به آنها یاد بدهد، نمایشنامه نویس هم باید در درجه اول به تماشاگرانش بیاموزد که به صحنه، به عنوان یک سوراخ کلید چشم بدوزند و با شور چهار گوشه صحنه را بو بکشند. مردم علاقه اى به درمان ندارند. تماشاگر همچون دائم الخمرى که از تلاش براى ترک عادت رنج مى برد از تربیت عذاب مى کشد.
منتقدینى که به فراخور حرفه شان در تمجید از نمایش هایى سرشار از ضعف زیاده روى کرده اند، زمانى که تمام بعدازظهر، توهین و بدوبیراه بار نمایشنامه نویسى مى کنند که عذابشان مى دهد، رنج مى برند.
 

baroon

متخصص بخش ادبیات



جوایز و تقدیر نامه ها :

شاو پنج داستان در طی سال های 1879 و 1783 نوشت که مورد توجه قرار نگرفت، سپس عضو انجمن فانیان شد و مدتی هم در مجله «پال مال» انتقاد می نوشت و چندی بعد هم، در ساتردی ری ویو مقالات انتقادی درباره نمایش نوشت و از همین زمان به طرف آینده روشنی قدم گذاشت.
در سال های 1891 و 1898 چهار نمایشنامه نوشت که تا سال 1904 بر روی صحنه نیامد.
اولین نمایشنامه ای که در آمریکا شهرت یافت «سلاح ها و انسان» نام داشت و به وسیله نمایشنامه «جزیره دیگر جان پول» در انگلستان مشهور شد.
در سال 1925 موفق به دریافت جایزه نوبل ادبی شد.


نمایشنامه های او :

پاره دوز و شیر، دختر سیاه در جست وجوی خدا، سلاح ها و انسان، کار و پیشه خانم وارن، میچر باربارا، هارک برک هوز، سنت جان، باک تو نتوزلا، جزیره دیگر جان پول، سرباز شکلاتی، مرید شیطان، دکتر ویما، سزار و کلئوپاترا، مرد و اسلحه، قصه های پندآموز، نابالغی، عقیده غیرمنطقی، عشق در میان هنرمندان، حرفه کاشل بایرون، سوسیالیست غیراجتماعی، خانه های مردان بیوه، کاندیدا، کسب و کار خانم وزن پرستیا، آندروکلس و شیر، بانوی زیبای من، انسان و برتر از انسان، مشکل دکتر، نخستین نمایشنامه فنی، در زن گرفتن، خانه دلشکستگی، ژاندارک و رجاوند، بشر و جنون بشر، جواهر اندیشه های ایبسن، پیرو شیطان است، بشر و فوق بشر، پیگمالیون، بازگشت، به ماتوساله، بار سیب، مرد و ابرمرد، پزشک بر دو راهی، بشر عادی بشر عالی، برگهوز، سنت جان هارت، دکتر دیلما، سرگرد باربارا، ژاندارک، گروه غیرمنطقی، پیشه کشیل بایرون، سوسیالیست های اجتماعی، تحول کاپیتان براسبوند، ابراز وجود بلانکو پوسنه، مرد سرنوشت، سر آندرو آندر شافت، گاری سیب، زن میلیونر، اسلحه و مرد، خانه اجاره ای، تو هرگز قادر نیستی بگویی، زن پرست، دکتر بر سر دو راهی، دلیری و گستاخی و محض اند، کاترین بزرگ، بار سیب، درام کوچک، امپراطوریس بلشویک، روزهای طلایی شارل شاه، عمر نوح، فابیانیسم و امپراطوری، مطبوع و نامطبوع، شما هرگز نمی توانید بگویید، تغییر کیش کاپتن براس باوند، خانه دلکش و بازگشت به متوشالح
 
بالا