Maryam
متخصص بخش ادبیات
با «يوهووا» نويسنده چيني آشنا شويم
دندانپزشكي كه كرم كتاب شد
دندانپزشكي كه كرم كتاب شد
چينيها كه به نظر ميرسد در هر فني سررشته دارند، توانستهاند درحوزه ادبيات نيزمانند ديگر خنزر پنزرهاي خود سر مردم دنيا و گويا قبل
ازهمه آلمانيها را آنچنان شيره بمالند كه به خيالشان حلواي تنتناني دهن سوزي به بازار آمده است.
شاهد مثال اين سخن كتاب «دو برادر» اثر يوهووا نويسنده چيني است كه به عقيده خبرنگار روزنامه دي سايت آلمان به شايستگي پلههاي موفقيت جهاني را دو تا يكي بالا ميرود. به همين بهانه ترجمه گزارش ديدار اين خبرنگار با يوهووا را با هم ميخوانيم. گزارشي با نثري صميمي و خاص كه سعي شده است ترجمهاي با همان سبك و زبان به دست مخاطب ايراني داده شود.
كتاب «دو برادر» اثر نويسنده موفق چيني يوهووا، رماني است به غايت مهم كه تا صعود به نوك قله موفقيت جهاني فاصله چنداني در پيش ندارد. تنها در خود مملكت چين اين كتاب بيش از 5/1 ميليون نسخه به فروش رفته و درفرانسه، انگليس و آمريكا به مجرد انتشار در فهرست پر فروشترينها قرار گرفته است البته نه اينكه فكر كنيد كتاب دو برادر يك اثر بر آمده از هوش و فراست يا يك اثر گرانسنگ ادبي باشد؛ نه، دست بر قضا اين كتاب چيزي جز يك مشت چرنديات درهم و برهم و باسمهاي با محتوايي مبتذل و هرزه نيست!
اگر چه شرح مو به موي قساوتهاي قلبي انقلاب فرهنگي چين در اين كتاب حتي خواننده بيوجدان را مورد محك قرار ميدهد با اين حال من از همان صفحه نخست تا پايان جذب اين كتاب شدم. اما براي آن كه مشغول ذمه اين كتاب و نويسنده آن نشوم، مجبورم كمي به گذشتهها برگردم. به پاييز سال 2000 به زماني كه در خطه سالينتون لوي چين تنها جايي در شهر پكن كه هنوز ميشد كاپوچينو در آن پيدا كرد با نويسنده جواني همكلام شدم كه لهجه انگليسي وي به قدري زمخت بود كه بياختيار خندهام گرفت البته ناگفته نماند كه زبان چيني من نيز دست كمي از وي نداشت.
ابتدا مدتي از آسمان و ريسمان گفتگو كرديم تا اينكه بحثمان حسابي گل انداخت و پاي ادبيات و سياست به ميان آمد و اين نويسنده جوان به هر جان كندني بود بالاخره با حركتهاي دست و پا به من حالي كرد كه نويسندگان مورد علاقهاش چه كساني هستند. وي علاوه بر چند نويسنده چيني نام ريلكه (شاعر اتريشي)، هولدرلين (شاعر آلماني) و نيچه را نيز بر زبان خود جاري كرد. من هم براي خالي نبودن عريضه، بيآن كه خود را از تك و تا بيندازم در جواب او گفتم لو اوكسون، كافكا و برشت، اما هنوز حرفم تمام نشده از حالت چشمهاي پف كرده و نيم بسته وي شستم خبردار شد كه او دل خوشي از برشت ندارد. بعد از مدتي بحث و بگومگو عاقبت سر جورج اورول انگليسي (1950 1903) به اتفاق نظر رسيديم.
موقع خداحافظي اين نويسنده جوان كه يوهووا نام داشت ترجمه آلماني رمانش را با عنوان مردي كه خونش را فروخت امضا كرده و به من داد و من مفهوم يادداشت زير امضاي او در اين كتاب را كه به زبان چيني نوشته شده بود تازه زماني فهميدم كه سالها بعد وي را در زادگاهش هاگزهو در حالي ملاقات كردم كه رنگ رخسارش يك هوا تارتر شده و از موهايش هم مقداري ريخته بود.
زادگاه يوهووا كه ماركوپولو روزگاري آن را زيباترين پايتخت جهان قلمداد ميكرد امروزه شهر كوچكي است كه 5/3 ميليون سكنه بيشتر ندارد. اين شهر يك مقصد سفر محبوب براي گردشگران تايواني و هنگ كنگي است كه هر ساله در جستجوي شاعران كلاسيك از جاده ابريشم ديدن ميكنند. يوهووا اينجا به دنيا آمده است؛ سال 1960 پيش از آن كه پدرش كه جراح مشهور شهر بود در جريان انقلاب فرهنگي چين مورد غضب قرار گرفته و سوزانده شود، پسر او يعني همين جناب يوهووا كه بعدها دندانپزشك شده بود با موفقيتي نسبي در مطب خود كار ميكرد تا اينكه به يكباره تصميم گرفت به جاي نگاه كردن به دهان مردم رمان بنويسد.
