عنصری سرآمد سخنوران پارسی در دربار محمود و مسعود غزنوی و استاد مطلق در مدح و غزل و قصیده بعد از رودکی است .معلومات او منحصر به شعر و ادب نبود بلکه از همه علوم متداول در خراسان قرن چهارم هجری اطلاعات کافی داشت . عنصری شاعری توانا هنرمند است در بیان معانی دقیق و خیالات باریک مهارت دارد و کمتر بیت اوست که حاوی مضمونی تازه ناشی از ذوق خلاق او نباشد
بر اثر احاطه به ادب عربی گاهگاهی مضامین خود را از شاعران بزرگ تازی گوی پیشاز خود گرفته لیکن چنان رنگ تازه و شکل جدید بدان بخشیدهاست که صورت نخستین در آن به چشم نمی خورد
به دلیل تسلط و بر علوم عقلی مقداری از افکار و اصطلاحات علمی در اشعار او راه یافته است منتهی گاهی این استفاده از افکار و اصطلاحات علمی از طریق آمیزش با تخیلات شاعرانه صورت گرفته و گاه تنها به آوردن آنها بدون تصرف و به منظر بیان مقاصد شعری اکتفا شده است
دقت خیال و باریکی اندیشه و کوشش در آوردن مضامین نو و ابداعی ، فهم اشعار عنصری را تا حدی دشوار ساخته است .
آثار عنصری
در عشق تو کس پای ندارد جز من
بر شوره کسی تخم نکارد جز من
با دشمن و با دوست بدت می گویم
تا هیچ کست دوست ندارد جز من
باد نوروزی همی دربوستان بتگرشود
تا زصنعش هر درختی لعبتی دیگر شود
باغ همچون کلبهٔ بزاز پر دیبا شود
باد هممچون طبلهٔ عطار پر عنبر شود
سوسنش سیم سپید از باغ بردارد همی
باز همچون عارض خوبان زمین اخضر شود
روی بند هرزمینی حلهٔ چینی شود
گوشوار هر درختی رستهٔ گوهر شود
چون حجابی لعبتان خورشید رابینی زناز
گه برون آید ز میغ و گه به میغ اندر شود
افسر سیمین فرو گیرد زسر ،کوه بلند
باز مینا چشم و زیبا روی و مشکین سر شود
روز هر روزی بیفزاید چو قدر شهریار
بوستان چون بخت او هر روز برناتر شود
بر اثر احاطه به ادب عربی گاهگاهی مضامین خود را از شاعران بزرگ تازی گوی پیشاز خود گرفته لیکن چنان رنگ تازه و شکل جدید بدان بخشیدهاست که صورت نخستین در آن به چشم نمی خورد
به دلیل تسلط و بر علوم عقلی مقداری از افکار و اصطلاحات علمی در اشعار او راه یافته است منتهی گاهی این استفاده از افکار و اصطلاحات علمی از طریق آمیزش با تخیلات شاعرانه صورت گرفته و گاه تنها به آوردن آنها بدون تصرف و به منظر بیان مقاصد شعری اکتفا شده است
دقت خیال و باریکی اندیشه و کوشش در آوردن مضامین نو و ابداعی ، فهم اشعار عنصری را تا حدی دشوار ساخته است .
آثار عنصری
- دیوان اشعار
- شادبهر و عین الحیوة
- وامق و عذرل
- خنگ بت و سرخ بت
در عشق تو کس پای ندارد جز من
بر شوره کسی تخم نکارد جز من
با دشمن و با دوست بدت می گویم
تا هیچ کست دوست ندارد جز من
باد نوروزی همی دربوستان بتگرشود
تا زصنعش هر درختی لعبتی دیگر شود
باغ همچون کلبهٔ بزاز پر دیبا شود
باد هممچون طبلهٔ عطار پر عنبر شود
سوسنش سیم سپید از باغ بردارد همی
باز همچون عارض خوبان زمین اخضر شود
روی بند هرزمینی حلهٔ چینی شود
گوشوار هر درختی رستهٔ گوهر شود
چون حجابی لعبتان خورشید رابینی زناز
گه برون آید ز میغ و گه به میغ اندر شود
افسر سیمین فرو گیرد زسر ،کوه بلند
باز مینا چشم و زیبا روی و مشکین سر شود
روز هر روزی بیفزاید چو قدر شهریار
بوستان چون بخت او هر روز برناتر شود
آخرین ویرایش توسط مدیر: