الهه خورشید
متخصص بخش خانه و خانواده
«ما روضهخوان هستیم و به آن افتخار میکنیم اما چرا 50 درصد قضیه را گرفتیم؟ ابکی داریم اما اضحک نداریم. به یکی گفتند شنا بلدی، گفت 50 درصد! گفتند چطوری، گفت شیرجه میروم اما بیرون نمیآیم.»
این سخنان آمیخته با شوخی و جدی، بخشی از سخنان حجتالاسلام محسن قرائتی در برنامه ای است که در دی ماه سال 89 و به مناسبت پاسداشت زحمات وی صورت گرفته بود.
زمانی که سازمان بهداشت جهانی در سال 2007 اعلام کرد که یک چهارم جوامع با طیف های گوناگون بیماری های روحی روانی دست به گیرباناند، شاید کمتر مسئولی باور میکرد که مردمان ما هم مشمول این آمار و ارقام باشند اما هر چه به پیش میرویم، بیشتر به این مهم واقف میشویم، تا جایی که چندی پیش یک عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران در در نشستی که با حضور مقامات رسمی قوه قضائیه برگزار می شد اعلام کرد: «35 درصد (دقیقا 34.9 درصد) از مردم ایران، دچار بیماری روانی هستند اما از ترس "انگ خوردن" برای درمان خود، کاری نمیکنند.»
دکتر دماری در حالی روند بیماری روانی در میان ایرانیان را رو به افزایش توصیف کرد که سه سال پیش، رئیس ستاد ساماندهی بیماران روانی و مزمن سازمان بهزیستی، با تاکید بر یافته های محققان سازمان بهداشت جهانی، پیش بینی کرده بود که رشد روز افزون "افسردگی" به عنوان چهارمین عامل مرگ و میر جهان به زودی این بیماری را به رتبه دوم این فهرست سوق خواهد داد.
این در حالی است که مقایسه آمار و ارقام در آن زمان حکایت از افزایش بار بیماریهای روانی از 11 درصد در سال 77 به 16درصد در سال 82 داشته و آمارهای سال 88 نشان دهنده نرخ 21.3 درصدی افسردگی در مناطق روستایی و حدود 21 درصد در مناطق شهری بود؛ در شرایطی که بیان می شد 6 درصد ایرانیان دچار روانپریشی و اسکیزوفرنی بوده و البته شیوع بیماریهای روانی در در افراد طلاقگرفته و بیکاران بیشتر از سایرین بوده است.
چندی پیش یک عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران در در نشستی که با حضور مقامات رسمی قوه قضائیه برگزار می شد اعلام کرد: «35 درصد (دقیقا 34.9 درصد) از مردم ایران، دچار بیماری روانی هستند اما از ترس "انگ خوردن" برای درمان خود، کاری نمیکنند.»
پر واضح است که مولفههای مورد نیاز برای پیش بینی شرایط کنونی از آن روز در دسترس بوده و به عنوان مثال، رشد آمار طلاق و افزایش بیکاری و سن ازدواج هم به عنوان مولفه های تقویت کننده شیوع بیماری های روانی همواره مطرح بودهاند اما آیا همه این نتایج سبب شد تا "سلامت روان" ارجحیت یافته و تبدیل به بخشی از هدف غایی مسئولان در رسیدگی به مشکلاتی از جمله مسائل اقتصادی، اجتماعی و غیره شود؟
پاسخ به این سوال نباید زیاد سخت باشد چراکه مبحث "سلامت روان" از جمله مواردی است که به رقم تاثیر پذیری از مسائل گوناگون، هم قابل ارزیابی بوده و هم ضرورت آن احساس شده است؛ وگرنه چه توجیهی خواهد داشت که "مرکز تحقیقات سیاستگذاری سلامت" را در زیر مجموعه وزارت بهداشت تاسیس کرده باشیم تا رئیس آن اعلام کند که «بالاترین بار بیماریها در کشورمان بعد از بیماریهای قلبی و عروقی مربوط به افسردگی است»؟
به عبارتی بهتر، وزیر سابق بهداشت در حالی با این سخنان (که به تازگی بیان شده است) مهر تایید بر کسب رتبه دوم توسط افسردگی –و تحقق وعده پیشین رئیس ستاد ساماندهی بیماران روانی و مزمن سازمان بهزیستی- می زند که این حجم شیوع بیماری روانی هم سبب نشده تا مثلا یک نفر به فکر لزوم بیمه کردن مردم در بیماری های مرتبط با روح و روان بیافتد!
اینجاست که شاید ترس مردم از انگ خوردن بیش از پیش موجه به نظر برسد؛ چراکه وقتی حجم گسترده شیوع بیماری هایی از این دست سبب نشده که مسئولان به فکر بسط بیمه در مواردی از این دست شده و بیماری های روانی را از جرگه درمان های لوکسی که تحت پوشش بیمه نیست خارج کنند، ممکن است من و شمایی که مبتلا به عارضهای از این دست هستیم، خود را یکی از هزار و تافته جدا بافته به حساب آورده و از درمان رو بگردانیم؛ غافل از اینکه ممکن است همین روگردانی ما اثرات ناخوشایندی در آتیه خودمان و اطرافیانمان داشته باشد.