نخستين كتاب او سال 1992 با عنوان «زندگي» منتشر شد. اين كتاب از سوي ستاره كارگرداني چين يانگ زيمو به صورت فيلم نيز درآمده است. يوهووا دراين فاصله 6 جلد مقاله و داستان و همچنين 5 رمان ديگر نيز منتشر كرد كه آخرين آنها قصه خانوادگي دو برادر است كه نامزد دريافت جايزه معتبر كتاب آسيا شده است. البته تولد اين كتاب كه بتازگي توسط اولريش كاوتس به زبان آلماني نيز ترجمه شده اصلا كار سادهاي نبود: يوهووا كه پس ازموفقيت آثار پيشين خود دچار يك بحران شده بود تا مدتها از ممنوعيت نوشتن رنج ميبرد تا اينكه توانست در فاصله تنها 2 سال در حالت نيمه هوشيار بيش از 700 صفحه روي كاغذ بياورد.
تابستان امسال ما دوباره روبهروي هم نشستهايم، اما اين بار در تراس باصفاي هتل شانگلري با منظرهاي روبه جاده ابريشم كه در نور شامگاهي رنگ باخته است. اسباب چاي و بساط تنقلات از هر حيث مهيا و روبه راه است. يوهووا با احتياط چاي سبز رنگي را در تنگناي حلقوم سرازير ميكند. وي با آن سرو وضع و با آن كت و شلوار جين كوچكترين شباهتي به يك نويسنده پرفروش پر افاده و از خود متشكر ندارد. حتي گاهي خجالتي و ماخوذ به حيا به نظر ميآيد. يوهووا نه يك روشنفكر زباندراز كه مردي ساده و بيادعا برخاسته از دل مردم است؛ درست مانند يك دندانپزشك.
وي كه در رمان دو برادر در واقع خود را تصوير كرده است، با آن قد كوتاهش آنچنان جانسخت و خستگيناپذير است كه انگار دوران سرتاسر محروميت كودكي و نوجواني قهرمانان كتابش را خود تجربه كرده است. يوهووا يك ضدقهرمان است كه با شخصيت اصلي رمانش اشتراكاتي دارد. كتاب يوهووا در اصل يك رمان طنزآميز است. در نقطه ثقل اين رمان دو برادر ايستادهاند كه ترس و وحشت انقلاب فرهنگي چين را در حالي از زاويه نگاه دو طفل صغير تجربه ميكنند كه مجبورند با درماندگي در كنار بقيه ايستاده و تنها تماشاگر باشند كه چگونه جايگاه پدرشان آنقدر تنزل پيدا ميكند كه همشهريانش به او پشت كرده و به قصد كشت شكنجهاش ميكنند.
يوهووا در اين رمان بعد از شرح اين تراژدي غمانگيز، قصه كمدي بازگشت به اقتصاد آزاد را مطرح كرده است: اقتصادي كه با حرص و طمعي بيرحمانه در راستاي منافع شخصي توام است. هر دو برادر دلباخته لين هونگ دختر مشهور شهرشان ميشوند. لين هونگ عشق برادر كوچكتر را كنار ميزند. سرانجام بعد از دوندگيهاي بسيار و پرداخت شيربها و فرستادن هل و گل و شال و انگشتر و يك طاقه تنبان زري و يك طاقه چادر يزدي! لين هونگ با برادر بزرگتر ازدواج ميكند. برادر بزرگتر در شغل خود كارهاي نميشود. برادر كوچكتر كه به لي كچل معروف است به رغم شكست در عشق در حرفه خود شانس آورده و سمسار ميشود. او در اندك زماني ثروت و مكنت هنگفتي بهم ميزند چنان كه اسمش بر سر زبانها ميافتد و اين وضعيت همزمان است با ظهور كاپيتاليسم در چين. بگذريم من نميخواهم پايان داستان را لو بدهم.
من از يوهووا سوال كردم آيا او از سانسورهاي شديد در چين نميترسد؟ (يوهووا در يك گفتگو با نيويوركتايمز به مناسبت سالروز قتلعام تيان آنمن با دانشجويان معترض اعلام همبستگي كرده بود) و اين كه آيا او به واسطه شهرتي كه از موفقيت در فروش آثارش به دست آورده مورد حمايت قرارگرفته است؟ وي در پاسخ گفت: سوال كردن درباره مسووليتهاي سياسي جنايات انقلاب فرهنگي چين هنوز هم يك تابو است. يوهووا در حالي كه مقدار فراواني آب جوش روي چايش ميريزد، ادامه ميدهد: اين طور كه از قراين برميآيد، خطمشي مائو (رهبر كمونيست چين 1976 1893) تا 70 درصد درست و تنها 30 درصد اشتباه بوده است، اما از آنجا كه كار اصلي من شرح سرنوشت افراد جزئي است، براي همين مجبور نيستم چيزي را لاپوشاني كنم. من ميتوانم هر چيزي را به هر شكلي كه ميخواهم بنويسم.
يوهووا در حالي كه لبخند مضحكي بر لب دارد، پك جانانهاي به سيگار خود زده و در ادامه ميگويد: ترسيم ادبي امور غيراخلاقي سانسور نميشود. من هم از اين فرصت استفاده كردم.
رمان يوهووا يك انتقاد شديد و هدفمند به سنتهاست و آشكارا به بسياري از عادات و رسوم خوب پشت پا زده است. من در عصر حاضر هيچ كتابي نميشناسم كه زبان مبتذل نويسنده آن توي ذوق كسي نزند چرا كه اين زبان در جهت كشف حقيقتهاي يك فصل كنار زده شده تاريخ اخير به كار گرفته شده است.
مترجم: زهرا صابري
__________________