با این تفاسیر، در خواهیم یافت که در بخش درمان تقریبا بیبرنامه به پیش میرویم اما آیا این تنها راه مقابله با بیماری های روانی است؟
اینجاست که مباحث مرتبط با پیشگیری از بیماری های روانی مطرح شده و در بسیاری از رویکرد ها با مسائل مذهبی گره می خورد: مثلا جایی که از "توکل" به عنوان عاملی برای مقابله با افسردگی نام می برند و یا "امید به فردای بهتر" را مانع از ابتلا به ضعف روحی می خوانند؛ البته برخی بکار گیری این فاکتور ها را برای درمان برخی بیماری های روانی هم موثر دانسته اند.
وقتی حجم گسترده شیوع بیماری هایی از این دست سبب نشده که مسئولان به فکر بسط بیمه در مواردی از این دست شده و بیماری های روانی را از جرگه درمان های لوکسی که تحت پوشش بیمه نیست خارج کنند، ممکن است من و شمایی که مبتلا به عارضهای از این دست هستیم، خود را یکی از هزار و تافته جدا بافته به حساب آورده و از درمان رو بگردانیم
اکنون بیایید به سخنان ابتدای مطلب برگردیم؛ همان سخنانی که در ضرورت خندان مطرح شده بود و گویندهاش کسی است که سالها در برنامه های مختلف تلویزیونی با زبان شیرین و پر از حکایت مفرح و پند آموز همین کار را انجام داده است. سخنانی که شاید از زاویه دیگری بیان شده باشد اما وقتی که روز گذشته و این بار خطاب به حوزه بیان می شود، نشان می دهد که هم سنجیده و از روی نیاز سنجی در جامعه بیان شده و هم در نوع پیشگیرانه به درستی با حوزه تلاقی خواهد داشت.
حجت الاسلام قرائتی با بیان اینکه روحانیت باید در خنداندن مردم هم تلاش کند افزود: «بسیار از افراد را میتواند از راه بیان گفتههای حکیمانه جذب کرد که جا دارد حوزه علمیه در این راستا سایت خنده را راه اندازی کند، چرا که خنده و گریه به اندازه هم قابلت جذب دلها را دارد.» اگر فکر می کنید که این سخنان می تواند جامع تر هم بیان شود، احتمالا از دید گوینده آن نیز مانعی برای بسطش وجود ندارد، تنها این پیشنهاد را جدی بگیرید.
این سخنان آمیخته با شوخی و جدی، بخشی از سخنان حجتالاسلام محسن قرائتی در برنامه ای است که در دی ماه سال 89 و به مناسبت پاسداشت زحمات وی صورت گرفته بود.
زمانی که سازمان بهداشت جهانی در سال 2007 اعلام کرد که یک چهارم جوامع با طیف های گوناگون بیماری های روحی روانی دست به گیرباناند، شاید کمتر مسئولی باور میکرد که مردمان ما هم مشمول این آمار و ارقام باشند اما هر چه به پیش میرویم، بیشتر به این مهم واقف میشویم، تا جایی که چندی پیش یک عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران در در نشستی که با حضور مقامات رسمی قوه قضائیه برگزار می شد اعلام کرد: «35 درصد (دقیقا 34.9 درصد) از مردم ایران، دچار بیماری روانی هستند اما از ترس "انگ خوردن" برای درمان خود، کاری نمیکنند.»
دکتر دماری در حالی روند بیماری روانی در میان ایرانیان را رو به افزایش توصیف کرد که سه سال پیش، رئیس ستاد ساماندهی بیماران روانی و مزمن سازمان بهزیستی، با تاکید بر یافته های محققان سازمان بهداشت جهانی، پیش بینی کرده بود که رشد روز افزون "افسردگی" به عنوان چهارمین عامل مرگ و میر جهان به زودی این بیماری را به رتبه دوم این فهرست سوق خواهد داد.
این در حالی است که مقایسه آمار و ارقام در آن زمان حکایت از افزایش بار بیماریهای روانی از 11 درصد در سال 77 به 16درصد در سال 82 داشته و آمارهای سال 88 نشان دهنده نرخ 21.3 درصدی افسردگی در مناطق روستایی و حدود 21 درصد در مناطق شهری بود؛ در شرایطی که بیان می شد 6 درصد ایرانیان دچار روانپریشی و اسکیزوفرنی بوده و البته شیوع بیماریهای روانی در در افراد طلاقگرفته و بیکاران بیشتر از سایرین بوده است.
چندی پیش یک عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران در در نشستی که با حضور مقامات رسمی قوه قضائیه برگزار می شد اعلام کرد: «35 درصد (دقیقا 34.9 درصد) از مردم ایران، دچار بیماری روانی هستند اما از ترس "انگ خوردن" برای درمان خود، کاری نمیکنند.»
پر واضح است که مولفههای مورد نیاز برای پیش بینی شرایط کنونی از آن روز در دسترس بوده و به عنوان مثال، رشد آمار طلاق و افزایش بیکاری و سن ازدواج هم به عنوان مولفه های تقویت کننده شیوع بیماری های روانی همواره مطرح بودهاند اما آیا همه این نتایج سبب شد تا "سلامت روان" ارجحیت یافته و تبدیل به بخشی از هدف غایی مسئولان در رسیدگی به مشکلاتی از جمله مسائل اقتصادی، اجتماعی و غیره شود؟
پاسخ به این سوال نباید زیاد سخت باشد چراکه مبحث "سلامت روان" از جمله مواردی است که به رقم تاثیر پذیری از مسائل گوناگون، هم قابل ارزیابی بوده و هم ضرورت آن احساس شده است؛ وگرنه چه توجیهی خواهد داشت که "مرکز تحقیقات سیاستگذاری سلامت" را در زیر مجموعه وزارت بهداشت تاسیس کرده باشیم تا رئیس آن اعلام کند که «بالاترین بار بیماریها در کشورمان بعد از بیماریهای قلبی و عروقی مربوط به افسردگی است»؟
به عبارتی بهتر، وزیر سابق بهداشت در حالی با این سخنان (که به تازگی بیان شده است) مهر تایید بر کسب رتبه دوم توسط افسردگی –و تحقق وعده پیشین رئیس ستاد ساماندهی بیماران روانی و مزمن سازمان بهزیستی- می زند که این حجم شیوع بیماری روانی هم سبب نشده تا مثلا یک نفر به فکر لزوم بیمه کردن مردم در بیماری های مرتبط با روح و روان بیافتد!
اینجاست که شاید ترس مردم از انگ خوردن بیش از پیش موجه به نظر برسد؛ چراکه وقتی حجم گسترده شیوع بیماری هایی از این دست سبب نشده که مسئولان به فکر بسط بیمه در مواردی از این دست شده و بیماری های روانی را از جرگه درمان های لوکسی که تحت پوشش بیمه نیست خارج کنند، ممکن است من و شمایی که مبتلا به عارضهای از این دست هستیم، خود را یکی از هزار و تافته جدا بافته به حساب آورده و از درمان رو بگردانیم؛ غافل از اینکه ممکن است همین روگردانی ما اثرات ناخوشایندی در آتیه خودمان و اطرافیانمان داشته باشد.
با این تفاسیر، در خواهیم یافت که در بخش درمان تقریبا بیبرنامه به پیش میرویم اما آیا این تنها راه مقابله با بیماری های روانی است؟
اینجاست که مباحث مرتبط با پیشگیری از بیماری های روانی مطرح شده و در بسیاری از رویکرد ها با مسائل مذهبی گره می خورد: مثلا جایی که از "توکل" به عنوان عاملی برای مقابله با افسردگی نام می برند و یا "امید به فردای بهتر" را مانع از ابتلا به ضعف روحی می خوانند؛ البته برخی بکار گیری این فاکتور ها را برای درمان برخی بیماری های روانی هم موثر دانسته اند.
وقتی حجم گسترده شیوع بیماری هایی از این دست سبب نشده که مسئولان به فکر بسط بیمه در مواردی از این دست شده و بیماری های روانی را از جرگه درمان های لوکسی که تحت پوشش بیمه نیست خارج کنند، ممکن است من و شمایی که مبتلا به عارضهای از این دست هستیم، خود را یکی از هزار و تافته جدا بافته به حساب آورده و از درمان رو بگردانیم
اکنون بیایید به سخنان ابتدای مطلب برگردیم؛ همان سخنانی که در ضرورت خندان مطرح شده بود و گویندهاش کسی است که سالها در برنامه های مختلف تلویزیونی با زبان شیرین و پر از حکایت مفرح و پند آموز همین کار را انجام داده است. سخنانی که شاید از زاویه دیگری بیان شده باشد اما وقتی که روز گذشته و این بار خطاب به حوزه بیان می شود، نشان می دهد که هم سنجیده و از روی نیاز سنجی در جامعه بیان شده و هم در نوع پیشگیرانه به درستی با حوزه تلاقی خواهد داشت.
حجت الاسلام قرائتی با بیان اینکه روحانیت باید در خنداندن مردم هم تلاش کند افزود: «بسیار از افراد را میتواند از راه بیان گفتههای حکیمانه جذب کرد که جا دارد حوزه علمیه در این راستا سایت خنده را راه اندازی کند، چرا که خنده و گریه به اندازه هم قابلت جذب دلها را دارد.» اگر فکر می کنید که این سخنان می تواند جامع تر هم بیان شود، احتمالا از دید گوینده آن نیز مانعی برای بسطش وجود ندارد، تنها این پیشنهاد را جدی بگیرید.